بخشی از مقاله

چكيده:

نظام آموزشي بايد از دانش آموزان انسان هايي توانمند در عرصه يادگيري بسازد تا خودشان بياموزند، نيازهاي يادگيري خود را برآورده سازند و اطلاعات خود را به روز كنند .سالهاست كه معلمان به دنبال راههايي براي تغيير دادن شيوه هاي سنتي تدريس هستند. حتي پوياترين سخنرانيها نيز خستهكننده است. كاربرد فناوري اطلاعات و ارتباطات در آموزش نوع جديدي از يادگيري را مقدور ساخته است به نحوي كه يادگيري در محيطهاي غير از محيط كلاس درس امكانپذير است.

يادگيري وارونه - Flipped Classroom - غير فضاي آموزشي از مكان بزرگ به فضاي يادگيري فردي و ارائه محتواي درسي خارج از كلاس است. كسب اطلاعات جديد و آموزش در منزل و تكاليف درسي در دانشگاه انجام ميشود. مدرس نوار ويديويي از كلاس درس تهيه و ضبط ميكند و در اختيار فراگيران قرار ميدهد طوري كه آنان در هر كجا و هر زمان به آن دسترسي داشته باشند و آنها را قادر ميسازد كه در كلاس درس آمادگي بهتري داشته باشند.

پژوهش حاضر بر آن است كه به بررسي آموزش به شيوه ي تدريس معكوس بپردازد و بنابراين پس از پرداختن به مفهوم و تعريف درس معكوس به توضيح رويكرد تدريس معكوس،چگونگي اداره اين كلاس، اهميت بكارگيري روش تدريس معكوس،چالش هاي روش تدريس معكوس و.... مي پردازد. روش پژوهش حاضر توصيفي بوده و اطلاعات اين روش اين تحقيق از مجموعهيِ كتاب ها، مقالات و ديگر منابع در دسترس مي باشد.

مقدمه

سير تحول و پيشرفت علوم و فنون در عصر حاضر شتابي روزافزون يافته است و تكنولوژيهاي اطلاعاتي هر روز با ابداعي نوين، اطلاعات ياد ميكنند. در اين «عصر اطلاعات» بيشتر و بيشتري را در اختيار مخاطبان قرار ميدهند؛ بنابراين بيمناسبت نيست كه از دوران حاضر با نام شرايط و با توجه به وظيفه ذاتي آموزش وپرورش، طبيعي است كه از نظام آموزشي با همه محدوديتهايش انتظار رود تا اين حجم از اطلاعات را در اختيار فراگيران قرار دهد.

كمبود زمان، نبود انگيزه يادگيري، بهروز نبودن محتواي آموزشي و ... از جمله محدوديتهايي هستند كه موجب عدم تطابق و هماهنگي ميان نظام آموزشي و عصري كه در آن زندگي ميكنيم، شدهاند و به همين سبب، يكي از مأموريتهاي ما در نظام آموزشي، رفع موانع و محدوديتها و استفاده از فرصتهاي موجود است. نظام آموزشي بايد نحوه تعامل با اطلاعات را به دانش آموزان بياموزد. در اين ميان، دو محدوديت اساسي سد راه تحقق اين مهم هستند كه يكي حجم بالاي كتب درسي و ديگري كمبود زمان تدريس است.

در نتيجه بايد به دنبال رويكرد جديدي باشيم كه به كلاس درس نگاه متفاوتي داشته باشد. با ظهور فناوري اطلاعات و ارتباطات، آموزشوپرورش فعاليتهاي خود را به سمت استفاده از آموزش الكترونيكي سوق داد و اين نوع از آموزش به يكي از اجزاي لاينفك آموزش در نظام آموزش رسمي بسياري از كشورها تبديل شد. اقبال عمومي بهسوي آموزش الكترونيكي تا جايي پيش رفت كه برخي، مزاياي آموزش سنتي و چهره به چهره را ناديده گرفته و آموزش الكترونيكي را تنها راه آموزش براي يادگيري پايدار در سطح آموزش رسمي قلمداد ميكردند.

عليرغم وجود مزاياي فراوان اين روش، پس از مدتي نارساييها و كاستيهاي اين روش آشكار گشت - اماني ساري بگلو و همكاران، ١٣٩٣ - . چنين شرايطي صاحبنظران تعليم و تربيت را دچار اين چالش نمود كه با فناوري امروز و سرعت رشد و فراگير شدن استفاده از فناوري اطلاعات و ارتباطات در عرصه جهاني چگونه ميتوان فراگيران را به بهترين وجه تربيت نمود و براي زندگي در چنين جوامعي آماده ساخت. آنچه بهعنوان پاسخي براي اين چالش مطرح شد، مدل يادگيري تلفيقي است كه برترين ويژگيهاي آموزش حضوري و الكترونيكي را با يكديگر تركيب نموده است.

اين شيوه با افزودن شيوه يادگيري دانش آموزمحور به آموزش حضوري و استفاده از ابزارهاي توانمندي مانند محتواي آموزشي استاندارد، بهسادگي ميتواند كيفيت آموزش بالاتري را نسبت به هر دو شيوه يادگيري به دست دهد؛ اما علاوه بر كيفيت يادگيري، سيستم آموزش تلفيقي با هزينه مالي كمتري نسبت به روشهاي حضوري و با كيفيت بالاتري نسبت به آموزش الكترونيكي پياده سازي مي گردد - زارعي زواركي، ١٣٩٠ - . در دهههاي اخير، شاهد تحول رويكردهاي جديد انتقال دانش با گذار از ديدگاه رفتارگرايي به ديدگاه سازنده گرايي بوده ايم.

در سازنده گرايي تأكيد متخصصان بر استفاده از روشهاي دانش آموز محور است منظور از آموزش دانش آموز محور آموزشي است كه در آن فراگيران به كمك معلم، خود مسؤليت درك وفهم مطالب را برعهده مي گيرند - سيف، ١٣٩١ - . با توجه به ديدگاه سازنده گرايي، يكي از مؤثرترين مدلهايي كه اخراًي مورد توجه بسيار قرار گرفته و ارتباط بسيار نزديكي با فلسفه سازندهگرايي دارد، است كه ميتوان به عنوان راه حلي براي معضلات مطرح شده، به آن پرداخت كه تحقيقات متعددي نيز در اين زمينه به «كلاس معكوس»مدل توسط مائورين ليج و همكارانش وارد ادبيات علوم تربيتي شد.

آنها معتقدند كه با ظهور ٢٠٠٠ انجام رسيده است. اين واژه نخستين بار در سال فناوريهاي نوين و چندرسانهايها، فعاليتهاي تدريسكه قبلاً به طور سنتي در كلاس درس روي ميداد، اكنون بايد خارج از كلاس درس صورت مي پذيرد. در اين مدل، محتواي درسي خارج از كلاس درس و بهوسيله فناوريهاي مختلف در اختيار دانش آموزان قرار داده ميشود تا زمان درون كلاس صرف بحث و بررسي، انجام تكاليف، كاربست محتوا و ... شود. بر اين اساس، سطوح پاييني حيطه شناختي يعني ، دانش و فهميدن درخارج از كلاس درس محقق مي شود وسطوح بالاتر يعني، كاربست،تحليل،تركيب و ارزشيابي در درون كلاس درس و با راهنمايي معلم صورت مي پذيرد.

با اين روش، دانش آموز مي تواند آنچه را كه معلمقبلاً در كلاس به او منتقل ميكرد ميكرد، پيش از كلاس ببينيد و بشنود و هنگاميكه به كلاس ميآيد، با ذهني پرسشگر وارد ميشود. معلم در كلاس فعاليتهاي يادگيري را بر عهده دارد؛ فعاليتهايي كه بهصورت بحثهاي گروهي، طرح سؤال، امتحانهاي كوتاهمدت، ارائه فراگيران، آزمايش و ديگر فعاليت ها انجام مي شوند. در اين روش، معلم طراح ومدير فعاليت هاي كلاس است - اكبري بلوطبنگان ، ١٣٩٣ - . به بيان ساده تر در كلاس معكوس، نقش اصلي معلم طراحي آموزشي است؛ يعني طراحي سناريوهاي يادگيري كه پله پله دانش آموزان را به هدفهاي يادگيري مشخص نزديك كنند و تمام تلاش خود را براي ايجاد فضاهاي يادگيري منعطف و فارغ از زمان و مكان به كار بندند.

پژوهشهاي متعدد نشان ميدهد كه اگر دانش آموزان در فرآيند يادگيري خود و ارزشيابي آن به طور معناداري مشاركت داده شوند، در ساخت ذهني دانش نيز موفق ترند. .در كلاسهاي معكوس كمتر شاهد كمبود زمان خواهيم بود و معلمان به راحتي ميتوانند راهبردهاي يادگيري فعال را پياده سازي نمايند. همچنين مشاهده پيوسته دانشآموزان براي ثبت بازخورد مناسب از فعاليتهايشان بهراحتي امكانپذير خواهد شد.

اگر معلم به هر دليلي نتواند در كلاس درس حاضر شود، يادگيري دانش آموزان متوقف نخواهد شد و آنها مي توانند فرايند يادگيري را تحت چنين شرايطي ادامه دهند. از سوي ديگر، عدم حضور دانشآموز در كلاس درس نيز نم يتواند بر يادگيري تأثير چنداني بگذارد؛ زيرا دانشآموزان با استفاده از كتاب درسي، فيلم آموزشي، اسلايد، پادكست و نظاير آن قادر خواهند بود خود را در شرايط موجود وفق دهند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید