بخشی از مقاله

چکیده

بدون شک طلاق یکی از پدیده هایی است که ثبات خانواده ها را تهدید می کند و پیامد ها و اثرات منفی بر خانواده، زوجین، فرزندان و به طور کلی بر جامعه خواهد داشت. مسئله ی طلاق، به ویژه به جهت پیامد های روانی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی که برای فرزندان طلاق در پی دارد و آینده ی آنان را متأثر می سازد بسیار حائز اهمیت است.

هدف از مطالعه ی حاضر، بررسی تاثیر مراجعه ی زوجین به روانشناس و مشاور خانواده پس از طلاق، در کاهش مشکلات روحی-روانی و بزهکاری فرزندان است. در ابتدا به بررسی نقش خانواده در شکل گیری شخصیت کودکان می پردازیم. سپس به عوارض منفی طلاق بر فرزندان و چگونگی برنامه ریزی و مدیریت والدین پس از طلاق و ضرورت مشاوره اشاره می کنیم.

در این میان باتوجه به مطالعات انجام شده، آنچه بدان دست می یابیم این است که ارتباط کودکان با والدین آنها مهم ترین عاملی است که می تواند میزان عوارض طلاق برکودکان را تعیین کند و آینده کودکان را روشن یا تیره سازد. اما گام نخست برای داشتن ارتباطی مناسب با کودکان بعد از طلاق، آگاهی داشتن از نیازهای کودکان در سنین مختلف و برنامه ریزی بر مبنای نیازها و ویژگی های آن هاست. این آگاهی ها از طریق مراجعه به روانشناسان مجرب و مشاوران خانواده صورت می گیرد.

روش تحقیق در این مقاله از نوع اسنادی و با انجام مطالعات کتابخانه ای بوده است. روش نتیجه گیری نیز استدلال منطقی است.

مقدمه

خانواده مهم ترین نهاد اجتماعی در جوامع انسانی بوده و از نظر تکوین شخصیت و پرورش آن در فرزندان و همچنین از نظر سازگاری بعدی فرد با جامعه دارای آثاری گسترده است. با توجه به این که ساختار و عملکرد خانواده به عنوان نخستین و پایدار ترین عامل تاثیر گذار بر رشد فرزندان آن خانواده روشن است، طلاق به عنوان یک پدیده مهم می تواند با ایجاد تغییراتی فاحش در عملکرد سالم نظام خانواده، ساختار آن و نقش ارزنده ی آن در رشد همه جانبه ی خانواده به ویژه فرزندان، ابعاد وجودی آن ها را تحت تاثیر قرار دهد.

در سال های اخیر این معضل اجتماعی در کشور ما روند رو به رشدی داشته است، گروهی را نمی توان در جامعه ی امروز یافت که از اِپیدمی طلاق در امان باشد. از سطح تحصیل کرده ها تا بی سوادها , از سطح ثروتمندها تا فقیرها و یا از دیندارها تا بی دین های افرادجامعه از عارضه ی طلاق مصون نمانده اند. ایران رتبه ی چهارم طلاق را در جهان به خود اختصاص داده است که زنگ خطری برای جامعه و خانواده ها محسوب می شود

نظم و تعادل در خانواده رابطه معکوس با روند بزهکاری دارد . آنگاه که طلاق رو به فزونی میرود، کشمکش های درونی خانواده اوج مییابد و فرزندان در سنین نوجوانی به دور از نظر والدین در ورطه ی آلامی چون اعتیاد ، بزهکاری و ... گرفتار میآیند. به هرحال روابط بین والدین و فرزند، از هم پاشیدگی خانواده و فقدان نظم و تعادل در خانواده، در بزهکاری کودکان و نوجوانان نقش مهمی دارد . با توجه به اینکه سازندگی فردای جامعه بستگی به نیروی فعال پر شور و سلامت جسمی و روحی نسل نوجوان دارد، لازم است که همه امکانات جامعه را برای پیشگیری و مبارزه و ریشه کن کردن بزهکاری کودکان و نوجوانان کشورمان به کار بردیم.

ارتباط کودکان با والدین آنها مهم ترین عاملی است که می تواند میزان عوارض طلاق برکودکان را تعیین کند و آینده کودکان را روشن یا تیره سازد. اما قدم اول برای داشتن ارتباطی مناسب با کودکان بعد از طلاق، آگاهی داشتن از نیازهای کودکان در سنین مختلف و برنامه ریزی بر مبنای نیازها و ویژگی های آن هاست

شکل گیری شخصیت کودک در خانواده

جای تردیدی نیست که خانواده نقش مهمی در پایه ریزی شخصیت کودک بر عهده دارد. کودک امنیت عاطفی خود را که در شکل دهی شخصیت او اهمیت بسزایی دارد، در آغوش خانواده به دست میآورد بنابراین هر نوع خدشهای به این امنیت عاطفی وارد شود در روند طبیعی شکل گیری شخصیت کودک اختلال ایجاد میکند. طبیعی است که یک شخصیت دارای اختلال، گرایش بیشتری به بزهکاری دارد تا یک شخصیت طبیعی و سالم؛ از این رو فردی که دارای اختلال شخصیت است دست خود را به انواع بزهکاریها آلوده میسازد.

تحقیقات جامعه شناسان و پژوهشگران مسائل خانواده نشان داده است که وقوع طلاق بین زوجین، زمینههای بزهکاری را در کودکان پرورش میدهد. نتایج یک تحقیق در مورد عدهای از بزهکاران اطفال و نوجوانان که در کانونهای اصلاح و تربیت و دارالتادیب ها به سر میبرند، نشان داده است 80 درصد آنها کودکانی بودهاند که در آتش اختلافات خانوادگی سوختهاند و طلاق و جدایی والدین شیرازه زندگیشان را از هم پاشیده است.

هرچند در همه موارد، جدایی والدین باعث بزهکاری فرزندان و کژرفتاری های آنها نمیشود و در موارد متعددی هم کودک و نوجوان خود را با شرایط به وجود آمده تطبیق میدهد و از تربیت و رشد طبیعی برخوردار میشوند. اما پراکنده شدن اعضای خانواده و محرومیت فرزندان از سرپرستی مشترک والدین پس از فروپاشی و از هم گسیختگی خانواده آنان را از داشتن مواهب و مزایای زندگی خانوادگی محروم میکند و هویت فردی و خانوادگی فرزندان طلاق را مختل مینماید .

آثار و عوارض منفی طلاق برای فرزندان طلاق والدین می تواند تاثیرات ناگواری بر کودکان برجای گذارد .
برخی محققان معتقدند آثار منفی طلاق بر کو دکان، قبل از وقوع طلاق آغاز می شود و مدت ها پس از طلاق ادامه خواهد داشت . مطالعات مختلف، تفاوت آشکار سازگاری عاطفی و اجتماعی فرزندان طلاق و فرزندان خانواده های هر دو والد - سالم - را نشان می دهد .

در واقع، طلاق بر ارتباط مؤثر والدین با فرزندان نیز تأثیر گذاشته و سازگاری کودکان و نوجوانان را از بین می برد .طلاق اثرات نامطلوبی بر سلامت روانی و آرامش کودکان و نوجوانان بر جای می گذارد. از نظر والرستین، طلاق زنجیره ای از حوادث به هم پیوسته است که برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می کند . طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند، بلکه روابط گذشته ی آنها را با والدینشان مخدوش می کند. بنا به بررسی های انجام شده، کودکان پس از طلاق والدین در سنین گوناگون دچار حالات روحی متفاوتی می شوند.مثلا در سال اول جدایی والدین کودکان دچار خشم، ترس و افسردگی می گردند.

آثار و عوارضی که طلاق، برای فرزندان طلاق به همراه دارد از آن جهت قابل اهمیت است که می تواند زمینه بروز بسیاری از اختلالات رفتاری و روحی و روانی در آنان باشد و زندگی فردی و اجتماعی آتی آنان را به مخاطره اندازد. در واقع صدماتی که به بچه های طلاق وارد میشود به جهت وسیع بودن دامنه تاثیرگذاری شان میتواند تاثیرات زیان باری را به لایههای مختلف جامعه در ابعاد گوناگون آن داشته باشد .

مطالعات نشان می دهد که کودکان خانواده های مطلقه نسبت به کودکان خانواده های عادی، دارای مشکلات عاطفی، رفتاری و تحصیلی بیشتری هستند و از سلامت روانی کمتری برخوردارند. هم چنین آن ها موفقیت های تحصیلی کمتری کسب می کنند، ناسازگاری های روانشناختی بیشتری از خود بروز می دهندو عزت نفس پایین و مشکلات اجتماعی بیشتری دارند

تحقیقاتی که در زمینه ی کودکان طلاق انجام شده عموما نشان دهنده ی این مطلب است که طلاق والدین می تواند یکی از عوامل مهم و تاثیر گذار در ایجاد اختلالات رفتاری از جمله پرخاشگری در کودکان باشد . لذا میزان پرخاشگری کودکان طلاق بیشتر از کودکان عادی است.

نظریه های مربوط به بزهکاری فرزندان طلاق

-1 تئوری فرزندان طلاق جودیت والرستین و جون کلی

این تئوری به این مطلب اشاره دارد که » جدایی والدین از همدیگر در گرایش فرزندان به بزهکاری موثر میباشد.« و کودکان پس از جدایی پدر و مادر در اغلب موارد دچار اضطراب عاطفی آشکار شده و از آن رنج میبرند. این نظریه پردازان همچنین میگویند کودکانی که تجربه طلاق در زندگی خود را میبینند دچار اضطراب و فرار از خانه میشوند و در نتیجه به ورطه ی انحرافات و بزهکاریهای مختلف میافتند. بدون تردید بعضی از منحرفان جوان به خانوادههایی تعلق دارند که دچار مشکلات خانوادگی هستند.

-2 تئوری افسردگی تایبر

طلاق و جدایی والدین در گرایش به بزهکاری فرزندان تاثیر دارد. پسران و دختران جوانی که به سبب طلاق پدر و یا مادر خود را از دست میدهند از درون دچار خلاء و کمبود عمیق میگردند که ممکن است با دریافت محبت کمتری از جانب مادر به علت حجم شدید مسئولیتهای جدید به کم شدن اعتماد به نفس و در نتیجه افسردگی منتهی میشود. دومین تاثیر افسردگی روی کودک مخصوصاً بچههای بزرگتر از دست دادن قدرت ابتکار و بروز ناامیدی و درماندگی و در نتیجه از دست دادن کفایت و شایستگی است که ممکن است انسان در شرایط مناسب محیطی از خود نشان دهد

-3 تئوری هرم نیازهای آبراهام مازلو
میزان امیدواری برای ارضای نیازها در گرایش به بزهکاری موثر میباشد. مازلو نیازهای موجود برای هر انسان را به5 دسته تقسیم میکند که به شرح زیر عبارتند از:

-1 نیازهای جسمانی، که هدف آن حفظ حیات زیستی انسان میباشد.

-2 حس صیانت، - امنیت آزادی - .

-3 حس تعلق خاطر و عشق - محبت - .

-4 ارزش، منزلت - خود و دیگران - .

-5 پرورش و رشد شخصی، - از طریق رشد امکانات و رشد ظرفیتها و استعدادها - .

باید توجه کرد که بزهکاری وقتی پیش میآید که یکی یا چند مورد از این نیازها در خانواده ارضاء نشوند و در نتیجه فرد برای اینکه بتواند این نیازهای موجود را رفع نماید دست به اعمال خلاف میزند.از جمله خانواده هایی که نمی توانند همه ی این نیاز های ضروری را تامین کنند، خانواده های طلاق است.

نمودار :1 نظریات مربوط به بزهکاری فرزندان طلاق

همکاری والدین پس از طلاق

منظور از همکاری والدین پس از طلاق این نیست که زن و شوهر پس از طلاق به یکدیگر مهر بورزند، باهم دوست باشند یا حتی همدیگر را دوست بدارند بلکه بدین معناست که اگر پدر و مادر احساسات مثبتی نسبت به هم ندارند، به داشتن آن در مقابل بچه ها تظاهر کنند.به بیان دیگر، به بچه ها تفهیم کنند که همسر دیگر هنوز عمیقا به ان ها دلبستگی دارد و باید مورد احترام قرار بگیردو از او اطاعت شود. انجام چنین کاری برای بعضی از والدین واقعا مشکل است، چون شدیدا از همسر سابق خود خشمگین هستند. با این حال از هر جهت به سود کودک است که رابطه ی مثبت و سالمی داشته باشد تا این که یکی از زوج های دیگری را بی ارزش و بی اعتبار جلوه دهد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید