بخشی از مقاله
چکیده
اساسا هر نظام و حکومتی دارای خصوصیاتی است موجب برتری و امتیاز آن حکومت از دیگر نظام ها می گردد، واین ویژگی ها ریشه در اندیشه های دینی، علمی، سیاسی و اجتماعی حاکم دارد، بنابراین، حاکم هر اندازه از معارف الهی، دانش بال، اقتدار سیاسی و اجتماعی برخوردار باشد به همان اندازه ویژگی های نظام برجسته تر و ظهور و بروز خاصی خواهد داشت امام علی - ع - فقط در یک دوره کوتاه توانست، عالی ترین نمونه انسانی حکومت را به همه نسل ها در سراسر تاریخ عرضه نماید. پژوهش حاضر در تلاش است مهمترین ویژگی های اخلاقی امام - ع - و تاثیر آنها را در شیوه حکومت داریشان مورد بررسی قرار دهد. مقاله حاضر بر محور این پرسش قرار دارد که اخلاق او تا چه حد توانسته است بر قلمرو حکومتیش تاثیر بگذارد. این پژوهش به شیوه توصیفی - تحلیلی، و با استفاده از اسناد و مدارک مرتبط، صورت گرفته است. یافته های این تحقیق بیانگر آن است که تقوا، عدالت طلبی، مردم داری و اصلاحات اجتماعی را میتوان از جمله برجستهترین ویژگی های حکومت حضرت علی - ع - دانست؛ به گونهای که وی میدانست با اهتمام به این چند ویژگی، سعادت جامعه میسر خواهد شد.
کلمات کلیدی: شیوه حکومت، امام علی - ع - ، تقوا، عدالت طلبی، مردم داری.
مقدمه
لایحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق1
- جز مومن تو را دوست ندارد و جزمنافق از تو کینه ندارد -
اینکه تمامی فرق اسلامی خاصتا شیعه و سنی بر فضیلت ایشان اتفاق نظر دارند مورد تردید هیچ آگاهی نیست. سوای از اینکه بعد از پیامبر چه اتفاقاتی افتاد ، اما همه نیک می دانیم که این اتفاقات به هیچ وجه بر سیر و سلوک علی بن ابی طالب تاثیر نگذاشت. هنگامی که زندگی صلحا و صدیقین و فی المجموع انسان های نیک مورد بررسی واقع می شود اکثرا جنبه های اخلاقی آن ها مورد نظر است.اما در مورد علی - ع - موضوع چیز دیگریست.چرا که ایشان حاکم بودند.علی هذا تمامی نکات و زوایای زندگی ایشان به نوعی با - - خلق حکومتی - - که داشته است پیوند می خورد.دیگر قرار نیست یک مسئله اخلاقی را فقط محدود به زندگی شخصی وی بدانیم و اینکه چگونه با زنان و فرزندانش برخورد داشته است.بلکه باید این پرسش را طرح کرد که اخلاق او تا چه حد توانسته است بر قلمرو حکومتیش تاثیر بگذارد.
از تاریخ بر می آید که در هنگام به خلافت رسیدن حضرت علی - ع - قلمرو جهان اسلام بخش عظیمی از دنیای آن روزها را در بر می گرفت.بدین معنا دیگر قرار نیست برای حجاز و یمن و... تصمیم گیری بشود بلکه الآن مسئله بخشی از آفریقا هم مطرح است.اکنون مسئله میلیون ها انسان مطرح است که غالبا بزور زبان همدیگر را می دانند و از خلق و خوی همدگیر آگاه نیستند و از لحاظ جامعه شناسی نیز اختلاف شدیدی با هم دارند. از طرف دیگر ، از بد روزگار درست در اوج تشویش های آن زمان ها بود که ایشان زمام حکومت اسلامی را بدست می گیرند.صفین و نهروان تنها بخش بسیار کوچکی از این هرج و مرج ها بود که ما امروز به آن جنگ داخلی می گوییم!
یعنی اگر بخواهیم فراتر رویم باید مطرح کرد که اخلاقیات علی بن ابی طالب - ع - تا چه حد بر سیاست داخلی و خارجی تاثیر گذاشته است؟ باید اشاره کنم که وظیفه حاکم اسلامی به نوعی ترویج مبانی اخلاقی - در حیطه اسلام - میباشد.چرا که در نظام اسلامی فرض بر آن گرفته می شود که گسترش و ترویج معنویات - شامل تقوا و... - باعث اصلاحات حداقل در زمینه اخلاقی می شود که این موضوع نیز می تواند به اصطلاحات اجتماعی و اقتصادی و... منجر شود.بنابراین حضرت علیه السلام قطعا در آن زمان خود را حافظ و پرچمدار اخلاقیات اسلامی میدانست و می کوشید که با گسترش فضایل و معنویات اسباب اصلاحات را در هر زمینه ای در جامعه خویش فراهم آورد.
اشاره مهم تر اینکه نباید گمان رود که ایشان به ترویج معنویات صرفا در قالب نمایش سیر و سلوک خودش می پرداخت.به بیانی واضح تر ، نباید این توهیم ایجاد شود که ایشان با اعمال خودش می خواسته که به مردم نوع رفتار درست را بنمایاند ، بلکه این اصلاحات خواهان یک همت عظیم است.چرا که اگر حضرتش می خواست این کار را انجام دهد شاید تنها مسجدی که در آنجا وعظ می کردند مورد سامان قرار می گرفت و دیگر اطرف و اکناف عالم اسلامی متروک می ماند.
بنابراین مانند هر مصلح دیگری انتظار می رفت که این اصلاحات در قالب آموزش و تعالیم و بویژه قانون باشد.چرا که امام علی بخوبی درک کرده بود که از لحاظ آموزشی باید مردم را اصلاح کرد.اینکه حضرت توصیه به عدالت و تقوا و ... دارند ، مراد ایشان در واقع آموزش این مفاهیم است.فراموش نکنیم که ایشان در حالی این حرف ها را می زننند که قرن ها بعد عده ای مسئله آموزش را مطرح می کنند:
»نظام آموزش و پرورش یکی از کارگزاران مسؤول در فراگرد پرورش سیاسی است. محققان… همبستگی های مثبتی بین آموزش و پرورش و آگاهی و مشارکت سیاسی مشاهده کرده و نتیجه گرفته اند که برخورداری از تحصیلات رسمی بالاترین تأثیر را بر نگرش های سیاسی دارد و هیچ متغیر دیگری در تعیین نگرش های سیاسی، با متغیر آموزش و پرورش قابل مقایسه نیست.2« درست است که فقه در آن زمان هنوز تدوین نشده بود و بصورت امروزی یا دست کم دو قرن بعد از آن روزگاران هم در نیامده بود.ولی به هر حال طبق قانون و شریعت اسلام مملکت اداره میشد که بعدا این قوانین بصورت فقه در آمد.
علی هذا یکی از راه های ترویج فضایل و معنویات قانون بود.یعنی باید در هر مسئله که قرار بود قانونی وضع شود - اجتهاد - رعایت اخلاق می شد. اصولا تمامی کسانی که از ابتدا برای سیاست و امور مملکت داری نظریه پردازی کرده اند وجه اخلاق را در آن لحاظ نموده اند.اصولا اخلاق در نظر تمامی اندیشمندان تاریخ جایگاهی والا دارد و هر کدام از آن تعاریفی دارند.بخصوص متفکران غربی همواره سعی داشته اند که برای راه درست اصلاح تعریف درستی از اخلاق ارائه دهند.ارسطو ، افلاطون تا برسد به ماکیاولی و آیزا برلین.اما نزدیک ترین تعریف به اخلاق از دید حضرت علی تعریفیست که ارسطو آن را ارائه می دهد:
«آنچه انسان می کند برای جلب نفع و خیری است یعنی عمل انسان را غایتی است وغایات مطلوب انسان مراتب دارند آنچه غایت کل و مطلوب مطلق است، مسلما سعادت و خوشی است اما مردم خوشی را در امور مختلفه می انگارند بعضی به لذات راغبندو برخی به مال و جماعتی به جاه اما چون درست بنگریم می بینیم که هیچ وجودی به غایت خود نمی رسد مگر این که همواره وظیفه ای را که برای او مقرر است، به وجه احسن اجرا کند و انجام وظیفه به وجه احسن برای هر وجودی فضیلت او است پس غایت مطلوب انسان یعنی خوشی و سعادت به فضیلت حاصل می شود3«
2جامعه شناسی آموزش و پرورش ، دکتر علی علاقه بند،ص 74 3لغتنامه دهخدا-ذیل ماده ارسطو