بخشی از مقاله

چکیده

بزرگترین دغدغه و اندوه بهخصوص فلسفی انسان از آغاز هستیاش تاکنون مسألهي مرگ بوده است. از این روي، انسان بهویژه اساطیري و باستانی از زمان عادي، مادي، سپنجی و ناسوتی که فرتوت و پیرش میکند و بهسوي مرگ و نیستی میکشاندش، گریزان است؛ و تلاش او این بوده تا خود را به مرزهاي حیات جاویدان نزدیک گرداند، بهگونهاي که در جهانسپنجی، زمانی چون دهر پارمنیدي داشته باشد و از این طریق خود را با زمان ابدي پیوند زند. در حقیقت، رویارویی با زمان، سرنوشت گریزناپذیر آدمی است؛ و همواره این مسئله نهتنها بهصورت یک مشکل فلسفی بلکه چونان واقعیتی بدیهی ذهنهاي بسیاري را درگیر خود کرده است.

از آنجاکه اسطوره در گستردهترین معنایش نوعی هستیشناختی است که در قالب تمثیل، استعاره و روایت بیان میگردد، میتوان انتظار داشت که در روایات اساطیري پاسخی به این معضل فکري داده شده باشد. در اساطیر ملل، جاودانگی به اشکال مختلف نمود پیدا کرده است. اغلب قهرمانان اساطیري در عمل یا در معنا جاودان و بیمرگند و جاودانگیشان راز قدرت و توانمنديهاي مادي و معنوي آنهاست. ایزدان و دیوان، هردو، از هزارههاي بیشمار عبور میکنند و حتی قهرمانان و پهلوانان عمرهاي بسیار طولانی دارند.

نه تنها جاودانگی نمودهاي متفاوتی دارد، بلکه رسیدن به جاودانگی نیز از طرق مختلفی امکانپذیر است. یکی از طرق رسیدن به جاودانگی، شستشو با آب مقدس است. در اسطورهي اسفندیار او با شستشو در آب مقدس روئینتن میگردد و به همین طریق خضر به نامیرایی میرسد. ما در این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی به بررسی و تطبیق دو شخصیت اسطورهاي و فرهنگی ایرانی و سامی - عربی - ، یعنی اسفندیار و خضر در ادبیات فارسی از حیث جاودانگی و نامیرایی میپردازیم و معیارهاي مشترك و بنمایههاي اصلی آن دو را در مجالی اندك پی میگیریم.

-1مقدمه

رویارویی با زمان، سرنوشت گریزناپذیر آدمی است؛ از دیرباز تاکنون این مسئله نهتنها بهصورت یک مشکل فلسفی بلکه چونان واقعیتی بدیهی ذهنهاي بسیاري را درگیر خود کرده است. در مواجهه با زمان آدمی همواره دچار اضطراب، تشویش و هراس میگردد. از آنجا که اسطوره در گستردهترین معنایش نوعی هستیشناختی است که در قالب تمثیل و روایت بیان میگردد، میتوان انتظار داشت که در روایات اساطیري پاسخی به این معضل فکري داده شده باشد.

شاید بتوان پاسخ اساطیر به پدیدهي زمان را به دو دسته تقسیم کرد: یکی زمان ازلی یا زمان مقدس که مقولهي معاد را نیز میتوان در این دسته جاي داد و دوم رسیدن به جاودانگی با تن خویشتن. بهنظر میرسد انسان در دوران باستان با توسل به اسطورهها و آیینهایش و تکرار آنها بهنوعی به مقابله با زمان تاریخی دست یازیده و با قرار دادن خویش در زمان مقدس که زمانی است دوري، پایا و کاستیناپذیر در برابر زمان تاریخی میایستد. از طرف دیگر بشر فانی همواره در صدد یافتن چارهاي براي بقاي تن خویش است.

او که با واقعیت تلخ و اجتنابناپذیر مرگ دست به گریبان است، آرزوي بزرگ بیمرگی و جاودانگی دارد. رسیدن به جاودانگی از طریق بقاي تن در روایات اساطیري بهصور مختلف دیده میشود. در پژوهش حاضر، ابتدا طرق رسیدن به این نوع جاودانگی توصیف میگردد، سپس اسطورههاي اسفندیار و خضر که با شستوشو در آب مقدس یکی روئینتن و دیگري جاودانه میشوند، به روش توصیفی-تحلیلی تطبیق داده خواهند شد.

-2چهارچوب نظري

روش تطبیقی از روشهاي فرایند تحلیل و ارزیابی در نقد ادبی بهشمار میآید. بدیهی است که ادبیات تطبیقی با نقد ادبی خویشاوندي دارد. بهنظر برخی صاحبنظران هرگاه یک اثر ادبی با یک شخصیت داستانی و اسطورهاي در کنار آثار داستانی و پرسوناژهاي اساطیري دیگر قرار گیرد و هریک از آنها در مقام شیوهاي براي سخن گفتن در بارهي دیگري عمل کنند، معناي ژرفتري را بهنمایش میگذارند. این تفکر البته با نقد نو و با این گفتهي الیوت که ل تطبیق و تحلیل، ابزارهاي اصلی ناقد هستندل، پیوند بیشتري دارد تا با تطبیق ادبی سنتی؛ زیرا با معیارهاي ذاتی ارزش به شکلگیري چنین مقایسههایی یاري میرساند.

ادبیات تطبیقی این نوع گرایش را بهشکلی نظاممند بسط میدهد و آگاهی از کیفیتهاي یک اثر را با قرار دادن آن در بافت روشنگر محصولات یک یا چند فرهنگ زبانی دیگر، یا با مطالعهي چگونگی تحقق یا انتقال یک موضوع یا درونمایهي فراگیر در ادبیات سایر زبانها غنا میبخشد - نک. مکاریک، . - 21-20 :1385 رنه ولک در مقالهي معروف خود با عنوان ل بحران ادبیات تطبیقیل از بههمپاشیدگی اروپاي پس از جنگهاي جهانی اول و دوم سخن میگوید. او بر این باور است که جهان غرب پس از سالهاي 1914 در آشفتگی و بحران میزیسته است و ادبیات تطبیقی در این برهه نقشی دارد که باید بازي کند - ولک، - 92 :1389؛ یعنی در برابر جدایی و انزواي کاذب تاریخهاي ادبیات ملی بایستد.

وي معتقد است که نقش ادبیات تطبیقی بیش از ل نظام حسابداري فرهنگیل است، روشی که اغلب به بزرگنمایی فرهنگ مبدأ ختم میشود، یا به سبب تأثیري که بر دیگر آثار ادبی در خارج از مرزهاي خود گذاشته است یا به سبب پذیرش بهترین اندیشههاي خارجی - همان، . - 93 ولک این نوع ادبیات تطبیقی را محکوم میکند و آن را ل سیاست زورآزمایی فرهنگیل مینامد که لهرکس همه چیز را فقط در خدمت قدرت ملت خویش میخواهد.

به عقیدهي ولک پژوهش ادبی سرگرمی کهنپژوهانه یا حساب بدهکاريها و بستانکاريهاي ملی یا حتی نقشهبرداري از شبکههاي روابط نخواهد بود. پژوهش ادبی، مانند خود هنر، حاصل تخیل و سرانجام، حافظ و آفرینندهي والاترین ارزشهاي بشر خواهد شدل - همان، . - 98 بدین سان، ولک ادبیات را پدیدهاي جهانی و حاصل تخیل بشر و حاصل ارزشهاي والاي بشري میداند و با اندیشهي ادبیات جهان همصدا میشود. در ادبیات تطبیقی مرزهاي نژادي و تک فرهنگی شکسته میشود؛ و این بدین معناست: نفی هرگونه خود را در مرکز دیدن و طرد در ناف هستی قرار گرفتن و رسیدن به جهان معنوي و ارزشهاي جهانی ماندگار و استوار.

-3طرق رسیدن به جاودانگی

انسان از آغاز هستیاش تاکنون، همواره، دغدغه و اندوه زیادي داشته است. اما بزرگترین دغدغه و اندوه بویژه فلسفیاش، مسأله مرگ بوده است. اشتغال دائم ذهن انسان براي دستیافتن به هستی سرمدي و برانداختن و به تعلیق درآوردن زمان مادي، مهمترین و بدیهیترین چالش زندگی پیشروي او بوده است. از این روي، انسان بویژه اساطیري و باستانی میکوشید خود را جاودانه سازد. این جاودانگی براي آن انسان جز از مسیر آیینی و انجام رفتارها و اعمال آیینی امکانناپذیر مینمود. او بر این باور بود که با تقلید و تکرار افعال خدایان، نیروهاي قدسی و قهرمانان پیشین، از زمان موقت دنیوي خود را رهایی میدهد و خویشتن را به زمانی فرا میافکند که ملکوتی است و آن زمان واقعیتر از زمان مرگپذیر مادي تاریخمند است.

تلاش او این بوده تا خود را به مرزهاي حیات جاویدان نزدیک گرداند؛ بهگونهاي که در جهانسپنجی، زمانی چون دهر پارمنیدي داشته باشد و از این طریق خود را با زمان ابدي پیوند زند. همانطور که پیش از این ذکر شد نامیرایی تن یکی از طرق رسیدن به جاودانگی است. در بسیاري از اساطیر ملل، اغلب قهرمانان اساطیري در عمل یا در معنا جاودان و بیمرگند و جاودانگی آنها راز قدرت و توانمنديهاي مادي و معنوي آنهاست.

ایزدان و دیوان، هردو، از هزارههاي بیشمار عبور میکنند و حتی قهرمانان و پهلوانان عمرهاي بسیار طولانی دارند. در روایات اساطیري رسیدن به تنی نامیرا و جاودانه بهصور مختلف صورت میگیرد؛ مثلا نوشیدن آب حیات یا خوردن مائدهاي بهشتی، بارش باران مقدس بر تن مورد نظر، شستشو با آب مقدس، بهدست آوردن گیاه یا شیئ مقدس که داشتنش جاودانگی میآورد، پرواز به آسمان و آسمانی شدن، جوانی دوباره یافتن و فرزند آوري و غیره.

-3-1بیمرگی با آب

-3-1-1نوشیدن آب

بیمرگی گاهی بهوسیلهي آب،اصطلاحاً آب حیات، بهدست آیدمی که هر کس از آن بخورد یا احیاناً در آن غوطه زند، جاویدان میماند. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید