بخشی از مقاله
چکیده:
سمبل به هر نشانه محسوس که با چیزی غایب یا غیر قابل مشاهده در ارتباط است اطلاق میشود. یکی از خاستگاههای سمبل علم روانشناسی است که صورتهای کهنالگویی »یونگ« یکی از شاخههای آن به حساب میآید. مهمترین کهنالگوها که از نظر یونگ عبارتند از سایه، پرسونا، خود، آنیما و آنیموس، خود را به شکل سمبولیک در آفرینشهای والای ادبی و هنری نشان میدهند. در این مقاله با تمسک به نقد کهنالگویی »یونگ« سمبلهای داستان بلند »ملکوت« تحلیل شدهاند.
مقدمه:
واژهی سمبل از - symballian - سومبولون یونانی مشتق شده است و مفهوم آن از فعل سومبولو - میپیوندم - گرفته شده است. سومبولو به معنای چسباندن دو قطعهی مجزا به یکدیگر است. - سیدحسینی،1385، - 538 از این رو میتوان چنین استنباط کرد که سمبل دارای دو قسمت است که از یکدیگر جدا شدهاند. یکی از طرفین سمبل عینی است و دیگری ذهنی و انتزاعی. از این رو در سمبل ذهنیت به وسیلهی عینیت ملموس میشود. ولی سمبل به عنوان یک نوع ادبی معنای پیچیدهتری را به خود اختصاص میدهد.
یکی از سرچشمههای نماد، علم به خصوصی است مانند مکتب روانکاوی »فروید« و مکتب روانکاوی تحلیلی »یونگ.« از آنجا که روان شاعر با روان خوانندگان آثار ادبی یکسان است، خالق اثر ادبی در اثر خود مفاهیمی را به کار میگیرد که بین خود و خوانندهی آگاه مشترک است شاعر و نویسنده یا با در نظر داشتن آموزههای این علوم یا به طور ناخودآگاه به خلق نماد میپردازد که برای درکِ مفهوم این نمادها داشتن آگاهی دربارهی این علوم ضروری میباشد. » از نظر روانشناسان، رمز تقریبا به طور کامل در ذهن وجود دارد و سپس به خارج، بر طبیعت فراافکنده میشود و زبان، یا آن را با همان فطرت و صورتی که دارد میپذیرد و یا فطرت و صورت آن را دگرگون و به شخصیّتهای نمایشی تبدیل میکند. « - پورنامداریان،1368، - 13
سایه
»قدرتمندترین کهنالگویی که یونگ معرفی کرد، نام نحس و مرموز سایه را دارد که غرایز طبیعی و ابتدایی را شامل میگردد و به همین خاطر نسبت به کهنالگوهای دیگر، ریشهی عمیقتری دارد.« - شولتز، 1383، - 116 آن دسته از رفتارها و اعمالی که جامعه به هیچ وجه انجام آنها را بر نمیتابد و همهی افراد با پست و شوم شمردن آنها تلاشی برای سرکوب کردن آنها نمیکنند »سایه« نامیده میشود. به عنوان نمونه اگر فرد، عمل یا رفتاری را مرتکب شود که با قوانین اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی آن جامعه همخوانی نداشته باشد، مورد بازخواست قرار میگیرد. این گونه بازخواستها هر مقدار بیشتر شوند دایره آسایش و آسودهخاطری تنگتر میشود. به عبارت دیگر »هر اندازه اجتماعیکه ما در آن زندگی می کنیم بیشتر متعصّب و مقیّد باشد سایه ما وسیعتر خواهد بود. «
آنیما
»آنیما« یکی از جالبترین و ژرفترین مفاهیم ضمیر »ناخودآگاه جمعی« است. این عنصر» مادینه تجسّم تمامی گرایشهای روانی زنانه در روح مرد است، همانند احساسات، خلق و خویهای مبهم، مکاشفههای پیامبرگونه، حساسیّتهای غیرمنطقی قابلیّت عشقِ شخصی، احساسات نسبت به طبیعت و سرانجام روابط با ناخودآگاه که اهمیتش از آنهای دیگر کمتر نیست.« - یونگ،1387، - 270 »آنیما« همیشه در تمام رؤیاها و آفرینشهای والای هنری به صورت یک شخصیّت زن فرافکنی میشود.
شخصیّت فرافکنده در اولین مراحل ظهور خود جنبههای منفی خود را نشان میدهد و زمانی »نقش مثبت می- گیرد که مرد به گونهیی جدی به احساسات، خلق و خو، خواهشها و نمایههایی که از آن تراوش میکند توجّه کند و به آنها شکل بدهد. مثلاً به صورت نوشتههای ادبی، نقاشی، هنرهای تجسمی، موسیقی و یا رقص. - « یونگ، 1387، - 281 اگر ویژگیهای ظاهر »آنیما« جمعبندی شود، مشخصههای زیر از برجستگی ویژهای برخودار خواهند بود: اندامی کشیده و متناسب، کمرباریک، لبان زیبا و دهان کوچک، موی سیاهِ صاف و بلند و چشمانِ سیاهِ بزرگ و سحرانگیز که کسی قادر به درک عمق واقعیّت این چشمها نیست. او اغلب لباس بلند و چین خوردهی مشکی به تن میکند. »آنیما« کیفیتی» لازمان دارد و غالباً جوان دیده میشود، هر چند که همیشه آثار سالها تجربه و استنباط در ورای وی موجود میباشند. « - فرودهام،1346، - 99 و به طور کلی موجود خیالی و دست نیافتنی که ما به ازای خارجی برای آن وجود ندارد.
پرسونا
»کهنالگوی پرسونا یک نقاب است، ظاهری علنی که برای نشان دادن خودمان به عنوان فردی که متفاوت با آنچه واقعاً هستیم به خود می گیریم. « - شولتز،1383، - 116
تحلیل داستان
داستان بلند ملکوتِ»«»بهرام صادقی« یک داستان سمبولیک است که بعضی از منتقدان ادبی کشورمان با دیدگاههای سیاسی، اجتماعی و روانشناسی به نقد آن پرداختهاند. چنین برخورد ادبی را صاحب این داستان طبیعی دانسته و اظهار داشته است که »به ملکوت، مثل هر داستان کنایی و سمبولیک دیگر از زوایای مختلف می توان نگاه کرد.« - اصلانی،1378، - 58 در این تحقیق نیز سعی بر آن بوده است که با رویکرد روانشناسیِ تحلیلی »یونگ-«که چندی است مطالعهی رمانها، با این دیدگاه در کشورمان معمول شده است-به این داستان توجّه شود و نکات سمبولیک آن در حد امکان مشخص شود.
در فصل اوّل داستان، اطلاعات کم و بیشی دربارهی شخصیّتهای موجود در داستان داده شده است. در مورد بعضی اطلاعاتِ کامل و دربارهی برخی دیگر به چند جمله کوتاه اکتفا شده است. سویههای بیرونی روان دکتر حاتم که به صورت سه شخصیّت »منشی«، مودّت«» و »ناشناس « فرافکنی شدهاند به طور کلی و جامع به خواننده شناسانده شدهاند. شخصیّتهای مذکور »پرسونا«های دکتر حاتم به شمار میروند که »هریک از آنها تعیینکنندهی رفتار و نگرشها در دورهای که آن شخصیّت خاص تسلّط دارد میباشد.
« - سادوک، 1385، - 318 یعنی دکتر حاتم در هر مرحله از زندگی خود با به کار بردن یکی از نقابها در جامعه حضور پیدا کرده و ماهیّت واقعی خود را از دیگران پنهان نموده است. پرسوناهای دکتر حاتم آگاهی سطحی از همدیگر دارند و در عین حال دکتر حاتم نیز از وجود هیچ کدام از آنها مطّلع نیست تا اینکه آنان برای معالجهی مودّت«» به مطب او میآیند. هریک» از این شخصیّتها معمولاً نام، سن و رشتهی خاطرات معین و مجموعه رفتارهای مختصّ به خود دارند. « - اتکینسون،1378، - 541
اولین »پرسونا«که به صورت شخصیّت داستانی فرافکنی شده آقای» موّدت« است. چهرهی آقای» مودّت« به طور طبیعی همیشه متعجّب و خوشحال است. از دید »منشی « او شخص خوشبختی نیست، ولی میخواهد که خوشبخت باشد. املاک مختصری دارد، اهل مطالعه است و به مفهوم زندگی خیلی پیچ و تاب میدهد چون در صدد یافتن معمّای زندگی است. زندگی از نظر او معادلهی سادهای نیست از این رو همیشه نگاهش متعجب است. تمامی خصلتها و رفتارهایی که از مودّت«» سر میزند متعلق به دکتر حاتم است. مودّت«» جنبهای از روان دکتر حاتم را تشکیل میدهد
که این جنبه متعلق به شخصیّت بیرونی اوست.
دکتر حاتم برای همرنگ کردن خود با دیگر روشنفکرانجامعه نقابِ مودّت را به چهرهی خود گذاشته و خود را در جامعه با شخصیتِ مودّتِ فیلسوف به دیگران معرفی کرده است. اینک در طی مراحل خودشناسی میخواهد »پرسونای« خود را عزل کرده و ماهیّت حقیقی خود را نمایان سازد. بدین ترتیب است که عزل و از بین بردن »پرسونا« وناختش ماهیّتِ حقیقی، شخص را آماده میسازد تا هشدارهای »ضمیر ناخودآگاه جمعی« را که به صورت صور کهن-الگوهای »سایه«، »آنیما« و »خود« است، با آگاهی بیشتری دریافت نماید و به ایجاد نظم و توازن در روان خود بپردازد.
» حلول جن « در معدهی آقای» مودّت« سمبل مهمی به شمار رودمی. جن، نماد ماهیّت واقعی اوست. ماهیّتی که آلوده به خرافات و عقیدههای موهوم و قدیمی است که در معدهی او حلول کرده است. او با اینکه کتاب میخواند ولی از ذهن و اندیشهی روشنی برخوردار نیست زیرا افکار و اندیشههای او با خرافات و عقاید باطل آمیخته است. دکتر حاتم با نقابِ آقای» مودّت،«ماهیّت حقیقی خود را که اعتقاد به خرافات و اندیشههای قدیمی است پنهان میکند. خودآگاهِ»دکتر« حاتم سعی در شناختن و درمان این سویه از شخصیّت دکتر حاتم را دارد. امّا جنی که از معدهی مودّت«» بیرون میآید با رمزی که به دست دکتر حاتم میدهد اعلام میکند که نتیجهی این شناخت و مداوا بیهوده است، چون مودّت به سرطانِ» گل کلمی« مبتلا است. »سرطان گلکلمی«نماد جایگیر شدنِ اندیشههای قدیمی و موهوم در وجود آقای» مودّت« است.