بخشی از مقاله

بررسي تطبيقي اسطوره ي آب در اساطير ايران و هند
چکيده
اسطوره ، تفکر و واکنش نخستين انسان ، در برابر وقوع حوادث طبيعي است و چون اين مردم در شناخت عوامل اين حوادث دچار ابهام بودند، عکس العمل آن ها نسبت به آن وقايع ، همراه با ترس بوده است . همين ترس باعث مي شد که آنان براي هر پديده اي خدايي فرض کنند تا با پناه بردن به آن ، از شرّ حوادث ايمن شوند. شکل گيري اسطوره ها در جوامع بشري بر مبناي همين اصل استوار بوده است وبه همين دليل در اسطوره هاي ملل مختلف ، شباهت هايي ديده مي - شود. در ميان اسطوره هاي ملل ،اساطيرايران و هند به دليل وجود اشتراکات فرهنگي، داراي بيشترين شباهت ها هستند. دراين پژوهش سعي شده است که عنصر آب در اسطوره هاي ايران و هند به طور تطبيقي بررسيشود. بررسي هاي انجام شده نشان ميدهد که آب در اسطوره ي آفرينش هر دو قوم ، جزو نخستين آفريده هاي مادي است و اين به خاطر اهميت اين عنصر حيات بخش در زندگي آنان بوده است .
کليد واژه ها:اسطوره ، آب ، اَناهيتا، سَرَسوَتي، ايران ، هند.
مقدمه
اسطوره ها بيانگر و منعکس کننده ي طبيعت آدمي هستند با تمامي نيازها و خواسته ها، آرزوها، اميدها وبيم وهراس هاي آن . اسطوره ها از چگونگي حالات و قيود انسـاني پـرده بـر ميدارند. اسطوره هاي آفرينش نياز ريشه يابي انسان ها را اقناع مي کنند. (روزنبرگ ،١٥:١٣٧٩) بشر نخستين به دليل عدم شناخت و تسلّط برطبيعت و نيز ندانستن علل و عوامل وقوع حوادث طبيعيهمچون خورشيدگرفتگي، زلزله خشکسالي، رعد وبرق ، باران ، سيل ، بهار وزمستان و... دچار ابهام بسيار بود و چون قدرت حلّ ابهام و دستيابي به حقيقت را نداشت ، به ناچار براي تحليل وقوع اين پديده ها واقناع حس جست وجوگري خود داستان مي ساخت وبراساس برداشت هاي نادرست خود، براي اين داستان ها شخصيت آفريني مي کرد که اکثر اين شخصيت ها داراي روح انساني بودند و حتي با ظاهر آدمي نمودار ميشدند. درست با همان هيأتي که به تصورشان ميرسيد. آنان براي هر پديده ي خيري ،خداگونه اي شادي آفرين و بهره رسان با ظاهري زيبا و پسنديده متصوّر مي شدند که نيازها و آرزوهاي آنان را برآورده مي ساخت و در مقابل ، پديده هاي شر و ناخوش آيند در تصوّراتشان داراي هيأت زشت و وحشت آور بود که عامل ترس و وحشت آنان ميشد و به اين سبب مي بايستي براي مقابله با اين خدايان شرور، دست به دامان خدايان خيرخواه ميزدند و آنان را با اهداي فديه ها و نذورات و قرباني ها نيرومند مي ساختند و از خود راضي نگه ميداشتند.اين گونه بودکه خدايان اساطيري و اعمال و مناسک مربوط به آنان و به طور کلي اسطوره ها به وجود آمدند.
وجوه اشتراکي که در اسطوره هاي ملل مختلف وجود دارد، طبيعي به نظر مي رسد؛ چرا که برداشت همه ي انسان ها از پديده هاي طبيعي، تقريباً يکسان بوده است ؛ مثلاٌ بارندگي و پديده هايي چون رعد وبرق و تگرگ و صاعقه نسبتاًدر همه ي مناطق و با شرايط و کيفيتي يکسان رخ مي - داده است ؛ پس همه با چشم خود، شاهداين پديده ها بوده اند و اگر برداشت آن ها از اين پديده ها شبيه به هم باشد،کاملاً طبيعي است .اين نوشتار به دنبال شناسايياشتراکات اسطوره ي آب ، نزد دو قوم ايران و هند و بررسي تطبيقي اين اشتراکات در دو تمدّن است .
بيان مسأله و پيشينه ي تحقيق
معرفت ابتـدايي بشـر و حـوادث طبيـعي مشتـرکي که براي وي روي مي داده ، کم نيست ؛ اما بعضي اقوام در پاسخ هايي که به سؤالات معرفتي خود داده اند، اشتراک و قرابت بيشتري دارند. وجود اين قرابت ها از هم نژادي وهم خوني برخي اقوام نظير دو قوم هند و ايراني خبر مي دهد. مسأله ي مهم تحقيق ، نشان دادن درجه ي نزديکي اسطوره ي آب در اساطير هند و ايران است .در مورد اين اسطوره به طور جداگانه ، پژوهش هايي صورت گرفته است ؛ مانند کتاب "شناخت اساطير هند"از ورونيکا ايونس (١٣٧٣) ترجمه ي باجلان فرخي و"پژوهشي در اساطير ايران "از مهرداد بهار(١٣٦٥) و نيز "آناهيتا دراسطوره هاي ايراني "از سوزان گويري ١٣٨٥) و"اساطير جهان "ازدونارروزنبرگ (١٣٧٩)و"فرهنگ اساطيروداستان واره ها"از محمدجعفر ياحقي (١٣٨٨، چاپ دوم ) اما کاري مستقل که صرفاً به مقايسه ياين اسطوره و بيان مشابهت هاي آن پرداخته باشد، تا کنون کمتر انجام شده است .
بحث
در ميان ملل مختلف ،دو قوم ايراني و هندي داراي اشتراکات فراواني در فرهنگ وادبيات و به خصوص در اسطوره هايشان هستند.شايد مهمترين و اصلي ترين عامل اين امر، هم زيستي اين دو قوم در خاستگاه کهن مشترک خود در گذشته هاي دور بوده است .«از ميان شعب نژاد هند و اروپايي، يکي از روزگاران قديم اهميت واعتباري پيدا کرد و تمدن و ادبيات و مذاهب آن ، کهن تر از شعب نژاد هندواروپائيست و اين شعبه ، همان نژاد هند وايراني است که عليالظّاهر در حدود سه هزار سال قبل از ميلاد، ازدسته ي نژادهند واروپايي جدا شد.»(صفا، ١٣٦٩: ٢٢) اگر با ديدي کليتر به اين موضوع بنگريم ، شايد بتوان اين گونه نتيجه گرفت که خاستگاه اوليه ي ملل آسيايي - اروپايي يکي بوده و اشتراکات فرهنگي و ادبي واسطوره اي موجود در اين تمدن ها نشأت گرفته ه ازهمين هم زيستي بوده است .« نژاد هند وايراني پيش از انقسام به دو دسته ي نژاد هند و نژاد ايراني و افتراق از يکديگر، ديرگاهي با هم در آسياي وسطي وگويا در ناحيه اي بين سيردريا و آمويه دريا مي زيسته اند و دين و زبان و عقايد و اساطير مشترکي داشته و خود را «اري » يعني شريف مي ناميده اند و بعدها يعني هنگام جدايي از يکديگر و توطّن در سرزمين هاي هندوستان و ايران اين نام را هر يک به خود اختصاص داده و ياد مي کرده اند» (همان :٢٢) آب در اسطوره ي آفرينش اهميت وجود آب به عنوان عنصري حياتينزد اجداد اوليه ي بشر، امري شناخته شده بوده است و شايد به همين دليل است که نزد دو تمدن ايران و هند، آب جزو اولين آفريده هاي خالق است واين عنصر حيات بخش را مقدس مي پنداشتندو ايزدي را نگهبان آن مي دانستند.روز يازدهم اسفند روز "خور"واول گاهنبار دوم است و در همين روز خداوند آب را آفريد. آب داراي دو فرشته ي نگهبان به نام اپم نپات Apemnapatواَناهيتا يا ناهيد است که دومي فرشته ي مخصوص آب تلقي مي شده است .(بيروني ١٣٥٢: ٣٠٣)
در رامايانا حماسه ي هندوان نيز در بدو خلقت ، آب سراسر زمين را گرفته است و برهمن ، خداي خدايان هندوها که خود قايم به ذات است ، به شکل گرازي درمي آيد و زمين را از درون آب بالا مي آورد و جهان را خلق مي کند. همچنين ويشنو يکي از سه ايزد نيرومند هندو، منسوب به آب است و نارايانا (متحرک در آب ) ناميده مي شود.(اقتداري ١٣٥٤:ج ٨٩٢/٢)و شايد به همين دلايل است که ايرانيان براي آب اهميت زيادي قايلند، آن را آلوده نمي کنند و براي آن فديه و نياز مي دهند. (عفيفي،٤٠٢:١٣٧٤) آفرينش در اسطوره ي ايراني در باورهاي ايرانيان ، آب دومين آفريده ي مادي به دست هرمزد آفريدگار است . در بندهش ميخوانيم که :«نخست ،آسمان را آفريد... ديگر، آب را آفريد به پنجاه و پنج روز»(دادگي،١٣٦٩:
٤١)در اين باور هرمزد، خداي آفرينش ،آسمان را به شکل تخم مرغ مي آفريند« نخست ، آسمان را آفريد روشن ، آشکارا، بسيار دور و خايه ديسه (به شکل تخم مرغ )و از خماهن که گوهر الماس نر است ؛ سراو به روشني بي کران پيوست .اوآفريدگان را همه دردرون آسمان آفريد.»(همان : ٤٥) پس اول آسمان خلق ميشود تا بتواند شادي آفريني کند و سپس باران آفريده مي شود. «او به ياري آسمان شادي را آفريد. بدان روي براي او شادي را فراز آفريد که اکنون که آميختگي است ،
آفريدگان به شادي درايستند. سپس از گوهرآسمان آب را آفريد، چندِ مردي که دو دست بر زمين نهد و به دست و پاي رود وآن گاه آب تا شکم او بايستد؛ بدان بلندي آب بتاخت »(همان : ٤٠)
آفريده هاي مادي به دست هرمزد، داراي ترتيبي اين چنين بودند«ازآفريدگان مادي نخست آسمان ، ديگر آب ، سديگر زمين ، چهارم گياه ، پنجم گوسفند، ششم مردم ، هفتم خود هرمزد» است . (دادگي ، ١٣٦٩: ٣٧)
آفرينش در اسطوره هاي هند
در اساطير هندي، قدرت برتر از آن « ويشنو» است .« دراسطوره ي آفرينش هندو، ويشنو به سه شکل يا صورت پديدار مي شود: به صورت يا شکل برهما، آفريدگار زندگي در زمين ، به صورت ويشنو، نگهدارنده ي زندگي در زمين ؛ به صورت شيوا- رودرا، ويرانگر زندگي در زمين » (روزنبرگ ، ١٣٧٩ :٦٢٧) در اين باور «دنيا در يک سيکل يا چرخش مسلسل و مکرر و جاودانه آفريده مي شود، از بين مي رود و دوباره تجديد حيات مي يابد و پيوسته از يک ماهايوگا (دوران بزرگ ) به ماهايوگاي (دوران بزرگ )ديگر انتقال مي يابد.»(همان :٦٢٨) هندوها معتقد بودند که در پايان هزار ماهايوگا که معادل يک روز زندگي است ، ويشنو ويرانگر مي شود؛ يعني در هيأت شيوا - رودرا ظاهر شده و به خورشيد نفوذ مي کند وآنقدر به آن حرارت ميبخشد که زندگي در آن شرايط ناممکن مي شود.« نخست به درون انوار خورشيد مي رود و آن ها را تا يک صد سال شدت و توان ميبخشد و آن چنان گرمايي ميآفريند که تمامي آب هاي روي زمين را تبخير مي کند.»(روزنبرگ ١٣٧٩: ٦٣١) و بدين گونه هستي روي زمين را از بين مي برد.
وقتي حرارت زياد خورشيد زندگي را نابود کرد، شيوا- رودرا ابرهاي توفان زاي شوم را بيرون ميفرستد. اين ابرها با رعدوبرق هراس انگيز، جلوي تابش خورشيد را مي گيرند و برزمين چادري تيره ميپوشانند و اين روند نيز تا يک صدسال ادامه مي يابد وتمام سطح زمين ، زير دريايي ژرف قرار ميگيرد. پس از اين دوره ي صدساله فقط ويشنو، خداي بزرگ ، باقي مي ماند و زميني که تبديل به دريايي بيکران شده است و ديگر خدايان و موجودات به تمامي از بين مي روند. روزنبرگ در ادامه مي نويسد که :«درست در آن هنگام که سيلي عظيم ، تمامي آثار زندگي را در خود مدفون ميسازد، تخم مرغ طلايي بزرگي پديدار مي شود. در اين تخم مرغ بذر صورت هاي گوناگون زندگي که پيش از آمدن سيل در دنيا وجود داشته ، نهفته شده است . وقتي که دنيا به زير آب پنهان شد، آن تخم مرغ روي آب آن اقيانوس بيکران شناور مي شود.»(همان :٦٣٢) و اين همان وجود ويشنو، در هيأت نگهدارنده ي زمين است که در اين مرحله بادي خشک را بر دنيا مستولي ميکند؛ واين بار نيز تا يکصد سال دنيا را پيوسته دور مي زند. بعد از اين ويشنو مي خوابد و دنيا نيز با او به خواب ميرود. اين خواب ادامه مي يابد تا پايان شب يلداي يک هزار ماهايوگا. در پايان اين شب ، ويشنو سر از خواب بر مي دارد.
«در پايان شب يلداي يک هزار ماهايوگا، ويشنو از خواب بيدار مي شود. يک جور گل زيبا و شگفت انگيز نيلوفر آبي از ناف ويشنو سر در مي آورد و ويشنو به صورت و در هيأت برهماي آفريدگار، يعني آفريدگار زندگي در زمين ، از درون آن گل برون ميآيد.»(همان :٦٣٢) ويشنو چون از خواب برميخيزد مي بيند که سيلاب ، تمام هستي را از زمين گرفته و همه چيز از بين رفته است . پس تخم مرغ طلايي را که بذر صورت هاي گوناگون هستي را در خود دارد، مي شکند و سير تکاملي آفرينش دوباره ي زندگي دنيا را آغاز مي کند که اين همان هيأت برهماي آفريدگار ويشنو است ، او دست به آفرينش مادي ميزند و« ابتدا آب را مي آفريند، سپس آتش ، هوا، باد، آسمان ، زمين و نيز کوهساران و درختان روي زمين را ميآورد. پس از آن صورت زمان را به عنوان راه يا وسيله ي تشکل جهان هستي مي آفريند.»(همان : ٣-٦٣٢) چنين به نظر مي رسد که در اسطوره ي آفرينش هندي ، سيکل مکرّر آفريده شدن دنيا، همان پيدرپي آمدن روز و شب ، و هيأت شيوا- رودراي ويشنو همان گرماي شديد تابستان است که در نيمروز به اوج شدت خود ميرسد؛ به نحوي که ماندن زير گرماي آن ، غير قابل تحمل مي شود.
چادر تيره اي که زمين را مي پوشاند، همان شب است که با آمدن خود، جنبش را از موجودات ميگيرد و سکون را بر عالم مستولي مي کند و از بين رفتن موجودات ، به خواب رفتن آنان را نشان ميدهد و مراد از تخم مرغ طلايي ، برآمدن صبح است که با شکستن آن ، زرده ي آن که نماد خورشيد است ، به آسمان مي رود و سفيده ي آن که نماد زمين است ، باقي مي ماند. بذر صورت هاي گوناگون زندگي موجود در تخم مرغ ، وجود خود موجودات است که با آمدن صبح ، دوباره به جنبش درميآيند و فعاليت روزانه را ادامه مي دهند.
مقايسه ي اسطوره ي آفرينش در اساطير ايران و هند
با مقايسه ي دو اسطوره ي آفرينش ايران و هند در مي يا بيم که در هر دو اسطوره ، آب جزو آفريده هاي نخستين آفريدگار ونزد دو قوم ، داراي ارج واحترام بسياراست . دليل اين امر، نقش بسيار مؤثر آب در حيات موجودات است . با تحمل چند ساعت تشنگي مي توان دريافت که اگر آب نباشد، چه بلايي بر سر موجودات زنده خواهد آمد، واگر باران نبارد، سرسبزي وحيات طبيعت چگونه نابود خواهد شد؛ پس مقام نخستين به نظرپدران هندي و ايراني ما متعلق به آب است .
در هر دو اسطوره ، سخن از تخم مرغ است . در اسطوره ي ايراني ، آسمان تخم مرغي است که خلقت در درون آن صورت مي گيرد و در اسطوره ي هندي ، پس از پايان دوره صدساله ي بارندگي و به وجود آمدن سيلاب ، تخم مرغ طلايي بزرگي پديدار مي شود که حاوي بذر اشکال مختلف هستي است . تخم مرغ در هر دو اسطوره نماد حيات و باروري است و اين که انجام خلقت را درون تخم مرغي تصوّر مي کردند، حاکي از پر رمز و راز بودن تحقّق حيات در تخم پرندگان است ، وجودي که در فضايي تماماً بسته ، درون محفظه اي سنگي شکل ، بدون هيچ روزنه و هوايي شکل مي گرفت . محفظه ايکه درون آن جز آب (زرده و سفيده ) چيزي نبود و چگونگي تبديل اين دو آب به موجودي زنده که تنفّس جزو لاينفک ّحيات اوست ، آنان را به شگفتي وامي داشت و همين ابهام و رازآميزي خلقت درون تخم مرغ موجب شد که آفرينش هستي را شبيه اين پديده ببينند؛ چرا که هر دو پديده هايي پر رمز و رازند؛ البته در اسطوره ي ايراني ، علاوه بر روايت تخم مرغ ، روايت ديگري هم هست . «چنين گويد که اين آفرينش نخست ، همه آب سرشکي بود. مردمان نيز از آب سرشکي مي باشند.»(دادگي ، ١٣٦٩: ١٢٣) که اين آب سرشک را ميتوان به نطفه تعبير کرد که مايه ي باروري و زايايي است . در هر دو اسطوره ، صحبت از بارندگي دوره اي است . دراسطوره ي ايراني ، هرمزد پس از آفريدن آسمان ،آب را مي آفريند ودراسطوره ي هندي ،بازصحبت از بارندگي طولاني مدت يک صدساله به ميان آمده است که شايد حاکي از بارندگي هاي متوالي چندروزه و يا حتي چند ماهه اي باشد که احتمالاً قبل از جدايي دو قوم از يکديگر وجود داشته ؛ مانند باران هاي موسمي امروز هند.آن چنان بارشي که در ذهن هر دو قوم ، تا مدت ها بعد از جدايي آنان نيزادامه داشته است .
اَناهيتاو سَرَسوَتي ؛بغ بانوان آب خدابانوي آب در اسطوره ي ايراني با نام کامل اَرِدويسوَراَناهيتا به معني رود(آب ) نيرومندپاک است که با اين الهه ، مفاهيمي چون آب ، باران ، فراواني، رستني ها، حاصلخيزي، برکت ،زناشويي، عشق ، مادري، زايش و پيروزي همراه است . در ايران باستان ، اناهيتا، الهه ي باروري و بغ بانوي ايرانيان بود. وي در کهن الگوي ايراني ، نماد آب وزايندگي و رودخانه است . طبق توصيفي که از اناهيتا در اوستا شده ، او تاج هشت پر صد ستاره اي برسر، جامه اي زرّين بر تن وگردنبند زرّيني نيز بر گردن دارد.

آناهيتا الهه آب appliedsciences.mihanblog.com
او سرچشمه ي همه ي آب هاي روي زمين و منبع همه ي باروري هاست ؛ نطفه ي همه ي نران را پاک ميگرداند، رحم همه ي مادگان را تطهير مي کند و شير رادر سينه ي همه ي مادران پاک ميسازد. (ياحقي ١٣٨٨: ٨١٤) او بر گردونه اي نشسته ، لگام بر دست ، گردونه مي راند و گردونه ي او را چهار اسب تنومند سفيد مي کشند؛ در حالي که بر ديوان و مردمان دروَند و جادوان و پريان و کويها و کرَپ هاي ستمکار چيره مي شود.(دوستخواه ، ١٣٧٠ :٣١٩)در آبان يشت اوستا او زنيزيبا، جوان ، خوش اندام و بلند بالا دانسته شده که قدمت ستايش او به دوره هاي بسيار دور و حتي به پيش از زردشت مي رسد. چشمه ي حيات از او مي جوشد و تنديس هاي باروري را که الهه ي مادر ناميده مي شود و نمونه هايي از آن در کاوش هاي تپه ي سراب با قدمتي حدود نه هزار سال قبل از ميلاد به دست آمده ، تجسم اين ايزد بانو دانسته اند.(آموزگار١٣٧٤: ٢٢-٢١)
دراساطير هندي از ميان خدابانوان ، الهه ي سَرَسوَتي بيشترين شباهت ونزديکي را به اَناهيتاي ايراني دارد.درکتاب اَناهيتا در اسطوره هاي ايراني آمده است :«در ريگ ودا از سرسوتي به عنوان بهترين مادر، بهترين رود و بهترين ايزد بانو ياد مي شود. سرسوتي رودي آسماني است واين نکته اي است که ج آنرا ميتوان با آنچه درباره ي اناهيتا در باورهاي اوستايي است ، سنجيد.»(گويري ، ١٣٨٥: ٣٢)مثلاً درريگ ودا خطاب به اين الهه ، اشاره اي وجود دارد که او را درداشتن خصوصيت محافظت ازنطفه باآناهيتاي ايراني، مشترک مي يابيم :«اي سرسوتي ، نطفه را نگه داري فرما (جلالي نائيني، ١٥١:١٣٧٢) و اين سخن اشاره به باروري و زايش اين الهه دارد که در اين صفت بااناهيتاي ايراني مشابه است .
در جايي ديگر از کتاب ريگ ودا، سرسوتي به عنوان الهه ي ارتزاق و نعمت و برکت مورد خطاب قرار گرفته است . (همان : ٢٥٥) و در جايي ديگر از ريگ ودا آمده است که :«ماروت هاي نيزه دار، جوانان چابک آسمان ، پسران نظم ، مقدسان و سرسوتي سوار بر ارابه هاي تيزرو، ما را بشنويد؛ شمااي توانايان ، ما را ثروت و فرزندان نجيب عطا فرماييد»(همان :٣٨٨) مشاهده مي شود که سرسوتي در باور هندوها محل ارتزاق مردم و روزيبخشي است و هم چون اناهيتا ارابه سوار است که اسب هايي تيزرو او را مي کشند و اوست که فرزندان نجيب را به آدميان عطا مي کند.
چنان که ملاحظه مي شود در هر دو اسطوره ، خداي آب مؤّنث است ، و به عنوان الهه ي آب تقديس ميشود. در اوستا اناهيتا اين گونه توصيف مي شود: «براستي اَرَد ويسور اناهيتا، همان گونه که شيوه ي اوست .َبرسَم بر دست گرفته ، گوشواره هاي زرّين چهار گوشه اي از گوش ها آويخته و گردنبندي بر گردن نازنين خويش بسته ، نمايان ميشود. او کمر بر ميان بسته است تا سينه هايش زيباتر بنمايد و دلنشين تر شود»(دوستخواه ، ٣٢٠:١٣٧٠)
در ريگ ودا هم خطاب به سرسوتي گفته مي شود که در اين فصل ، آن سينه را براي ارتزاق ما بگشاي . البته اين باور و عقيده (خدابانو بودن آب ) بي اساس نيست ؛ چراکه سينه ، خود مظهر روزي بخشي (شيردهي ) و نماد ابر است و مـانند بـاران طراوت مي دهد و همچون آب هستي ميبخشد و موجب رشد و شکوفايي است و پاکي ميآفريند که اين ويژگي ها با روحيه ي زنانه سازگارتر است . در اوستا آمده است «آن نازنين بسيار نيرومند؛ ارد ويسور اناهيتا روان مي شود و در نهاد خويش چنين ميانديشد - کدامين کس مرا نيايش کند؟-کيست مرا زَورِ آميخته با هَوم ، آميخته به شير به آيين ساخته و پالوده نياز کند؟ چنين پيمان شناس نيک دلي را خوش پسندم و خواستارم که او خرّم و شادمان ماند!»(دوستخواه ، ١٣٧٠: ٩-٢٩٨)
مؤلف کتاب روح زن ، جينا لمبروزو، مطلبي دارد که مطابق با عبارات قبلي و درخواست آناهيتاست . او مي گويد:«زن هديه و ارمغان را از نظر ارزش مادي دوست نمي دارد؛ ولي از آن جا که اشياي اهدا شده ، معرّف احساسات هديه کننده است ، در چشم زن قدر و قيمتي بسزا دارد» (لمبروزو، ١٣٦٣: ١٢٧)
خدابانوي آب ، اين انديشه را در ذهنّيت خود دارد که مورد توجه مردمان باشد و آنان برايش قرباني کنند و هديه بياورند و اين موضوع ريشه در روحيه ي زنانه و نياز زن به محبت و مورد محبت بودن جنس مؤّنث دارد. اناهيتا در نهاد خود نگران است که مبادا ديگر کسي او را ستايش نکند و ديگر براي او زَورِ مخصوص را فراهم نکنند و در راه او فديه ندهند. مي توان گفت که نگراني اناهيتا از نذر زَور، خود زَور نيست ؛ بلکه مورد توجه و محبت بودن است که از

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید