بخشی از مقاله

چکیده

نوشتار حاضر سعی بر آن دارد تا با اتخاذ رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی از خلال تفسیر تجربه زیسته مهاجران جنوبی ساکن در شهر اصفهان به بررسی پدیدهپذیرش اجتماعی براساس عامل لهجه بپردازد. با در نظر داشتن این هدف، از روششناسی کیفی با رویکردی پدیداری استفاده شده است تا واقعیت را آنگونه که کنشگران اجتماعی واقعی میدانند تفهم کرد.

اطلاعات با استفاده از روش هفت مرحلهای کلایزی و از طریق 18 مصاحبه عمیق به دست آمده است. یافتهها حاکی از آن است که مهاجران جنوبی ساکن در اصفهان نه تن ها در جریان مهاجرت خود با پدیدهعدم پذیرش مواجه شدهاند، بلکه این عدم پذیرش را به خاطر عامل لهجه میدانند و تجربیات مبتنی بر احساسات ناخوشایندی را داشتهاند. مهاجران لهجهخود را عاملی مبتنی بر ویژگیهای هویتی تلقی می کنند که بر اثر آن خود را از دیگران متمایز میدانند و فرآیندهای زمینهای چون تأثیر روانی جنگ و مهاجرت، عقاید قالبی و پیش فرضهای فرهنگی و تأثیر عامل زمان را در ایجاد تجربهعدم پذیرش لهجهخود که برایشان تجربههای ناخوشایند احساسی رقم زده است موثر میدانند.

-1 مقدمه
از پیامدهای جمعیتشناختی جنگها، مهاجرت1 گروههای جمعیتی به صورت اجباری در داخل مرزهای کشورها و یا بیرون از آنهاست. بالتبع، در جریان جنگ ایران و عراق، ساکنان مرزهای درگیر جنگ و شهرهایی که در برهههای مختلف شاهد درگیری بودند مجبور به تندادن به جریان مهاجرت اجباری شدند. ساکنان استانهای جنوبی بهویژه استان خوزستان، از جمله افرادی بودند که به استانهایی نظیر اصفهان نقل مکان کردند. برخی آمارها حاکی از آن است که دو و نیممیلیون نفر در طول هشتسال جنگ در ایران مجبور به ترک خانههای خود و مهاجرت به استانهای مرکزی و شرقی شدند. 

چنانچه هر منطقه با مختصات فرهنگی خاص، حایز گویش و لهجهخاصی میباشد که با دیگران متفاوت است و این یکی از فاکتورهای تشخیص تعلق فرد به منطقهجغرافیایی و فرهنگی خاص محسوب میشود. در تحقیق حاضر با اتخاذ رویکرد تفسیرگرایانه به تحلیل تجربهزیستهمهاجران جنوبی - خاصه استان خوزستان - که در سالهای جنگ به اصفهان روانه شدهانددر رابطه با پذیرش اجتماعیِ آنان براساس لهجهجنوبی شان پرداخته شده است. در پارادایم تفسیری تأکید بر فعال بودن و عاملیت فرد در معناسازی و معنادهی به موقعیتهاست. واقعیت از خلال روابط انسانی و در بیناذهنیت افراد و با تکیه بر کنشهای موقعیتمند و معنادار آنها ساخته و تفسیر میشود.

برهمیناساس در پژوهش حاضر با استفاده از رویکرد کیفی و روششناسی پدیداری بدین موضوع پرداخته شده است که مهاجران جنوبی در شهر اصفهان چه تجربهای از تفاوت لهجه و پذیرفته شدن و یا نشدن براساس این عامل در جامعهمقصد داشتهاند.

آنچه در پارادایم تفسیری بسیار حایز اهمیت است، نگاه از درون و رویکرد تفهم همدلانه است، چنانچه باید افراد را در جریان زندگی روزمره، سازندهمعانی و برسازندهموقعیتها دانست. لذا برای نیل به این منظور، بیش از هر چیز باید از استراتژیهای پژوهش استفهامی بهره برد. بلیکی، استفهام را آن دسته از راهبردهای پژوهشی معرفی میکند که تعابیر تخصصی را از خلال تعابیر روزمرهکنشگران به دست ما میدهند.

-2 طرح مساله

نوشتار حاضر سعی بر آن دارد تا با اتخاذ رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی و روششناسی پدیداری از خلال تفسیر تجربهزیستهمهاجران جنوبی ساکن در شهر اصفهان به بررسی پدیدهپذیرش اجتماعی براساس عامل لهجه بپردازد. استان اصفهان در خلال جنگ یکی از مهاجرپذیرترین استانها بهویژه از مناطق جنوبی کشور بوده است. پس از اتمام جنگ تحمیلی بسیاری از مهاجران تدریجاً به استانهای خود بازگشتند اما بسیاری نیز در این استان باقی ماندند.

اما مهاجرت صرفاً به تغییر مکان از جایی به جای دیگر محدود نمیشود بلکه زندگی افراد را به کلی دستخوش تغییرات بزرگ کرده و در بسیاری موارد مشاهدهتفاوت در مبدا و مقصد و سعی در تطبیق با زندگی جدید و ... نیازمند تحمل مشقتهای فراوانی خواهد بود. متاسفانه در حال حاضر آمار قابل ارجاع و اطمینان کاملی از تعداد دقیق مهاجران جنوبی ساکن در اصفهان در دست نیست و آنچه آمارهای جمعیتی بدان اکتفا میکنند ذکر تعداد نفراتی است که در هر سرشماری در شهرها سکونت دارند ولی در جایی غیر از آن شهر به دنیا آمدهاند و غیر بومی محسوب میشوند.

مهاجرت نهتنها بهعنوان یک پدیدهجمعیتشناختی، بلکه بهعنوان یک عامل تغییر فرهنگی- اجتماعی میتواند نقش مهمیدر کنشهای متقابل بین افراد جامعه ایفا کند. یک سوی این ماجرا مهاجران هستند و در سوی دیگر جمعیت میزبان. شاید بتوان مدعی شد که هرچه تفاوتهای فرهنگی بیشتری میان این دو دسته وجود داشته باشد، مسایل بیشتری نیز پیرامونشان مطرح خواهد شد.

پژوهشگر این تحقیق، پیش تر در مطالعاتی مقدماتی - پایلوت - دریافته بود که بسیاری از مهاجران جنوبی لهجه متفاوتشان را بهعنوان اولین عاملی که در برخورد با جامعهمیزبان جلب توجه میکرده و باعث عدم پذیرش اجتماعی آنان میشده عنوان میکردند. بر همین اساس در این تحقیق سعی بر آن شد تا معنایی که مهاجران از خلال تجربه شان از تفاوت در لهجه به پذیرش اجتماعی میدهند واکاوی شود. آنچنان که در رویکرد تفسیری و روش شناسی پدیداری تجربهمعناسازی افراد در جریان زندگی روزمرهشان و فرآیند ساخت واقعیت مورد تأکید قرار میگیرد.

در این تحقیق نیز با تأکید بر رویکرد توصیفات مفصل1 و فهم همدلانهتجربهمهاجران از برخورد با لهجهمتفاوتشان، سعی شده تا معنای ذهنی آنان از قرار گرفتن در موقعیت تفاوت لهجه و پذیرش اجتماعی برایناساس تفسیر شود. دراین میان تجربه برای پژوهشگر به مثابه»امری معنادار، تفسیرپذیر و زنده« است. - محمدپور و همکاران،1388، - 312 لذا باید دانست کهاین تجربه درون متنی منحصر به فرد تولید شده است و درون آن زمینه قابل فهم است.

چنین دیدگاهی را دارای دو مؤلفه در نظر گرفتن رابطههای درونی و پرهیز از تعمیمدهی کلان می داند.

-3 اهمیت مطالعه و اهداف

پژوهش حاضر با استفاده از روششناسی پدیداری در پارادایم تفسیری در پی رسیدن به این هدف کلی بوده است که تجربه زیستی مهاجران جنوبی بر اثر جنگ هشتساله مابین ایران و عراق چگونه بوده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید