بخشی از مقاله


چرا درباره خدا بحث میکنیم

موضوعات:
1- چرا درباره خدا بحث می کنیم ؟
2- اشکال نخست : با کشف علل طبیعی نیازی به «خدا» نیست!
3- اشکال دوم : اگر هر پدیده ای آفریننده ای دارد پس خدا که آفریده است؟
4- اشکال سوم : چرا برخی از دانشمندان علوم طبیعی به مادیگری گرایش دارند ؟
5- علل گرایش غربیها به مادیگری

چرا درباره خدا بحث می کنیم ؟
بشر در تمام ادوار زندگی به وجود صانعی برای جهان اعتقاد داشته و این عقیده از عقاید کهن و راسخ او بوده است که هیچ گاه در صحت و استواری آن به خود شک راه نداده است.
دانشمندانی عالیقدر، فلاسفه گرانمایه ، محققان و کاشفان و مخترعانی بزرگ که در پی ریزی تمدن و پدید آوردن علوم و آرا بشری سهم به سزایی داشته و دارند چنین می گویند:
« نظامات کافی آفرینش، اثر یک اندیشه بزرگ و آفریننده ای توانا است، زیبایی طبیعت و رنگ آمیزی حیرت آور ، و نقش و نگار ظاهر جهان اثر نقاش چیره دستی است که از روی حکمت و دانش بی کران خود به جهان هستی بخشیده و هر جزئی از اجزا آنرا روی نقشه و اندازه گیری خاصی آفریده است».


و نیز در طول تاریخ مردانی پاک و دور از هر نوع آلودگی را می شناسیم، که خود را سفیران و پیامبران الهی معرفی نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداکاری و جانبازی دریغ نکرده اند ، تا آنجا که گروهی از آنها جان و زندگی خویش را در راه ارشاد و هدایت مردم از دست داده اند. بدیهی است که یک چنین فداکاری همه جانبه حاکی از اعتقاد راسخ آنان به صدق گفتار خود می باشد.


اینجا این پرسش پیش می آید که : آیا اعتقاد چنین جمعیتهای انبوه که در میان آنها متفکران بزرگ و پی افکنان علوم و مردانی صالح و پاک وجود دارد، کافی نیست که ما را به صحت اعتقاد آنان معتقد سازد! حقیقت اینست که پاسخ داده شود:


آری ، ولی اگر کسی بگوید : نه، از او سوال می شود که آیا اتحاد و اتفاق اکثریت افراد بشر به وجود خدا، لااقل باعث نمی شود که احتمال دهیم که عقیده آنان صحیح بوده و برای جهان خالق و صانعی باشد. هرگز نمی تواند این احتمال را انکار کند بلکه با مراجعه به وجدان خود به خوبی میابد که وجود چنین احتمالی را نمی توان نادیده گرفت.
در اینجا انسان دچار تردید و دو دلی و اضطراب می گردد، زیرا اگر بخواهد این احتمال را نادیده بگیرد و راه تحقیق و بررسی را برخود ببندد همیشه این نگرانی و ترس را دارد که شاید گفتار آنان راست باشد و من در اثر سهل انگاری گرفتار عذابهای دردناک شوم.


برای رفع این اضطراب و نگرانی به حکم عقل لازم است به بحث و بررسی بپردازد تا روح و روان را از فشار شکننده شک و تردید آزاد نماید . و خود را برای همیشه از نگرانی نجات دهد و از یک آرامش و سکون مخصوصی برخوردار گردد.
هر عاقل و خردمندی می داند که اجتناب از هرگونه ضرر مهم گرچه آن ضرر احتمالی باشد نه قطعی، لازم است و اصولا اجتناب از ضرر قطعی و محتمل فطری بشر است و لذا گاهی انسان به گفتار یک کودک و یک فرد عادی ترتیب اثر می دهد و به فکر تحقیق و جستجو می افتد پس چطور می تواند به گفتار پیامبران و دانشمندان بزرگ که بر فرض صحت ، ضرر آن قابل جبران نیست ترتیب اثر ندهد و حتی از مطالعه و بررسی و تحقیق هم خودداری کند.


اشکال نخست: با کشف علل طبیعی نیازی به «خدا» نیست!
با این اشکالات چگونه به خدا ایمان بیاوریم؟

برخی از انسان ها می گویند: اعتقاد به خدا از بابت جهل بشر بوده است زیرا وی از یک طرف از علل بسیاری از پدیده ها و حوادث مانند زلزله ، طوفان ، ماه گرفتگی ، خورشید گرفتگی و علل بسیاری از بیماری ها آگاه نبود از طرف دیگر به حکم عقل و تجربه که برای هر پدیده ای علتی قائل بود از این جهت ناچار شد که برای هر یک از پدیده ها علتی فرض کند ، ولی چون به علل واقعی برای هر یک از پدیده ها راه و آشنائی نداشت ناچار شد برای همه آنها علتی به نام خدا فرض کرده و او را سرچشمه همه حوادث بداند اکنون که علل بسیاری از حوادث و پدیده ها روشن گردیده است و بشر در مسیر کشف علل بخش دیگر از مجهولات خود گرفته است دیگر، برای این عقیده ( که علت همه چیز خداست ) محلی باقی نمی ماند. کسانی که چنین اعتقادی مبنای کارشان است مادیها نام دارند.


اینک گفتاری از آنان:
روزهایی که بشر از سرچشمه علم و دانش دور بود و روابط علل و معلولات طبیعی را هنوز کشف نکرده بودبا هر موضوع پیچیده ای که روبرو میشد و از درک علل مادی آن عاجز می گردید فورا دست به دامن علتهای غیر مادی می زد و علت تمام انها را خدا می نامید. مثلا میدید که قطرات شفاف باران و دانه های شش گوشه برف از آسمان می بارد و یا صدای

غرش رعد و شعله برق گوش و چشم انسان را خیره می کند ولی نمی دانست که علت باریدن باران و برف تابش آفتاب بر سطح دریاها و تبدیل شدن بخارهای آن به قطرات باران و دانه های برف است یا اینکه رعد و برق نتیجه تبادل الکتریسیته های مثبت و منفی بین دو توده ابر می باشد لذا یک سلسله علل غیر مادی برای آن می پذیرفت ولی چیزی نگذشت که روابط موجودات جهان یکی پس از دیگری کشف شد و جایی برای آن قوای غیبی و خدایان غیر مادی باقی نگذاشت.


پاسخ این اشکال:
اصولا باید از گویندگان این کلام پرسید که شما به چه دلیل می گویید کوشش برای به دست آوردن علل پدیده های جزئی ، منشا توجه بشر به خدا گردیده ، اما کنجکاوی درباره علت نظام هستی و سراسر جهان آفرینش منشا پیدایش این فکر نشده است ، در صورتیکه دومی برای پیدایش این فکر مناسب تر می باشد زیرا بشر نخستین با فهم و ادراک طبیعی خود می دید که مجموع جهان هستی با نظام خاصی آفریده شده و علم و تدابیر و اندازه گیری در آفرینش به کار رفته است ، چطور شد که توجه به نظام هستی او را به خالق و آفریدگار جهان هستی و پدید آورنده جهان خلقت رهبری ننموده و فقط جستجوی علل برخی حوادث جزئی ، باعث پیدایش این فکر گردیده است؟


گذشته از این، تفسیری که مادیها برای خدا ذکر کرده اند یک تفسیر غلط و صد در صد باطل است و هیچ یک از خداپرستان به چنین خدائی معتقد نیست زیرا معنای خدا پرستی این نیست که زمام برخی از حوادث را به دست علل مادی بسپاریم و برخی دیگر را که به کشف علل آن موفق نشده ایم به خدا نسبت دهیم ، زیرا موجودیکه علت برخی از حوادث باشد نه همه جهان ، و یا در ردیف علل مادی قرارگیرد خدا نیست بلکه مخلوقی هست بسان مخلوقات دیگر.


مقصود خداپرستان از خدا، همان حقیقتی هست که سراسر جهان هستی از او سرچشمه گرفته و نسبت او به تمام علل و معالیل و به تمام جهان یکسان است و تمام جهان هستی با همه روابط طبیعی خود از آن او می باشد و در حقیقت او« علت العلل » است نه علت برخی از حوادث و پدیده ها.


و به عبارت دیگر خداپرستان با این که هر پدیده ی مادی را معلول مادی می دانند و جهان ماده را توده ای از علل و معالیل می دانند ولی با این حال برای مجموع جهان ماده و پیدایش این نظام بدیع ، و تنظیم علل و معلولات طبیعی ، علت بالاتری قائل هستند که از روی علم و ادراک با نظم و ترتیبی خاص این نظام شگفت انگیز را پدید آورده است.
اگر بنا باشد عقیده به خدا را فرضیه بنامیم باید این فرضیه را این طور بیان کنیم :


خداپرستان معتقدند که مجموع جهان مادی مجموعه ای است از اسباب و مسببات و علل و معالیل مادی، که همگی ، پرتوی از طبیعت واجرائی از ماده بودخ و همگی در عرض هم و متناسخ یکدیگر می باشند ولی بالاتر از همه این جلوه ها و علتها ، « علت العللی » وجود دارد که به این جهان مادی هستی بخشیده و نظام بدیع و شگفت آوری در آن پدید آورده است اعتراف به یک چنین فرضیه نه تنها مانع از اعتراف به علل بیشمار طبیعی نیست بلکه نظم شگفت انگیز و اندازه گیری دقیقی که در دستگاههای جهان ماده وجود دارد وجود یک چنین علت العلل را تحکیم و ثابت می کند وگرنه ماده فاقد شعور و درک هرگز نمی تواند به خودی خود نظم و ترتیب ببخشد.
اشکال دوم : اگر هر پدیده ای آفریننده ای دارد پس خدا که آفریده است؟


از دیرزمان یکی از دستاویزهای مادیها این بوده که می گویند : اگر همه چیز را خدا افریده پس آفریننده خداوند کیست؟
پیش از این که به پاسخ این اشکال و سوال بپردازیم لازم است یک نکته را تذکر دهیم و آن این است که:
پاسخ به این پرسش تنها به عهده خداپرستان نیست بلکه مادیها نیز همین اشکال و پرسش را باید پاسخ گویند زیرا وقتی آنان می گویند همه جهان به ماده بر می گردد و ماده آغاز ندارد، همواره بوده و خواهد بود بی درنگ این پرسش پیش می آید که: شما که ماده را سرچشمه جهان می پندارید خود این ماده از کجا آمده است؟ وبه عبارت دیگر به مادیها گفته می شود: شما که قانون علت و معلول را قبول دارید یعنی قبول دارید که هر معلولی علتی لازم دارد بگوئید بدانیم که ماده اصلی ، معلول کدام علت است؟


بنابراین می بینیم که این پرسش و اشکال تنها متوجه خداپرستان نیست تا تنها آنها مجبور باشند که برای آن پاسخی فراهم کنند بلکه مادیها هم عین همین پرسش و اشکال را باید پاسخ گویند البته سوالی که از آنها می شود به این صورت است: شما که می گوئید هر چیز معلول ماده است، ماده معلول چیست؟
روی این حساب ( و با توجه به اینکه سلسله علتها و معلولها نمی تواند تا بی نهایت پیش برود ) همه فلاسفه جهان اعم از مادی و خداپرست به یک وجود ازلی یعنی وجودی که همیشه بوده است ایمان دارند آری مادیها می گویند: وجود ازلی جهان همان ماده یا قدر مشترک بین ماده و انرژی است ولی خداپرستان می گویند: سرچشمه اصلی و آنکه وجود ازلی و همیشگی دارد خداست.


نتیجه اینکه وجود یک مبداء ازلی و همیشگی قولی است که جملگی برآنند و دلائل محکم عقلی ، همه ی فلاسفه را براین داشته که به یک مبداء ازلی قائل گردند. پس اختلاف میان مادی و خداپرست در کجا است؟
صریحا باید گفت تنها نقطه تفاوت اینجا است که خداپرستان آن علت نخستین و مبداء هستی را دارای علم و اراده و قدرت و حکمت می دانند و آنرا خدا می نامند ولی مادیها آنرا فاقد علم و اراده تصور می کنند و نام آنرا ماده می گذارند.


از بیانات یاد شده این چنین بر می آید که فلاسفه الهی برای اثبات خدا هرگز به استدلال « علت و معلول » اکتفا نکرده اند زیرا این استدلال تنها ما را به وجود یک علت نخستین یا به عبارت دیگر یک وجود ازلی راهنمائی می کند و این موضوع را مادیها هم قبول دارند.


