بخشی از مقاله

مقدمه

در این نوشته، به مسئله امکانِ ترجمه مفاهیم بنیادي اخلاقی در مواجههها و مراودههاي میانفرهنگی میپردازیم. بهواسطه مطالعات نظري پردامنهاي که در قلمرو ترجمه انجام شده، امروزه این نکته آشکار به نظر می رسد که ترجمه، یکی از راههاي بنیادي مواجهه و گفتوگوي فرهنگهاست . به همین دلیل، اینکه ما از چه منظري به ترجمه بنگریم، در تعیین شیوه این مواجهه مؤثر است . از میان منظرهاي نظري مختلف، در این نوشتار ما به رویکرد هرمنوتیکی هستیشناسانه هایدگري اهتمام داریم. به بیانی اجمالی، در این رویکرد چند نکته محوري وجود دارد؛ یکی آنکه، هر ترجمهاي، نوعی تفسیر است. در اینجا زمینههاي متنیِ واژگان و عباراتی که قرار است به ترجمه درآید، اهمیت مییابد.

ما در مقام ترجمه و به دلیل حضور همینمتنِ» هستیشناسانه« درمییابیم که بیش از یک راه براي ترجمه وجو د دارد و همه متون این امکان را در خود منطوي دارند که از آنها در ساحت ترجمه، تفاسیر گوناگونی به دست داده شود. مترجم در مواجهه با یک متن، با تفاسیر گوناگونی مواجه می  شود و تصمیم و انتخاب او که کدامیک از این تفاسیر را به زبان مقصد برگرداند، خود به مسئلهاي غامض تبدیل میشود. نکته اینجاست که تصمیم مترجم پس از عمل ترجمه نیز در ذهن خوانندگان، به انحاءگوناگون تفسیر و تکثیر میشود.نکته دیگر در رهیافت هرمنوتیکی هایدگري این است که هر ترجمهاي بهمثابه نوعی بیان فلسفی و حتی تفکر است. حقیقت این تفکر که از طریقِ ترجمه تحقق مییابد، مواجهه میان فرهنگها و زبانهاي مختلف را از سطح تعاملات فنی، قطعی و فرمالیستی فراتر می برد.

درواقع ما با نوعی عدم تعینیِ زبانی مواجه هستیم که ترجمه را به امري سیال و غیرقطعی بدل میکند. در این رویکرد، ازآنجاکه فهمی حقیقتاً عینی از هیچ متنی وجود ندارد، هیچ ترجمهاي نمی تواند متن مبدأ خود را بهتمامی بازنمایی کند و همه ترجمه ها به نحوي متن اصلی را تغییر میدهند. همچنین، بر اساس نگرش گادامري می توان گفت که در هر کنش تفسیري ازجمله ترجمه، »جانبداري«، امري گریزناپذیر است. اینچنین، مترجم در خل ق اثر در زبان مقصد، مشارکتی فعالانه دارد. بهطور خلاصه، میتوان گفت در این شیوه مواجهه، قواعد پوزیتیویستی تحلیل زبانشناختی یکسره کنار میرود - پیوتر کوهیوزاك و کارین لیتو؛ مرادیانی و همکاران، . - 54 :1392 در این نوشتار، البته، قصد پرداختن به مباحث نظري مطالعات ترجمه را نداریم و صرفاً تأملی درباره امکان یا امتناع ترجمه... 203بهمنظور ایضاح مبانی نظري بحثی که در پیش رو داریم، اشاراتی اجمالی به روش نظري اي که به کار گرفته ایم، شد .

بااینحال، این نکته را هم باید بیفزاییم که در سنت تحلیلی هم، بهویژه در آثار ویلارد کواین1 ، ﻣﺒﺎﺣﺜﯽ شبیه به آنچه در رویکرد هرمنوتیکی طرح شده، درباره ترجمه دیده میشود. کواین در مقالهاي با عنوان »ترجمه و معنا« ، ذیل آموزه اي به نام »عدم تعین ترجمه«، درنهایت به این نتیجه میرسد که به هیچ تعین قطعیاي درباره ترجمه نمی توان دست یافت . او در نظریه خود، یک وضعیت »ترجمه بنیادین « را فرض میگیرد که در آن هیچ پیوند پیشینی میان فرهنگها و زبانهاي مبدأ و مقصد وجود ندارد - همان - . بدیهی است این نظریه به لحاظ تبارشناسی با رهیافت هرمنوتیکی هستیشناسانه و پدیدارشناسانه بسیار متفاوت است.

پیش فرض ما در این نوشتار این است که در مقام مواجهه فرهنگهاي گوناگون، مفاهیم و واژگانِ بنیادي اخلاقی، نه تنها همچون بسیاري از واژگان و تعابیر دیگر رایج در یک زبان و فرهنگ خاص، آنچنان    که هستند و با همه معانی اصلی و ضمنی خود، ترجمهپذیر نیستند، بلکه این واژگان و معانی، تعیین کننده مرزهاي این مواجهه بوده و در عین س    یال بودنشان نمی توان آنها را حذف کرد. این واژگان مرزي، تعینات بنیادینی هستند که اگرچه  آنچنانکه هستند، تن به ترجمه رضایتبخش به زبانِ فرهنگ مقصد م، نمی دهند، حدود مواجهههاي میان فرهنگی را تعین می بخشند..

در این میان، به نظر می رسد که مناسبات هستیشناسانه مفاهیم بنیاديِ اخلاقی به دلیل ربطی که با »حیات بالفعل و واقعی - factical life - « دارند، در مراودات بین فرهنگی، هسته هاي سخت ترجمه ناپذیري را تشکیل می دهند. به نظر میرسد، پیش از هر اقدامی براي برگرداندنِ واژگانی ازاین دست، برگردانی از آن واژهها،ز ا پیش در متنِ زندگی فرهنگ مقصد و البته، مقتضی و منطبق با مناسبات بالفعلِ آن فرهنگ حضور دارد. گرچه چنین ادعایی راتوانمی درباره واژگانِ بنیاديِ نظري در قلمروهاي شناختی و نظري هم صادق دانست، تأکید ما بر بنیادي تر بودن قلمرو اخلاقی - عملی - نسبت به
ساحتهاي دیگر است.در مقام تبیین این ادعا، نخست به معناي »حیات واقعی«، پراکسیس و تئوریا و سپس به برخی واژگان راجع به کنشهاي اخلاقی از منظر اندیشههاي مارتین هایدگر خواهیم

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید