بخشی از مقاله

مسیحیت، در کنار یهودیت و اسلام، از ادیان ابراهیمی است که اعتقاد به یگانگی خالق هستی شاخصه اصلی اعتقادی این ادیان بهشمار میآید. بههمین جهت با وجود اختلافاتی میان مسیحیان در تفسیر حقیقت و مبدأ هستی، اعتقاد به توحید طرفداران جدی داشته است تا اندازهای که حتی در مواردی منکران توحید از سوی کلیسا طرد گردیدهاند. ولی در عین حال، اعتقاد به الوهیت عیسی مسیح و روحالقدس در کنار ذات باری تعالی که از آن به »تثلیث« یاد میگردد، اصل بنیادین در الهیات مسیحی بهشمار میآید، تاجایی که مسیحیان در دفاع از همین نظریه، دیدگاههای توحیدی مطلق را بدعتی در تاریخ و عقاید مسیحیت دانستهاند و اعتقاد به تثلیث را بهعنوان یکی از مهمترین شعایر دینی حفظ کردهاند. بهخاطر ناکامی مسیحیان در تلفیق این آموزه با اصل توحید، برخی نویسندگان، چنین اعتقاداتی را نه برآمده از درون مسیحیت، بلکه برگرفته از ادیان باستانی هندوئیسم و غیره میدانند. روشن است که اثبات چنین ادعایی چالش بزرگی را فراروی مسیحیان قرار داده و ضرورت بازنگری در عقاید تحریفشده آنان را میطلبد.
مقدمه:
مسیحیت یکی از ادیان آسمانی است که پیروان آن بهخاطر پیروی از دین توحیدی ابراهیمی و اعتقاد به یکتایی ذات، خود را یکتاپرست میدانند ولی در عین حال، به دلیل اعتقاد به سه اقنوم، از تثلیث، به عنوان یک راز کشفناشده، نیز دفاع میکنند؛ به این معنا که الوهیت در قالب سه شخصیت جدا ازهم تجلی یافته است، که در عین استقلال وجودی هریک، باهم کاملا مرتبط بوده و هماهنگ عمل میکنند و از این جهت حقیقت جوهری واحدی دارند.1 آنها میگویند: ما » پدر، پسر و روحالقدس را میپرستیم و شخصیت هریک را میشناسیم، با اینحال، با فروتنی کامل اعتراف میکنیم که آنها در مصاحبت و ماهیت یکی هستند.2« مسیحیان همچنانکه در اصل ذات تثلیث معتقد به یگانگی در عین سهگانگی هستند، در مورد کمالات و کارهای آنان نیز معتقدند، اجزای تثلیث در مقام ذات کمالات ویژه ای داشته و کارهای خاصی را انجام میدهند، ولی این تقسیمِ کاری به معنای نفی مشترک بودن کارها بین سه جزء تثلیث نیست، بلکه افعال آنها همانند ذاتشان، تفکیکناپذیر است.

منتهی در مقام مقایسه، به خاطر نوعی شباهت بین اعمال و ویژگیهای اجزاء، این کارها به یکی از اجزای تثلیث نسبت یافته و یا اختصاص مییابد. معیار کلﱢی در تقسیم وظایف و کارهای اجزای تثلیث آن است که آن دسته از کارهای الوهیت که در آنها قدرت تفوﱡق دارد، به پدر، آن دسته که در آنها حکمت نقش برتر دارد، به پسر و آن دسته که در آنها محبﱠت برتری دارد، به روحالقدس نسبت یابد؛ بنابراین، پدر، عنوانبه اصل الوهیّت تام،علّت» تامه همه چیز است«؛ پسر، کلمه و صورت خدا و علﱠت مثالی است که »همه چیز به واسطه اوست«؛ روحالقدس علّتغایی همه موجودات بوده و »همه چیز در اوست.3« ازهمینرو، خدای پدر اساساً با کار خلقت شناخته میشود، خدای پسر عامل اصلی در نجات بشر به شمار میرود و خدای روحالقدس ایمانداران را تقدیس میکند. اما در عینحال تاکید دارند که نباید بیش از حد بر مشخص و مجزا بودن این کارها، تاکید کرد، زیرا در کتاب مقدس آیات زیادی است که نشان میدهد، »پسر« و »روحالقدس« در کار خلقت سهیم بودهاند و نیز »پدر« و »روحالقدس» «پسر« را به جهان فرستادند تا نجات بشر را فراهم سازد. همچنین پدر و پسر در امر تقدیس ایمانداران سهیم هستند. که هرکدام در جای خود سهمی در نظام عالم تکوین دارند.

با وجود تلاشهای مسیحیان برای توجیه آموزه »تثلیث«، این اصل با آموزههای دین توحیدی ابراهیمی سازگاری ندارد و توجیههای مسیحیان نیز در باره این آموزه قانعکننده نبوده است. بههمین جهت، برخی نویسندگان، چنین اعتقاداتی را نه برآمده از درون مسیحیت، بلکه برگرفته از ادیان باستانی هندوئیسم و غیره میدانند. زیرا تحقیقات در باره آموزه تثلیث بیانگر آن است که مشابه این اعتقاد در آیینهای پیش از مسیحیت نیز وجود داشته است. از اینرو، احتمال تاثیرپذیری مسیحیت از آنها تااندازهای تقویت میگردد. از جمله بتپرستان هندو، ساکنان اولی اروپا، یونانیها، فارسها، رومیها، کلدانیها، آشوریها، بابلیها، مصریهای قدیم و بودائیها، تماما در تبیین ارتباطشان با عالم ماوراء ماده از نوعی اعتقاد به تثلیث دفاع نمودهاند.5 در این میان، آیین هندوئیسم بیش از همه به آموزه تثلیث معتقد بودهاند، این آموزه از عقاید اصلی و روشن آنها بهشمار میآید و آنان از سه موجود مقدسی به نام »برهمن، شیوا، ویشنو« نام میبرند. ازاینرو، در تبیین آموزه تثلیث مسیحی، رابطه آن با اعتقادات مشابه در آیینهای پیش از آن، بخصوص هندوئیسم، نیاز به بررسی و ارزیابی جدّی دارد، تا از این طریق خاستگاه اصلی شکلگیری این عقیده در مسیحیت و رابطه آن با توحیدی بودن این دین ابراهیمی نیز روشن گردد.
دیدگاههای مطرح در الهیات مسیحی:

در تاریخ مسیحیت نظریههای گوناگونی در باره خداوند شکل گرفته است که اعتقاد به تثلیث یکی از آنها و مهمترین آنهاست. در این میان، اعتقاد به توحید نیز طرفدارانی داشته است تا اندازهای که حتی در مواردی منکران توحید از سوی کلیسا طرد گردیده و اصل توحید تثبیت شده است. برخی از مهمترین عقاید مطرح در الهیات مسیحی عبارتند از:

الف - دیدگاه توحیدی: اعتقاد به توحید یکی از مهمترین عقاید مسیحیان اولیه به شمار میآید. از جمله یکی از قدیمیترین فرقههای مسیحی فرقهای به نام آبیون، عیسی - ع - را تنها رسول خداوند میدانستند و معتقد بودند مقام الوهیت منحصر به ذات مقدس الهی است. همچنین رسالههایی که در قرون ابتدایی در دسترس مردم قرار داشته است اغلب عیسی - ع - را پیامبری چون پیامبران دیگر و خداوند را واحد میدانستهاند. بر همین اساس، در چند قرن اخیر نیز نهضت توحیدی در اروپا احیا شد. چنانکه در سال1600 سوسینوس مکتب پروتستانی »سوسیانیزم« به وجود آمد که اعتقاد به تثلیث را متأثر از عقاید ناقص فلاسفه یونان دانسته و رد میکردند، الوهیت عیسی - ع - را قبول نداشتند، بلکه تنها اورا انسانی برتر میدانستند. همچنین نخستین کلیسای ضد تثلیث در حدود سال 1556م، در لهستان تأسیس شد. اما باوجود آن، در عصر کنونی شمار یکتاپرستان مسیحی زیاد نیستند و بلکه طبق برخی آمارها، تنها حدود 200 هزار پیرو دارند.

ب - نظریه تبنّی - فرزند خواندگی - : این دیدگاه منسوب به پولوس ساموساتایی پاتریاک انطاکیه است که در سال260م آنرا مطرح کرده است. در این نظریه مسیح - ع - انسانی عادی است که از امتزاج روحالقدس و مریم - ع - بدست آمد و در روز تعمید 30 - سالگی - از ناحیه خداوند قدرت الهی یافت و فرزند او خوانده شد. بنابراین، اطلاق لفظ خدا یا فرزند خدا بر مسیح - ع - اطلاق غیر حقیقی است و هیچ شائبهی تعدد در خداوند نیست. ولی این عقیده سبب شد که پاپ پولس را محاکمه و تبعید کند.

ج - سابلیانیزم و نفی تثلیث: سابلیوس ؛ که دیدگاه او به »سابلیانیزم و مونارکیانیزم کیفی یا مقامی« معروف است، در اواسط قرن سوم - حدود 260م - برای اینکه ثابت کند که در مسیحیت سه خدا وجود ندارد، این عقیده را رواج داد که خداوند هم ذاتاً و هم در اقنوم واحد است منتهی خود را به سه شکل و یا سه نقاب مختلف نشان داده است: خدای پدر به عنوان خالق، خدای پسر به لحاظ اتحاد با طبیعت بشری و روحالقدس به لحاظ ایصال نعمت و رحمت به بشر. 9 بنابراین، پدر و پسر و روحالقدس سه اقنوم ازلی دارای یک ذات الهی نبودند، بلکه سه شکل و یا سه اسم بودند که خدا خود را به وسیله آنان ظاهر فرمود و شناساند.10 شکل تازه این تعلیم در سال1915 وارد نهضت پنطیکاستی نیز شد که پیروان آنرا »فقط عیسی « میگویند. نتیجه این دیدگاه آن است که این خدای پدر بود که لباس بشریت بر تن کرد نه خدای دیگری به نام ابن و همین خدای پدر بود که بر صلیب درد را تحمل کرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید