بخشی از مقاله
چکیده
تاریخ جهانگشای جوینی یکی از منابع مهم و ارزشمند درباره تاریخ مغول و ذکر مسائل اجتماعی و سیاسی در قرن هفتم است. عطاملک جوینی صادقانه و بدون هیچ اغراقی کلیه وقایع آن عصر را در اثر خویش بیان ک رده است. اگر چه بیشترین قسمت این کتاب به تاریخ حکومت چنگیز و اعقاب اوست ولی قسمتهایی از آن به تاریخ خوارزمشاهیان و اسماعیلیان اختصاص یافته است. حسن صباح یکی از افرادی است که در تاریخ جهانگشا بسیار از او یاد شده و مباحث ارزشمندی درباره او بیان شده است. هدف اصلی پژوهش این است که بدانیم حسن صباح که بوده و چه اندیشههایی داشته و این که او اهداف مبارزاتی خود را چگونه دنبال نموده است؟ حسن صباح یکی از داعیان بزرگ اسماعیلیه به شمار میرود. در متون تاریخی از او به عنوان فردی کنجکاو با ذهنی جستوجوگر یاد شده که اهل مناظره و جدل با دیگران حتی درباره دین و مذهب خویش بوده است. در طول زندگی پر ماجرای خود از این شهر به آن شهر و از این مکتب به آن مکتب رفته تا این که با داعیان اسماعیلی آشنا شده و به آن مذهب گرایش پیدا کرده است. او قلعه الموت را برای استقرار خود و انجام فعالیتهایش برگزیده است. در تاریخ جهانگشا او را مردی آزاد اندیش مییابیم که هیچ چیز مسیر فکری و عقیدتی او را عوض نمیکند. آن چه را حقیقت تشخیص دهد، برای اثبات آن تلاش میکند. علاوه بر»اراده و توان فرمان روایی؛ صاحب ایدئولوژی و شخصی آگاه به راز و رمز رهبری و سازماندهی بوده است. خداوند الموت از فدائیان به عنوان مهمترین سلاح و ابزار کارساز برای پیشبرد اهداف خویش سود میجست. در این مقاله بر مبنای مباحث تاریخ جهانگشا شخصیت حسن صباح و اندیشهها و شیوه مبارزاتی او نقد و بررسی شده است.
مقدمه
تاریخ جهانگشای جوینی یکی از منابع مهم و ارزشمند تاریخی به شمار میرود. موضوع این کتاب درباره تاریخ مغول و خوارزمشاهیان و اسماعیلیان تا سال 655 است. این کتاب مشتمل بر سه جلد است: جلد نخست در تاریخ چنگیز و فتوحات او؛ جلد دوم در تاریخ خوارزمشاهیان و قراختائیان؛ جلد سوم در قلع و قمع اسماعیلیه و تاریخ ملوک اسماعیلیه الموت و شرح مذهب اسماعیلیان تا انقراضشان - شعار،. - 300 :1370 پژوهش پیرامون اعتقادات اسماعیلیه بر اساس مطالبی که در تاریخ جهانگشا آمده است، اهمیت فراواندارد، زیرا پس از فتح قلعه اَلَموت، به دستور هولاکو کتابخانه الموت در اختیار جوینی قرار گرفت و او تاریخ اسماعیلیه را از منابع آنجا استخراج کرد. - جوینی،1377، :1 عز - آن چه در تاریخ جهانگشا آمده، از مشاهدات شخصی نویسنده سرچشمه گرفته است به این جهت این اثر یکی از آثار معتبر تاریخی به شمار می رود. صداقت نویسنده در بیان و ذکر وقایع قابل اعتناست. جوینی رویدادهای تاریخی را بی کم و کاست و با دقت فراوان نوشته است. کتاب او تنها تاریخ صرف نیست چرا که گاه نویسنده به تحلیل و بررسی اوضاع اجتماعی و سیاسی زمان خویش می پردازد. تاریخ جهانگشا از نظر ادبی نیز از ارزش والایی برخوردار است. نثر کتاب اگر چه تکلفآمیز و منشیانه است اما همانند سایر آثار مصنوع خستهکننده و ملالآور نیست. در این کتاب از افراد فراوانی یاد شده که در آن عصر تأثیرگذار بودهاند. حسن صباح یکی از افرادی است که در تاریخ جهانگشا بسیار مورد بحث واقع شده و به مناسبتهای مختلف، مباحث ارزشمندی درباره او بیان شده است. سئوال اصلی در پژوهش پیش رو این است که حسن صباح که بوده و چه مذهبی داشته و اندیشههای دینی و سیاسی او در چه حیطهای بوده است؟ در مبارزات خود چه اهدافی را میجسته و برای رسیدن به مقصود خود از چه شیوهای بهره گرفته دست بگیرد سر شمشیر تیز - سعدی، - 58 :1369 است؟ اگرچه درباره این شخصیت تاریخی و اعتقادات اسماعیلیه کتابهای فراوان نوشته شده ولی در زمینه پرداختن به شخصیت او در کتاب تاریخ جهانگشا و بیان اندیشههای او بر مبنای این اثر ارزشمند پژوهشی انجام نشده است. در این مقاله بر مبنای مباحث تاریخ جهانگشا ابعاد شخصیتی حسن صباح به لحاظ دینی، اجتماعی و سیاسی نقد و بررسی شده و به تبیین اندیشهها و شیوه مبارزاتی او پرداخته شده است.
ویژگیهای شخصیتی حسن صباح
شخصیت حسن صباح در ابعاد مختلف عقیدتی، مبارزاتی و مدیریتی او یکی از نکات قابل اعتنا و درخور اهمیّت است. مدیریت و توانایی فوقالعاده او در نظم امور به حدّی است که با این همه وسعت و گستردگی در مدت سکونت بیش از سی ساله خویش در الموت هرگز از این قلعه خارج نشد و از همان نقطه بر تمام امور نظارت داشت و فرمانهای لازم را صادر میکرد. او برای پیروزی در این مسیر » از وجود پیکهای سریع - «نجمی، - 95 :1369 بهره می گرفت تا در سریع ترین زمان از اخبار مملکت و وضع پیروان آگاه باشد. حسن صباح شیوه کار خویش را چنین بیان میکند:»من برای عبادت و پرستش خدا گوشه ای برای خود برگزیدهام و به ادای فرائض و سنن اشتغال دارم و اینان که در راه حفظ مال و شرافت و ناموس، جان خود را به خطر میاندازند، معذورند زیرا آنان که طعمه کارد این از جان گذشتگان میشوند، کسانی هستند که از طرف خلفا بر جان و مال مردم ابقا نمیکنند بلکه به زنان درحضور شوهرانشان دست درازی میکنند و مردم ملجا و پناهی ندارند و اگرهم شکایتی رود، بلا بر دادخواه آید. - «محقق،16 :1382 - 17 با این توصیف حسن صباح علت دست به شمشیر بردن فدائیان را ضرورتی انکارناپذیر میداند؛ به قول شیخ اجل: وقت ضرورت چو نماند گریز
مذهب حسن صباح
ابوالحسن بن علی بن محمد بن جعفر بن الحسین بن محمد بن الصباح از داعیان بزرگ اسماعیلیه به شمار میرود. »نسبت او به قبیله حمیر انتماء کرده است. پدر او از یمن به کوفه آمد. - «جوینی، - 188 :1355 درباره مذهب خویش می گوید: »من مذهب آباء خویش - اثناعشری- داشتم. در ری شخصی بود امیره ضراب نام بر مذهب باطنیان مصر، و هر وقت ما را با یکدیگر مناظرهای میبود و او مذهب مرا کسر میکرد، من مسلم نمیداشتم اما در دل من آن سخن جایگیر بود. - «همان - از متون تاریخی برمیآید که او فردی کنجکاو با ذهنی جستوجوگر و بر طبق گفتههای خودش اهل مناظره و جدل با دیگران حتی درباره دین و مذهب خویش بوده است، او در طول زندگی پر مخاطرهاش لحظهای آرام نمیگیرد و از این شهر به آن شهر و از این مکتب به آن مکتب می رود تا این که با داعیان اسماعیلی هم چون عبدالملک عطاش و مومن آشنا میشود و به آن مذهب گرایش پیدا میکند و از مومن که از طرف عطاش اجازه دعوت داشت عهد بیعت میخواهد. سرانجام عبدالملک عطاش نیابت دعوت به او میدهد و به او میگوید:»به حضرت مصر باید شد و در آن وقت مستنصر بود. - «همان: - 189 حسن صباح از راه اصفهان و آذربایجان به شام و از آنجا به مصر میرود. در سال 471، خلیفه المستنصر باالله متوجه حضور او در آن شهر میشود؛ طبق نقل و قولی که از او در تاریخ جهانگشا آمده،»در مدت اقامت هر چند نزدیک مستنصر نرسیدم اما مستنصر بر حال من واقف بود به کرات ستایش من کرده بود. - «همان: - 190 از این سخن بر میآید که خلفای فاطمی مصر از حسن صباح و ویژگی های شخصیتی او شناخت کاملی داشتهاند.
دفاع از خلفای فاطمی و مبارزه با خلفای عباسی
در عصری که حسن صباح میزیست، بین خلفای فاطمی مصر و خلفای عباسی رقابت سختی درگرفته بود، هر کدام در غیر مشروع جلوه دادن دیگری تلاش میکرد . حسن صباح امیدوار بود که در سایه رهنمودهای خلیفه فاطمی و حمایتهای سیاسی و معنوی او در مخالفت با ترکان سلجوقی و خلفای عباسی به پیروزی دست یابد. اما دیری نگذشت که خویش را در رسیدن به این آرزو ناکام یافت چرا که به زیرکی دریافت که خلیفه جز نامی از خود چیزی ندارد و درحقیقت »امیرالجیوش، امیر لشکر او، مسلط بود - «همان - و از طرفی خلیفه پسر خردتر، مستعلی را به نص دوم ولیعهد کرده بود و حسن می گوید:» من بر قاعده اصول مذهب خویش دعوت با نزار میکردم، بدین سبب امیرالجیوش با من بد بود به قصد من میان بربست به حدی که الزام کردند تا مرا با جماعتی فرنگان بر راه کشتی به جانب مغرب گسی کردند. - «همان: - 191 به این ترتیب بعد از یک سال و نیم با ناامیدی به اصفهان بر میگردد اما عزم را جزم میکند که نهضت مستقلی پدید آورد و بدون عدول از معتقدات اسماعیلیه به مبارزه با ترکان سلجوقی و خلفای عباسی بپردازد. - رک.نجمی، - 20 :1369 حسن صباح با حس ناسیونالیستی و وطنخواهی خویش، دعوت اسماعیلیه را برای مبارزات ملی گرایانه خویش و نجات دادن ملت ایران از زیر بار خلفای عباسی و دست نشاندگان آنان، حاکمان ترک سلجوقی، دستاویزی دینی قرار داده بود. - رک.فضایی، - 346 :1386 او با تکیه بر سیاست مدبرانه و نبوغ ذهنی خویش به تبلیغ آیین اسماعیلیه می پرداخت تا زمینه های قیام خود را آماده نماید. او نه تنها جرأت و جسارت، اراده و توان فرمان روایی بالایی داشته بلکه»صاحب ایدئولوژی و شخصی آگاه به راز و رمز رهبری و سازماندهی - «نجمی، - 6 :1369 بوده است. به همین جهت برای تبلیغ مذهب خود روش متفاوتی را در پیش گرفته است. او در این باره به صراحت گفته است:»من فهمیدم که هیچ دینی توسعه نیافت مگر این که خود را آشکار کرد. لیکن ما آن قدر ضعیف بودیم که اگر خود را آشکار میکردیم، در چند روز یا چند ماه نابود می شدیم. این بود که من متوجه شدم برای این که بتوانیم کیش خود را علنی گردانیم، باید قوی تر شویم و تحصیل قدرت هم جز به وسیله زورآزمایی امکان ندارد. - «همان: - 303 بر این مبنا و با این طرز تفکر به تجهیز قوای نظامی و تدارک حملات مسلحانه پرداخت.
قلعه الموت
حسن صباح در مسیر مبارزاتی خویش قبل از هر چیز به ایجاد یک پایگاه مطمئن برای استقرار خود و یارانش بود. بعد از جستوجو و مطالعه مناطق مختلف جغرافیایی، قلعه الموت را مناسبترین محل برای فعالیت های خود و رسیدن به اهداف خویش یافت چون این دژ از نظر نظامی و سوق الجیشی و موقعیت دفاعی شرایط فوقالعاده و مناسبی داشت. نویسنده تاریخ جهانگشا درباره نقش این قلعه در امنیت حسن صباح و پیروانش نوشته است:»محاصره محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان همین قلعه الموت را به عهد حسن صباح در مدت یازده سال به چند بار با قلت عدد و ذخیره - صباحیان - هیچ بیرون نکرد و فایده نداد. - « جوینی،1355،ج - 137 :3 در جایی دیگر نیز موقعیت آن را چنین به تصویر کشیده است:»الموت کوهی است که تشبیه آن به شتر زانو زده و گردن بر زمین نهاده، کرده اند. - «همان: - 269 علاوه بر تسخیرناپذیری و استواری، شرایط تبلیغ نیز برای او و یارانش در این منطقه مناسب تر بوده است زیرا »دیلمیان - که زیر بار حکومت عباسیان نرفته بودند- در این محل زندگی میکردند. - «نجمی، - 53 :1369 حسن صباح پس از این که»قومی در الموت دعوت او قبول کردند و علوی - حاکم دست نشانده ملکشاه - را نیز دعوت کردند او نیز بر زبان گفت که قبول کردم. - «جوینی،1355،ج - 193 :3 خود شبانه وارد قلعه شد و بعد از آن قلعه را از حاکم خرید و »بهای قلعه را به سه هزار دینار زر بنوشت بر حاکم گردکوه و دامغان، رئیس مظفر مستوفی...و چون بر الموت مستقر و مستقل گشت، داعیان به اطراف و اکناف فرستاد و روزگار خود بر اظهار دعوت مقصور کرد. - «همان: - 195 از این زمان به بعد فعالیتهای گستردهای را در اطراف مملکت آغاز کرد و به پیشرفتهای عظیمی دست یافت.
شیوه تبلیغ حسن صباح
حسن صباح در تبلیغ مذهب خویش شیوه خاص و منحصر به فردی داشته که به نوعی شعار سیاسی و شیوه تبلیغاتی نزدیک بوده است. »خداوند الموت« و »شیخ جبل - «پلآمیر، - 57 :1371 تبیین عقاید را نه از طریق زبان بلکه با عمل برای دیگران به اثبات رساند؛ به این صورت که »بنیاد کار و ناموس بر زهد و ورع و امر معروف و نهی از منکر نهاده بود. در مدت سی و پنج سال که در الموت ساکن بود، هیچ کس در ملک او آشکارا شراب نخورد و در خم نریخت...پسری دیگر داشت محمد نام، او را به شراب خوردن متهم کردند فرمود تا او را بکشتند و قتل هر دو پسر خویشتن را بر آن حمل میکرد که بعد از وفات او کسی را خیال نیفتد که او دعوت برای ایشان کرده است. - «همان: - 210 حتی وقتی شجرهنامه ای برای او تهیه کردند و »به نزدیک او آوردند، آن اوراق را در آب شست. - «همان: - 188 گویا قصد او آن بوده است که خود را مصداقی برای سخن همکیش خویش، ناصرِ خسرو، بداند که سروده است:
گر تو به تبار فخر داری من مفخر گوهر تبارم
- ناصر خسرو، - 287 :1378 خودش علت این کار را اینگونه بیان کرده است: »من بنده خاص امام باشم دوستتر از آن دارم که فرزند ناخلف امام باشم - «جوینی،1355،ج - 62 :3 حسن صباح در ادامه این کارهای نمادین زن و دخترانش را به قلعهای دور افتاده فرستاد تا با