بخشی از مقاله

چکیده

زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . ادبیات هنری کلامی است و به عنوان پدیدهای اجتماعی مورد مطالعه قرار میگیرد.

آثار ادبی، به ویژه شعر، نتیجهی شناخت و تجربهی ذهنی و یا عینی فردی است که در پیوند باقوّهیتخیّل، همراه با احساس، با زبانی آهنگین و در شکل مناسب ارائه میگردد.یکی از مهمترین آسیب های خانوادگی ، طلاق است ، اما آمار رسمی طلاق به طور کامل نشان دهنده میزان ناکامی همسران در زندگی زناشویی نیست . زیرا در کنار آن آماری بزرگتر به طلاق های عاطفی اختصاص دارد . یعنی زندگی های خاموش و تو خالی ای که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی می کنند ولی تقاضای طلاق قانونی نمی کنند.

در این پژوهش به بررسی و تحلیل تاثیر کلمات و جملات عاطفی و ادبی بر کاهش طلاق عاطفی زوجین پرداختیم و دریافتیم بین کاهش طلاق عاطفی و ارتباط کلامی و عاطفی زوجین رابطه معناداری وجود دارد.

مقدمه

جامعه شناسی محتوای ادبی - درون مایه ها - : در این نوع از مطالعات به محتوای متن از نظر تاثیری که بر آگاهی خواننده گذاشته، توجه میشود و تحلیلی که نویسنده از زوایای پنهان یا ایدئولوژی محتوای آثار ادبی یک دوره زمانی و اثر آن بر مخاطب، ارائه میدهد. 

ادبیات هنری کلامی است و به عنوان پدیدهای اجتماعی مورد مطالعه قرار میگیرد. آثار ادبی، به ویژه شعر، نتیجهی شناخت و تجربهی ذهنی و یا عینی فردی است که در پیوند با قوّهی تخیّل، همراه با احساس، با زبانی آهنگین و در شکل مناسب ارائه میگردد. به عبارت دیگر، عناصر سازندهی یک اثر ادبی، به ویژه شعر، عاطفه، تخیّل، زبان، آهنگ و شکل است

لارنس پرین - Perrin, Laurence - بر این باوراست که شعر یک نوع زبانِ چند بُعدی است. زبان معمولی، یک بُعدی است، که برای انتقال اطلاعات به کار میرود و تنها بُعد عقلانی است. اما شعر که زبان انتقال تجربههاست، نه تنها دربرگیرندهی عقل است، بلکه حواس، احساسات و تخیّل را نیز به همراه دارد. به عبارت دیگر، شعر به وجه عقلانی، یک وجه حسّی، احساسی و تخیّلی میافزاید 

نسبت دوسویه میان ادبیات و جامعه امری است روشن و تردید ناپذیر، زیرا جامعه و اوضاع اجتماعی هر دوره، تأثیر عمیق بر هر اثر ادبی یا هنری که در آن عصر پدید میآید دارد. هر چند آفرینشگر هنری و ادبی تأثیر مستقیم آن را شاید به صورت انضمامی و عینی حس نکند.

موارد ادبیاتمحرّک اجتماع است، آنچه که ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، دربارهی ادبیات وتعهّد آن گفته، از این دیدگاه قابل بررسی است. وی بر آن است که انسان بازیچهی طبیعت و تاریخ نیست وذاتاً آزاد است وماهیّت زندگی او نیز مبتنی بر همین است. از این رو، انسان از مسئولیت نمیتواند بگریزد و ادبیات هم به طور طبیعی متعهد و ملتزم است. سارتر را نمایندهی مکتب التزام در ادبیات میدانند

ادبیات تجلی بیشتری نسبت به سایر هنرها دارد. از سوی دیگر، آثار ادبی و هنری نیز به نوبه خود بر جامعه تأثیر میگذارد. به لحاظ زمانی، این تأثیرگذاری صرفا به زمان خاصی و فرصت زمانی مشخصی هم محدود نمیشود، بلکه بر جوامع آینده نیز بی تأثیر نیست. علاقه درونی و باطنی مردم به ادبیات این امر را به خوبی باز مینماید که ادبیات از حدود زمانی مشخص فراتر میرود و ساحتهای گوناگونی را میپیماید.

طلاق عاطفی

خانواده نوعی نظام اجتماعی و واحدی عاطفی است که کانون رشد و التیام، تغییر و تحول و آسیب شناسی اعضاء و روابط بین آن هاست. همچنین خانواده عامل همبستگی و شرط تعادل اجتماعی و رکن اصلی جامعه است که در هر عصری و نسلی عملکرد داردو معمولاً این عملکرد در الگوهای تعاملاتی اعضایش تجلی می کند. ازدواج یکی از سه نقطه عطف زندگی انسان است، یعنی تولد، ازدواج و مرگ. ازدواج با ایجاد تغییراتی در دیدگاه فرد نسبت به خود، همسر و جهان مرتبط می باشد. فردی که ازدواج می کند در زمینه های درون روانی، بین فردی و اجتماعی تحت تأثیر تغییراتی قرار می گیرد. بنابراین اگر اختلال مهمی در ازدواج فرد رخ دهد، همه فرایندهای فردی، بین فردی و اجتماعی وی تحت تأثیر قرار می گیرد.

تحولات اجتماعی دهه های گذشته در سطح جهانی، نظام خانواده را با تغییرات، چالش ها، مسائل و نیازهای جدید و متنوعی روبرو کرده است. طی این مدت خانواده به شکلی فزاینده به علل و عوامل متعدد و پیچیده ای در معرض تهدید قرار گرفته است. وقتی کارکردهای خانواده، از قبیل کارکردهای زیستی، اجتماعی، شناختی و عاطفی یکی پس از دیگری آسیب می بیند، اعضای آن به تدریج احساس رضایتمندی خود را از دست می دهند. کاهش تدریجی رضایتمندی اعضای خانواده، ابتدا موجب گسستگی روانی و سپس گسستگی اجتماعی و در نهایت واقعه حقوقی می شود که این گسستگی، طلاق نامیده می شود

طلاق عاطفی، فاصله عاطفی مشخص و آشکار میان همسرانی است که هر دو ناپخته هستند، هر چند یکی از آنها ممکن است این ناپختگی را تأیید کند و دیگری با ابراز اعمال مسئولانه مفرط، چنین چیزی را انکار کند

اگر چه به نظر می رسد که ازدواج شکل و محتوایی از صمیمیت دارد، اما طلاق عاطفی ممکن است در رابطه ای به وجود آید که در آن تفاوت های آشکار کمی وجود دارد و همسران به راحتی در کنار هم زندگی می کنند، اما در احساسات شخصی یک دیگر شریک نیستند. از سوی دیگر، طلاق عاطفی ، رابطه ای را توصیف می کند که در آن همسران در محیط های اجتماعی ، خوب و صمیمی به نظر می رسند، ولی در خلوت قادر به تحمل یک دیگر نیستند  بنابراین در طلاق عاطفی، زوجین فقط زیر یک سقف زندگی می کنند، در حالی که ارتباطات بین آنها کاملاً قطع شده یا بدون میل و رضایت است

تعاریف موجود، طلاق عاطفی را اختلال در روابط همسران دانسته اند، اما در هیچ یک از این تعاریف ملاکهای مشخصی برای تعیین همسرانی که در چنین وضعیتی قرار دارند ارائه نشده است. بر این اساس جهت دستیابی به تعریفی روشن از طلاق عاطفی، نظریات موجود در زمینه روابط افراد مورد بررسی قرار گرفت تا بر مبنای آن ها بتوان افرادی را که در وضعیت طلاق عاطفی قرار دارند، مشخص کرد.

تاریخچه طلاق
همانطورکه می دانیم طلاق پدیده ای تاریخی است و با پیدایی ازدواج همگام می باشد و به قول ولتر2 نویسنده و دانشمند معروف فرانسوی، ازدواج و طلاق در این جهانتقریباً با هم متولد شده اند. شاید ازدواج چند روزی زودتر متولد شده باشد. زیرا پس از زناشویی و گذشت چند روز کار زن و شوهر به زد و خورد و طلاق کشیده شده است 

حقیقت این است که ازدواج و طلاق باهم به دنیا آمده اند و هر دو از قدیم بوده اند و هر دو برای بشر ضروری و لازم اند. گرچه می توان تصور نمود که طلاق بعنوان یک پدیده اجتماعی همزاد با ازدواج بوده باشد؛ اما طلاق بعنوان یک پدیده اجتماعی مصوب و قانونمند، قدمتی طولانی ندارد. اولین اشکال قانونی و شناخته شده طلاق را می توان در قوانین حمورابی، حدود 2300 سال قبل از میلاد مسیح مشاهده کرد که زن جزو املاک و دارایی های مرد محسوب شده و شوهر می توانست به دلخواه خود، بدون هیچ دلیلی زن را طلاق دهد.

در میان یهودیان نیز، طلاق حق مسلم و ویژه جنس مذکر محسوب می گردید. بر اساس نخستین قوانین رومی، شوهرکاملاً حق داشت تا رابطه زناشویی را گسیخته و از تعهدات خانوادگی شانه خالی کند، گرچه با برخی محدودیت ها در این راه مواجه می شد. پس از ظهور مسیحیت، قوانین رومی راجع به طلاق به طور قابل ملاحظه ای تعدیل گردید و تا نیمه قرن چهارم میلادی، طلاق با توافق طرفین امکان پذیر گردید. در دین اسلام نیزگرچه طلاق یک امر ناپسند و مذموم شمرده می شود، اما وقوع آن در برخی شرایط امکانپذیر است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید