بخشی از مقاله

چکیده

امیر هوشنگ هوشنگ ابتهاج - ه.ا .سایه - یکی از غزلسرایان معاصرایران است که تأثیر وی در تکامل و ترقی غزل معاصر فارسی دردوره خود او و حتی دورههای بعد نیز بر کسی پوشیده نیست. از آنجا که عاطفه،مهمترین عنصر سازنده شعر است و خواننده نیز بیشترین تأثیر را از جنبه عاطفی آن میگیرد.اگر عناصر صوری یعنی خیال،زبان، موسیقی،حس زیبایی پسندی مخاطب را اقناع می-کند،عاطفه به باطن او نقب میزند و زیباییهای معنویای را که پنهانتر و البته متعالیتر از زیبایی صورت هستند نشان میدهد.

در این مقاله به بررسی یکی از عناصر درونی شعر یعنی » عاطفه« و تأثیر آن بر اندیشه شاعر پرداخته میشود.ابتدا با بررسی سطح عاطفی غزلیات »سایه« به موازین مورد نظر شاعر - موضوعات مورد نظر شاعر،عمقی یا سطحی بودن رابطه شاعر با پدیده ها و... - و همچنین به بررسی انواع »من« در مجموعه »سیاهمشق« و تأثیر آن در اندیشه شاعر پرداخته شده است و سپس به اقسام عاطفه در شعر شاعر اشاره میشود.می-توان گفت »ابتهاج« بیشتر با به کارگرفتن من اجتماعی و من انسانی است که اندیشه خود را متبلور میکنددر رابطه با تبلور عاطفه در غزلیات سایه تاکنون چنین پژوهشی صورت نگرفته است.

مقدمه

عاطفه از عناصرِ معنوی شعری است که مربوط به احساسات و حالت روانی شاعر میشود و در تعریف آن میتوان گفت: عاطفه یا احساس، زمینه درونی و معنوی شاعر است؛ یعنی چگونگی بر خورد شاعر با حوداث و اتفاقاتی که در اطرافش رخ میدهد که انعکاسی از »من« شخصی اوست. پور نامداریان در این باره مینویسد: »عاطفه حالت اندوه و شادی و یأس و امید و.... حیرت و اعجابی است که حوادث عینی را ذهنی در ذهن شاعر ایجاد میکند و وی میکوشد که این حالت تأثر ناشی از رویدادها را آنچنان که برای خودش تجربه شده است به دیگران منتقل کند« 

شفیعی کدکنی در یک تعبیر دیگر چنین مینگارد: »منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویدادها حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد

هر دو تعریف به یک چیز اشاره دارد وآن اینکه عاطفه آن حالت احساسی است که از وقایع بیروی یا ذهنی به انسان دست میدهد. واکنش انسان در برابر رخدادهای عینی، حالت عاطفی انسان است، گریستن، خندیدن ،اندوه، شادی، تأثر، امید ،یأس و... مصادیق عاطفهاند که در وجود آدمی بصورت ملموس دیده می شود. با توجه به مصداقهای عاطفه در موارد ذکر شده است که زرقانی عاطفه شعر را اینگونه تعریف میکند: »

عاطفه شعری، عبارت است از نسبت احساسی که در یک لحظه خاص میان »شاعر با یک پدیده دیگر« برقرار میگردد

انسان بنابر سرشتی که دارد، دوست دارد دیگران در عواطف او شریک باشند و او نیز البته چنین همنواییای با همنوعان خویش حس میکند. هنر، وسیله این همنوایی است و پلی که بین عواطف هنرمند و مخاطب ساخته میشود.

شعر نیز تأثیر عاطفی خویش را مرهون این خاصیت انسانهاست. شعر، حاصل عاطفه است چرا که عکس العمل انسان در برابر رخدادهای عینی یا ذهنی باعث خلق شعر میشود پس خلق شعر نتیجه عملکرد عاطفی انسان است. میزان تأثیرگذاری شعر نیز مربوط به سطح عاطفی آن میشود. هرچه سطح عاطفی در شعر بالا برود به همان پیمانه میزان تأثیرگذاری آن بالاتر می-رود به عنوان نمونه شاعر در غزل »بانی کسایی« به خوبی این عنصر را به کار میگیرد:

دلم گرفته  خدا را تو دلگشایی کن  //  من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای  //  دل گرفته ما بین و دلگشایی کن.

که ماهیت و حقیقت این غزل برانگیخته عاطفه شعر در ارتباط با شاعر میباشد و عامل انگیزنده عاطفه در ارتباط با معنا را در سطح عاطفیتر آشکار میکند. »درتمام نظریههایی که درباره ماهیت و حقیقت شعر ابراز شده است به این موضوع که شعر انگیخته عاطفه، در ارتباط با شاعر و انگیزنده عاطفه در ارتباط با مخاطب است، اذعان شده است. هر عاطفهای با انگیزش معنا و پیامی همراه است، چنان که هر معنی و پیامی نیز میتواند انگیزه عاطفیای باشد

در این پژوهش سعی بر این است که در بررسی سطح عاطفی شعر، این موازین مشخص بررسی شود: الف: اینکه شاعر با چه موضوعاتی و یا پدیدههایی ارتباط عاطفی برخوردکرده است. موضوعات مورد نظر شاعر فردی میباشد یا اجتماعی و یا نوعی. ب: عمقی یا سطحی بودن رابطه عاطفی شاعر با پدیدههاست؛ زیرا هرچه شاعر ارتباط عاطفی عمیقتری با موضوع شعرش برقرار کرده باشد. ارزش هنری آن برخورد عاطفی بیشتر است. به قول سعدی »سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند« - سعدی، - 504 :1373 دقیقاً بیان کننده همین مساله میباشد. ج:میزان تأثیرگذاری عاطفه شعرِ شاعر بر مخاطب.

شفیعی کدکنی در تعریف عاطفه »من« را به سه نوع تقسیم میکند.

» -1من« فردی و شخصی :مثل شعر بسیاری از گویندگان درباری یا شعرهای رمانتیک عاشقانه در دوره معاصر. » -

2من« اجتماعی: نحوه برخورد احساس و عاطفه شاعر بامسائل و اتفاقات پیرامونش صرفاً شخصی نیست بلکه خود را نماینده گروهی از هم سرنوشتان در یک برش زمانی و مکانی خاص میداند.

» - 3من« بشری و انسانی: عواطف و احساس شاعر نسبت به اتفاقات فراتر از مرز زمان و مکان است و به مشکلات و مسائل کل حیات انسانی میپردازد.

بدین روش میتوان عنصر عاطفه را در غزل ابتهاج مورد بررسی قرار داد و دایره وسعت حوزه عاطفی او را تحلیل کرد چرا که عاطفه مهمترین عنصر شعر است و دیگر عناصر باید در خدمت آن قرار گیرند، عاطفه است که زندگی و حیات انسانی را در اشکال مختلف ترسیم میکند و شعری که از عاطفه خالی باشد فاقد حیات و پویندگی است و شعری مرده به حساب میآید هر چند از دیگر عناصر به کمال بهره مند باشد، پس هیچ عنصری نمیتواند جای عاطفه و احساس را پرکند و خواننده را با خود همراه سازد.

در شعر ابتهاج نیز عاطفه نقش مهمی بازی میکند. موفقترین غزلهای ابتهاج غزلهایی است که این عنصر به بهترین شکل در آن دیده میشود. در همین زمینه جواد مجابی میگوید: ...»در شعر سایه نیز گاهی این شعریت را می بینیم و شعر سایه از این موهبت »ارتباط عاطفی انسانی« بهره دارد

بررسی انواع »من« در غزلهای ابتهاج الف - »من« شخصی:

تعدادی از غزلهای ابتهاج که در سایه منِ«» شخصی او پدید آمدهاند به موضوعاتی از این قبیل پرداخته اند: رثای عزیزان، گلههای عاشقانه، عشق، وصال، هجران و بیان حوادث ناگواری که بر حیات شخصی او سایه افکنده است و اندوه برخاسته از آن به دنبال شعر او راه یافته است. اکنون به بیان نمونههایی از این موضوعات در غزل های او میپردازیم.

-1عشق، وصال، هجران و گلههای عاشقانه

به عنوان مثال در غزل »نیاز« با مطلع:
موج رقصانگیز پیراهن لغزد برتنش   //   جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش

- یا غزل»پیام پرستو« با مطلع:
بیا که بار دگر گل به بار میآید  //  بیار باده که بوی بهار می آید

- یا »ترانه« با مطلع:
تا تو با منی زمانه با من است  //  بخت و کام جاودانه با من است

- یا غزل» لب خاموش« با مطلع:

امشب به قصه دل من گوش میکنی  //    فردا مرا چو قصه فراموش میکنی

- یا غزل»نمود« با مطلع:
پیش رخ تو، ای صنم! کعبه سجود میکند  //  در طلب تو آسمان جامه کبود می کند

- یا غزل »به پایداری آن عشق سربلند« که گواه صادقی بر زندگی شخصی شاعر است:
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟   //   ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را؟

-2رثای عزیزان:

غزل »رحیل« با مطلع:
فریاد کزین عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت - همان : - 1/3 فضای این غزل نمودار غمی است که جان شاعر را میآزارد. این غزل با توجه به قراین معنایی و تاریخی احتمالاً رثای شاعر است در مرگ مادر که در سال 1326 ه.ش چشم از جهان فرو بسته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید