بخشی از مقاله
چکیده
در مکتب اسلام بهمنظور پیشگیری از جرم و اتخاذ تدابیر جنایی لازم و باهدف ایجاد جامعه سالم - بهداشت اجتماعی - قانونگذار، نهاد »گذشت شاکی« یکی از موارد سقوط عینی مجازات را پیشبینی نموده است؛ لهذا؛ قانونگذار، بهمنظور موقوف ماندن تعقیب متهمان و یا بخشودن تمام و یا قسمتی از مجازات محکومان در قوانین موضوعه، موادی قانونی جهت مصلحت اجتماعی در برخی از موارد، از اجرای مجازاتِ مجرمین که شرای خاصی دارند باگذشت متضرر از جرم صرفنظر میکند گنجاندهشده است؛ که در یک اقدام تأمینی و پیشگیری از جرم، در قالب سودمندی آثار آن، جهت، تأمین حفظ نظم در مصلحت اجتماعی، در عدم اجرای مجازات در سیاست جنایی اسلام در جهت پاسخگویی نیازهای جدید و شرای مطروحهی قانونی با حفظ چارچوب های قبلی، تعقیب متهم در جرائم قابلگذشت، فق با شکایت شاکی شروع و در صورت گذشت او موقوف میشود.
لهذا؛ با بهرهگیری ضابطهمند و روشمند از مصلحت حداکثری که با الگو قرار دادن اصل رأفت اسلامی و یا سماحت و سهولت دینی میتوان در مواردی؛ دغدغههای رفتاری جامعه را در توجه به کنش انسانی در این خصوص؛ که بیانگر بصیرت بخشی معرفتی مجرم، در زدودن خطاهای انسانی و اثرگذاری بر مؤلفههای مختلف ازجمله توانایی و قصد فاعل بر قوانین حاکم بر اعمالِ عمل خود شده؛ که در انتها به نهادینه شدن فرهنگ مدارا و گذشت در فقه و قوانین جنایی در صیانت نظم اجتماع و پیشگیری از ارتکاب جرایم شده،رهنمون خواهد نمود. مقالهی حاضر به روش تحلیلی و روش کتابخانهای، علاوه بر تبیین موضوع فوق به واکاوی و تحلیل ضرورت چیستی وضع قوانین جزایی پرداخته است.
کلمات کلیدی: جرم، تربیت، گذشت و عفو؛ مصلحت، جرایم قابلگذشت
مقدمه
اهمیت هر چیزی به موضوع آن بستگی دارد؛ و ازآنجاکه خداوند انسان را بهعنوان خلیفه ، به خاطر کرامتی گرانمایه و ارزشمند که در نهاد او به ودیعه گذاشته است آفرید درگذر زمان و تحول و تکامل جوامع بشری و در پس این بهروز شدنها آنچه تغییرناپذیر است، اصول مبتنی بر گوهر وجودی انسانیت است. بدین سبب؛ مقنن گاهی به لحاظ کماهمیت بودن حیثیت عمومی جرم و گاهی به علت رعایت مصالح و منافع خانوادگی و جلوگیری از لکهدار شدن حیثیت و شئون افراد و بالاخره در بعضی موارد بنا به ملاحظات سیاسی و اقتصادی تعقیب دعوای عمومی را مبتنی بر مطالبه متضرر از جرم منوط میکند و به مراجع کیفری اجازه نمیدهد که بدون تقاضای متضرر از جرم متهم را تحت تعقیب قرار دهند؛ اصولاً گذشت شاکی متضرر از جرم؛ از دیدگاه حقوقی آن در خصوص مجازات و پس از اثبات مجرمت شخص متهم موضوعیت مییابد.
لهذا؛ مجازات مانند هر اعتبار حقوقی، زمانی ایجاد میشود و زمانی از بین میرود. حال این از بین رفتن گاهی واقعی و گاهی اعتباری؛ بدین معنا که برخی از اوقات مجازات واقعاً از بین میرود و بهتبع از بین رفتن اجرا نمیشود، مانند عفو عمومی و گذشت متضرر از جرم و گاهی واقعاً از بین نمیرود و تنها به مورداجرا گذاشته نمیشود اجراشده تلقی میشود؛ مانند عفو خصوصی و مرور زمان.1 لهذا؛ مجازات در قالب مقررات و قوانین میتواند اهرمی مناسب برای این ناهنجاریها باشد. حال آیا صرف مجازت موجب التیام این ناهنجاری میشود یا خیر؟ یکی از موارد سقوط عینی مجازات است، در حقوق کیفری ایران »گذشت شاکی« است. یعنی قانونگذار مصلحتهای اجتماعی را در نظر میگیرد و در برخی از موارد از اجرای مجازات در مورد برخی از مجرمین که شرای خاصی دارند؛ صرفنظر میکند. زیرا سود و فایده عدم مجازات را، بیشتر از اجرای مجازات میداند.
ازاینرو، جنبه بازدارندگی آن، در بحث عدم اجرا وجود دارد. بدینسان با تأمل و تأنی بیشتر میتوان دریافت که گذشت متضرر، ازنظر عقلِ عقلا و شریعت وحیانی، امری ارزشی و هنجار و رفتاری پسندیده و نیکوست؛ بنابراین ازآنجاکه قوانین اسلام، قوانینی پیشرو است و به دلیل احاطه علمی قانونگذار اسلامی و در نظر گرفتن مصالح همه انسانها و تأمین نیازهای واقعی و فطری آنها، محدود به زمان و مکان و یا شرای خاص نیست. لهذا؛ شارع قوانین خود را بهگونهای تنظیم کرده است که با حفظ چارچوبها و اصول به نیازهای جدید نیز پاسخگوست. حال این سؤال به ذهن متبادر میگردد؛ که با توجه به قواعد ثابت شرعی، اصول حاکم بر بهکارگیری گذشت شاکی متضرر از جرم در سقوط عینی مجازات در جرائم - قابلگذشت - تا چه اندازه میتواند متأثر از اندیشهی دینی در سقوط مجازات باشد؟
1 -معناشناسی 1-1 جرم: اصل الجرم قطع الثمره عن الشجر... واستعیر ذلک لکل اکتساب مکروه. جرم دراصل معنای لغوی به معنای جداکردن میوه ازدرخت است واین واژه برای اکتساب هر کار ناپسند استعاره گرفته شده است.1 جُرم در لغت به معنای گناه، بزه و خطا بوده و ازجُرم به ذنب، ِاثم، سَﱢیئه، عِصیان و َمعصیت نیز تعبیر می شود. درقرآن کریم برای گناه نام های مختلف از قبیل :سوء، سیئه، معصیت، خطیئه، اثم، فحشاء، ذنب، و جناح آمده است.2 بنابراین، جرم در اصطلاح متون دینی و فقهی هر نوع کار ممنوع شرعی است که خداوند برای آن کیفر دنیوی - از قبیل حد، تعزیر، قصاص، دیه، کفاره - یا اخروی مقرر کرده، اعم از انجام دادن کاری که در دین از آن نهی شده یا ترک کردن کاری که بدان امر شده است.3
2-1 شناخت جرم
جرم چیست؟ در واقع باید اذعان کرد که پاسخ صریحی برای این پرسش وجود ندارد. بلکه مشاهدات حاکی از وجود ایده ها، دریافت ها4و برداشت هایی5 پیوسته درحال تغییر در خصوص عناصر تشکیل دهنده ی ماهیت رفتار مجرمانه است. البته این امر تا حدودی، ناشی از قطعیت نداشتن هر یک از دو مفهوم جرم و جرم شناسی است؛ بدین معنا که در تعریف یک فرد یا یک دیدگاه از جرم، در بردارنده ی مضمونی است که به دغدغه های و همچنین جهان بینی خاص آن فرد یا دیدگاه بستگی دارد. حاصل آن که، نگرش های6 ضد و نقیضی درباره ی جرم وجود دارد.7 لذا؛ بررسی عناصر عمومی جرم مستلزم شناخت قبلی خود جرم است. اصطلاح جرم به ارتکاب اعمال زشت و ناپسند و مخالف با حق و عدالت اطلاق می شود. جرم عبارت است از: تجلی خطا کارانه ای اراده ی شخص بر خلاف حق، که@نظم رادر جامعه بر هم زده و> قانون برای آن کیفر تعیین کرده است.
به عبارت دیگر جرم عملی است که نظم عمومی در جامعه را مختل می کند و به این اعتبار برای آن مجازات تعیین شده است و نظم عمومی در اجتماع عبارت است از امنیت خاطر و آرامشی که بر افکار مردم در جامعه حکومت می کند.8 ازدیدگاه اسلام، جرم یا گناه به معنی عام کلمه عبارت است از نافرمانی از اوامر و نواهی صادر از مقام ربوبی،زیرا شریعت اسلام مقام قانون گذاری از آن خدواند است و تعیین مصالح و مفاسد و قواعد حیات دنیوی مومنان با اوست.گناه نه تنها به اعمال یا ترک افعالی اطلاق می شود که تخطّئی از قواعد و ضروریّات حفظ جامعه اسلامی است، بلکه نقض تکالیفی را نیز شامل میشود که مفسده آن متوجه خود شخص است. مانند ترک واجبات و نقص قواعد اخلاقی.9 البته با توجه به اصل 36 قانون اساسی : »حکم به مجازات و اجرای آن باید از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.« و خداوند می فرماید: »و ما کنا معذبین حتی نبعث ً 10 ؛ - تا وقتی که رسولی را نفرستیم،کسی را عذاب نمی کنیم - .»و ما کان ً رسولا« لیضل قوما بعد اذ هدیهم حتی یبین لهم ما یتقون«؛11 - خداوند هنگامی یک قوم را گمراه می کند که کارهای حرام را برای آن ها از قبل بیان کرده باشد - .
حال با توجه به تعریف جرم در ماده 2 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 مقرر می دارد: هر فعل یا ترک فعل که درقانون برای آن مجازات تعیین شده است جرم محسوب می شود. همان گونه که ماده فوق الذکر مقرر می دارد احراز جرم صرفاً ناشی از انجام فعل نیست. ترک فعل هم در قانون مجازات اسلامی مصداق ارتکاب جرم است. همان گونه که اقدام منفی به صورت فعل هم مشمول مجازات است انجام ندادن یک فعل و عدم اقدام به آن هم قابلیت پیگیری کیفری دارد و مجازات خاص خود را هم خواهد داشت. »جرم عمل یا خودداری از عملی است که مخالف نظم و صلح و آرامش اجتماع بوده و از همین حیث مجازاتی برای آن تعیین نموده باشد.« انجام تخلف و جرم از ناحیه افراد عموماً به صورت مختلف صورت می گیرد و بر اساس آن مجازاتهای مربوط به جرائم در قانون مدون شده است. بنابراین، جرم در اصطلاح متون دینی و فقهی هر نوع کار ممنوع شرعی است که خداوند برای آن کیفر دنیوی - از قبیل حد، تعزیر، قصاص، دیه، کفاره - یا اخروی مقرر کرده، اعم از انجام دادن کاری که در دین از آن نهی شده یا ترک کردن کاری که بدان امر شده است.12
2 -ملازمه ی تربیت با فرهنگ
»تربیت« در لغت از ماده »ربا« به معنی »اد و نما« افزایش یافت، نمو کرد، گرفته شده است.1 همچنین تربیت از کلمه ربّ« به معنی مالک ، سید و مربی اشتقاق می یابد و این گونه معنی می شود : انجام وظیفه کردن به شیوه نیکو و پسندیده؛ لهذا؛ با در نظر گرفتن معنی لغوی می توان تربیت را این گونه تعریف نمود تربیت عبارت از انتخاب رفتار مناسب ، ایجاد شرای و عوامل لازم و کمک به شخص مورد تربیت ، تا بتواند استعدادهای نهفته اش را در تمام ابعاد وجودی خویش به طور هماهنگ پرورش داده و شکوفا سازد و به سوی هدف و کمال مطلوب، به تدریج حرکت کند. امانوئل کانت مشکل تعریف و تربیت را به مشکل بودن ماهیت تربیت رب میدهند و معتقدند: برخلاف آنچه مردم تصور میکنند تعلیم و تربیت بزرگترین و دشوارترین مسائل مبتلا به انسان است. او در بین ابداعات بشر دو مورد را از بقیه مشکلتر میداند، هنر مملکتداری یعنی حکومت، و هنر تعلیم و تربیت. وی معتقد است، مردم هنوز درباره معنای واقعی این دو اختلاف نظر دارند. » .2فرهنگ « در لغت به معنی تعلیم و تربیت است.3 و در اصطلاح عبارت است از »ابزارها ، رسوم ،معتقدات ، علوم ،هنرهاو سازمان های اجتماعی4 فرهنگ ، اساس و پایه اجتماع و سبب پیوند اعضای آن است . شخصیت جمعی و هویت اجتماعی هر جامعه ای به فرهنگ آن مستند است.5
در باب نسبت میان دین و فرهنگ سه رویکرد ارائه شده است.
.1دین محصول فرهنگ است براساس این نظریه ف فرهنگ مولود تحولات اجتماعی است و دین به عنوان یکی از نهادهای زیر مجموعه فرهنگ ساخته و پرداخته آن است . بشر برای زندگی بهتر و آرامش تر خود و همچنین برای تامیین بخشی از نیازهایش از طریق دیگر قابل تامین نیست، دین را سااخته و به آن پرداخته است.در نتیجه دین نقش هدایت گری نسبت به فرهنگ ندارد. بلکه در خدمت فرهنگی است6 دورکیم از جمله نمایندگان این نظریه است. به باور دورکیم ،دین پدیده ی جمعی و آفریده اجتماعی است و در حقیقت دین همان جامعه است که بر کرسی قداست تکیه زده و معبود افراد قرار گرفته است و وجودش برای حیات اجتماعی از ضروریات است. 7 .2دین از عوامل فرهنگ ساز ست
براساس این رویکرد دین و فرهنگ در عرض یکدیگرند و با همدیگر تعامل دارند . در واقع صاحبان این نظریه به دین نگاه حداقلی دارند، یعنی قلمرو دین را فق مسائل فردی و اخروی می داننند و محدوده ای فراتر از این برای دین قائل نیستند نگارش معنویت گرای مسیحی ، جزو این دسته هستند و برخی از تفکران اسلامی نیز این نظریه را قبول دارند و از آن پشتیبانی می کنند.8 .3 دین منشاء فرهنگ سازی است در این نظریه دین ، ابزار سرپرستی بشر در همه شئون ، فردی و اجتماعی و تاریخی است و به اصطلاح دین حداکثری ، است اساس این نظریه است. لازمه چنین مبنایی این است که دین آموزه های خود را به شکل دهی باورها، ارزش ها، رفتار بشر در معرض استفاده پیروان ادیان الهی به ویژه اسلام قرار داده است بدین ترتیب راه کمال و سعادت را به مومنان نشان داده است.9
لهذا؛هدف نهایی و علت غایی از مجموع مقررات شریعت در اسلام اصلاح و تربیت فرد و ساختن جامعه ای آرمانی و مطابق با شأن و جایگاه انسانی است. شایان ذکر است که مقررات جزائی اسلام هدفی جز اصلاح فرد و به سازی اجتماع و حمایت از جامعه در برابر عوامل فساد و تباهی ندارد ولی باید گفت که هدف غایی و علت اصلی از تشریع مجازات آن هم بهعنوان آخرین ابزار در سیاست کیفری اسلام اصلاح و تربیت فرد و ساختن جامعه ای متعالی است. لذا؛اساس نظریه تعلیم اخلاقی، نباید صرف بازدارندگی را هدف مجازات دانست، بلکه در یک جمله، بر اساس این نظریه مجازات تا آنجا به عنوان شیوه ای برای جلوگیری از خلافکاری موجه است که بتواند دلایل اخلاقی برای عدم ارتکاب جرم را هم به خلافکار و هم به تمامی دیگر افراد جامعه تعلیم دهد.10
-3مصلحت :
»مصلحت« برگرفته از ماده» صلح« و به معنای »صلاح« ودر تقابل با» فساد« است؛و» اصلاح« در لغت به معنای» راست نمودن و به راه آوردن امر و یا چیزی بعد از آنکه از راه به در شده و دچار فساد گردیده است«آمده است.11 دیگر واژگانی