بخشی از مقاله
خلاصه
طراحي داخلي به معناي برنامه ريزي و چيدمان فضاهاي داخلي در ساختمان است . اين فضاهاي فيزيکي نياز ابتدايي ما را به سرپناه و امنيت رفع نموده ، فعاليت ها را سازماندهي کرده ، بر شکل آن ها اثر گذاشته و به پرورش آرزوها، بيان ايده هاي هماهنگ با فعاليت ها و رفتار و شخصيت ما ميپردازند. از اين رو، هدف معماري داخلي بهبود عملکردي، تقويت زيبايي شناختي و افزايش کيفيت روان شناسانه ي زندگي در فضاهاي داخلي است . هر بنايي به عنوان جزئي از فرهنگ وظيفه عينيت بخشيدن يک انديشه ذهني را از طريق فرم ظاهري خود دارد. البته توجه به اين نکته نيز حائز اهميت ميباشد که نقش فرهنگ در شکل گيري تمام فضاهاي معماري يکسان نبوده بلکه در سازمان يابي فضاهاي فرهنگي، آييني و عمومي بيشتر نمايانگر است . از اين رو مقاله حاضر با هدف توجه به تاثير غيرقابل انکار فرهنگ بر معماري و ارتباط تنگاتنگ اين دو موضوع پرداخته است وبيان گر اين مطلب است که معماري ميتواند آرامش را در زندگي انسان ها القا کند.
کلمات کليدي : فرهنگ ، معماري، معماري داخلي، طراحي داخلي
١. مقدمه
امروز شايد بيش از هر زمان ديگر در عرصه معماري و شهر دچار نابساماني و ناسازي هستيم . از سويي با بناهايي مواجه هستيم که هيچ نسبتي با تاريخ و فرهنگ سرزمين ما نداشته و بدون وجود زمينه هاي فرهنگي، اجتماعي و فلسفي، بنا به سليقه و خوشامد کارفرمايان و طراحان ، با اقتباس از نمونه هاي خارجي، در گوشه گوشه شهرهاي ما سر بر آورده و ديدگاه متحير شهرنشينان را به خود خيره مينمايند. از سويي ديگر، به خصوص در زمينه معماري مسکوني، شاهد ساخت بناهايي هستيم که تحت حاکميت ديدگاه اقتصادي به شهر و معماري و در پي سودآوري هرچه بيشتر، ويژگيهاي فرهنگي، اجتماعي و طبيعي زمينه ساخت خود را يکسره ناديده انگاشته و بيتوجه به مشخصات متنوع فرهنگي اقوام گوناگون ايراني، در تمامي پهنه وسيع و متنوع سرزمين ايران ، يک سان و يک شکل ساخته شده و به واسطه عدم انطباق با الگوهاي فرهنگي و شيوه زندگي، امکان زيست مطلوب و رشد و تعالي انسان ها در مراتب مادي و معنوي را از آنان سلب مينمايند. تاريخ معماري مملو از خلق فضاهاي اعجاب انگيز و استثنايي است . البته در اينجا پوشاندن چشم اندازي تکميل يافته از تحول چيدماني، مورد بحث نيست . بلکه به کمک نمونه ها، ميتوان تحول واژگان چيدمان داخلي را دنبال کرد. فضاهاي داخلي ساختمان ، مکان اقامت و انجام امور روزانه است . به همين دليل چيدمان بايد داراي مفهوم بوده و در عين حال هنرمندانه نيز باشد. اين موضوع حاکي از عدم توجه به وجه فرهنگي معماري و اهميت غيرقابل انکار الگوهاي فرهنگي و اجتماعي در آفرينش اثر معماري بوده و زمينه تنزل معماري به ساختمان سازي و سرپناه سازي را فراهم آورده است . از اين رو هدف معماري داخلي بايد پاسخ دادن به کارايي در امور روزانه باشد. اين چنين است که مفهوم چيدمان را همچون خلق کلي فضا درمي يابيم . فضا براساس نحوه ي استفاده ي ما از آن ساخته ميشود. ماهيت فعاليت ها و تشريفاتي که ما ترتيب ميدهيم بر نحوه ي برنامه ريزي، آرايش و سازمان دهي فضاي داخلي اثرگذار است . بنابراين فرهنگ و آداب و رسوم خاص هر قوم يا ملتي يکي از عوامل کليدي در معماري فضاهاي داخلي و طراحي آن ميباشد. در سلسله مطالب معماري و فرهنگ با هدف تبيين معماري به عنوان امري فرهنگي، در پي يافتن پاسخ هايي براي سئوالات زير هستيم : فرهنگ چيست ؟ کارکردها و مظاهر آن کدامند؟ چه ارتباطي ميان الگوهاي فرهنگي و معماري و شهرسازي مردمان يک سرزمين وجود دارد؟ در بستر فرهنگي ايران ، نمودهاي معماري الگوهاي فرهنگي کدامند؟ وضعيت معماري و شهرسازي معاصر کشور ما بدين لحاظ چگونه است .
يک معمار زماني ميتواند از کار خود راضي باشد که مشتري از کار او راضي باشد و در خانه اي که او طراحي کرده در کنار زندگي، احساس سرزندگي هم باشد، اين مهم اتفاق نميافتد مگر اينکه معمار تمامي نيازهاي طرف مقابلش را درک و لمس کند، هويت او و علايقش را بفهمد، در کنار همه ي اينها فرهنگ خاص آن منطقه و فرهنگ خاص آن کسي که برايش سرپناه ميسازد را بشناسد، اگر چنين شود، معمار به خلق اثري ميپردازد که ساکنانش به آن احساس تعلق خاطر ميکنند و با آن آرام ميگيرند، به طوري که اگر يک روز سخت و پرهياهو را سپري کرده باشند، تا بدانجا رسند احساس آرامش کنند. بنابراين ، در دوره ي کنوني با پيشرفت جمعيت نياز به مسکن هم افزايش مييابد و اين وظيفه ي معمار است که با در نظر گرفتن نکات مهم جامعه شناسي و آداب و رسوم و فرهنگ مردم ، دست به طراحي بزند و به ساخت مسکني بپردازد که حافظ منافع فرهنگي باشد که شاکله ي اصلي معماري خاص آن منطقه است و از اين طريق ارزش هاي معنوي جامعه حفظ ميشود و زندگي در خانه با نقش پررنگ اعضاي خانه همراه شده و کانون گرم و صميمي جايگزين انزوا و گوشه گيري ميشود.
١. بيان مسئله :
معماري به عنوان بستر اتفاق زندگي بشر يکي از تاثيرگذارترين هنرها در جهت نماياندن فرهنگ عامه و الگوهاي ساختاري آن در هر دوره است ، اين امر باعث انعکاس کليتي قابل بررسي و قضاوت از فرهنگ و تفکر در معماري ميشود .
اين قضاوت از طرف استفاده کنندگان محيط و نيز ساير ادوار تاريخي و فرهنگي واقع ميشود. معماري جلوه گاه فرهنگي يک ملت است که با تمامي ابعاد زندگي آدمي درآميخته ، بر آن تاثير عميق ميگذارد. معماري نتيجه و حاصل فرهنگ يک جامعه است .نگاه اجمالي به تاريخ معماري ايران و ساير تمدن هاي جهان نشان مي دهد که هيچ اثر بزرگ معماري وجود ندارد که بر اساس انديشه و جهان بيني پديد نيامده باشد به اين ترتيب مي توان گفت که هر تمدن يا قومي در دوران مختلف معماري خاصي را منطبق با فرهنگ خود ارائه مي دهد. معماري تشکيل دهنده ي فرهنگي است که درآن افراد بتوانند در بالندگي و پيشرفت آن نقش داشته باشند. فرهنگ مجموعه ي باورها، دانش ها، معارف و آداب و رسوم و ارزش هايي است که جامعه بر مبناي اعتقادات خود آنها را تکامل بخشيده و براساس آن مجموعه مشي مينمايد و در اين روند، هدف او رسيدن به تعالي و تکامل است که جهان بينياش براي او تعريف و تبيين نموده است .
از اين رو ميتوان گفت طراحي داخلي نيز پيشه اي است که در آن راه حل هاي خلاقانه و تکنيکي در يک ساختار به کار ميرود تا به يک محيط داخلي مناسب دست يابيم . اين راه حل ها عملکردي هستند و کيفيت زندگي و فرهنگ را ارتقا ميدهند و در عين حال به لحاظ زيبايي شناختي جذابند. روند طراحي داخلي يک روش شناسي سيستماتيک و مشارکتي را ميطلبد که مشتمل هست بر تحقيق ، تحليل و يکپارچگي دانش در راستاي فرآيند خلاقانه اي که به موجب آن ، نيازهاي مشتري با اهداف پروژه تناسب دارد. معماري داخلي طيف گوناگوني از عناصر و مولفه ها از قبيل فرم ، نور، رنگ ، بافت ، کف ، سقف ، ديوار؛ عناصر کارکردي و تزييني و مبلمان را در بر ميگيرد. اين عناصر ابزار کار طراح است و همگي بايد به طور هماهنگ و متناسب در يک طرح مرتبط و خوشايند قرار بگيرند. ما در اين مقاله به دنبال اين هدف هستيم که معماري داخلي، در بهبود عملکرد فيزيکي و رواني فضاو براي راحت سازي زندگي بسيار تاثيرگذار است .
١.١. سوال اصلي تحقيق :
بررسي فرهنگ بر معماري داخلي و جنبه هاي تحت تاثير آن
٢.١. روش تحقيق
بانک اطلاعاتي و شبکه هاي کامپيوتري، استفاده از کتابخانه ديجيتال و اينترنت
٣.١. پيشينه تحقيق
براي درک مقوله ي طراحي داخلي ميتوان به سير تحول تاريخي آن رجوع کرد. ما با معماري محيط طبيعي را به سود خود تغيير ميدهيم ، چون در بسياري از اوقات ممکن است طبيعت آسايش ما را تهديد و يا مختل کند. بنابراين پوسته اي را برپا ميسازيم تا بتوانيم فضاي امني را در درون آن سامان دهيم . در واقع هدف اصلي در اينجا ايجاد فضاي داخلي است که جهت تحقق آن بنا به ضرورت ، پوسته به وجود ميآيد تا وجه مصالحه اي مابين انسان و طبيعت باشد. در دوران مدرن پيشگاماني نظير ميس وندروهه و لوکوربوزيه نقطه نظرهايي انقلابي در رابطه با معماري و به تبع آن فضاي داخلي مطرح مي کنند. در اين دوره معماران به مستقل کردن پوسته ميپردازند و به تدريج ديوارها و سقف ها فضايي بسيار ساده و منتزع را در درون به وجود ميآورند و چون اين فضا بي شکل و آماده براي کاربري است براي سامان دهي آن طراحي داخلي به عنوان يک مقوله ي جديد مطرح مي شود.
پس از ايشان نسل دوم معماران مدرن به تلطيف اين فضاي دروني پرداخته و معماري داخلي فراتر از سودمند سازي دروني فضا به نوعي زبان تزئيني مجهز ميشود. در دورهي پس از مدرن که گرايش هاي تاريخي بر معماري غالب ميشود و به دنبال رشد امکانات اقتصادي و تحولات فناورانه ي جهان سرمايه داري و تضعيف جريان هاي ساده نگر و مردم وار، فضاي داخلي و حتي جداره ي خارجي ساختمان ها مکاني براي ارائه ي انبوه فانتزيهاي فخرفروشانه و غيرکارکردي ميشود.
دغدغه ي اصلي در شکل گيري اين پوسته يافتن راهکارهايي براي سامان دهي فضاي داخلي است که به مساله ي محيط ، اقتصاد و مسائل انساني (فرهنگ ، هويت و ...) پاسخگو باشد.
معماري امروز نوعي معماري است که ايجاد فضاي امن داخلي هدف نهايي آن است و در اين جهت پوسته اي را فراهم ميسازد که ضمن بهره گيري از طبيعت در بيشترين توافق با آن قرار ميگيرد، در حالي که حداکثر آزادي براي دگرگوني را متناسب با خواست و تغيير و تحولات کاربرانش در فضاي داخلي ايجاد مي نمايد. طراحي داخلي لزوما پا را فراتر از تعريف معماري گونه ي فضا ميگذارد. طراح داخلي براي طراحي چيدمان ، مبلمان و غني سازي فضا بايد با خصوصيات معماري و نيز قابليت تغيير و بهبودبخشي آن آشنا باشد. از اين رو، طراحي فضاهاي داخلي نيازمند درکي از نحوه ي شکل گيري آن ها توسط سيستم هاي سازه اي و چينه کشي است . طراح داخلي با چنين درکي ميتواند به گونه اي موثر در انتخاب ، تداوم يا پيشنهاد صفت هاي ضروري يک فضاي معماري شده ، نقش داشته باشد. يک معمار داخلي ابتدا فضاي داخلي را به گونه اي که پاسخ گوي عملکرد، نيازها، رفتارها، اقليم و ... باشد طراحي کرده و سپس به چگونگي تعريف حس آن فضا از منظر نور، رنگ ، مبلمان و ... ميپردازدبه بياني ساده تر ميتوانيم معماري داخلي را طراحي اجزاء ثابت فضاي داخلي و دکوراسين داخلي را چگونگي چيدمان اجزاء متغيرآن تعريف کنيم ، در اين بين جهت رسيدن به هدف هايي همچون کارکرد مناسب ، زيبايي بصري، هارموني فضايي، تاثير محيطي و رواني موثر و مثبت در طراحي داخلي، مستلزم استفاده هماهنگ ، منسجم ، معنادار و زيبا از عناصر طراحي هستيم . در يک طرح مطلوب همه عناصر و اجزا نسبت به تاثيرهاي کيفي و معنايي که به فضا اعمال ميکنند، در ارتباطي تنگاتنگ با هم قرار دارند. براين اساس ، موفقيت هر طرح به چگونگي ترکيب عناصر و الگوهاي سه بعدي فضا بستگي کامل دارد. با ورود به داخل ساختمان ، سرپناه و چهارديواري را احساس ميکنيم . چنين ادراکي به دليل وجود سطوحي همچون کف ، ديوار و سقف در فضاي داخلي به وجود مي آيد.
اين سطوح از جمله عناصر معماري محسوب ميشوند که محدوده هاي فيزيکي اتاق ها را آشکار مي سازند. آن ها فضاها را محصور کرده ، مرزها را نمايان ميکند و آن را از فضاي داخلي و بيروني جدا ميکنند.
تاثير فرهنگ در زمينه هاي متفاوت زندگي، از جمله در هنرو معماري و شهرسازي و توسعه و شيوه ي زيست ،غير قابل انکار است. فضاهاي معماري، بي شناخت فرهنگ سازنده ي آن فهم نميشود و هر آنچه از اين فرهنگ بر مي خيزد، پس از گذر داده شدن تدبيرها و شگرد ها، فن ها و ابداع ها، چه در حيطه ي جوابگويي به کاربردها و چه در تطبيق حجم ها و سطح ها مادي مي شود، ماده اي که به دست انسان و به دلخواه انسان و براي انسان کار شده است .
٢. تعريف طراحي داخلي و اثرات تاثير فرهنگ بر آن
طراحي داخلي، فرآيندي است که همزمان بايد جنبه هاي زيبا شناختي و عملکردي را سامان دهد. طراحي داخلي يک ساختمان ، داستاني است که شخصيت اصلي آن خود انسان است در اين بين حضور او در اين فضا، چگونگي آن و ويژگي هاي فضايي که انسان در آن قرار مي گيرد، ميتواند تداعي کننده ي اصول معماري باشد که برخي از آنها عبارت اند از:
• نور
• فرم
• فضا
• بافت
• شکل
• رنگ
• فرهنگ .
کف ها، ديوارها و سقف ها، نقشي بيش از تفکيک فضايي را بر عهده دارند. فرم ، آرايش فضايي و طرح پنجره و درهاي ورودي نيز فضاي تعيين شده را با کيفيت هاي معماري و فضايي ويژه اشباع ميکنند. . از مهمترين وظايف يک معمار، خلق فضاي داخلي مطلوب و مناسب براي معماري است . حتي مي توان گفت که ابتدا هدف معمار طراحي و خلق فضايي براي زندگي انسان است . مگر در يادمان ها؛ المان ها و بعضي از معماري ها که معيار اصلي طراحيشان ، فرم خارجي آن ها باشد. حتي در اين نوع از معماريها نيز تلاش ميشود تا در حد امکان به فضاي داخلي توجه شود. درگذشته معماران علاوه برطراحي فضاي داخلي معماريشان ، به طراحي مبلمان هاي متغيير ساختمان نيز ميپرداختند که امروزه اين وظيفه به طراحان صنعتي و طراحان داخلي محول شده است . هر فضا به نحوي خاص داراي هويت و نيازهاي خودش است و به واسطه ي اين نيازها و خواسته ها است که قسمت هاي مختلف آن طراحي مي شود. به عنوان مثال ، فضاي يک پذيرايي ممکن است تنها محلي براي چيدن يک دست مبلمان نباشد و بتوانيم حوزه هاي مختلفي مانند: محل بحث و گفتگو، محل صحبت خصوصي و ....را براي آن در نظر بگيريم .
در ادبيات و کلام فارسي، واژه فرهنگ از دوبخش « فر » که پيشاوند است و در فارسي هخامنشي و اوستا به صورت به FRA (به معني پيش ) آمده است و «هنگ » از ريشه اوستايي تينگ به معني کشيدن و با پيشاوند«آ» به معني مقيد و نيت متداول است تشکيل شده و در زبان هاي پهلوي نيز «فرهنگ » بوده است .
در لغت عربي، فرهنگ با کلمه بيان ميشود «الثقافۀ» و معناي پيروزي، تيزهوشي و مهارت بوده ؛ سپس به معناي استعداد فراگيري علوم و صنايع و ادبيات به کار رفته است . در زبان لاتين واژه فرهنگ ، برگرفته از واژه کولتورا است که در اوايل دوران مدرن حضور چشمگيري در بسياري از زبان هاي اروپايي پيدا کرد. نخستين کاربردهاي اين مفهوم در زبان هاي اروپايي چيزي از منظور اوليه کولتورا را که عمدتا به معناي پروردن ، يا مراقبت از چيزي، مثل گياهان و جانوران است ، حفظ کرد. از اوايل سده شانزدهم اين معناي اوليه به تدريج از حوزه کشاورزي و دامپروري فرآيند تکوين انسان و از کشت و برداشت محصولات است به فرهيختگي ذهن امتداد يافت . فرهنگ به صورت اسم مستقل ، نخست در زبان هاي انگليسي و فرانسوي نمايان شد، در اواخر سده هجدهم به عنوان يک واژه فرانسوي وارد زبان آلماني شد و سپس به صورت نوشته و تلفظ گرديد. در مراجع فرانسوي نيز در معناي مشابه ، به معناي بارور کردن ، عمل بارورکردن (زمين )، يا کاري در جهت توليد، حاصل خيزکردن ، عمل کاشتن (گياه ) به کار رفته است .
٣. تاثير الگوهاي فرهنگي در شهر و معماري
شهر و معماري به عنوان بارزترين و سرراست ترين تجليات فرهنگ يک جامعه انساني، مظاهري هستند از الگوهاي فرهنگي و ذهني آفرينندگان خود. اعضاي يک اجتماع فرهنگي با تلقي خاصي که بسته به فرهنگ خود، از مفهوم نظم در ذهن دارند، با هدف سامان بخشيدن به جريان زندگي خصوصي و عمومي اعضاي آن اجتماع ، دست به سامان دهي محيط ميزنند؛ معماري و شهر حاصل اين تلاش است . در مطالب گذشته و با هدف تبيين معماري به عنوان امري فرهنگي، به بيان نمونه هايي از تاثير الگوهاي فرهنگي در شهر و معماري در بستر فرهنگي سرزمين ايران پرداختيم . از ساخت و پرداخت شهر به مثابه مکاني آرماني و نمادي از بهشت بر روي زمين ، در جهت ايجاد محيطي منظم و امن در دل جهاني آشفته و ناامن سخن گفتيم . در مرتبه مادي شهر و معماري نيز به تبيين تاثير جهان بيني معناگرا و باور توحيدي مردمان اين سرزمين در درک و انتقال معناي فضا و ظهور اصل مرکزيت در هنرهاي ايراني، تلقي ايرانيان از عنصر طبيعي نور و کاربرد آن در معماري و شهرسازي و اعتقاد به اصل ديني محرميت ، حرمت انسان و خانواده و تجليات بارز آن در شهرسازي و معماري پرداختيم . در مطلب حاضر به ذکر نمونه هاي ديگري از تاثيرات الگوهاي فرهنگي و ساختارهاي ذهني در معماري و شهرسازي خواهيم پرداخت و البته وضعيت معماري معاصر ايران را از اين وجه نيز مورد بررسي قرار خواهيم داد. ويژگي فرهنگي ديگر ايرانيان که نمونه هايي از بهترين تجليات آن در معماري اين مرز و بوم قابل مشاهده و بازيابي است ، کمال گرايي و فراهم آوردن هوشمندانه زمينه استفاده حداکثري از امکانات حداقلي است . از نمونه هاي تبلور اين ويژگي فرهنگي در معماري، به عنوان مثال ، ميتوان به نحوه برخورد با عنصر طبيعي باد اشاره نمود. توجه به عنصر طبيعي باد و جهت وزش بادهاي مطلوب و نامطلوب از جمله عوامل تاثيرگذار در ساخت بناها بوده است . "نمونه خانه هاي باقيمانده از تپه زاغه قزوين (آثار به دست آمده مربوط به اواخر هزاره هشتم تا اواسط هزاره پنجم پيش از ميلاد است )، نشان مي دهد که انتخاب جهت خانه ها و کشيدگي آنها با توجه به دو باد دايمي راز و مه در دشت قزوين بوده است ، به گونه اي که مانع ورود باد مزاحم به داخل خانه شود." (پيرنيا، ١٣٨٦) در اين زمان مساله باد از طريق نحوه جهت گيري خانه ها حل شده است ، اما اين مساله در قرون بعد و در اثر تلاش و ممارست کمال گرايانه منجر به فراهم آوردن زمينه استفاده بهينه از جريان باد و اختراع بادگير شد. عنصري معمارانه بر فراز خانه هاي برخي از مناطق ايران از جمله يزد که از طريق برقراري جريان باد در درون خانه ، امکان تهويه و خنک شدن فضاهاي داخلي خانه و تامين آسايش به خصوص در اقليم گرم و خشک را فراهم مي آورد. از ديگر تاثيرات اصول اعتقادي، به عنوان يکي از مهمترين عوامل تعيين کننده فرهنگي در صورت شهر و معماري مي توان به چشم انداز شهرهاي ايراني در دوره تاريخي اشاره نمود. حضور چشم گير و بارز گنبدها، مناره ها و گلدسته ها با کاشي هاي فيروزه اي در تباين با رنگ خاکي زمينه شهر در دورنماي اين شهرها، خود شاهدي است بر هماهنگي صورت شهر با مشخصات فرهنگي و اعتقادي ايرانيان مسلمان . در اين شهر، مساجد، حسينيه ها و ساير مکان هاي مذهبي، در مقياس شهر و محله ، متناسب با شان و جايگاه کارکردي و معنايي خود در ذهن انسان مسلمان ايراني، به لحاظ ابعاد و اندازه ها بزرگتر از ساير بناها ساخته شده ، در امتداد ساختار اصلي شهر و محله و در مرکزيت کارکردي شهر و محلات آن مکان يابي ميشدند. در فرهنگ ايرانيان طبيعت جايگاه خاصي دارد. طبيعت و مظاهر گوناگون آن آياتي گويا و زيبا از وجود خداوند متعال بوده و نظاره آسمان ، ستارگان ، گياهان و تغيير و تحولات آنها، همراه با تفکر و تدبر در آيات الهي، همواره مورد توجه و تذکر بوده است . اهميت عناصر چهارگانه در نزد ايرانيان از قديم الايام ، تلقي آب به عنوان نماد پاکي و روشني، استنباط معاني نمادين و والا از نور همچون نماد عقل الهي، مظهر هدايت و وجود سوره و آيه اي به اين نام در قرآن ، همگي نشان از جايگاه ارزشمند عناصر طبيعي در ديدگاه انسان ايراني دارد