بخشی از مقاله

چکیده:

در تحقیق حاضر اهتمام نگارنده برانعکاس و بازتاب گوشه ای از دریای بیکران و پایاب خودشناسی و خداشناسی در مثنوی مولوی است.فلذا دراین راستا به تفسیر و تحلیل مفاهیم رمزها و سمبل های داستان »خورندگان پیل بچه توسط مسافران« در دفتر سوم مثنوی پرداخته است. که در این داستان »شخص دانا«رمز و نماد»عقل» «بوی« رمز و نماد بازتاب»درونیات انسان و اهمال« است،»معده« رمز و نماد »دل و ذهن انسان« است، »بچه فیل« نماد و رمز »تعینات و طعمه های فریبنده و حرص و طمع«است، فیل نماد و رمز »خداوند عادل حسابرس« است، »خورندگان پیل بچه« رمز و نماد »انسانهای حریص وآزمند« است و »شخص حارس« رمز و نماد »انسانهای درستکار و باتقواست.« مولوی دراین داستان میخواهد بگوید که یکی از عوامل بسیار خطرناک در زندگی انسان حرص وطمع است و نتیجه میگیریم که مولوی نه تنها یکی از شاعران و عارفان بی نظیر قرن هفتم است بلکه روانشناسی حاذق است که تا اندازه زیادی به زوایای و خفایای وجود انسان آشناست و هر چند که میخواهد با ساده ترین زبان مفاهیم عرفانی را بیان کند اما از زبان رمزآلود نیز برای ارتباط با خواص و حفظ اسرار بهره گرفته است.

کلیدواژهها: رمز- دانا - بچه فیل - حارس

-1 مقدمه:

مثنوی معنوی، اثر فخیم و بی بدیل مولانا جلال الدین محمد بلخی، از شاهکارهای ادب عرفانی ایران در قرن هفتم هجری است. کتابی است مشحون از پندها و اندرزها و حکایت-های آموزندهای اخلاقی که سرایندهی کتاب به مدد آنها در پی تفهیم مفاهیم سنگین عرفانی، به تشنگان سیری ناپذیر مستغرق در دریای معرفت الهی است. دریای بیانتهایی که هرگز بی مدد راهنما و مرشد غور آن را نمیتوان دریافت. مولوی همان اندازه که به دنبال سهولت فهم گفتههایش به عموم مخاطبانش میباشد از زبان رمزآلود نیز برای اقناع اذهان خواص که پذیرای ناگفتنیها و اسرار هستند، بیبهره نمانده است. در تحقیق حاضر، اهتمام نگارنده بر انعکاس و بازتاب گوشهای از دریای بیکران و بیپایاب خودشناسی و خداشناسی در مثنوی مولوی است. فلذا در این راستا به تفسیر و تحلیل مفاهیم رمزها و سمبلهای داستان »خوردن پیل بچه توسط مسافران« در دفتر سوم مثنوی پرداخته است.

هدفهای مدنظر از ذکر این رمزها، یکی بیان میزان احاطه و اشراف این عارف برجسته به زوایا و خفایای نهاد و روح آدمی است و همچنین معرفی حرص و طمع به عنوان یکی از مهلکترین آفتهایی که سلامت روحی و روانی انسان را در دنیا و آخرت تهدید مینماید ودیگری تسهیل و ساده نمایی مفاهیم عرفانی برای علاقمندان است. مولوی این داستان را از کتاب فرج بعد از شدت قاضی محسن تنوخی گرفته است و با اندکی تغییر در آن با حفظ شالوده و پی رنگ داستان، از آن برای بیان مقاصد فکری خود استفاده کرده است.

-2 ادبیات تحقیق
.1-2 احوال مولوی

مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی 604-672 - ه. ق - از عرفای بزرگ ایران در قرن هفتم هجری است که استاد فروزانفر در مورد مولد و نسبش چنین میگوید: »مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سنهی 604 هجری اتفاق افتاده است و علت شهرت وی به رومی و مولانای روم، همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده، چنان که خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده واهل شهر خود را دوست میداشته و از یاد آنان فارغ دل نبوده است« - فروزانفر، 1385، . - 19 از استادان مولوی، یکی پدرش مولانا محمد حسین خطیبی 543-628 - ه. ق - مشهور به بهاء الدین ولد و دیگری برهان الدین محقق ترمذی است. آن چه که مسلم است مولوی تأثیرات زیادی را در خلق مثنوی از کتاب منطق الطیر عطار، عارف برجستهی قرن ششم پذیرفته است. اما در مشرب فکری، بیشتر از هرکسی از آموزههای عرفانی و افکار محی-الدین ابوعبداالله محمد بن علی بن محمد بن العربی الحاتم الطایی الاندلسی 560-638 - ه. ق - مشهور به »ابن عربی« تأثیر پذیرفته است.

مولوی همه چیز را تحت اراده ی خداوند میداند و معتقد است که همه موجودات به او بر میگردد که مؤید نظریهی »وحدت وجود« ابن عربی است سلیمان اولوداغ از پژوهشگران معاصر، در این باره میگوید: »جنبه-ی خاص اندیشه ابن عربی نظریهی وحدت وجود است. که در طول قرنها ابن عربی را صاحب این نظریه دانسته اند« - اولوداغ،1387 ، - 89.2-2 خلاصهی داستان خورندگان فیلبچه در کتاب فرج بعد شدت همان طوری که در مقدمه بیان شد اصل این داستان با عنوان »در جماعتی که به ملاقات حیوانی مهلک امید از حیات ببریدند و به سببی از اسباب نجات یافتند و به مراد رسیدند« در ابتدای باب نهم کتاب فرج بعد از شدت قاضی محسن تنوخی آمده است که در این جا خلاصهی از آن را که ترجمه حسین بن اسعد دهستانی است را میآوریم: »ابراهیم خواص گوید که با جمعی از صوفیان در کشتی بودیم موج دریا، کشتی را شکست و ما به ساحل افتادیم در حالی که توشه و آذوقهای نداشتیم و نمیدانستیم که کجا هستیم و در آن شرایط که منتظر مرگ بودیم به همدیگر گفتیم که هر یک نذری بکند تا شاید فرجی حاصل شود.

هر یک چیزی را نذرکردند من هم ناخودآگاه نذر کردم که گوشت فیل نخورم. دیگران اعتراض کردند و من در جواب گفتم که اختیاری نبود و یک دفعه بر زبانم جاری شد. شاید حکمتی در آن باشد سپس بچه فیل را گرفتند و کشتند و خوردند و هریک در زیرسایه درختی به خواب رفتند ناگهان فیلی خشمگین آمد و آنها را بویید و هرکه راکه بوی گوشت فیل میداد میکشت. مرا نیز دو سه بار به دقت بویید و سپس با خرطومش گرفت و بر پشتش سوار کرد و برد و مرا در جایی گذاشت که بعد از کمی رفتن به شهری رسیدم که فاصلهی کمی با شهر مقصد من داشت« - تنوخی،1388، . - 567

.3-2حکایت»خورندگان پیل بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح«از دفتر سوم مثنوی
»آن شنیدی که تو در هندوستان گرسنه مانده ،شده بی برگ و عور مهر دانا پیش جوشید و بگفت لیک االله االله ای قوم جلیل
دید دانایی گروهی دوستان میرسیدند از سفر از راه دور خوشسلامیشان و چون گلبن شکفت تا نباشد خوردتان فرزند پیل« - مولوی.1379، - 333

مردی ناصح تأکید میکند که پند او را بشنوند و طمع نکنند و بچه فیل را نخوردند اما به حرف او گوش نمیدهند هر چند که او نیتش خیر است و او میگوید من با شما اتمام حجت کردم دیگرخود دانید همان طوری که سعدی میگوید:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید