بخشی از مقاله

چکیده

با گذشت چند سال از آشفتگی ها و خیزش های اجتماعی و سیاسی جهان عرب و شکل گیری دولت های جدید عربیدر چند کشور عربی و شروع بحران دامنگیر کشور سوریه ، محیط امنیتی این منطقه با تغییرو تحولات بسیاری همراه شده است. برخی از تحلیلگران و کارشنناسان این تحولات را گامی در جهت دموکراسی غربی و بهاری برای اعراب دانسته و معتقد بودند که تغییرات ایجاد شده بیش از آنکه تهدید باشد، فرصتی برای رژیم صهیونیستی و غرب است. اما در برابر این نظرگاه اقلیت، باید گفت که در بین دولت های غیر عربی، رژیم صهیونیستی اسراییل بیشترین نگرانی را از این دگردیسی داشته و با دیدگاه بدبینانه به آن نگریسته است. حال با بی ثباتی داخلی رژیم های جدید و برکناری متحدین منطقه ای اسراییل و همچنین بحران سوریه که بازیگران داخلی و بین المللی زیادی در آن درگیر اند این پرسش مطرح می شود که بعد از گذشت چند سال از تاریخ تحولات اخیر خاورمیانه 2011، محیط امنیتی این رژیم با چه شرایطی مواجه گشته است . به عبارتی می توان گفت : بعد از ظهور دولت های عربی بیش از همه رشد جریان های اسلامگرا و تخریب و اقدامات مسلحانه عناصر رادیکال ضد اسرائیلی در عمق استراتژیک این رژیم افزایش یافته و باعث آسیب پذیری بیشترو بیش از همه به انزوای سیاسیاین رژیم منجر شده است.

واژههای کلیدی: رشد جریانهای اسلامی، محیط جدید امنیتی اسراییل، مخاطرات امنیتی، انزوای سیاسی اسراییل.

مقدمه

کشورهای عربی و شمال خاورمیانه از آغاز استقلال خود و پس از جنگ جهانی دوم،تحت حکمرانی حکومت های دیکتاتور و اقتدارگرا بوده و تاریخ یکصد ساله آنها همواره با مشخصه بی ثباتی و اقتدارگرایی شناخته شده است. طی چندسال گذشته این کشورها خیزش های اجتماعی و سیاسی بی سابقه ای را پشت سرگذاشته به طوریکه به درستی می توان این تحولات را نقطه عطفی در تاریخ این منطقه به شمار آورد. این تحولات علاوه براینکه باعث سقوط سه دیکتاتوری - تونس، مصر،لیبی - شد، بیشتر کشورهای خاورمیانه ازجمله کشور سوریه را دچار ناآمنی و آشفتگی ساخت. در حکومت رژیم های سابق عربی اکثر گروهها و جریان های فکری از جمله گروهای اسلام گرا در سرکوب سیاسی بوده و نقشی در سیاست نداشتند اما با شروع تحولات سیاسی در کشورهای جهان عرب و روی کار آمدن نظام سیاسی جدید در این کشورها، بسیاری از گروههای اسلام گرا فرصت دوباره ای برای فعالیت پیدا کرده اند. به ویژه گروههای تکفیری داعش که با حمایت های پولی برخی از کشورها قوی شده اند.

در مجامع غربی در راستای جلوگیری از نابرابری ها، فقر، بی قانونی هاو جلوگیری از اقتدار دیکتاتوری و انتخاب فردی، با رضایت مردم این خیزش ها تعبیر به بهار عربی و گام مثبتی در جهت دموکراسی مردم سالارانه می شد . این جنبش ها بیش از آنکه عرصه ای برای احیای دموکراسی غربی باشد فضایی برای احیای اسلام سیاسی بوده و محیط امنیتی جدیدی را برای بازیگران منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به ویژه رژیم صهیونیستی رغم زده است. نمونه ی آن را می توان در رای احزاب اسلام گرا سیاسی در انتخابات این کشور ها دید و بهترین نمونه را می توان در مصر و تونس مثال زد به طوریکه در مصر حزب عدالت و آزادی با کسب اکثریت کرسی های سیاسی پیروز انتخابات شد و محمد مرسی از اخوان المسلمین روی کارآمد.

هدف اعلانی آنها ایجاد دموکراسی، برابری و رشد حقوق زنان و حفظ حقوق انسانی بود و شهروندان مصری این امید را داشتند که آنها این فضا را بعد از سرنگونی آن رژیم های غیردموکراتیک فراهم کنند.از سوی دیگر نگرانی ها ی زیادی وجود داشت که آیا احزاب جدیدی که از طریق انتخابات به قدرت رسیدند به اصول دموکراسی و حقوق انسانی احترام خواهند گذاشت یا نه. اما این امر اتفاق نیفتاد و اسلام اخوانی در مصر بعد از یک سال حکومت ضمن شکست، محمد مرسی را با کودتای نظامی مواجه ساخت. در مجموع می توان گفت جریان های اسلام گرا در زمامداری رژیم های سابق به ویژه در حوزه سیاسی نتوانستند انجام فعالیت کنند بنابراین بهار عربی یا بیداری اسلامی فضای مناسبی برای بازیگری اسلام سیاسی فراهم کرد. از این جنبه بهار عربی و رشد اسلام سیاسی به همدیگر ارتباط بیشتری پیدا می کنند.

رژیم اسرائیل از آنجاییکه نگرانی ها و مخاطرات امنیتی آن نسبت به دیگر دولت های منطقه از شدت بیشتری برخوردار است، از پیامد این تحولات احساس نگرانی بیشتری کرده و آن را تهدیدی برای امنیت ملی خود دانسته است. در این نوشتار در پی پاسخ به این سوال خواهیم بود که بعد از دگردیسی و شگل گیری حکومت های جدید عربی و اوج گیری بحران سوریه، محیط امنیتی رژیم اسرائیل با چه تغییراتی مواجه شده است در پاسخ میتوان گفت بعد از ظهور دولت های عربی بیش از همه رشد جریان های اسلامگرا و تخریب و اقدامات مسلحانه عناصر رادیکال ضد اسرائیلی در عمق استراتژیک این رژیم افزایش یافته و باعث آسیب پذیری بیشترو بیش از همه به انزوای سیاسیاین رژیم منجر شده است.

چارچوب مفهومی: نظریه مجموعه امنیت منطقه ای

نظریه مجموعه امنیت منطقه ای که از سوی مکتب کپنهاک و نظریه پردازان مشهور آن، باری بوزان و الی ویور ارائه شده است بر این فرض استوار است که در دنیای پس از جنگ سرد، سطح منطقه ای برای دولت ها،آشکارا به مکان هندسی منازعه وهمکاری و پژوهشگرانی که در پی تبیین امور امنیتی معاصر هستند به سطح تحلیل تبدیل شده است. دلیل این امر آن است که پس از پایان جنگ سرد جهان دیگر به اردوگاه شرق و غرب تقسیم نمی شود تا مسئله ای که برای مثال در اروپای شرقی مطرح است با مسائل خاورمیانه به لحاظ رقابت مارکسسیسم و کاپیتالیسم مرتبط شود به بیان دیگر پس از جنگ سرد امنیت، استراتژی و قدرت بیشتر مفاهیمی منطقه ای هستند و مناقشه و همکاری بیش از پیش در مناطق شکل می گیرد - بوزان، ویور ، دوویلد ،. - 27:1386 بوزان و ویور در سال 1998 تعریف خود از مجموعه امنیتی که در سال 1983 در کتاب مردم، دولت ها و هراس داده بودند اصلاح کردند؛ مطابق تعریف پیشین مجموعه امنیتی از نظر آنها به گروهی از دولت ها اطلاق می شد که نگرانی های اصلی امنیتی آنها تا اندازه ای به یکدیگر گره خورده که امنیت ملی آنها را نمی توان جدا از یکدیگر مورد برسی قرار داد اما در تعریف جدید در کتاب مناطق و قدرت ها آنها به این نتیجه رسیدند که مجموعه امنیتی، عبارت از مجموعه ای از واحد هاست که در آنها فرایند های عمده امنیتی کردن و غیر امنیتی کردن یا هر دوی آنها آن اندازه در هم تنیده شده اند که مشکلات امنیتی آنها را نمی توان جدا از یکدیگر حل کرد - بوزان ، ویور، . - 55 : 1388 اهمیت سطح منطقه ای در حالت کلی و پویش های امنیت منطقه ای در حالت خاص از زمان پایان جنگ سرد افزایش یافت و بسیاری از مشکلات و حوادث در نظام بین المل شکل گرفت نشان داد که بخش بسیاری از مسائل امنیتی بیش از آنکه جنبه ای بین المللی داشته باشد جنبه داخلی و منطقه ای دارند.

روند استقلال سطح امنیت منطقه ای در سیاست بین الملل به زمان استعمارزدایی بر می گردد و پایان جنگ سرد و مطرح شدن بازیگران منطقه ای در صحنه بین الملل این روند را شدت بیشتری بخشید - بوزان، ویور، 15: 1388؛کاتزنشتاین ، . - 2000 آنها در این نظریه با برجسته سازی مفاهیمی چون مجاورت یا همسایگی جغرافیایی، تاریخ مشترک، الگوی دوستی و دشمنی و شیوه های مشابه امنیتی کردن، توانسته اند مؤلفه های فرهنگ، تاریخ، جغرافیا را در تحلیل مسائل کشور ها وارد کنند و عناصر مادی و فرامادی را با یکدیگر درآمیزند و در عین حال تحولات درون کشوری را با فرایند های فرا کشوری و مسائل منطقه ای با منافع ملی کشورها تلفیق کند - بوزان، ویور، . - 56-60 :1388 از این نظر می توان گفت این نظریه ساختار جدید قوای نسبی و روابط دو سویه روندهای جهانی و منطقه ای را مورد ارزیابی قرار می دهد. مفهوم مجاورت در قالب انتقال تهدیدها با این استدلال که چون انتقال تهدیدها در فواصل کوتاهتر به مراتب راحتر از انتقال آن در فواصل طولانیتر است مطرح و لذا وابستگی متقابل امنیتی به صورت الگویی طبیعی ارائه می شود. فریدبرگ می نویسد که از نظر تاریخ، اغلب دولت ها در وهله اول نگران قابلیت ها و نیات همسایگان خود بودند زیرا هرگونه تحول امنیتی در یک کشور می تواند تاثیر بسزایی به کشور همسایه نسبت به دیگر کشورها بگذارد.

بنابراین تحولات 2011 خاورمیانه تا کنون و تغییر نظام سیاسی کشورهای عربی به عنوان اعضای مهم این مجموعه امنیتی در هر یک از این واحدها تاثر گذاشته و آنها را وادار به واکنش کرده است. آنچه بیشتر از همه این مجموعه امنیتی را منسجم تر کرده وجود اسلام به عنوان هماهنگ کننده گروها و دولت ها در این منطقه است. بعد از تغییر رژیم دولت های عربی، ورود گروهای اسلامی و تقوی آنها در منطقه رژیم اسراییل را با چالش های اساسی امنیتی مواجه ساخته است. در مجموعه امنیتی خاورمیانهقدرت های جهانی به دلیل اهمیت استراتژیک آن و حمایت از رژیم اسراییل جزء عوامل تاثیر گذار و تاثیر پذیر از تغییرات این مجموعه بوده است. حفظ موضع وجایگاه قدرت های جهانی به ویژه آمریکا در منطقه از عوامل مهم حفظ امنیت اسراییل بوده و بنابراین باید گفت که تهدید این جایگاه در مجموعه امنیتی خاورمیانه تاثیر مستقیمی بر امنیت این رژیم برجای می گذارد . رژیم اسراییل در این زنجیره امنیتی از زمان شکل گیری خود با تغییرات ناگهانی مخالف و همواره با نگاه محافظه کارانه به تحولات جهان عرب را دنبال می کرد. دگردیسی در این زنجیره امنیتی و تقویت جایگاه حکومت های اسلامی در منطقه برای امنیت ملی رژیم اسراییل تغییر بسیار نا مطلوبی به شمار رفته و دولتمردان یهودی را با واکنش جدی مواجه ساخته است.

آسیب پذیری های امنیتی رژیم اسراییل

ییگال آلون عوامل اصلی شکل دهنده دکترین نظامی اسراییل را در دو عامل مهم متمرکز می داند:

-1  وجود دولت کوچک اسراییل

-2 آسیپ پذیری های ژئواستراتژیک رژیم اسراییل به علت جمعیت محدود، مرزهای غیر قابل دفاع و منابع طبیعی کم و عدم عمق استراتژیک، دکترین نظامی پیشرفته ای را طرح ریزی کرد

. - Civcik.2004 : 20-21 - بن گورین مؤسس دولت اسراییل از اتخاذ سیاست و دکترین نظامی که براساس آن نیروهای مسلح ارتش تشکیل شد، چند هدف را دنبال می کرد. وی ابتدا کلیه نیروهای شبه نظامی صهیونیست را مشخص و آنان را در ارتش اسراییل ادغام نمود. همچنین به منظور حفظ آمادگی نظامی و ذوب گروهای یهودی مهاجر که از سراسر جهان به اسراییل می آمدند درکوره جامعه یکپارچه اسراییل، خدمت سربازی را اجباری نمود. وی با استفاده از اوضاع بین المللی و حمایت های غرب در دوران جنگ سرد تلاش نمود تا با هدف ایجاد بازداردانگی بر ضد دشمنان عرب خود و دنبال کردن دکترین تهاجمی، دو زراتخانه متعارف و غیر متعارف را پایه گذاری کند - . - Fildman,1997 : 69 به عبارتی دیگر دیوید بن گورین می خواست توانایی اسراییل به حدی برسد که اعراب قانع شوند که نمی توانند اسراییل را از نظر نظامی شکست دهند و تنها گزینه آنها راه حل سیاسی از طریق مذاکره است. به رغم تحقق انتظارات بن گورین و اقدام برخی از کشورهای عربی از جمله مصر به امضای پیمان صلح با اسراییل، پایه های صلح همچنان سست و متزلزل بوده و عادی سازی، آنگونه که مورد نظر اسراییل بوده تحقق نیافته است و همچنان فضای تیره و تار و شبح جنگ در منطقه بی ثبات خاورمیانه دیده می شود - .مؤسسه مطالعات فلسطین، . - 163 : 1385 رژیم اسراییل با وجود اینکه باحمایت قدرت های بزرگ در منطقه خاورمیانه در زمینه اقتصادی و نظامی به سطح بالایی از پیشرفت رسیده است ولی همواره با آسیب ها و خطرات جدی امنیتی مواجه است. در این بخش برای درک بهتر از شرایط و موقعیت اسراییل در منطقه متغییر خاورمیانه، مهمترین چالش ها و آسیب پذیری های رژیم صهیونیستی را مورد تحلیل و برسی قرار می دهیم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید