بخشی از مقاله

چکیده:

تفکري که در این مقاله به نام »فلسفه الهی« خوانده می شود از جمله آن اندیشه هایی است که ادعا می شود تأثیر تام و تمامی بر شئونات فردي و اجتماعی انسان ها دارد. تأثیر تفکر فلسفی بر زندگی فردي و اجتماعی انسان منحصر به اندیشه شرقی و اسلامی نیست. واقع امر آن است که زندگی بشر با فلسفه در آمیخته و در این امر هردو تفکر فلسفه شرق و غرب منشأ آثار خاص خود می باشد. اما آنچه تفکر اسلامی را در حوزه فلسفه از تفکر غربی جدا می سازد وجود ویژگی ها و جنبه هایی است که این مقاله در صدد به رخ کشیدن آن ها در مقابل تفکري است که حاکم بر دنیاي غرب است، ویژگی هاي همچون مبارزه با پوچ گرایی و شکاکیت، کاهش بحران هاي اجتماعی و در یک کلام آرامش روحی و روانی فردي و اجتماعی و هدف بخشی به زندگی انسانی.

واژههاي کلیدي: تأثیرات فلسفه، فلسفه الهی، شکاکیت و پوچ گرایی، معنی و هدف

1 مقدمه
در یک نگاه کلی، دو دسته تأثیرات عام و خاص بر فلسفه قابل حمل است. در مورد تأثیرات عام فلسفه - فلسفه به معناي عام - باید گفت، داشتن اندیشه فلسفی، صرف نظر از هر گونه گرایش به نحله هاي خاص آن، یک سریع آثار بر زندگی انسان دارد که در انسانی که فاقد چنین تفکري است، یافت نمی شود و به عبارتی، اینها تأثیراتی هستند که ذاتاً بر فلسفه مترتب اند.

ارضاء حس کنجکاوي، تعیین مرز حس و عقل، کل نگري، ژرف نگري، تدارك پیش فرضهاي سایر دانش ها، ایجاد قضاوت بی طرفانه و قبول نکردن بی دلیل، از جمله تأثیرات عام فلسفه به حساب می آیند. لیکن فلسفه، آثاري خاص نیز در زندگی دارد که با توجه به انواع مکاتب فلسفی، متفاوت می باشد.

مقاله حاضر در صدد است تا به این تأثیرات خاص فلسفه در زندگی انسان بپردازد. از آنجا که بررسی این مسئله، منوط به آشنایی با انواع اصلی مکاتب فلسفی است؛ چرا که هر کدام از این مکاتب با اصول و مبانی اي که دارند و جهان بینی اي که ارائه می دهند، آثاري خاص بر زندگی فردي و اجتماعی پیروان آن، اعمال می کنند، بنابراین در آغاز لازم است نحله هاي کلان فلسفی، معرفی و سپس تأثیر هر یک از آن ها تبیین گردد.

2 اقسام مکاتب فلسفی

مکاتب فلسفی در یک تقسیم کلی بر دو نوع مکاتب فلسفی مادي و الهی می باشند که وجه اختلاف اصلی آن ها در این تقسیم، دایره ي »وجود« و »واقعیت« است. در مورد فلسفه هاي مادي باید بگوییم که آن، واقعیت و وجود را در انحصار اموري چون آنچه مادي است، می داند و به واقعیتی وراي این واقعیت ها قائل نیست.

این مکتب به دنبال چنین مبانی و اعتقادي اي که به انکار وجود خدا می انجامد، عالم را تحلیل مکانیکی کرده و تأثیرات و تأثرات آن را به یک فاعل طبیعی، نسبت می دهد و از آن فراتر نمی رود. در این خصوص می توانیم به مکاتبی چون مارکسیسم، پوزیتویسم، اگزیستانسیالیسم و رئالیسم مغرب زمین اشاره داشته باشیم که چنین نگاهی را تعقیب می کنند. همچنین برخی از مکتب هاي روان شناختی و جامعه شناختی معاصر که به گونه اي تحت تأثیر نگاه مذبور قرار دارند، از دیگر مصادیق فلسفه هاي مادي به شمار می آیند. در مورد پیامدهاي فلسفه هاي مادي باید گفت که آن آثار سوء بسیاري بر زندگی انسان داشته است از جمله انسان را به نوعی نهیلیسم و اباحی گري سوق داده و زندگی او را دستخوش بحران هاي متعدد می گرداند و حتی فراتر از آن، تأثیر خود را در افق هاي دوردست زندگی هم نمایان می سازد که نمونه هایی از آن را در ادبیات، شعر و هنر معاصر، به وضوح می توان دید.

در مقابل فلسفه هاي مادي، از فلسفه هاي الهی می توان یاد کرد که واقعیت و وجود را منحصر در این امور نمی داند، بلکه این امور را بخشی از واقعیت، نه تمام واقعیت می شمارد. به بیان دیگر، فلسفه الهی برخلاف فلسفه مادي، به واقعیات غیرمادي و نامحسوس و مجرد از زمان و مکان و حرکت، به واقعیت ثابت و جاودانه، ایمان دارد. تفسیر غایتمندانه از هستی، اعتقاد به داشتن یک نظام منسجم که با سایر اجزاء عالم در تلائم است، قائل بودن به معانی باطنی براي عالم هستی و اعتقاد به وجود عوالم مختلف، علاوه بر عالم ماده و حس در هستی، همچون عالم ملکوت و مثال و عالم عقل و اعتقاد به وجود فرشتگان، از دیگر مولفه هایی است که می توان به تبع اعتقاد اصلی مذکور براي فلسفه الهی در نظر گرفت.

نکته قابل توجه آن است که فلسفه الهی با چنین مبانی اعتقادي اي، این قابلیت را دارا است که به عنوان راه حلی براي معضلات برآمده از آموزه هاي فلسفه هاي مادي، به کار گرفته شود.

اکنون که با دو نوع مکتب فلسفی الهی و مادي و مبانی اعتقادي آنان آشنا گشتیم،در ادامه به تأثیرات آن ها در شئون گوناگون زندگی انسان می پردازیم.

3 »تأثیر فلسفه بر ادبیات و هنر:«

تأثیر تفکر فلسفی چه در غرب و چه در شرق منحصر به یک بعد از زندگی آدمی نبوده بلکه در عرصه هاي مختلفی نظیر ادبیات، هنر، سیاست، اقتصاد، صنعت و .... ظهور داشته به گونه اي که نمی توان هیچ هنرمند، رمان نویس، شاعر، سیاستمدار و یا دانشمندي را یافت که به یکی از مکاتب فکري-فلسفی وابسته نبوده باشد. 

افرادي چون هوگو، امیل زولا، شکسپیر، بالزاك، تولستوي، کافکا، کامو و سارتر، دوبوار در آثار معروف خویش صورتی از تفکر فلسفی خود را به ظهور گذاشته اند و هر چند نمی توان انکار کرد که در عصر پست مدرن اتفاقات زیادي افتاده است که بعضاً به منزله بلاهاي خانمانسوز براي فلسفه تلقی شده استاما به وجود آمدن سبک هاي ادبی گوناگون و پیدایش گرایشات مختلف در تمامی عرصه ها خود حکایت از وجود نحوه اي از تفکر فلسفی است همانطور که مثلاً غلبه روح حماسی و جنگ و دفاع در یک دوره خاص می تواند برخاسته از ترویج روحیه خاص دینی یا مذهبی باشد، شیوه هاي خاص از زندگی همچون گرایش به عفت و پاکدامنی و یا مقابل آن، نظیر عدم پاي بندي به ارزش هاي متعالی همگی حکایت از تفکري ما به ازاء خود دارند که جاي پاي خود را در هنر و موسیقی و ادبیات و سیاست و اقتصاد و .... می گذارند. براي مثال می توان به غلبه رمانتیسم، ناتورالیسم و اومانیسم در عرصه هنر قرن 17 اشاره کرد که تغییر تمثال حضرت مریم - س - در آثار هنري نمونه روشنی از آن است. تمثالی که تا چندي پیش از آن به صورت یک اسطوره معنوي و توام با وقار و عفاف ترسیم می شد، در اثر غلبه حس گرایی به صورت بانویی نیمه عریان تصویر می شود. و یا عیسایی که سمبل پوشش و نجابت و مظهر بندگی و مبارزه با ظلم است در تصویرهاي ناتورالیستی به صورت برهنه اي در نقاشی میکل آنژ و رافائل دیده می شود و این حاصل موج وسیع ناتورالیسم و سکولاریسم است که خود را بعداً به ادبیات و هنر قرن 19 نیز تحمیل می کند و به تعبیر هوردن در این دو قرن از همه امور روحانی تفسیر جسمانی می شود. و همه اینها نشان می دهد تأثیر فلسفه چه شکل الهی آن و چه شکل غیرالهیاش در تمام عرصه هاي زندگی از جمله ادبیات و هنر اجتناب ناپذیر است.

4 فلسفه الهی درمانی بر بحرانهاي انسان معاصر

چنانکه پیشتر نیز دانستیم یکی از عوامل بروز بحرانهاي فکري در جهان کنونی سیطره علم مداري بر اندیشه بسیاري از دانشمندان علوم تجربی است. در روزگار معاصر دو جریان عقل گرایی و تجربه گرایی به رغم مخالفت هاي اساسی، در یک مطلب متفق اند و آن اینکه هر گونه شناخت فراعقلی و فراحسی را به دیده تردید می نگرند و هیج ارزش و اعتباري براي معارف وحیانی و شناخت هاي شهودي انسان در نظر نمی گیرند. به اعتقاد ما اگر چه عقل بر شناخت اصول کلی اعمال حسن و قبیح قادر استاما در شناسایی موارد جزئی که آدمی در زندگی عملی بیشتر به آنها نیاز دارد ناتوان است و عقل استدلالی در شناخت حکم امور جزئی معمولاً به خطا رفته و می رود. انسان در روزگار معاصر با چندین بحران جدي مواجه است که از جمله مهمترین آنها حاکمیت دیدگاههاي اومانیستی و انسان محورانه است. همچنین انسان متجدد به لحاظ معرفتی در شرایطی قرار دارد که میتوان آن را تحیر معرفتی نوین نامید. براي نمونه می توان به فلسفه و معرفت شناسی کانت اشاره نمود که به بروز شکاف عمیقی میان عالم واقع و عالم شناخت و آگاهی انسان انجامید. اختلاف در معنا و معیار صدق گزاره ها و اینکه براساس هرمنوتیک جدید نمی توان فهم کاملی از سخن دیگران داشت، از جمله بحران هاي معرفتی انسان می باشد. همچنین نسبیت گرایی، سودگرایی، لذت گرایی اخلاقی سهم وافري در توسعه ناهنجاریهاي اخلاقی و تربیت بشر دارند که تقبیح استعدادهاي معنوي انسان و اختلال در زیست اجتماعی وي از جمله نتایج این بحران ها می باشد. در حال حاضر بسیاري از جوامع از انواع اضطراب ها و فشارهاي روانی در رنج اند و افسردگی در اشکال مختلف آن یکی از معضلات لاینحل اجتماع بشر شده است. همچنین فناوري نوین، فرهنگ و اخلاق ویژه خود را بر جوامع پیشرفته تحمیل می کند. آزادي بی حد و حصر در بهره برداري از ماشین، روحیه قناعت ورزي و پرهیز از اسراف را از بین برده است.

از آنجا که به گفته برخی از فیلسوفان، فلسفه الهی به مثابه پاسخی به چالش هاي زندگی بشر است، می توان گفت دست کم بخش عظیمی از این بحران ها در پرتو بازگشت به حکمت الهی و پیوند او با معنویت دین مرتفع خواهد شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید