بخشی از مقاله

بررسي رابطه ويژگي هاي شخصيتي با منبع کنترل و عزت نفس دانشجويان
چکيده
اين پژوهش به منظور « بررسي رابطه ويژگي هاي شخصيتي با منبع کنترل و عزت نفس دانشجويان دانشگاه علوم تحقيقات شهرستان کرمانشاه » انجام شده است . روش پژوهش توصيفي و از نوع همبستگي است . جامعه آماري اين تحقيق شامل کليه دانشجويان دانشگاه علوم تحقيقات شهرستان کرمانشاه در سال ١٣٩٣ مي باشد که تعداد آنها ٦٥٠٠ نفر است که به روش نمونه گيري تصادفي ساده و با استفاده از جدول کرجسي و مورگان تعداد ١٥٠ نفر به عنوان نمونه انتخاب شد و تعداد ١٠٠ پرسشنامه تحليل گرديد.ابزار گردآوري اطلاعات شامل سه پرسشنامه استاندارد عزت نفس کوپراسميت و منبع کنترل راتر و شخصيت آيزنگ است . هرسه پرسشنامه استانداردبوده ودرتحقيقات بسياري درداخل وخارج ازکشورمورداستفاده قرارگرفته اند وپايايي آنهادرتحقيقات گوناگوني موردتأييد قرارگرفته است وازپايايي بالايي برخوردارند. دراين پژوهش پايايي پرسشنامه هابرروي يک نمونه ي ٤٠ نفري ازآزمودنيها ( دانشجويان دختر و پسر ) انجام شدوبرآورد آماري آنها ازطريق آلفاي کرونباخ براي ويژگي هاي شخصيتي از نظر درون گرايي- برون گرايي٠.٨٣،ثبات هيجاني٠.٧٩و دروغ سنج ٠.٧٨، منبع کنترل ٠.٧٦ وعزت نفس ٠.٨٩ به دست آمده است . داده هاي پژوهش با استفاده ازنرم افزار SPSموردتجزيه وتحليل قرارگرفته که نتايج حاکي ازاين است که بين ويژگي شخصيتي برونگرا با منابع کنترل رابطه منفي و معنادار وجود دارد و مي - توان ٢٢.٤ درصد از واريانس منبع کنترل دروني دانشجويان را از روي ويژگي شخصيتي برونگرا آنان تبيين کرد. بين ويژگي شخصيتي درونگرا با منبع کنترل و بين ويژگي شخصيتي درونگرا با عزت نفس رابطه معناداري وجود ندارد. بين ويژگي شخصيتي برونگرا با عزت نفس رابطه مثبت و معنادار وجود دارد و ميتوان ٣٤.٨ درصد از واريانس عزت نفس دانشجويان را از روي ويژگي شخصيتي برونگرا آنان تبيين کرد. ميزان عزت نفس دانشجويان دختر بيشتر از دانشجويان پسر است و همچنين ميزان منبع کنترل دانشجويان دختر و پسر يکسان و بطور ميانگين منبع کنترل دانشجويان دختر و پسر بيروني است .
واژگان کليدي: ويژگي هاي شخصيتي، منبع کنترل ، عزت نفس


مقدمه
عزت نفس از جمله سازه هاي روانشناختي است که در چند دهه اخير مورد توجه بسياري از روانشناسان و پژوهشگران قرار گرفته است .اهميت عزت نفس براي کساني که با نوجوانان و جوانان سروکار دارند امري روشن است . بطورکلي ارزيابيهايي که فرد از خود مي کند عزت نفس او را شکل مي دهد.
همچنين عزت نفس درجه تصويب ، تائيد. پذيرش و ارزشمندي است که فرد نسبت به خود احساس مي کند. عزت نفس از خود پنداره متفاوت است خود پنداره عبارت است از مجموعه ويژگي هايي که فرد براي توصيف خويش بکار مي برد عزت نفس عبارت است از ارزشي که اطلاعات درون خود پنداره براي فرد دارد و از اعتقادات فرد در مورد تمام صفات و ويژگيهايي که در او هست ناشي ميشود از ديدگاه مازلو عزت نفس عبارت است از احساس شايستگي، توانمندي، اطمينان استقلال و آزادي، چنانچه عزت نفسي توسط احساسات فرد ارضا گردد افراد احساس ارزشمندي، توانايي و مثمر ثمر بودن و اعتماد به خود مي کنند و اگر ارضاء نشود به احساس حقارت و ضعف در فرد منجر مي گردد همچنين از نظر مازلو عزت نفس يا احترام به خود شامل احساس کسب توفيق و تائيد احساس شايستگي و احساس کفايت و مهارت ، يعني نياز فرد به ايجاد تصور مثبت در ديگران نسبت به خودش است افراديکه عزت نفس پايين دارند اگر به نحوي ابلهانه و بي رحمانه رفتار کنند بيشتر از ديگران احساس ناهماهنگي مي کنند. کسي که خود را فرد لا ابالي بداند انتظار دارد کارهاي ناشايست هم انجام دهد.به عبارت ديگر فردي که عزت نفس پايين دارد خيلي مشکل نيست که مرتکب عمل غير اخلاقي گردد.
راجرز معتقد است احساس عزت نفس در اثر نياز نظر مثبت به خود بوجود مي آيد. نياز به نظر مثبت ديگران شامل برخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آميز، احترام صميميت پذيرش و مهرباني از طرف محيط و به خصوص خانواده ميشود.کوپر اسميت : عزت نفس بر روابط فرد اثر ميگذارد و از آنها تائيد مي پذيرد.کوپر اسميت خاطرنشان کرده است بچه هايي که از عزت نفس زياد برخوردارند.معمولا روابط بين فردي بهتري دارند و اغلب به عنوان رهبر انتخاب ميشوند از نظر اسلام ، انسان موجودي شريف و با ارزش است انسان جانشين خداوند در روي زمين است . چنانچه در آيه شريفه سوره بقره آمده « اني جاعل في الارض خليفه » همانا من در روي زمين جانشين قرار ميدهم . از نظر اسلام کرامت ، عزت نفس را در سرشت خويش مي يابد.
تعاريف و مفاهيم :
شخصيت در اصطلاح عامه معاني متعددي دارد ، يکي از آنها معني هيبت يا جربزه است از اين رو کسي که مي تواند نظر و اراده خود را به گروهي از افراد تحميل کند آدمي با شخصيت به شمار مي رود. معني ديگري براي شخصيت به طور کلي هر نوع صفت اخلاقي است که برجستگي دارد ( مانند شجاعت اخلاقي ) که سبب امتياز فرد آدمي مي گردد تا انجا که او را به خصوص به آن صفت مي شناسند و به خاطر آن صفت مي ستايد، شخصيت در اصطلاح بلندي مقام را هم مي رساند، که مستقل از بدن و حاکم بر آن پنداشته شده است . معمولا با واژه هاي روح و نفس و نظير آن تعبير مي گردد (سياسي، ١٣٧٦). و اما در روانشناسي اصطلاح شخصيت هيچ يک از معاني ياد شده را ندارد بلکه از آن وجود کلي (چه بدني، چه رواني) آدمي مراد مي شود. از شخصيت به اين معني تعاريف متعددي شده و تعريفي که تعريف کل و جامع و مانع به نظر مي رسد اين است : شخصيت سازمان پويايي (زنده ) جنبه هاي ادراکي و انفعالي و ارادي و بدني فرد آدمي است (جوادي، ١٣٨١). شخصيت يک مفهوم انتزاعي است يعني چيزي است مثل انرژي در فيزيک که قابل مشاهده نيست ، بلکه از طريق ترکيب رفتار، افکار، انگيزش ، هيجان استنباط مي شود. شخصيت باعث تفاوت کل افراد از همديگر مي شود اما اين تفاوت فقط در بعضي از ويژگي ها و خصوصيات است به عبارت ديگر افراد در خيلي از ويژگي هاي شخصيتي با هم شباهت دارند . بنابراين شخصيت را مي توان از اين جهت که چگونه مردم با هم متفاوت هستند و از اين جهت که چگونه با هم شباهت دارند مورد مطالعه قرار داده است ( کديور، ١٣٨١). روان شناسي شخصيت به آنچه معمولا درباره انسان صادق است يعني ماهيت انسان و نيز به تفاوت هاي فردي علاقه مند است اگر چه روانشناسان شباهت هاي موجود بين افراد را قبول دارند توجه آنها بيشتر به تفاوت هاي افراد از يکديگر معطوف است ، مثلا چرا عده اي از افراد موفق و عده اي ناموفق اند.نظريه پردازان شخصيت به کليت انسان مي پردازند و تلاش مي کنند تا روابط پيچيده اي ميان جنبه هاي مختلف کنش انساني در روابط پيچيده ي آنها با يکديگر را بررسي کنند. با در نظرگرفتن تأکيد بر تفاوت هاي فردي و تماميت انسان شخصيت را چگونه تعريف کنيم ؟ براي عامه مردم اين کار احتمالا با قضاوت ارزش توأم است يعني اگر کسي را دوست داشته باشد به دليل شخصيت خوب و عالي است ولي براي دانشمندان و دانشجويان روانشناسي اصلاح شخصيت براي مشخص کردن يک زمينه مطالعاتي به کار مي رود ، هر تعريف از شخصيت بازتاب موضوعاتي است که قرار است مطالعه شود و بيانگر ويژگي هايي است که در مطالعه ي اين موضوعات به کار مي رود ( جوادي ، ١٣٨١).
پيشينه پژوهش :
واژه اي که بنام (روانشناسي) براي شناساندن علم مطالعه و بررسي رفتار رواج يافته ترجمه لغت پسيکولوژي ( يا با تلفظ انگليسي سايکالاجي) مي باشد که در اصل از دو کلمه يوناني پسيکه بمعني روح و روان و لوگوس بمفهوم تحقيق و بيان مشتق شده است . پسيکه مفاهيم متعدد دارد. برخي آنرا بمعني ديگر روان تفسير نموده اند. اين کلمه نام يکي از خدايان افسانه اي يونان قديم بوده که در ابتدا زندگي بشري و فنا پذير داشته بعدا در زمره خدايان در آمده و جاودان گرديد. کيفيت روح يا روان نيز ناشي از افسانه جاوداني پسيکه مي باشد .بنابر کيفيت فوق ترديدي نيست دانش روانشناسي داراي تاريخچه طولاني فلسفي و باستاني است و آغاز آن از زمان شناخت بشر وسيله خودش و آشنائي او به کيفيات و حالات رفتاري خود و نسبت به محيط و اجزاء سازنده آن مي باشد واين تاريخچه جنبه کاملا فلسفي داشته و شرايط يک عالم تجربي را نداشت زيرا روانشناسي دانشي نوين و جوان مي باشد و تنها از اواخر قرن نوزدهم بصورت يک علم تجربي بمنظور مطالعه علمي رفتار در آمد. از اينجهت عليرغم گذشته فلسفي و باستاني بسيار طولاني آن تاريخچه علمي بسيار کوتاهي دارد .مع الوصف در اين مدت قليل گامهاي بسيار مهمي در زمينه اشاعه مبادي علمي آن برداشته شده بطوريکه امروزه يکي از مهمترين و قابل توجه ترين علوم بشري مي باشد. نظري به تاريخچه فلسفي روانشناسي _ بررسي گذشته فلسفي و باستاني روانشناسي بسبب اهميت آن در پيشرفت علمي روانشناسي الزامي است و بهمين جهت بتفصيل به شرح اين تاريخچه از ازمنه قديم مي پردازيم . بشر بمنظور شناخت خود و کيفيت زندگي از زمانيکه قدرت تفکر منطقي يافت بفعاليت پرداخت ولي از آنجا که حدود دانش او محدود بود توصيف وابستگي حوادث رويدادها را در قالب عوامل و علل مرموز و ماوراءالطبيعه توجيه مي نمود . مثلات تصور مي کرد خدايان فعاليت هاي طبيعي ( رعد و برق و طوفان و باران و غيره ) را هدايت مي کنند و بهمين ترتيب نيروها و قدرت ها دروني بشر را از طريق تاثير قدرت ((ارواح )) تفسير زندگي و تحرک و بطور خلاصه آنچه بستگي به زيستن داشت بوجود مياودند .مفارقت و جدائي آنها از کالبد سبب مرگ و نيستي مي گرديد .اين طرز تلقي و توجيه همان اعتقاد بعالم روح بود که قرون متمادي تفکر آدمي را بخود انحصار داد .تنها در يک زمان اينگونه تفکرات جنبه منطقي و تا حدودي علمي بخود گرفت و آن نيز در زمان نوابغ يوناني مانند افلاطون و ارسطو بود که با گذشت آنان اين جهش علمي نيز بزوال گرائي لازم است قلمرو موضوع تحقيق دانش روانشناسي رفتار موجودات بطور کلي است .و دراين مطالعه بمسائل روح و روان آنطوريکه مورد نظر قدما و فلاسفه بوده و توجهي نمي شود و چه بهتر مي بود که در ازاء واژه روانشناسي ، کلمه ((رفتار شناسي )) براي اين دانش بکار مي رفت تا هيچگونه ابهامي در موضوع باقي نمي ماند . ضمنا واژه اي مانند ((روانشناسي )) همواره حاوي کيفيات و حالات اورءالطبيعه و آنچه سابقا علم النفس مي ناميدند مي باشد و از اينجهت نمي توان در راه اثبات مبادي علمي آن کوشش لازم را بعمل آورد در صورتيکه ((رفتار شناسي )) مانند واژه هاي مشابه ((زيست شناسي )) يا ((انسان شناسي )) جنبه علمي اين دانش را ظاهر ساخته و آنرا بحق در زمره علوم قرار مي دهد .اساس علمي روانشناسي غير قابل انکار و فعاليت دانشمندان در مطالعه علمي رفتار بدون ترديد آنرا در جرگه علوم تجربي قرار داد و خواهد داد .با وجود اين تا زمانيکه کلمه ((پسيکولوژي )) رايج مي باشد لاجرم به حفظ و رعايت واژه مشابه فارسي آن يعني ((روانشناسي )) هستيم . در عين حال کوشش بايد بر اين باشد که دانش مزبور را در جرگه ساير علوم تجربي و آزمايشگاهي قرار داده آنرا از فلسفه و ادبيات جدا سازيم . رفتار گرائي در تمامي سال هاي اوليه قرن بيستم بعنوان مدل غالب روانشناسي مطرح بود. دليل عمده اين سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه بنام تبليغ ) تئوري هاي شرطي شدن بعنوان مدل هاي علمي رفتار انسان بود.بهرحال ، کم کم مشخص شد که عليرغم آنکه رفتار گرائي اکتشافات مهمي صورت داده بود ولي بعنوان يک تئوري راهنماي رفتار انسان نا کارآمد بنظر ميرسيد .بازبيني کتاب "رفتار کلامي اثر اسکينر توسط نوام چامسکي (با هدف توضيح فرآيند اکتساب زبان در يک چهار چوب رفتار گرائي) بعنوان يکي از عوامل اصلي ختم کننده دوران رفتار گرائي بحساب مي آيد. چامسکي اثبات نمود که زبان را نميتوان بصورت انحصاري از طريق شرطي شدن آموخت . زيرا مردم قادرند جملاتي بي همتا در ساختار و معنا را بيان کنند که بتنهائي از طريق تجارب روزمره زندگي قابل توليد نيستند.
اين مباحث مويد آنست که فرآيند هاي دروني ذهن که رفتار گرايان آن ها را تحت عنوان توهم رد مي کردند، واقعا وجود دارند. به همين شکل ، کار آلبرت باندورا نشان داد که کودکان قادرند يادگيري از طريق مشاهدات اجتماعي را بدون تغيير در رفتار علني بياموزند و بنابر اين بيشتر بروي بازنمائي هاي دروني حساب باز نمايند. روانشناسي بشر دوستانه در سال ١٩٥٠ بوجود آمد و بعنوان عکس العملي نسبت به مثبت گرايان و تحقيقات علمي ذهن بکار خود ادامه داد. تاکيد اين روانشناسي بر نظريه پديدار شناختي تجارب انساني بوده و در جستجوي فهم ابناء بشر و رفتار آنها از طريق انجام تحقيقات کيفي بر آمد. ريشه هاي تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسياليست ها و فلسفه پديدار شناختي بوده و بسياري از روانشناسان بشري روش علمي را کاملا رد نموده و اعتقاد داشتند که سعي در تبديل تجارب انسان به واحد هاي اندازه گيري باعث تخليه کليه معاني و ارتباطات او بعنوان موجودي زنده خواهد گشت . برخي ديگر از تئوريسين هاي اين مکتب فکري عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نياز هاي انساني، کارل راجرز مبتکر درمان مشتري مداري و فيتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت . ظهور تکنولوژي کامپيوتر نيز به پيشرفت استعاره عملکرد ذهني به پردازش اطلاعات کمک نمود. اين تکنولوژي بهمراه تحقيقات علمي در زمينه مطالعه ذهن و همچنين اعتقاد به وضعيت داخلي ذهن به پيدايش شناخت گرائي بعنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود. ارتباطات بين مغز و عملکرد سيستم عصبي نيز متداول گرديد. دليل اين رايج شدن قسمتي به آزمايشات افرادي مانند چارلز شرينگتون و دونالد هب و قسمتي به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزي (همچنين بخش روانشناسي اعصاب شناختگرا را ببينيد) برمي گشت . با توسعه تکنولوژي هاي اندازه گيري عملکرد مغز، روانشناسي اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخش هاي فعال در روانشناسي امروزي گرديدند. با درگيري علوم ديگر (از جمله فلسفه ، علوم کامپيوتر و علوم مربوط به اعصاب ) جهت شناخت و فهم ذهن ، چتري از علوم شناخت گرا بعنوان ابزار تمرکز تلاش ها در مسيري سازنده تشکيل گرديد. بهرحال ، بسياري از روانشناسان از آنچه بعنوان مدل هاي "مکانيکي" ذهن انسان و طبيعت او مطرح بود، دلخوشي نداشتند. حلقه کامل افراد اين دست ، مي توان به روانشناسي تبديل شخصيت و روانشناسي تحليلي کارل جانگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسي به ريشه هاي روحاني خود بودند. ديگران مانند سرگئي موسکويکي و گرهارد داوين اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاما با هم تعامل داشته و در جستجوي قالب گذاري روانشناسي در قالب وسيعتر مطالعات علوم اجتماعي بودند که اين علوم نيز در ارتباط مستقيم با مفهوم اجتماعي تجربه و رفتار هستند.
مباني مطالعه
امروزه بروز مشکلات و فشارهاي روحي و رواني ناشي از زندگي ماشيني روابط همه افراد را تحت الشعاع خود قرار داده است که براي کاهش اينگونه فشارها و اضطراب ها، تکنيک هاي علوم رفتاري در روانشناسي مي تواند مددرسان و ياري دهنده همه افراد باشد. روابط انساني به معناي برقراري رابطه مثبت ، هدف دار و سازنده با پذيرش شخصيت ، تفاوت هاي فردي و نيازهاي افراد سازمان و علاقه مندبودن به نيازها، علايق ، استعدادها و توانايي هاي آنان است که توجه به اين موارد استفاده از تکنيک هاي مهم در علم روانشناسي است . رابطه انساني با دلسوزي و احساس مسووليت نسبت به کارکنان درون سازمان و ايجاد جو اجتماعي در شرايط مطبوع و خوشايند و همراه با محيط تفاهم و درک متقابل به وجود مي آيد. روابط انساني در ديدگاه هاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته است . از نظر ديدگاه جامعه شناسي، ارتباط هاي انساني و شيوه مشترک زندگي و آگاهي از هدف ، سه عامل سازنده جامعه به حساب مي آيد. از ديدگاه روانشناسي اجتماعي مساله عمده انسان ، بقا نيست ؛ بلکه يادگرفتن نحوه زيستن باخودش است ، انسان حاصل روابط و پيوندهايش با ديگران است و اگر قرار باشد شناختي از وي به دست آوريم ، بايد او را در اين چارچوب بشناسيم . به همين دليل ، در تعريف بهداشت رواني آمده است که بهداشت رواني عبارت است از پيشگيري از پيدايش بيماري رواني و سالم سازي محيط رواني تا افراد جامعه بتوانند با برخورداري از شخصيت و روان متعادل با عوامل محيط خود رابطه برقرار کرده و در راه تامين نيازها، شکوفايي استعدادها و رسيدن به هدف هاي متعالي فردي و اجتماعي خود بکوشند. چنانچه سازماني بتواند زمينه هاي تامين بهداشت رواني را فراهم آورد، شخصيت و روان افراد متعادل مي شود و مي توانند با يکديگر و همچنين با عوامل محيطي، روابطي مطلوب برقرار سازند.
بيان مسئله :
بي شک دانشگاه هاجزواساسي ترين نهاد اجتماعي در شکل دهي، هدايت و کنترل افکار افراد هر جامعه بشري است .عمده ترين منبع استراتژيک هر سازمان و يا هر جامعه ، جهت تحقق اهداف خود منابع انساني مي باشد ودربين عناصر نيروي انساني، دانشجويان نقطه ي آغاز هر تحول دانشگاهي هستندودر اين راستا ،بارزترين جزءمتمايزکننده دانشجويان در اين عرصه جنبه هاي رفتاري آنان است ، مي توان از ويژگي هاي شخصيتي به عنوان برجسته ترين جنبه ي رفتاري دانشجويان نام برد (کريمي وهمکاران ، ١٣٨٤). شخصيت ،سازمان بدني پويايي است دردرون فرداز آن دسته ازنظام هاي روان فيزيکي که رفتار و تفکر شاخص او را تعيين مي کند ( سياسي ، ١٣٧٦).شخصيت به تفاوتهاي روان شناختي بين افراد، تفاوت هاي پايدار در هيجان ، احساس ، انگيزش ورفتارآنها اشاره دارد (هاسلام ٢٠٠٧،١). براساس نظريه پاولف شخصيت مبتني برعملکرد دستگاه عصبي است ودوفراينداساسي برانگيختگي و بازداري برتمامي فعاليت ها حاکم است (سپاه منصور،١٣٨٩). ازنظرروان شناسان ويژگي هاي شخصيتي اساس الگوهاي رفتاري افراداست (نبي زاده چيانه وهمکاران ، ١٣٨٩). از شخصيت به دليل در بر گرفتن زمينه هايي چون يادگيري، انگيزه ، ادراک، تفکر، احساسات ، هوش و... به عنوان اساسي ترين موضوع علم روان شناسي ياد مي گردد. شخصيت به عنوان منحصربه فرد بودن هرانساني درنوع تفکر، احساس ورفتارش تلقي مي شود، صاحب نظران حوزهي روانشناسي شخصيت ، شخصيت رابه انواع تيپهاي شخصيتي تقسيم کرده اندکه قديمي ترين آنهابه تيپ شناختي شخصيت بقراط حکيم وجالينوس از حکام يونان قديم برمي گردد،معروف ترين اين طبقه بندي ها،طبقه بندي يونگ ،روان پزشک معروف سوئيسي است ،يونگ افراد رابه دوطبقه ي تيپ شخصيتي درونگرا٢و برونگرا٣تقسيم کرده است ( کريمي ، ١٣٨٠). درميان نظريه هاي تبيين ساختار شخصيت نظريه رگه ها بر مطالعه شخصيت تسلط دارد که واحد اساسي درتوصيف شخصيت يا ساختار اصلي شخصيت ، صفت يا رگه شخصيتي است (هاسلام ٢٠٠٧،٤).رگه ها،تمايلات پايداري هستندکه دراکثرموقعيت ها پابرجامي مانندوباگسترة وسيعي ازرفتارها در ارتباط هستند براي فهم بسياري از رفتارها ناگزيريم آنها را بر اساس رگه هاي شخصيت بررسي کنيم (ميتوس ،ديري و وايتمن ،٢٠٠٩). ويژگي هاي شخصيت را مي توان در طبقه عقايد کنترل مشخص منظور کرد که منبع کنترل ، ادراک کنترل ، جهت گيري هاي عيني و جهت گيري هاي تسلط در باور احساس کارايي را شامل مي گردد اما دو مورد ادراک کنترل و ميل کنترل ، معناي حقيقي عقايد کنترل را نشان مي دهند.(اسکينز٥ وهمکاران ،١٩٩٨ ). يکي از ويژگي هاي شخصيتي که مي تواند تحت تأثيراين روابط قرارگيرد اعتقاد افراد درباره توانايي کنترل برپيامدهاي زندگي شان يا همان منبع کنترل است . منبع کنترل براي اولين بارتوسط راترمعرفي شد.
راترعقيده دارد منبع کنترل به اين معناست که شخص تا چه اندازه باور دارد که مي تواند بر زندگي خودتسلط داشته باشد (شايباني،٢٠١٠ ). درالگوي تک بعدي راتر، منبع کنترل دروني وبيروني دو قطب غايي روي پيوستارند (لونسون ٦، ١٩٧٢) . اين مطالعه به تعيين رابطه بين ويژگيهاي شخصيتي ومنبع کنترل باعزت نفس افرادمي پردازد. منبع کنترل به عنوان يکي ازعمده ترين ويژگي هاي شخصيتي مي باشد که اکثر افراد دوست دارند زمام اختيار رويدادهاي زندگي را در دست خودشان داشته باشند ( رادين ١٩٨٦،٧). طبق نظريه يونگ هرکس درطول روزگاه درونگرا وگاه برونگرا است (شعاري نژاد،١٣٧٥). افرادبامنبع کنترل دروني درمقايسه باافرادبا منبع کنترل بيروني داراي عزت نفس بالاتري مي باشند (فراهاني،١٣٧٨). کلي پيشنهاد کرده که هر فرد بشر ساخت هايي براي خود تدوين کرده که از طريق آنها رويدادهاي جهان را ملاحظه و تفسير مي کند (جورج کلي ٨، ١٩٥٥). يکي ازپيامدهاي مهم اسناد علي درارتباط با منبع دروني بيروني کنترل تأثيرآن برعزت نفس است (سيف ،١٣٦٨).از ديگر جنبه هاي رفتاري مرتبط با ويژگي هاي شخصيتي، مي توان عزت نفس را نام برد،سيف در تعريف عزت نفس چنين آورده است : نياز به احترام به خود،به عبارت ديگر نياز به کسب موفقيت و تأييد يا نياز به ايجادتصور مثبت درباره خود وديگران واين که ديگران او را فردي قابل احترام بدانند(ري شهري،٢٠١١). افزايش پيشرفت تحصيلي، افزايش تلاش فرد در کسب موفقيت ، داشتن اعتماد به نفس ، متکبر و پرخاشگر بودن ، تمايل به داشتن سلامتي بهتر، لذت بردن از روابط با ديگران ، پيش بيني مثبت نسبت به موفقيت هاي بعدي، ارتباط تنگاتنگ در بين عزت نفس و ابراز وجود، از نشانه هاي بارز سطوح عزت نفس بالا در افراد است (قاسمي، ١٣٧٩).ازآن جاکه عزت نفس قطعي ترين عامل دروني در رشد رواني فرد محسوب مي شود و اثرات برجسته اي درجريان فکري، احساسات ، تمايلات ، ارزشها و هدفهاي وي دارد، هراندازه که فرد در کسب عزت نفس دچارشکست شود، دستخوش اضطراب ، تزلزل رواني وبدگماني ازخود، حقيقت گريزي واحساس عدم کفايت از زندگي مي گردد (مکالي ٩ وهمکاران ، ١٩٩٧). عزت نفس يکي ازتعيين کننده هاي اصلي افکار، عواطف ، بازخوردها و رفتارهاي شخص محسوب مي شود. نتايج نشان مي دهدکه عزت نفس داراي ابعاد مختلف ، شامل عزت نفس جسماني،عزت نفس خانوادگي، عزت نفس اجتماعي وعزت نفس تحصيلي است (آيزنگ ١٩٦٧،١٠؛پوپ ١٩٨٩،١١؛کوپرسميت ١٩٦٧،١٢) .عزت نفس ازطريق خودپنداره رشد مي يابد و درحقيقت قضاوت در مورد ابعاد و يا تماميت تصور ذهني خوداست (حسني و همکاران ؛١٣٨٣). عزت نفس درپاسخ به واکنش ديگران به خصوص ديگران مهم به ويژه والدين رشد مي کند(اسميت ١٩٦٧،١٣؛به نقل ازفريما). مزلوازعزت نفس به عنوان يک نياز ياد کرده وبيان مي کند همه افراد جامعه ما به احترام به خودياعزت نفس يا احترام به ديگران تمايل يا نياز دارند (مدادي وهمکاران ، ١٣٨٧). سيف ، عزت نفس رانياز به احترام به خود، به عبارت ديگر نياز به کسب موفقيت و تأييد يا نياز به ايجاد تصور مثبت درباره خود وديگران واين که ديگران او را فردي قابل احترام بدانند مي داند (ريشهري وهمکاران ، ١٣٩١). ويژگي هاي شخصيتي ومنبع کنترل نقش مهمي درعزت نفس افراد دارند بدين معنا که افرادي که داراي ويژگي هاي شخصيتي برونگرا و منبع کنترل دروني باشند ازعزت نفس بالاتر، بلوغ فکري بيشتر وتصورات مثبت تري نسبت به خود برخوردارند ( فيروزبخت ، ١٣٧٧). در زمينه ي ويژگي هاي شخصيتي پژوهش هاي بسياري صورت گرفته است اما در دهه هاي اخير کم تر به بررسي رابطه مؤلفه ي عزت نفس با ويژگي هاي شخصيتي و منبع کنترل پرداخته شده است ، به طور کلي هدف نهايي پژوهش حاضر دستيابي به اين سؤال است که چه رابطه اي بين ويژگي هاي شخصيتي با منبع کنترل وعزت نفس دانشجويان در دانشگاه علوم تحقيقات کرمانشاه وجود دارد؟
اهميت و ضرورت مطالعه :
يکي از دلايل عمده بسياري از اختلالات رفتاري و شخصيتي در کودکان و نوجوانان ، ضعف در اعتماد به نفس و احساس خودارزشمندي (عزت نفس ) است ، بنابر اين امروزه در اصلاح و درمان بسياري از اين اختلالات ، پرورش و تقويت احساس عزت

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید