بخشی از مقاله
بررسی ویژگیهاي مکتب رمانتیسم انگلستان در اشعار سهراب سپهري
چکیده
سهراب سپهري شاعر طبیعت است و استفاده ابزاري از طبیعت را به وضوح میتوان در آثار وي مشاهده کرد. این طرز به کارگیري عناصر طبیعت در اشعار وي با طرز نگرش به طبیعت در مکتب رمانتیسم همخوانی دارد. در این مقاله سعی شده است ضمن بیان برخی نقشهاي طبیعت در مکتب رمانتیسم انگلستان، با تأکید بر اشعار شاعر رمانتیک انگلیس ویلیام وردزورث، (گرایش به بازگشت به بدویت درخشان از کانال طبیعت، طبیعت آموزگار، طبیعت و عناصر مذهبی : شاعر- پیامبر) این خصایص را در اشعار سهراب پیدا کرد. بدین منظور ابتدا پیشینه اي از مکتب رمانتیک و همچنین تعریفی از چارچوب کلی آن ارائه میشود. سپس به تبیین ویژگیها و طرز نگرش به طبیعت در رمانتیسم انگلیسی با تأکید بر اشعار وردزورث پرداخته میشود. و سپس با رویکردي تطبیقی، اشعاري انتخابی از دو شاعر مورد بررسی قرار میگیرند تا زمینههاي شباهت در طرز نگرش به طبیعت در این دو شاعر یافت شود.
واژههاي کلیدي: سهراب سپهري، ویلیام وردزورث، رمانتیسم، طبیعت
2005
مقدمه
مکاتب ادبی در دورانی خاص متولد شـده امـا بـه همـان مکـان و زمـان خـاص محـدود نمیگردند.مکتب رمانتیسم ابتدا در آلمـان متولـد شـد و سـپس بـه فرانـسه و نهایتـا بـه انگلستان سفرکرد. خصائص مختص به یک مکتب ادبی را می توان در دوره هاي بعدي و درادبیات سایر ملل نیز یافت. شاعران پارسـی زمـین نیـز ازایـن امـر مـستثنی نیـستند. ویژگیهاي متفاوت منتسب به مکتب رمانتیسم در اشعار شاعران ایرانـی از دوران گذشـته تا به حال قابل رویت و بررسی می باشند. یکی از ویژگیهاي اساسی این مکتب اهمیتـی است که شاعران منسوب به آن براي طبیعت قائل هـستند. در ایـن دیـدگاه طبیعـت بـه منبعی براي الهام و دانش و آرامش تبدیل میگردد. چنین برخوردي با طبیعت، به عنـوان نمودي از رمانتیسم گرایی، در اشعار شاعر معاصر،سـهراب سـپهري مـشهود اسـت. نکتـه اینجاست که طرز نگرش به طبیعت در شاعران مختلف رمانتیک، متفاوت اسـت. در ایـن مقاله سعی شده است با رویکـردي تطبیقـی، ضـمن بیـان برخـی ویژگیهـاي بوطیقـاي طبیعت در مکتب رمانتیسم انگلستان ، با تاکید برنـوع طبیعـت گرایـی در اشـعار شـاعر رمانتیک انگلیسی ویلیام وردزورث، این خصایص را در اشعار سهراب پیدا کرد.
سهراب شاعر ایرانی است که از بسیاي جهات دیدي یکـسان بـه طبیعـت همچـون دیـد وردزورث دارد . سهراب سپهري شاعر نوگراي معاصر ایرانی ، همواره از جایگاه رفیعـی در میان شاعران معاصر ایران برخوردار بوده است. سهراب به سال 1307 در کاشان اصـفهان دیده به جهان گشود و در سال 1359 از دنیا رفت . او را هم ردیف نیما یوشـیج ، احمـد شاملو و مهدي اخوان ثالث در رده شاعران نوگرا قرا داده اند. در این میان شـعر سـهراب مملو از تصاویر طبیعی و ایماج هاي طبیعت است و بدین سـان طبیعـت قـسمت عمـده شعر او را تشکیل می دهد .
با نگاهی به نظرات منقدین مختلف در زمینه شعر سهراب یـک نکتـه بـه وضـوح نمایـان است و آن کمبود تحقیقات در زمینه شعر سهراب از نظر طرز برخـورد او بـا طبیعـت بـا ویژگیهاي مکتب رمانتیسم است. با این وجود تلاشهاي پراکنده در این زمینه را نیز نباید نادیده گرفت . دکتر علی تسلیمی یک فصل از کتاب خود باعنوان گزاره هایی در ادبیـات
2006
معاصر ایران را به توسعه و شکل گیري رمانتسیم در ایران اختصاص داده و بیان می کند که این مکتب بیشتر به درون گرایی اختصاص دارد . شعر مریم از فریدون توللی با ایـن تعریف نخستین شعر رمانتیک ایرانی است. او همچنین شاعران نوگراي ایران را از دیدگاه مختلف طبقه بندي کرده است و سپهري را به همراه فروغ فرخـزاد ، سـیمین بهبهـانی و تعدادي دیگر در رده رمانتیسم ساده قرار می دهد (علی تسلیمی، .(16 :1383
اکرم پور علی فرد در مقاله اي تحت عنوان "رمانتیسم اروپایی و شعر نو پارسـی" معتقـد است که دیدگاه کلی شعر نو فارسی به طبیعت کاملا با نظري که شاعران کلاسـیک بـه این مقوله داشتند متفاوت است و از این جهت دیدگاه کلی شاعران مدرن شباهت زیادي به نظرات شاعران رمانتیک انگلیسی و فرانسوي دارد(اکرم پور علی فرد، .(88:1382
دکتر باقر صدر نیا در مقاله اي دیگر بیان می کند که شعر رمانتیک در ایـران در فاصـله سالهاي 1940-1960 کاملا شناخته شده بوده است او از شاعرانی همچـون تـوللی نـادر پور ، فروغ فرخ زاد ، شاملو و اخوان ثالث و سهراب به عنوان کسانی یاد می کنـد کـه در هواي رمانتیک استنشاق داشته اند (باقر صدر نیا ،.(212 :1382 براي مثال علی خزائـی فرد طی مقاله اي سعی درمقایسه شعر خانقاه تینتـرن((Tintern Abbey از ویلیـام وردز ورث و صداي پاي آب از سهراب سپهري داشته است اما این مقالـه نیـز اشـاره اي جزئی به نقش طبیعت در شعر سهراب دارد ، که مانند رمانتیک ها سهراب نیـز طبیعـت را همچون وسیله اي براي دریافت حق و حقیقت می داند علی خزائی فرد ، .(70 :1385 بنابر این می توان چنین نتیجه گرفت که جنبش رمانتیک به شکلی خـاص در ایـران در شاعران نو ظهور پس از نیما وجود داشته است. با این وجود تحقیقی که بطور اخـص بـه بیان ویژگیهاي رمانتیک شعر سهراب ، بنا بـر تعـاریف ارائـه شـده بـراي ایـن مکتـب، و همچنین بررسی نقش طبیعت در اشعار وي بـا توجـه بـه شـباهتهاي آن بـا طبیعـت در مکتب رمانتیسم پرداخته باشدوجود ندارد. لذا تحقیق حاضر از سعی در پرداختن به این جنبه از اشعار سهراب از طریق رویکردي تطبیقی به برخی اشعار وي ،که از ایماج هـاي طبیعی غنی ترهستند، از طریق مقایسه این اشعار با اشعاري انتخابی از ویلیـام وردزورث دارد.
2007
تعریف رمانتیسم
پیشینه ادبیات رمانتیک به یک دوره خاص برنمیگردد. در واقـع شـاید بتـوان گفـت کـه ازآغاز پیدایش ادبیات تاکنون همواره برخی ویژگیهاي رمانتیک به طرق خاص در ادبیات تمامی ادوار قابل مشاهده است. لیکن آنچه به طـور اخـص در اینجـا مـورد بحـث اسـت چارچوب کلی مکتبی ادبی ست که در سالهاي پایانی قرن هجدهم پـا بـه منـصه ظهـور گذاشت و به دنبال آن در صده هاي بعدي با نام رمانتیک به حیات خود ادامه داد.
خاستگاه اصلی رمانتیسم آلمان بود و سپس به فرانـسه و دسـت آخـر هـم بـه انگلـستان رسید. دستیابی به تعریفـی معـین از رمانتیـسم اساسـا بـا چـالش رو بروسـت. منتقـدان مختلفی سعی در انجام اینکار داشته و هر کدام ویژگیهایی بـراي آن برشـمرده انـد. ایـن گوناگونی تا بدانجا پیش رفت که آرتور لاوجوي، منتقد سرشناس رمانتیسم این مکتب را جنبشی چندوجهی خواند و از آن با نام رمانتیسم هـا یـاد کـرد. (لاوجـوي،(68 :1962 اگرچه وي حدود ده سال بعد در مقاله اي دیگر با عنوان معنی رمانتیـسم از دیـدگاه تاریخ دانان اذعان داشـت کـه در اواخـر دهـه "1790 تغیییراتـی در اسـلوب شـعري و متافیزیک پدید آمد که تا آن زمان بی سـابقه بـود"آرتـور( لاوجـوِي، .(260 :1941 وي این تغییرات را رمانتیسم نامید.
ایده هاي او بعدها توسط رنه ولک دیگر منتقد ادبی مورد انتقاد قرار گرفت. ولک اذعـان داشت که تفاوت عمده رمانتیسم در وجود نقاط التقاقی با ویژگیهاي ادبیات قرن پیـشین یعنی نئو کلاسیسم است. از نظر وي شاعران متعلـق بـه دوران خـاص رمانتیـک " داراي دیدي یکسان به طبیعت. . . اسلوب شعري اساسآ یکسان و اسـتفاده همگـانی از تخییـل، اسطوره و نماد گرایی هستند"( رنه ولک،.(196 :1962
بنابراین رمانتیسم را می توان به نوعی مکتبی در تضاد با نگرش نئو کلاسیک دانست که اهمیت ویژه اي براي طبیعت برون قایل است. در دوران نئو کلاسیک منظـور از طبیعـت ذات انسان، به عنوان مرکز جهان بود. اما در دوران رمانتیک طبیعت برون حـائز اهمیـت شد. در دوران نئو کلاسیک جهان هستی به منزله دستگاهی بود کـه هرکـدام از اجـزاي آن هماهنگ با هم براي هدف معینی به کار گرفته میشدند. لیکن در دوران رمانتیـک بـا
2008
توجه به اتفاقات تازه اي که در این عصر به وقـوع پیوسـت ،بـویژه انقـلاب فرانـسه، دیـد انسان نسبت به جهان هستی تغییر کـرد و آنگونـه کـه مـورس پکهـام بیـان مـی کنـد، "رمانتیسم انقلاب ذهن اروپایی بر علیه مکانیسم ساکن جهان و حرکت به سمت پویـایی سازمان یافته ذهن بود"( مورس پکهام، .(240 :1962 بر اسـاس ایـن طـرز تفکـر جهـان هستی به منزله موجودي در حال تکامل و پیشرفت در نظر گرفته میشود که همـواره در حال تغییر و پویایی است. این جهان به صورت ذهنی و نه عینی توسط هرفرد شکل داده میشود. از اینرو نقش فردیت انسانی اهمیت ویـژه اي پیـدا میکنـد. هرشـاعر بـه تنهـایی تصوري خاص خود از جهان پیرامون دارد که ممکن است با دیگري متفاوت باشد.در ایـن میان تخیل شاعر همان قواییست که این قدرت را به وي میدهد. شاعر جهان پیرامون را آنگونه که در ذهن وي تجلی یافته به تصویر میکشد و برداشت خود را از وقایع پیرامـون به نوشتاردر می آورد. این همان چیزي اسـت کـه منتقـد معـروف ابرامـز از آن بـا نـام " تئوري توضیحی" یاد میکند. (آبرامز،(235 :1958 منظور از جهان پیرامون همان طبیعت است. در واقـع طبیعـت بـرون نقـشی اساسـی در
مفاهیم بنیادین ادبیات رمانتیک ایفا میکند. شاعر دلخسته از عصر صنعت براي بازگـشت به اصل انسان به طبیعت باز میگردد از همین روست کـه ژان ژاك روسـو رمانتیـسم را " بازگشت به طبیعت" می خواند. شعر مهمترین نوع ادبی قرن رمانتیک است. در این گونه ادبی شاعر با استفاده از قدرت تخیل خود به شرح طبیعت برون میپـردازد و آنگونـه کـه ابجدیان بیان میکند: " طبیعت الهام بخش همه شاعران رمانتیـک اسـت. طبیعـت بـراي همه آنها همه چیز نیست اما بـدون آن آنهـا هـیچ هـستند، زیـرا طبیعـت الهـام بخـش آنهاست"( ابجدیان، .(31 :1385 از اینروست کـه طبیعـت بـه منبـع الهـامی بـراي ایـن شاعران تبدیل شد، یعنی همان وسیله اي کـه شـاعر را بـه تفکـر وامیـدارد و بـه وي در رسیدن به شناخت از خود کمک میکند.
طبیعت، دو گانه با خرد، وسیله اي ساده و تفکري داراي اصول و قواعـد خـاص نیـست. شارون راستون معتقد است که چنین نقشی به طبیعت دادن در دوران رمانتیـک نتیجـه تاثیر پذیري از عقاید امانوئل کانت است که اظهار داشت در پشت هر چیز طبیعت روحی نهفته است ( شارون راستون،.(23:2007به هر روي شـاعري کـه بـیش از همـه شـاعران
2009
رمانتیک معتقد بـه روح جریـان یافتـه در مـاوراي طبیعـت بـود، بـه تعبیـر بـسیاري از منتقدین،ویلیام وردزورث میباشد (رنه ولک،(197:1962
رمانتیسم وردزورث
ویلیام وردزورث، (1770-1850)شـاعر انگلیـسی اسـت کـه همـواره بـه عنـوان شـاعري رمانتیک در نظر گرفته میشود. این امر نه تنها به خاطر آشنایی او با دیگر شاعر رمانتیک انگلیسی، کولریج و چاپ چکامه هاي غنایی، آغازگر حرکت رمانتیسم در انگلـستان، در سال 1798 می باشد بلکه حضورآشکار بسیاري از ویژگیهاي اشـعار رمانتیـک،بویژه طـرز برخورد با طبیعت در اشعار وي نیز مبین این ادعاست. آلن بیولل، نقش طبیعـت را در اشعار وردزورث اینگونه خلاصه میکند:" طبیعت اغلب به هببت یـک پرسـتار، هـدایتگر، معلم، و الهه الهام شعري، . . . .و در نهایت منبـع زیبـایی و حقیقـت بـه تـصویر کـشیده میشود" (آلن بیولل ، . (5 :2004 نقشی که وردزورث به طبیعت در اشعار خـود میدهـد در ادوار مختلف زندگی وي تغییر میابد، به ویژه در زمان انقلاب فرانسه و ناکامی هـاي او از تنیجه نا امید کننده انقلاب، که با وجود داشتن هدف والاي آزادي منجر بـه حکومـت دیکتاتوري ناپلئون شد.. طبیعت در اشعار این دوران حضوري کم رنگ و یـا تاریـک دارد. با این وجود طبیعت در دوران مختلف زندگی وي همـواره داراي نقـشهاي متعـددي در اشعار او بوده است. پس از نا امیدي از انقلاب فرانسه، که وردزورث بـا شـور و هیجـان از آن بعنوان منادي بشریت یاد می کرد، طبیعت به تنها پرستار ذهن بیمار شاعرمبدل مـی گردد. در چکامه هاي غنایی طبیعـت داراي روحـی آگـاه در مـاوراي خـود اسـت و در پرلود((Prelude معلم ذهن انسان است. با صرف نگریستن به طبیعت برون شاعر قادر است به روح بلند پشت آن، که همانا خالق طبیعت است پی ببرد.
خانقاه تینترن،((Tintern Abbey به اعتقـاد بـسیاري از منتقـدین بـارزترین جلـوه فلسفه طبیعت ویلیام وردزورث است. شاعر پنج سال پیش ،منظرهاي از خانقاه تین تـرن در دل طبیعت دیده است و هم اکنون آن را دوباره نظاره می کند. با به یاد آوردن دوباره خاطرات این دیدار،ذهن شاعر از مراحل مختلف زندگی خود عبور کرده و نهایتا به نقـش مهم طبیعت بعنوان منبع آرامش می رسد. در این شعر، وردز ورث دلایل خود را بعنـوان
2010
یک عاشق طبیعت شرح می دهد .بعد از بیان این مسئله کـه طبیعـت فوایـدي همچـون لذت، تسلی و آرامش دارد شاعر به بالاترین هدیه طبیعت به بشریت اشاره می کنـد کـه این هدیه همان هدایت کردن انسان به روح نهان حقیقت است که همـه چیـز را در ایـن هستی اداره می کند(لاو جوي، .(242 : 1941 بنابراین در خانقاه تینترن ،وردزورث بـه نقش مهم طبیعت و روح پنهان در ماوراي آن اشاره داشته و در نهایـت تبـدیل بـه عابـد طبیعت می گردد. از اینروست که شاعر از پیدا کردن لنگرگاه افکار خود راضی است.
خرسندم از درك لنگرگاه پاك ترین افکارم/ حامی قلبم و روح وجـودي ام/ در طبیعـت و زبان آن (وردزورث،(246: 1949 طبیعت به مثابه عاملی است که تفکري عمیق تر را منتج میشود. شاعر با پنـاه بـردن بـه
طبیعت و تفکر در باره آن قادر است به روح ماوراي آن پی بـرده، آرامـشی بـی سـابقه را درك نماید. رنه ولک فلسفه وردزورث راجع به طبیعت را اینگونه خلاصه مـی کنـد کـه طبیعت براي او زنده ، جاندار و مملو از تصویر خداست طبیعت بطور عارفانه اي در همـه جا حضور دارد (رنه ولک ، .(197 :1962
رمانتیسم وردزورث در سپهري
ویلیام وردزورث به تعبیر بـسیاري از منتقـدین شـاعر طبیعـت اسـت .طبیعـت در ادوار مختلف زندگی او و در شعرهاي گوناگون او نقشهاي مختلفی به خـود مـی گیـرد اشـعار سهراب نیز به همین طریق از طبیعـت و عناصـر طبیعـی مملـو هـستند . بـا نگـاهی بـه مجموعه شناخته شده اشعار سهراب در هشت کتاب این نکته به وضوح آشکار مـی شـود که طبیعت ،عناصر طبیعی و ایماج هاي طبیعت در این اشعار به طرز خاصی ظـاهر مـی شوند. بعبارتی دیگر طبیعت جزیی لاینفک از اشعار وي می باشد . در این میان طرز تلقی وي از طبیعــت ، کــاملا ازهــم عــصران وي کامــل برجــسته و متفــاوت اســت( دکتــر تسلیمی،.(139:1383 نقش هاي عناصر طبیعـی در اشـعار سـهراب سـپهري بـر اسـاس ویژگیهاي طبیعت در اشعار رمانتیک ویلیام وردزورث را می توان بـه طریـق زیـر دسـته بندي نمود:
2011
گرایش به بازگشت به بدویت درخشان از کانال طبیعت
در هر دو شاعر طبیعت هادي بشر به سمت روح حقیقت پنهـان درمـاوراي آن اسـت. بـا توجــه بــه تعریفــی کــه از رمانتیــسم ارائــه شــد نقــش طبیعــت در ایــن مکتــب را می توان به صورت زیر خلاصه کرد :پناهگاه شاعر و منبع الهام و دانـش بـراي او. چنـین نقشی را می توان به عنوان مثال در شعر از آبها به بعد سهراب بوضوح مشاهده کرد :
روزي که دانش لب آب زندگی می کرد، انسان در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفه هاي لاجوردي خوش بود. در سمت پرنده فکر می کرد.
با نبض درخت نبض او می زد. مغلوب شرایط شقایق بود.
. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان
در متن عناصر می خوابید. نزدیک طلوع ترس بیدار می شد. اما گاهی آواز غریب رشد
در مفصل ترد لذت می پیچید. زانوي عروج خاکی میشد.
آن وقت انگشت تکامل در هندسه دقیق اندوه تنها می ماند.(سپهري،( 423- 426:1386