بخشی از مقاله
چکیده
فرزندخواندگی یا تبنی در قانون اساسی جمهوري اسلامی ایران به رسمیت شناخته نشده است. این تاسیس حقوقی، که به موجب آن شخص می تواند فرد دیگري را که فرزند طبیعی او به شمار نمی رود به فرزندي قبول نماید تنها در ماده واحده قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیر شیعه مصوب تیرماه 1312، در مورد ایرانیان غیر شیعه مورد شناسایی قرار گرفته است. برابر قانون مذکور، فرزندخواندگی منشا اثر حقوقی است و در این مورد» عادات و قواعد مسلم متداوله در مذهبی که پدرخوانده یا مادرخوانده پیرو آن است« اعمال می شود. در این تحقیق کوشش شده تا وضعیت حقوقی فرزندخواندگی در اسلام که در آن، فرزندخواندگی به رسمیت شناخته نشده و سایر ادیان، به کمک قواعد و مقررات موجود در حقوق ایران تبیین شود و ضمن بیان وضعیت حقوقی فرزندخواندگی در حقوق ایران، تاثیر این قواعد و قوانین بر یکدیگر نیز مورد بحث قرار گیرد.
واژگان کلیدي: فرزند خواندگی، سرپرستی، فقه امامیه
مقدمه
در این نوشتار قصد داریم وضیعت فرزند خواندگی در ادیان مختلف را مورد بازبینی قرار داده و در ادامه با بررسی حقوقی این نهاد، با نقاط ضعف و قوت آن آشنا شویم. سپس به وضعیت آن در قانون ایران و تطابق آن با سایر قوانین میپردازیم.
فرزندخواندگی، به آن مفهومی که در قوانین کشورهاي غربی وجود دارد در ایران مورد شناسایی قرار نگرفته است. در سال 1353 قانون حمایت از کودکان بدون سرپرست به تصویب رسید که تا حدي شبیه به نهاد فرزندخواندگی میباشد. به موجب این قانون، خانوادههاي فاقد فرزند، تحت ضوابط و شرایطی میتوانند کودکانی را که سرپرست ندارند، سرپرستی کنند، بدون آن که آثار ناشی از قرابت نسبی، از قبیل ارث و حرمت نکاح، ایجاد شود. هدف مقنن در تصویب این قانون، همان طور که در ماده 2 قانون حمایت از کودکان بیسرپرست، مصوب 1353 بیان شد، تامین منافع مادي و معنوي طفل بوده است.
مبحث اول –وضعیت حقوقی فرزندخواندگی در اسلام
اسلام، توجه بسیاري به مسائل مربوط به کودکان بدون سرپرست، نموده است. تعالیم اخلاقی بسیاري درباره کودکان بیسرپرست وجود دارد. آیات زیادي نیز به حقوق کودکان بیسرپرست پرداختهاند، مانند آیه 22 سوره بقره: »و از تو درباره یتیمی میپرسند، بگو: اصلاح کار آنها بهتر است و اگر با آنان همزیستی کنید، برادران دینی شما هستند و خدا تبهکار را از درستکار باز می شناسد، اگر خدا میخواست شما را به زحمت می انداخت؛ چرا که بیگمان، خدا توانا و حکیم است.«
با نزول آیه دهم از سوره نسا که خوردن مال کودکان بیسرپرست را به مانند خوردن آتش جهنم تلقی میکند، افرادي که یتیم در خانه داشتند به اضطراب افتادند: »آنان که اموال یتیمان را به ستمگري میخورند در حقیقت، آنها در شکم خود آتش جهنم فرو میبرند و بزودي در آتش فروزان خواهند افتاد.«
در برخی تفاسیر آمده با نزول آیه فوق یتیمان از خانه افراد، بیرون رانده شدند و بعضی دیگر، غذاي یتیم و ظرف آنها را نیز جدا کردهاند. این امر موجب بروز مشکلاتی براي افراد شد، چرا که هم موجب مشقت یتیم و هم رنج سرپرست بود. مسلمانان به حضور پیامبر رفته و از رفتار با یتیمان پرسیدند؛ در پاسخ آنها آیه دهم از سوره نسا نازل شد. (طباطبایی، (1376
گفتار اول- فرزندخواندگی در فقه امامیه
فرزندخواندگی یا تبنی »در لغت مصدر باب تفعل از ریشه بنو به معناي پسرخواندگی، فرزندخواندگی و پسر گزیدن است.)«انصاري و طاهري، (1384 در فقه کسی که پسر حقیقی شخصی نباشد، و توسط وي، به پسري برگزیده شده را تبنی گویند که در دوره جاهلیت رایج بود و اسلام آن را از میان برداشت.
تبنی را به صورت دیگري نیز گفتهاند:
» تبنی آن است که کسی، فرزند معلومالنسبی را به خود نسبت دهد. اسلام فرزندخواندگی را از اسباب ارث نمیداند، زیرا این کار با توجه به این که نسب فرزندخوانده، معلوم است، موجب تغییر حقیقت واقع نخواهد بود.« (مغنیه و جباري و مسجد سرایی، (1379
با این تعریف در فقه این گونه به نظر می رسد اگر طفلی، داراي نسب معلوم باشد، از پدرخوانده و مادر خوانده ارث نمیبرد. انتساب طفل به صاحب نسب واقعیتی است که موجب تغییر حقیقت، نخواهد بود . پس میتوان این گونه نتیجه گرفت طفلی که داراي نسبی نامعلوم است، خالی از اشکال بالا بوده و طفل مجهول النسب میتواند از پدرخوانده و مادرخوانده خود ارث ببرد. این تصوري بیش نیست. زیرا با مراجعه به آیه 5 در سوره احزاب می توان به این حقیقت پیبرد. در قرآن تفاوتی بین طفل معلوم النسب و مجهول النسب قائل نشده و هر دوي آنها از ارث محرومند.
در آیه 4 و 5 سوره احزاب،این گونه آمده است:
»خدا در درون هیچ مردي دو دل قرار نداد و زنانتان را – که از آنها ظهار می کنید –مادران شما قرار نداد و پسرخواندگان شما را پسران شما قرار نداد اینها سخنانی است که شما به زبان میگویید خدا حق را می گوید و او راه مینماید. آنها را به نام پدرانشان بخوانید و اگر پدران ایشان را ندانید، برادران دینی و دوستان شما هستند و شما را در آنچه از پیش خطا کردید گناهی نباشد و گناه در این است که »دل هایتان قصد کند که خدا آمرزگار و مهربان است.«
با ملاحظه این آیه، مشخص میگردد فرقی بین افراد معلوم النسب و مجهول النسب نیست. درصورتی که نسب آنها ناشناخته باشد، آنها مانند برادران دینی بوده که باز هم از ارث محرومند.
»در تفسیر این آیه به سه مطلب اشاره شده است. نخست این که خدا براي هیچ مردي دو دل قرار نداده است. این آیه درباره ابومعمر الضهري است که مردي لبیب و ادیب و حافظ بود. دوم مظاهره است که در ایام جاهلیت، مردان براي جدایی از زنان میگفتند پشت تو مانند مادرم است و سوم پسر دیگري را به فرزندي گرفتن براي شخص، فرزند نمیشود. چنان که محال است مردي را دو دل باشد، محال است که یک زن، هم زن او باشد و هم مادرش یا یک شخص، هم پسر او باشد هم پسر دیگري.« (رهنما، (1349
شان نزول این آیه مربوط به هنگامی است که منافقان به پیامبر اسلام طعنه میزدند. چنان که گفته اند:
»این آیت از براي زید ابن حارث نازل شد که مردم او را زید ابن محمد گفتندي و حال آن که او مملوك حضرت خدیجه بوده و حضرت خدیجه او را به حضرت بخشیده و حضرت رسالت پناه او را آزاد کرد و چون فرزندانش او را پرورش می داد و مردم او را پسر آن حضرت میگفتند.« (حسینی، (1346
در لغتنامه دهخدا نیز از این قضیه شرحی وجود دارد:
»زید بن حارثه ابن شراحیل کلبی، از صحابی بود و در کودکی در جاهلیت او را ربودند خدیجه بنت خویلد او را خرید و و هنگام ازدواج با پیغمبر او را به وي هدیه کرد. پیامبر پیش از بعثت او را به فرزندي قبول کرد. او را آزاد گردانید و دختر عمه خود را به وي داد و همواره مردم او را زید ابن محمد مینامیدند.« (دهخدا، (1339
حال، در این که زید، از سوي خدیجه بهپیامبر، بخشیده شد یا این که پیامبر وي را شخصاً خریداري کرده است، روایات متعددي وجود دارد.
»زیدابن حارثهبن شراحیل کلبی از قبیله بنی عبدود بود که پیغمبر پیش از بعثت، او را از جمله اسیران جاهلیت در بازار عکاظ خریده بود. « (شهابی، (1366 به هر تقدیر پیامبر اسلام، زید را آزاد کرد.
»چو رسول(ص) زید حارثه را آزاد کرد و پسر خواند. پس حرام شد پسرخواندگی که رسول را نهی کردند از آن که او را فرزند خواندي. چرا که زید ابنحارثه را دو پدر نباشد یکی حارثه و دیگري محمد مصطفی.« (متینی، (1349
پیامبر از زینب، دختر جحش، که زنی صاحب جمال بود، براي زید، فرزندخوانده خود، خواستگاري کرد و بعد از رفع توهماتی که پیش آمده بود زینب به ازدواج زید درآمد. شاید به علت اینکه، جامعه آن زمان، هنوز پذیرش فکر بلند پیامبر را نداشت این وصلت ادامه نیافت و بعد از مدتی بین زید و زینب، اختلاف پیش آمد. توصیه پیامبر بر ادامه زندگی دو نفر، مفید واقع نشد و سرانجام، زید و زینب از هم جدا شدند. پس از وقوع طلاق و انقضاي عده، پیغمبر بنا به عللی، تصمیم گرفت زینب را به ازدواج خود درآورد. بدین منظور، زید را براي این خواستگاري مأمور کرد. بعد از این ازدواج که در نظر اعراب نوعی خرق عادت بود، پیامبر، مورد اعتراض شدید مردم، به خصوص دشمنان، قرار گرفت. بر او خرده گرفتند چرا پیامبر بر خلاف رسم عرب با عروس خود ازدواج کرده در حالی که ما را از آن نهی می کند. پیامبر در برابر اعتراضات مردم فرمودند من پسري ندارم و زید، پسر صلبی من نیست. پس عروسی هم ندارم و در نتیجه با عروس خود ازدواج نکردهام. (شهابی، (1366
آیه 40 سوره احزاب نیز در همین مورد نازل شده است:
»محمد، پدر هیچ یک از مردان شما (زید یا عمرو) نیست(پس زینب زن فرزند پیغمبر نبود و پس از طلاق، او را تواند گرفت) لیکن او رسول خدا و خاتم انبیا است و خدا همیشه (حکمش وفق حکمت و مصلحت است. زیرا او) بر همه امور عالم آگاه است. «آیه چهارم و پنجم از سوره احزاب که پیشترگفته شد در همین باب نازل شد.
با توجه به این آیات، باید گفت فرزند خواندگی به معناي مصطلح آن، که شامل توارث و محرمیت میشود،
در فقه اسلامی منتفی استچرا. که در قرآن این مسئله صریحاً منع شده است. در مورد افراد معلوم النسب، مانند زید ابن حارث، قرآن تکلیف را به صراحت مشخص نموده است. در مورد افراد مجهول النسب نیز در ادامه آیه تکلیف را مشخص میکند و از آنها به عنوان برادران دینی یاد مینماید.
در قسمت آخر آیه که از کلمه غلامان یا آزاد کرده استفاده میشود، مشخص نیست منظور از این کلمه چیست؟ آیا افراد معلوم النسب را در برمیگیرد یا صرفاً براي افراد مجهول النسب است. به نظر میرسد منظور از»موالی« در این آیه، اسیرانی باشند که در جنگ با کفار به اسارت گرفته میشوند و آیه مذکور اشاره به این اطفال دارد. (شهابی، (1366
»سوال دیگر اینکه اگر اطفالی از کفار را اسیر کردند در حق آنها چه بگوییم که پدران آنها معلوم نیست. می فرمایند غلامان یا آزاد کردههاي شما هستند. « (طیب،(1369 علاوه بر موارد بالا، موالی به افراد فاقد عشیره و خاندان نیز گفته میشود. »موالی« در آیه 5 سوره احزاب این گونه تفسیر شده است:
»یعنی برادر سببی نه نسبی. زیرا ارث نمیبرند. »موالی« کسانی هستند که به عشیره یا خاندانی انتساب مییابند، زیرا خود عشیرهاي ندارند. اینان با برده فرق دارند. شناخته نبودن آنها چیزي را تغییر نمیدهد.« (مدرس،(1378
پس از آنچه گذشت، ممکن است تصور شود در اسلام فرزندخواندگی منسوخ شده است ولی این برداشت مخدوش است؛ چرا که در اسلام، فرزندخواندگی و داشتن فرزندخوانده ممنوع نشده و نمیتوان دلیل محکمی بر ممنوعیت آن ارائه کرد. خداوند در آیات 4و5 و37 سوره احزاب در مقام بیان حکم فرزندخواندگی نیست که بدین وسیله آن را منسوخ بدانیم. در این آیات، واقعیاتی بیان میگردد تا آنچه تصور خلاف در مورد فرزندخواندگی و فرزندخوانده در میان مردم، جاي گرفته بود، از هم تفکیک و متمایز گردد و تفاوت دو نوع فرزند، با هم روشن و هر یک از حقوق مربوط به خود بهرهمند گردند. (امامی، (1383 روشن است فرزندخوانده، هیچگاه جایگاه فرزند اصلی را نخواهد داشت. حتی اگر این مسئله به زبان گفته شود، با مراجعه افراد به درون خود این واقعیت، همواره روشن و قابل دریافت است. با ملاحظه آیه 37 سوره احزاب، خداوند می فرماید: »وقتی با کسی که خدایش نعمت اسلام بخشید و تواش نعمت آزادي (یعنی زیدبن حارثه، به نصیحت) میگفتی برو زن خود را نگهدار و از خدا بترس (و طلاقش مده) و آنچه در دل میداشتی (که زینب را بگیري و حرمت ازدواج با زن پسرخوانده را که در جاهلیت بود منسوخ کنی) خدا میخواست آشکار سازد و تو از (سرزنش) خلق می ترسیدي و از خدا سزاوارتر بود بترسی،پس(بدین غرض) چون زید از آن زن کام دل گرفت (و طلاقش داد) او را ما به نکاح تو درآوردیم، تا مومنان در نکاح با زنان پسرخوانده که از آنها کامیاب شدند (و طلاق دادند) بر خویش حرج و گناهی نپندارند و فرمان خدا انجام شدنی است.«
در پایان داوندآیه،خدر مقام بیانِ حکمِ نبودنِ محرمیت میان فرزندخوانده با والدین پذیرنده است. اعلام اینکه فرد میتواند با زن فرزندخوانده خود، پس از طلاق ازدواج نماید و در مقام بیان حکم فرزندخواندگی و نسخ و الغاي آن نیست. (امامی، (1383
با مداقه در متون فقهی و آیههاي قرآنی این نکته مشخص و مبرهن است، که شارع مقدس، تنها آثار حقوقی ناشی از فرزندخواندگی را دچار تغییر و دگرگونی و در آداب و رسوم آن نسبت به دوران جاهلیت تغییراتی داده است.
با نزول آیه 37 سوره احزاب که مجوز ازدواج با همسران فرزندخوانده، بعد از طلاق بوده و پس از آیات ابتدایی سوره احزاب، نازل شده، مشخص میگردد، نهاد فرزندخواندگی باقی است و الا در صورت منسوخ بودن فرزندخواندگی، مطرح کردن دوباره آن از سوي شارع مقدس، زیبنده نیست. (امامی، (1383 آیه دیگري نیز در سوره نساء دلالت بر این امر مینماید:...»و نیز حرام شد زن فرزندان صلبی...«
اگر به سنت رسول خدا توجه کنیم در مییابیم پس از نزول آیات در این زمینه، زید از خانواده
حضرت رسول بیرون نشد و روابط بین آنها ادامه یافته و خللی به آن وارد نشد. این خود نشان دهنده این است که فرزندخواندگی ملغی نگشته و فقط نسبت به تغییر بعضی از عادات دوران جاهلیت، اقدام شده است. از نظر علم اصول نیز هنوز این نهاد پابرجاست. چرا که اگر با نزول آیههاي فوق، تردیدي نسبت به اباحه و حرمت فرزند خواندگی ایجاد گردد، طبق قاعده عقلی و شرعی اصالت الاباحه، داشتن فرزندخوانده امري مباح است. (امامی، (1383
یکی از آثار فرزندخواندگی در قبل از اسلام توارث بود. در دوران اسلام،کسانی با هم عهد برادري بستند به تصور اینکه میتوانند از هم ارث ببرند؛ مانند مهاجرین و انصار. ضمن آیه ششم سوره احزاب به این خطا اشاره و تصریح گردید ارث، مخصوص خویشاوندان واقعی است. در این آیه، مسلمانان راهنمایی شدند که میتوانند براي انتقال مال خود به کسانی که از آنها ارث نمیبرند، از وصیت، که در دین حنیف اسلام مجاز گردیده، استفاده نمایند. آیه ششم سوره احزاب میگوید:»پیغمبر، اولی و سزاوارتر به مومنان است از خود آنها (یعنی باید حکم و اراده او را مومنان مقدم بر اراده خود بدارند و از جان و مال، در اطاعتش مضایقه نکنند) و زنان پیغمبر، مادران مومنان هستند. خویشاوندان نسبی شخص (در حکم ارث) بعضی بر بعض دیگر در کتاب خدا مقدمند. از مهاجرین و انصار (که با هم عهد برادري بستهاند) مگر اینکه به نیکی و احسان بر دوستان خود از مهاجر و انصار وصیتی کنید که این (تقدم وصیت بر ارث خویشان هم ) در کتاب حق مسطور است.« (عاملی،(1352
مبحث دوم- وضعیت حقوقی فرزندخواندگی در حقوق ایران
فرزندخواندگی در دسته ارتباطی احوال شخصیه در حقوق ایران میباشد. در تعریف دستههاي ارتباط باید گفت با دسته بندي روابط حقوقی افراد، با توجه به تجانس آنها به منظور سادگی در مطرح نمودن مسائل و یافتن راه حل درست موضوعات، دستههاي ارتباط بوجود آمدهاند. (مغنیه،(1379
احوال شخصیه ترجمه اصطلاحی خارجی است و »عبارت است از مجموع صفات انسان که به اعتبار آنها یک شخص در اجتماع داراي حقوق شده و آن حقوق را اجرا میکند مانند تابعیت و ازدواج و اسم و اقامتگاه و اهلیت و غیره)«جعفري لنگرودي، (1383
احوال شخصیه یا اموري که موجب تمایز انسان از دیگران میشود در فقه اسلامی معروف نبوده است. این اصطلاح قانونی در نتیجه تقسیمبنديهاي متداول در قانون از حقوق سایر کشورها به ایران راه یافته است. مسائل مربوط به احوال شخصیه مجموعه مسائل سهگانهاي را در برمیگیرد:
مسایلی که به اهلیت و ولایت بر مال تعلق دارند، موضوعاتی به متعلق به خانواده است و اموري که وصایا و مواریث را شامل