بلکه مساله مهم برای فلاسفه ی الهی این است که بعد از اثبات علت نخستین برای اثبات علم و دانش بی پایان او استدلال کنند که اتفاقا اثبات این مساله از طریق مطالعه نظام هستی و اسرار شگرف آفرینش و قوانین حساب شده ای که بر سراسر جهان خلقت حکومت می کند کار آسانی است.
این نخستین سخنی بود که باید در پاسخ این ایراد یا سوال دانسته شود.اینک به خود مساله برگردیم.


قبل از پاسخ به چند سوال زیر توجه می کنیم، زیرا این سوالها ذهن را برای درک پاسخ اصلی آماده تر می سازد.
1) رطوبت هر چیز از آب است و یا به طور کلی از آبگونه هاست ، رطوبت آب از کجا و چیست؟
2) چربی همه غذاها از روغن است چربی روغن از چه و کجاست؟
3) شوری همه چیز از نمک است شوری نمک از چیست؟


مثالی روشن تر
هنگامی که ما به اطاق کار یا منزل مسکونی خود نگاه می کنیم و می بینیم روشن است از خود می پرسیم : آیا این روشنی از خود این اتاق است؟
فورا به خود پاسخ می دهیم . نه ، برای اینکه اگر روشنی از خود اتاق می جوشید هیچوقت نباید تاریک گردد در حالیکه پاره ای از اوقات تاریک و گاهی روشن است پس روشنی از جای دیگر است.


بزودی به این نتیجه می رسیم که روشنی اتاق و خانه ما در اثر ذرات یا امواج نور است که به آن تابیده است.
- آنگاه از خود سوال می کنیم روشنی ذرات نور از کجا است؟
- با تامل مختصری به خود پاسخ می دهیم:


روشنی ذرات نور از خود آن است و نیز به سوالهای قبلی پاسخ می دهیم که رطوبت آب ، چربی روغن ، شوری نمک از چیز دیگری نیست این خاصیت طبیعی و ذاتی آنها است ، آب ذاتا مرطوب است، روغن ذاتا چرب است ، نمک ذاتا شور است ، نور ذاتا روشن است در هیچ نقطه جهان نمی توانیم ذرات نوری پیدا کنیم که تاریک باشند و چیز دیگر آنها را روشن کند ذرات نور، هر کجا که باشند روشن هستند و روشنایی جزو ذات آنها است روشنی ذرات نور عاریتی نیست ممکن است ذرات نور از بین بروند ولی ممکن نیست موجود باشند و تاریک ( دقت کنید ) و بنابراین اگر کسی بگویید روشنایی هر محوطه ای از جهان معلول نور است پس روشنایی خود نور از کجاست؟


- فورا می گوییم روشنایی نور جزء وجود اوست.
همچنین هنگامی که سوال شود هستی هر موجودی از خداست پس هستی خدا از کیست؟ - بلادرنگ پاسخ می دهیم هستی خدا ذاتی او و از خود اوست و از جای دیگری نیست در پایان این بحث تذکر این مطلب لازم است که:


منظور از ذاتی بودن رطوبت برای آب ، شوری برای نمک ، چربی برای روغن و روشنایی برای نور و... هرگز این نیست که مثلا رطوبت آب چون ذاتی آن است پس آفریدگاری ندارد بلکه منظور این است که آفریدگار جهان آب را ذاتا و طبعا مرطوب آفریده است به طوری که هرگز نمی توان رطوبت آب را از آب جدا کرد و آب بودن آنرا حفظ کرد و یا روشنی ذرات نور را از نور جدا نمود در حالیکه نور بودن آن باقی بماند.


پس واضح است که این مثالها برای نزدیک کردن مطلب به ذهن زده می شود وگرنه بین این مثالها و موضوع مورد بحث تفاوت از زمین تا آسمان است زیرا وقتی می گوییم وجود همه چیز از خداست و وجود خدا از خود اوست یعنی او آفریده کسی نیست و وجود و هستی ذاتی او اوست.
اما وقتی می گوییم روشنایی همه چیز از نور است و روشنایی خود نور از خود اوست معنایش این نیست که نور آفریدگاری ندارد بلکه معنایش این است که آفریدگار جهان ، نور را این طور افریده است که روشنایی جزء ذات او باشد.


اشکال سوم : چرا برخی از دانشمندان علوم طبیعی به مادیگری گرایش دارند ؟
هر گاه نظم جهان آفرینش و نظامات شگرف موجودات جهان بر وجود خدا که پدید آورنده نظام سازمان هستی است گواهی می دهد ، پس چرا برخی از دانشمندان طبیعی یعنی کسانی که علوم و دانشها و رنجهای توان فرسای آنان ، ما را به نظم جهان راهنمایی می کند وجود خدا را انکار کرده و یا مورد تردید قرار می دهند.


پاسخ: فکر زنده در تمام ادوار زندگی بشر ، بخصوص در میان علما و دانشمندان و پایه گذاران علوم طبیعی ، همان مسئله خدا شناسی و اعتقاد به ماوراء طبیعت بوده است و دلائل این موضوع با مراجعه به تاریخ بشر و زندگی پایه گذاران علوم و آنچه که در بخشهای گذشته درباره فطری بودن اعتقاد به خدا بیان گردید به خوبی روشن می شود بلکه می توان گفت در تمام دورانهای زندگی بشر، پایه همه تحولات ، همان عقائد مذهبی و اعتقادات دینی بوده است.


آری در هر دوره ای ، افراد انگشت شماری از این مسیر فاصله گرفته و عقایدی برخلاف این اندیشه ابراز می کردند و در زمان نزول قرآن مجید و عهد جاهلیت افرادی از این قماش نیز وجود داشتند که قرآن مجید در آیه 24 سوره جاثیه به عقیده آنان اشاره می کند و می فرماید : می گویند که زندگی جز زندگی دنیوی که در آن می میریم و زنده می شویم نیست و مارا جز طبیعت و روزگار از بین نمی برد.


« و قالوا ما هِی الاحَیاتُنا الدُنیا نمُوت و یُحیی و ما یُهلکُنا الا الدُّهر ».
از این نظر در اعصار نخستین اسلامی به کسانی که منکر خدا بودند « دهری » می گفتند و این گروه همواره در تمام دوره ها در اقلیت بودند بطوری که در تمام دوران تمدن یونانی و اعصار درخشان اسلامی به زحمت می توان نام چند تن را برد که واقعا منکر خدا باشند.


در فلسفه اسلامی از برخی از دانشمندان یونانی نام می برند که گویا در صف مقابل خداپرستان قرار داشتند و از برخی سخنان آنان بوی انکار خدا استشمام می شود ولی عده ای از دانشمندان معتقند که آنها ملحد و منکر خدا نبوده و ابهام و اجمال کلمات آنها باعث این سوء تفاهم شده است.
بنابراین مسیر اصلی بشر در تمام قرون، همان توجه به خدا و تقدیس عقاید دینی بوده و مادیگری یک نوع انحراف از افکار جهانی بلکه یک نوع انحراف از فطرت و سرشت انسانی به شمار می رفته است.
آری از نیمه قرن هجدهم و نوزدهم ، مساله نفی عقاید دینی و انکار عوالم روحی و منحصر کردن دائره هستی به ماده و پدیده های مادی در میان گروهی از دانشمندان غربی به عللی که بعدا تشریح خواهیم کرد قوت گرفت . ولی مع الوصف در همان موقع نیز این طبقه در برابر صفوف خداپرستان در اقلیت بودند و در قرن بیستم مادیگری ارزشی را که کسب کرده بود از دست داد و هم هم اکنون شخصیتهای بزرگی که همگی پایه گذاران علوم طبیعی می باشند در صف خداپرستان قرار گرفته اند.


علل گرایش به مادیگری در میان غربیها
1- معرفی های غلط ، از خدا
از ضررهای معرفی های غلط و نارسا ، و احیانا افسانه وار نباید غفلت کرد ، زیرا هر نوع حقیقت مسلمی که از دوران کودکی و جوانی به صورت غلط و نارس وارد مغز انسان گردیده در روح و روان آنهائی که بعدها رشد فکری و شخصیت علمی پیدا می کنند اثر بدی می گذارد زیرا این افراد همواره به آن حقیقت از دریچه همان معرفیهای غلط می نگرند و همواره به آن حقایق مسلم آنها به همان صورت افسانه ای که در دوران کودکی و جوانی آموخته اند جلوه می کند و چون احیانا آنچه که در آن دوران ها آموخته اند با موازین علمی صحیح تطبیق نمی کند طبعا کمر به انکار آن می بندند.


معرفی های غلط روی افرادی اثر می گذارد که به تحصیلات ادامه می دهند و به درجه ای از علم و کمال می رسند ولی طبقه عادی و عموم مردم که رشد فکری آنها در همان سطح ساده باقی می ماند نوعا در برابر این حوادث مصونیت دارند زیرا آنها حالت گیرندگی و پذیرش دارند نه نقادّی و تحقیق و بررسی ، از این نظر می بیینیم که در دوران بحران مادیگری در مغرب زمین ، گرایش به مادیگری بیشتر در بین دانشمندان راه پیدا کرد و طبقه عادی مردم که از این جنجال به دور ماندند نه عبادات خود را ترک کردند و نه از کلیسا رفتن خودداری کردند.


مقصر واقعی، معرفی های نارسای کتابهای مذهبی کلیسای غرب است زیرا تکیه گاه غرب در مسائل ماوراء طبیعت همان کتابهای تحریف شده یعنی تورات و انجیل می باشد خدائی که این دو کتاب معرفی می کنند به افسانه های هزارویک شب شبیه تر است زیرا خدای تورات خدائی است که آواز می خواند و در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ خرامان خرامان راه می رود و انسان می تواند خود را از او پنهان سازد که او را نبیند و سپس برای پیدا کردن او به دنبالش افتاده تا او را بیابد.


خدای تورات خدایی است که با یعقوب تا طلوع صبح کشتی می گیرد و چون بر او پیروز نمی گردد ناچار کف ران او را لمس می کند، در این موقع کف ران او فشرده می شود سپس اصرار می ورزد که او را رها کند او می گوید تا برکت ندهی ترا رها نخواهم کرد تا اینکه او را برکت می دهد و می گوید خدا را روبرو دیدم و جانم رستگار شد.
تورات پر است از این معرفی های نادرست و افسانه ای که برای اختصار از نقل آنها خودداری می شود نا گفته پیدا است یک چنین اوهام و پندارهای بی اساس اثر بسیار نا مطلوبی روی افراد تحصیل کرده می گذارد و چون خود آنان در مسائل دینی اهل تحقیق و بررسی نیستند بلکه رشته آنان همان علوم طبیعی است سرانجام کارشان به انکار خدا منتهی می شود.


پدران روحانی کلیسا، در معرفی های نادرست ، دست کم از تورات ندارند آنان خدا را در قالب انسان ریخته و او را برای نجات بندگان گنهکار خود ، به روی زمین می آورند، سپس خدای مجسم ، رقص کنان بالای دار قرار می گیرد و جان از بدن او بیرون می رود ، بدن او زیر خاک دفن می شود بار دیگر زنده می شود و به سوی خدا پرواز می کند.
بدبختانه این معرفی های غلط در محیطهایی رواج داشت که در آنجا ها علوم و دانش های مادی ترقی کرده بود و در مقابل ، برای شناسائی معارف الهی وعقائد صحیح خداپرستان ، وسیله ای جز همان دستگاه های روحانی مسیحی و کتابهای تحریف شده آنها چیز دیگری نبود.


در میان برخی از مردم مشرق زمین ، اگر چه عقائد مذهبی با پاره ای اوهام و خرافات به هم آمیخته است ولی چون در میان آنها فلاسفه و حکمای بزرگی که بتوانند پاسخگوی مشکلات اهل تحقیق باشند زیاد وجود داشت از این نظر این معرفی های باطل چندان تاثیری روی دانشمندان مشرق زمین نگذاشت. خلاصه این افراد در دوران کودکی مطالبی در کلیسا پیرامون خدا و مذهب می شنیدند پس از آنکه خود صاحب تحقیق در رشته ای از علوم می شدند احساس می کردند که آنچه درباره خدا به آنها گفته شده است با مقیاسهای علمی سازگار نیست و چون پناهگاه صحیح و واقعی برای تحقیق در این مسائل نبود به ناچار تصور می کردند که موضوع خدا و مذهب افسانه ای بیش نیست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید