بخشی از مقاله
چکيده
ساقينامه يکي از زيباترين و دل انگيزترين انواع شعر غنايي فارسي است که در بردارنده مضاميني دربارة ساقي، ني، مطر ب و آلات موسيقي و نيز مضامين متعالي عرفاني است . قاسمي گنابادي شاعر قرن دهم هجري در دو اثر خويش شاه اسما عيل نامه و شاهنامه نواب عالي در پايان هر عنوان به سرودن ساقي نامه (دو يا چند بيت ) پرداخته است . تحليل و بررسي م ضامين اين اشعار بيانگر آن است که گريز از غم ، دوري از نام و ننگ ، خوش باشي، توصيف و ... با اشاره به اساطير ديني و باستاني از پر کاربردترين مضامين ساقينامههاي اوست .
کليدواژه : ساقينامه ، قاسمي گنابادي، شاه اسماعيل نامه ، شاهنامۀ نواب عالي، مضامين .
مقدمه
يکي از انواع شعر غنايي ساقينامه است . در اين گونه ادبي شاعر با خطاب قرار دادن ساقي به بيان مضامين و مسايل ميپرداز د. ساقينامه و مغنينامه ابياتي است خطابي در بحر متقارب مثمن مقصور (محذوف ) که در آن شاعر با خواستن باده از ساق ي و تکليف سرودن و نواختن به مغني مکنونات خاطر خود را درباره دنياي فاني و بي اعتباري مقام و منصب ظاهري و کجروي چرخ و ناهنجاري روزگار و نگوني بخت و بي وفايي يار بيان ميکند (گلچين هماني، ١٣٤٨).
آنچه در تعريف و شناخت ساقينامه از ديرباز تاکنون بيان شده است اين که از نظر شکل و ظاهر به طور معمول در قالب م ثنوي سروده شدهاند و يا در قالب شعري ترجيحبند و ترکيببند (زمانيان ، ١٣٩٠) مضمون و محتوا در اغلب ساقينامهها بيان عواطف لطيف شاعرانه است و نيز غم و اندوه دنياي فاني و توصيف مي و ساقي و ... . گويا در اين گونه ادبي شاعر با م خاطب قرار دادن ساقي آنچه را ميانديشيده بيان ميکند.
توصيف مي، جام ، ساقي، مطرب و ... اگرچه جزو خاصترين مضامين ساقينامهها است اما به جهت ويژگي خاص ساقينامه سرايي به خصوص ساقينامههاي وابسته ، مضامين ديگري چون تامل و درنگ در خويشتن و دنيا، اغتنام فرصت ، گله و ش کايت از يار، ياد مرگ ، اندرز و حکمت ، زهد و توجه ، مديحه سرايي و ... از جمله مضاميني است که در ساقينامههاي شا عران به چشم ميخورد.
قاسمي گنابادي شاعر قرن دهم هجري، الگوبرداري از نظامي گنجوي در اسکندرنامه در پايان سر مطلب ، ابياتي خطاب به ساقي ميسرايد. اين تغيير لحن که در يک منظومه حماسي به لحن غنايي تبديل ميشود به گفته دکتر سعيد حميديان ي کي از مواردي است که به وحدت موضوع لطمه وارد کرده است چه در اثر نظامي گنجوي و چه در اثر قاسمي گنابادي و ساير مقلدان نظامي.
تحليل و بررسي مضامين اين ساقينامهها در شاهاسماعيلنامه و شاهنامه نواب عالي نشانگر مضاميني چون حقيقتجويي، دور ي از نام و ننگ ، نکوهش زمانه و بي وفايي روزگار، توصيف مي، ساغر، توصيف بهار، کامران و خوش باشي و صلحجو يي است .
پيشينه ي ساقينامه سرايي
سرايش ساقينامه ها به گمان برخي از محققان ريشه در ضميريههاي عربي دارد هر چند به تصريح محققان ديگر اين ضمير يه سراييها از ايران باستان سرچشمه ميگيرد در هر حال توصيف مي و شراب و مجالس بزم از ديرباز در ميان اقوام و ملل مختلف رايج بوده است .
اين دو بيت ابوسليک گرگاني معاصر عمر بن ليث صفاري (١٦٥- ٢٨٧ هـ) که البته به شاکر نجاري، رودکي و عرقاسمي نيز منسوب شدهاند، جزو اولين ابياتي هستند که در مي و ميگساري سروده شدهاند:
خوشا ؟؟؟ فارمي با دوستان يک دله گيتي به آرام اندرون ، مجلس به بانگ و ولوله
مجلس پراشيذه همه ، ميوه فراشيذه همه زرها بپاشيذه همه ، قفل گران کرده يله (رضايي، ١٣٨٨)
رودکي، ابوشکوربافي، دقيقي، فرخي سيستاني، منوچهري دامغاني و بسياري از شاعران دورهي اول شعر فارسي، اشعاري در وصف و ستايش باده ، آداب ميگساري و مجالس بزم دارند. منوچهري دامغاني (وفات ٤٢٢ يا ٤٣٢ هـ) بزرگترين شاعر ؟؟؟سرايي اين دوره محسوب ميشود. دکتر عبدالحسين زرينکوب وي را شاعر طرب ، شاعر شراب و شاعر طبيعت معرف ي ميکند. (زرينکوب ، )
اين که در ادبيات فارسي چه کسي اولين ساقينامه را سرود محل تامل و درنگ است .
محمدجعفر محجوب اين دو بيت :
بيا ساقي آن آب صافي فروغ مغني بيا و بيار آن سرود
که از دل برد رنگ و از جان فروغ که ريزم ز هر ديده صد زندهرود
را به نقل از فرهنگ جهانگيري ميآورد که قديميترين خطابي است که به مغني و ساقي شده است (داد، ١٣٨٧) احترام ر ضايي در کتاب ساقينامه در شعر فارسي اين گونه نتيجه ميگيرد که اولين ساقينامه وابسته در مثنوي ليلي و مجنون و اولين ساقينامه و مغنينامه وابسته در اسکندرنامه نظامي آمده است . بنابراين فضل تقدم در ساقينامه شيري از آن نظامي است و بالا خره اولين ساقينامه مستقل در قالب ترجيعبند از فخرالدين عراقي و اولين ساقينامه مستقل در قالب مثنوي و بحر متقارب از آن شاه شجاع مظفري (وفات ٧٨٦ هـ) ميباشد. (رضايي، ١٣٨٧) معرفي شاعر ميرمحمد قاسم قاسمي گنابادي متوفي به سال نهصد و هشتاد و دو هجري است . (گللچين مهماني، ١٣٦٨) در نامهاي به ج اي مانده از شاعر او خود را قاسمي حسيني جنابدي (گنابادي) معرفي کرده است (شجاع ، ١٣٨٧)
قاسمي در شعر و ادب شاگرد مولانا عبدالله هاتفي بوده است . او ظاهرا دانشهاي عقلي و رياضي را نزد غياثالدين منصور د شتکي شيرازي دانشمند و حکيم دوره صفوي و وزير شاه طهماسب فرا گرفت . وي پس از بلندآموزگي شاه اسماعيل به خدمت او در آمد و پس از فوت شاه اسماعيل به دربار شاه طهماسب راه يافت . پس از مدتي به سبب رنجش از دربار ص فوي به ديار بکر نزد سلطان محمودخان رفت . قاسمي گنابادي شاعري پر کرا بود. شاه اسماعيلنامه ، شاهنامه نواب عالي، ليلي و مجنون ، گوي و چوگان ، خسرو و شيرين ، شاهرخنامه ، عمدهالاشعار و زبدهالاشعار از سرودههاي اوست . تذکره نويسان و صاحب نظران شعر قاسمي را به ويژه در مثنويگويي ستودهاند و او را شاعري بي تکلف ، داراي طبعي قوي، بلند انديشه ، گنجور معني و در وادي سخنوري و بلاغت و اداي تشبيهات و خيالات بي نظير خواندهاند (همان ، ١٣٨٧).
مضامين ساقينامههاي قاسمي گنابادي
وصف بهار
اگرچه توصيف و وصف طبيعت و مجالس و ... از مضامين خاص قصايد است اما قاسمي گنابادي همچون برخي از ساق ينامهسرايان به وصف بهار و شادکامي از آن ميپردازد.
بيا ساقيا ساغر مي بيار بهار است [و] مي خوش بود در بهار (اسماعيلنامه ، ص ١٩٠)
بيا ساقي آن جام چون گل بيار در ايام گل ساغر مل بيار (همان ، ص ٢١١)
توصيف ساقي
بارزترين خصيصه ساقينامه مخاطب قرار دادن ساقي ميباشد (احترام رضايي، ص ٩٢). در حقيقت شاعر با مخاطب قرار دا دن ساقي گاه در وصف او ميپردازد و گاه خواهان فيض و کرم ساقي است . در شاه اسماعيلنامه شاعر ساقي را در چشم و چراغ آفتاب کمال و در فيض باران ميداند.
بيا ساقي [اي] نور چشم [و] چراغ که هستم ز زلفت پريشان دماغ (اسماعيلنامه ، ص ٢٥٨)
بيا ساقي اي آفتاب کمال که خورشيد رويت نبيند زوال (همان ، ص ٢٦١)
بيا ساقي اي ماه [ابرو] کمند قدت سرو و رخ آفتاب ؟؟؟ (همان ص ٣٢٥)
بيا ساقي اي فيض باران چو ميخ مدار آب رحمت ز خاکم دريغ (شاهنامه نواب عالي ص ٢٧٣)
توصيف مي: وصف مي و باده و شراب که در عرفان خلسه و عشق را گويند بيش از ؟؟؟ ؟؟؟ مضامين ساقينامه ها به ويژه از قرن دهم به بعد است .
بيا ساقيا ز آن شراب طهور که خجلت برد ؟؟؟ اهل ؟؟؟ (اسماعيلنامه ص ١٤٢)
بيا ساقيا بادة صاف ده به ازين چه باشد تو انصاف ده (همان ، ص ٢٣١)
بيا ساقي آن آب آتش فروز که هم دل فروز است و هم خانهسوز (همان ، ص ٢٩٢)
بيا ساقي آن پير بي کينه را که سازد جوان ، پير و پيرينه را (شاهنامه نواب عالي، ص ١٦٤)
بيا ساقي آن مي به فرخندگي که همچون لبت ميدهد زندگي (اسماعيلنامه ، ص ٢٣١)
بيا ساقي آن لعبت خانگي که شد مايه شور و ديوانگي (شاهنامه نواب عالي، ص ٦٦)
توصيف جام
جام که در اصطلاح عرفا و ؟؟؟ که لبريز از معرفت است در شعر قاسمي گنابادي به صورت ترکيب وصفي، جام مردآزم اي معرفي شده است .
بيا ساقي آن جام مردآزماي به من ده که سر را ندانم ز پاي (شاهنامه نواب عالي، ص ٢٧٣)
حياتبخشي
قاسمي گنابادي در همهي ابياتي که اين مضمون را بيان کرده است آن را بر پايه تلميح به داستان خضر نبي نهاده است .
کتاب وهم آوايي خضر و آب حيات از يک سو و جام و مي و شراب آن هم در نگاه و برداشت ؟؟؟
از سوي ديگر شاع ر را به آن داشته است که تا از اين مضمون اساطيري و تاريخي بهره جويد.
بيا ساقي کز غم افسردهام بده آب خضرم که دل مردهام
به يک ساغر بادهام بنده کن مرا چون مسيح از دمي زنده کن (شاهاسماعيلنامه ، ص ١٥٠)
بيا ساقي اي خضر فرخنده پي که آب حياتت بود جام مي (شاهنامه نواب عالي، ص ٢٠)