بخشی از مقاله

چکیده
جدایی معماری از فلسفه امری ناممکن است که. ای ن همبستگی در بین ادیان الهی و هنر بومی سرزمین ها به خصوص شریعت مقدس اسلام آشکارتراست. فلسفه متعلق به ذات و ماهیت تمام ادیان است و دین ابزاری موثرتر و شارحی برتر از هنر بویژه معماری معابد ومساجد برای معرفی و حضور خود نداشته است ، همچنانکه معماری نیز هیچ حامی ای بهتر از دین اسلام نیافته است .

با نگاهی به گذشته معماری مساجد ایران ، می توان تجلی مفاهیم فلسفی را در معماری و نقوش و اشکال آن دید .ارتباطی که بین معماری و فلسفه وجودی آن برقرار است ، یک تقابل دو طرفه بوده و بر اساس این تقابل است که ساختار یک اثر معماری شکل گرفته و تعریف می شود.

در این تحقیق به روش توصیفی و تحلیلی، اهمیت هنر معنوی و تجلی فلسفی در معماری مساجد ایران مورد بررسی قرار گرفته است و نمونه موردی مسجد امام اصفهان که سلسله مراتب وحدت در کثرت ، هماهنگی ، مرکز گرائی ، تقارن و رمزگونگی را می توان در آن اشاره کرد تا زیبائی های فراموش شده یادآوری گردد . فلسفه معماری در برگیرنده همه مفاهیم بنیادی و ذهن معمار است که به موازات ویژگیهای فیزیکی وکالبدی در یک بنا شکل می گیرد و به تمام پرسشهای اصیل درپیدایش ،نقد و بررسی بنا پاسخ می دهد.

فلسفه کمک به باز نمایاندن رموز هنری و ذهنی هنرمندو یاری مخاطب در فهم پیام و انگیزه ی آفریننده ی اثر و استنباط حضور وی در پدیده حاضر می باشد و در نهایت نقش اساسی فلسفه در جهت بخشیدن و هدایت هنر و هنرمندان به سوی مقصد الهی شان بیان می شود واژه های کلیدی: فلسفه ،مسجد امام اصفهان ، گنبد ، معماری.

مقدمه

از آنجا که مساجد از شاخص ترین بناهای معماری اسلامی است ، مطالعه و پژوهش درباره آن ضروری بنظر میرسد . مسجد نمایان کننده باورهای قدسی در دنیای مادی است که علاوه بر تامین مکان مورد نیاز، با زبان کنایه و اشاره هنر؛ از راز و رمز دین سخن می گوید و به همین دلیل از اهمیت والایی برخوردار است . واژه مسجد به معنی محل سجده است و به مکانی گفته می شود که مسلمانان در آن عبادات خویش و فریضه پرفیض نماز را بجای می آورند. از دیدگاه نمادگرائی، مسجد نماد حضرت حق است .

این مقاله با تشریح ویژگی های مسجد به تحلیلی درباره تاثیر فلسفه بر معماری مساجد اسلامی می پردازد .مسجد ایرانی با حیاطی که نماد بهشت است و چهار ایوان با مقرنس های آن به عنوان سرچشمه های ابدی ،تشکیل چهار رودخانه بهشتی را می دهد . با سقف آسمانی آن که با انعکاس در آبهای ازلی حوض ، تمام گیتی را تشکیل میدهد . در واقع آب عنصری است که می تواند با نور ترکیب شود و از آنجا که توانائی عبور روشنائی را از خود دارد به عنصر مقدسی تبدیل شده است . آب و نور به مثابه عناصر هویت بخش با یکدیگر ترکیب می شوند و بیان فضای زیبائی را در معماری پایه ریزی می کنند. در این پژوهش سعی گردیده به روش تحلیلی - توصیفی به بررسی تاثیر فلسفه بر معماری مساجد پرداخته شود و سپس ویژگیها ی یک نمونه بنای اسلامی - مسجد امام اصفهان - را تحلیل کنیم .

معماران اسلامی با بیان یکسری معانی و مفاهیم در مساجد در خلق جانی آرمانی بودند تا بتوانند زیبائی های آن جهان را در این بناها به تصویر بکشند . از جمله اصولی که در زیبا نشان دادن مسجد امام اصفهان تاثیر گذارند می توان به - سلسله مراتب ، وحدت در کثرت ، هماهنگی ، مرکز گرایی ، نماد گرائی ، تعادل بصری ،تقارن و رمز گونگی - اشاره کرد .در فرهنگ اسلامی زیبائی به معنی امری حسی تلقی نمی شود ، بلکه امری فراتر از احساسات است و هر امری زمانی زیباست که انسان را به بار ی تعالی نزدیک کند .

تاثیر فلسفه بر معماری اسلامی ایران
با ظهور اسلام مساجد متعددی در سراسر قلمرو شهرهای اسلامی ساخته شد که از اهمیت والائی در طرح ریزی شهری برخوردار بوده است . مسجد در تاریخ تمدن از چنان جایگاه مهم ومعتبری برخوردار است که انجام هر تحقیقی در زمینه هنری آن گوشه های پنهانی از رمز و راز هنر اسلامی در برابر چشمانمان پدیدار می سازد .

در فرهنگ مردم ما، مسجد تنها یک بنا و ساختمان نیست. مسجد تنها محراب، منبر، مناره، گنبد، ایوان، شبستان و رواق نیست. مسجد محفل انسی است برای فارغ شدن از خود،گذاشتن وگذشتن، پروازی از درون خویشتن خویش بسوی او ، مسجد سجده گاه عاشقان است، خانه یار است. خانه میزبانی نهانی که حضورش را باید با جان حس نمود. مسجد خانه خداست ، پس همه چیز آن خدائی می شود ، قداست می یابد و ارزشی بسیار برخوردار می گردد. مسجد در فرهنگ مردم ایران نه تنها به عنوان یک نیایشگاه مطرح است ، بلکه کارکردهای بسیار دیگری نیز دارد .

بنای مسجد در میان معماری اسلامی اهمی ت فوق العاده ای دارد ، هنرمندان و صنعتگران می کوشیدند که تا باهمه مهارت و کاردانی خود در ایجاد استحکام و زیبائی و فضای معنوی آن نقشی داشته باشند ودر واقع مسجد مجموعه ای است که از هنرهای گوناگون که برروی هم فضا و مکانی خاص را پدید می آورند .فضا و مکانی که برای ایجاد رابطه میان خدا و خلق متناسب باشد ، فضا و مکانی که در عین شکوه وجلال آراستگی و تزئین آن ذهن انسان را به جای توجه به خداوند به خود مشغول ندارد و می توان گفت اولین جایگاه هنر اسلامی مسجد بوده است . تزئینات و آرای ش بناهای اسلامی نباید بیننده را به جنب و جوش و عمل وا دارد و برعکس در ذهن وی زمینه ای برای کشف و شهود و درون بینی مهیا می کند .

ایران در سراسر تاریخ اسلام یکی از برجسته ترین مراکز هنر اسلامی بوده است . معماری اسلامی همچون همه ی انواع معماری سنتی با کیهان شناسی ، مانوس و مرتبط است انسان اهل سنت در جهانی پرمعنا زندگی میکند، و همچون کیهان ، اصل الهی را باز می تاباند . پس خود انسان است که با کیهان انس و الفت دارد . اوعالم صغیر است و همچون عالم کبیر باز تابنده ی حقیقتی ماورائی است . همه ی متشابهات این انسان و کیهان که در بسیاری از متون اسلامی به شرح کامل آمده ، بیانگر واقعیتی ژرف است و کلافی را وا می گشایند که سطوح مختلف هستی انسان را به سطوح همخوان با هستی کیهان پیوند می زند . معماری سنتی به ویژه معبد بطور اعم و مسجد بطور اخص، تصویری از کیهان با انسان در بعد کیهانی اوست . کالبد انسان معبدی است که روح در آن سکنی گرفته است ، کیهان نیز عینا همچون انسان از همان روح ، جان می گیرد .

در معماری اسلامی عالم ماوراء و علوی فقط هدف نیست ، بلکه در همین زمین ، با آزادی فارق از هرگونه تمایل به سادگی تجربه و زیسته می شود ، آرامش و آسایشی است بی هیچ خواست و طلب که در همه جای حضور دارد و در جسم آن نشسته است .

انسان ، کیهان و معماری قدسی از حیث واقعیت هستی شناسی شان ، نهایتا وابسته به ذات الهی اند ، حال آنکه از دیدگاه معرفت باید گفت همه ی مقوله های کیهان شناسی ، انسان شناسی و فلسفه ی هنر به طور سنتی مصداق کاربردهای بسیار متعدد اصول لاهوتی - متافیزیکی - در حوزه های متفاوت است . برای درک معماری اسلامی مساجد یا هر شکل دیگری از معماری اسلامی ، شناخت شیوه نگرش انسان اهل سنت نه تنها به کلیت معماری ازجمله بعد کیهانیش ، بلکه به اجزای آن نیز ضروری است، که از آن میان ، شاید فضا اساسی ترین جز، باشد .

چهار گوش کعبه ، یک چهار گوش صرف نیست ، بلکه در عین حال نماد ثبات ، کمال و بازتاب معبد چهارگوش بهشتی است که کعبه ، خود تصویر زمینی آن است . بسیار ی از مساجد صرفا یک طرح معماری کارکردی نیست،بلکه بازتاب عرش الهی است که طبق سنن و احادث اسلامی بر دوش هشت فرشته جای گرفته است .

فلسفه و معماری اسلامی

فلسفه به معنای اصیل کلمه یعنی عشق به حکمت و دوستداری دانش کلی ، به صورت گرایش باطنی در ذات بشر نهفته است که فیثاغورث کلمه فلسفه یعنی دوستداری حکمت را برای نخستین بار عنوان نمود و دیوژن لائرتیوس در آثار خوداز فیثاغورث نقل می کند که در تعریف فلسفه گفته است » زندگی فستیوال بزرگی است ، بهترین افرا د برای مشاهده می آیند و در میان ایشان فلاسفه برای تحصیل حقیقت .

« اگر بقول ارسطو حیرت را سرچشمه فلسفه بدانیم باید اذعان کنیم که فلسفه در ماهیت از آغاز با حیرت بشری توام با فراغت معنوی شود عاقبت دید فردی به مسائل جزئی به توجه بشری به مسائل کلی تبدیل شده اندیشه انسانی به فلسفه حقیقی معطوف می گردد. البته باید توجه نمود که این ادعا در مورد حکمت به معنی عام کلمه هرگز مفهوم فلسفه به معنی خاص کلمه را که شاید نخستین بار میان یونانیها تجلی صریح و قوام استدلالی داشته نفی نمی کند.

تفکر معماری نزدیکترین تفکر به فلسفه و عرفان است و تفکرات فلسفی و عرفانی ما در معماری بناهای مان بازتاب داشته، اگر کسی به روح و کلیت در پس پرده معماری اسلامی مساجد پی نبرده باشد ، موفقیتی در رمز گشائی از این معماری نخواهد داشت . متاسفانه جاهائی که نتوانسته اند به درک معماری اسلامی مساجد ایرانی نائل شوند ، از اصطلاح تزیین استفاده کرده اند ، تزئین هم معمولا امری است فرعی . اما اگر ما قائل به وجود یک تفکر باطنی باشیم ، با واژه تزیین از روی یادگارهای با ارزش هنری خود عبور نخواهیم کرد .در عرفان اسلامی ظاهر باید بتواند باطن را نشان بدهد.اگر صورت نتواند از معنا حکایت کند ، حقیقت هنر مخدوش شده است . ظاهر بناهای ما متناسب با معنای آنهاست.

باورهای اسلامی باید صورت مناسبشان را در عرصه ی هنری پیدا کنند و ممکن است مثلا بیتی از حافظ ، بدون این که اشاره ای مستقیم به یک مفهوم دینی داشته باشد ، بازتاب هنری آن مفهوم به حساب بیاید، آن چه در قرآن منع شده ، تحمیل ظاهری است نامرتبط به مفهوم مسجد ، نه دادن جلوه هنری به آن . مسئله صورت و معنا و ظاهر و باطن در هنر و معماری اسلامی اهمیت زیادی دارد . در نگاه دوم به هنر اسلامی متخصصان میکوشند تا بر اساس هویتی کلی به این هنر نگاه کنند و بازتاب مبانی اعتقادی در جزئیات کارهنری مورد توجه قرار بدهند . حتی کسانی معتقدند که حقیقت اسلام در خطوط اسلامی متجلی شده است.

در بررسی تاثیر فلسفه بر معماری مساجد اسلامی ، نگرش های متفاوتی وجود دارد ، بعضی از آنها به معماری اسلامی به عنوان یک بخش خاص که الزاما با فلسفه ای خاص در هم تنیده است نگاه میکنند ، در این نگرش معماری اسلامی به عنوان نمود و تجلی یک فلسفه خاص ، ظهور پیدا میکند و بیشتر به عنوان "فلسفه معماری اسلامی " شناخته میشود .

تاثیر این دو بر یکدیگر به صورت ساختاری است . تاثیر ساختاری به معنای هماهنگی کلی تمام معارف آدمی با یکدیکر است . به گونه ای که هرکدام از معارف آدمی ، می تواند در معرفت دیگر او موثر باشد ، هر چند که این تاثیر و چگونگی آن ، به صورت ناخود آگاه باشد. معمول است در نگاه ساختاری ، محقق به دنبال یک بسته پیش فرض ها یا زیر ساختار است تا بتوانند بنای معرفت را بر خاک آن زیر ساختار بنا کند.

مسلمانان در ابتدا ، وجود ذهنی یک پدی ده را ، قرینه و یکسان با وجود عینی آن دانستند ، اما پس از چندی اشکالی در ای ن قاعده عنوان شده که باعث و بانی برکات فلسفی بسیار گشت . حکمای مسلمانان ، به تبع ارسطو ، متفق القول ، علم را از مقولات " کیف انسانی " می دانستند ، اما همانطور که ذکر شد ، وجود ذهنی ی ک پدیده ، قرینه ویکسان با وجود عینی آن بود ، یعنی اگر پدیده در وجودعینی اش جوهر باشد ، آنگاه در وجود ذهنی اش هم جوهرمی باشد و به خاطر اینکه از مقوله علم است باید کیف نفسانیباشد .

به گونه ای یک پدیده هم باید جوهر باشد و هم عرض. حکمای مسلمان برای حل این معضل فلسفی به تکاپو افتادند ،" سید سند" از حکمای اشراقی ، از انقلاب در ماهیت پدیده ها سخن گفت ، پدیده در وجود عینی اش ، می تواند جوهر یا عرض باشد اما هنگامی که به ذهن آمد ، دیگر به عرض کیفیتتغییر مقوله میدهد . " محقق دوانی " انگشت انکار را بر روی کیف نفسانی بودن علم ، قرار داد و آن را از همان مقوله پدیده بیرونی دانست .

اما ملا صدرا پس از همه این نزاع های عقلی حرف دیگری را پیش کشید . البته ما الان می دانیم که این حرف ملا صدرا تازگی ندارد و قبل از آن بوعلی اشاره جالبی به آن کرده است و حتی میرداماد تعبیر و تقریر دقیقی ازآن داشته است و حتی عبارات و اصطلاحات او به عینه توسط ملا صدرا تکرار شده است ولی به هر حال شهرت حل این مسئله با صدرا است .

" آری بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد " . طبق این نظر معلوم به حمل اولی ، همان مقوله پدیده بیرونی است و به حمل شایع ، همان کیف است به زبان ساده ، ذات معلوم و ماهیت آن ، همان ماهیت پدیده بیرونی است ولی همان معلوم ، به سبب وجود ذهنی اش جزی از مصادیق کیف انسانی است . این پاسخ فصل الخطاب فلسفه مسلمانان قرار نفسانی گرفت .

طبق این نظریه سوژه یا فاعل شناسا ، می تواند به ابژه ، بدون هیچ دخل و تصرفی ، وجود ذهنی دهد و آنرا به تمامی بشناسد بدون آنکه ماهیت آن تغییر یابد . فاعل شناسای ما در اینجا توانایی دخل و تصرف یا قلب ماهیت ابژه را ندارد ، ابژه وجود عینی است که تا مرز وجود ذهنی امتداد می یابد ودر ذهن فاعل شناسا می نشیند 

بهترین زاویه دید اگر بیرون از بنا هستیم ، بهترین جا از روبروی آن است . جایی که بنا پس از گذشتن از حوض با دیواره ای از درخت و سبزه به دیدگان ما می نشیند مانند حمام فین کاشان . اما بهترین مثال برای این مدعا ، چهل ستون اصفهان است در اینجا بیست ستون در آب انعکاس یافته و پس از گذشتن از این فضای بی تعین به دیدگان ما می رسد ، گویی وجود ممتدی از عینیت به ذهنیت ما پل زده است . و اگر درون بنا هستیم بهترین مکان برای رویت بنا همان مرکز بناست .

جایی که تمام نقاط بنا گویی با خطوط ممتدی به دیدگان ما می رسد. مسجد امام اصفهان بهترین مثال برای این امر است کافی است تا در مرکز این بنا بایستید تا حس کنید که تمامی این شاهکار معماری با تمام ابهتش به ذهن شما می آید و یا برعکس با تمام ابهتش از ذهن شما دور می شود و به عینیت می رسد. انعطاف پذیری و هم عرضی وجود راه را برای نگرش های وحدت وجودی باز میکند .

در اینجا همان وجود متعالی است که رقی ق می شود و به انسان و حیوان و نامی و جمادی می رسد . در اینجا دیگر موجودات با یکدیگر اختلاف ذاتی ندارند بلکه اختلافشان در می زان بهره مندی از نور وجود است یکی کمتر می شود ودیگری بیشتر ، به نوعی در عین اختلاف مرتبط ، هم عرض اند و در عین وحدت ، متکثرند . پس لاجرم معماری هم باید این وجود ممتد و سیال را به عرصه ظهور برساند و انعطاف پذیری و هم عرضی را به دی دگان بنشاند .

بهترین مثال این امر ، استفاده بسیار از مندل و ترجیح دایره در کاشی کاریها و گنبدها و مدارس و مساجد است . جایی که دایره به واسطه مثلث به مربع تبدیل می شود و برعکس . گویی وجود است که سیلان میکند و به هر پدیده ای ، بهره ای می بخشد . دایره ها مثلث می شوند و مثلثها شش ضلعی و شش ضلعی های کوچک شش ضلعی های بزرگتر . وحدت در کثرت موج میخورد و کثرت در وحدت آرام می گیرد. اما بهترین مثال برای این مدعا ، مسجد امام اصفهان است.

حداقلی کردن تغییر در فلسفه مسلمانان ذات و ماهیت تغییر نمی کند و انسان باید سعی کند تفسیر کند حتی در نگاههای عرفانی ، آدمی را ترغیب میکنند تا برای شناخت ، در یک چیز نفوذ کند و از خودش در آید و آن شود . قصه پروانه های طالب شناخت عطار را یاد آورید که پروانه کامل آن بود که خود را برآتش زد تا سرشمع برایش روشن شود . حال این نگاه در معماری هم تاثیر خود را می گذارد.

کاخ ها و عمارت ها ،در این دیار به دو قسمت تقسیم میشود عمارت تابستانی و عمارت زمستانی و معماران قصد تطبیق با شرائط محیطی می کنند نه تغییر آن . نوع ساخت و طراحی بنا و مصالح آن با توجه به شرایط اقلیمی تغییرمی کند و کوششی در جهت یکسان سازی نوع معماری و مصالح نیست. [6] معماری اسلامی مساجد نیز همچون وجود می تواند مراتب داشته باشد .

می توان مراتب معرفت و مراتب وجود را با بنا ارتباط داد . این بنا یک بنای حسی صرف نیست که فقط جسم ما ادراک کند، در واقع غیر از این بنای حسی ، که به وسیله ی حواس پنجگانه ادراک میشود ، این بنا طرحی ریاضی دارد که به بعد غیر حسی دیگری مربوط می شود . ولی این ساحت دیگر ، معنایی عقلانی دارد . به این ترتیب می توان مراتب وجود را با مراتب هستی ارتباط داد . برای مثال زمانی که ملاصدرا حکمت متعالیه را طرح ریزی می کرده مساجدی را که امروزه می بینیم ساخته می شده است .

با قدری دقت مبادی همان حکمت اورا در هنر آن دوران نیز می بینیم . آن هنر چیزی نیست که با مبادی هنر امروز بتوانیم تبیین کنیم . آن هنر ابعادی دارد ، آنها رافقط با نوعی حکمت متعالیه می توان نبیین کرد . مثلا ارتباط وحدت و کثرت ، و اصل توحید را میتوان در بنای یک مسجد قدیمی به بهترین وجه مشاهده کرد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید