بخشی از مقاله

چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش برنامهی درسی در تربیت دانشآموزان مطابق مقضیات زمان است. با جستجو در منابع تربیتی اطلاعات جمع آوری و با روش توصیفی - تحلیلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها در پاسخ به این سوال که تربیت فرزندان با توجه به مقضیات زمان چه مختصاتی دارد و کدام نوع برنامه درسی در تربیت با مقتضیات زمان مناسبت دارد؛ نشان داد که تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم و اساسی دارد.

براساس دو نظریه کلی حال نگر و آینده نگر در دیدگاه تطابق اجتماعی رشد و کمال فرد از یک طرف و کیفیت اوضاع و احوال اجتماعی از سوی دیگر در یک رابطه تعاملی و تأثیر متقابل با یکدیگر قرار دارد. بهبود شرایط اجتماعی نیز در گرو تربیت، رشد و کمال فرد است. نظریه حال نگر به اصالت فرد معتقد است و اینکه با تربیت افراد برای شرکت موثر در جامعه کنونی، میتوان ضمن ایجاد رابطه سازنده بین فرد و جامعه، نسبت به ایجاد اطلاعات و تغییرات تدریجی در جامعه نیز امیدوار بود. نظریه آینده نگر به اصالت اجتماع معتقد است و ایجاد شرایط مطلوب اجتماعی را پیش شرط قطعی نیل به نظام تعلیم و تربیت صحیح میداند، چرا که این شرایط اجتماعی است که در حقیقت تعیین کننده چگونگی کیفیت تربیت است.

الگوهای مورد استفاده برنامهریزان درسی، نباید به عنوان عوامل ثابت و تغییر ناپذیر نظام تعلیم و تربیت تلقی شود. برعکس، خلاقیت و قابلیت انطباق با نیازها و شرایط محیطی، باید از زمره اساسیترین خصایص طرحهای برنامهریزی درسی موجود و الگوهای جدید باشد. برنامهدرسی درصدد جرح و تعدیل شکاف بین نسل جدید و قدیم است. الگوی مناسب با تربیت مقتضیات زمان بازسازی اجتماعی یا تطابق اجتماعی است که تربیت فرزند و به طور کلی تعلیم و تربیت را بر اساس نیازها و مقتضیات جامعه و افراد میداند. معتقد است فرزندان را باید متناسب با مقتضیات زمانه خویش و جامعه تربیت کنیم تا بتوانیم شکاف بین نسلها را کاهش بدهیم و تعادل را بین نسل جدید و قدیم حفظ کنیم و گفت و گو اثربخش باشد.

 مقدمه

عدهای تعلیم و تربیت را آمادگی می دانند. آمادگی برای تحصیل حقوق و اخذ مسئولیت در دورهی سالمندی مورد توجه ایشان است. به نظر این عده بچه در حال حاضر به عنوان یک عضو جامعه که حقوق و امتیازات خاصی دارد مورد توجه نیست بلکه آماده کردن او برای زندگی آینده مورد نظر است. چنانکه جان دیویی میگوید بچهها به منزلهی داوطلبانی هستند که نام آنها در » لیست « یا صورت اسامی آیندگان ذکر شده است.

بچهها در زمان حاضر زندگی میکنند، احتیاجات و خواستها و تمایلات ایشان با آنچه مربوط به سالمندان است فرق دارد. همین احتیاجات و خواستها ، محرکهای مؤثری در رشد و یادگیری بچهها هستند. بنابراین وقتی فقط آمادگی بچه را برای آینده مدنظر قرار دهیم قهراً نمیتوانیم از محرکهای فعلی استفاده کنیم. آینده از هر جهت برای بچه مبهم و غیر قابل پیش بینی است. در اینجا توجه به این نکته ضروری است که حتی آیندهی بچه با توجه به جنبههای اجتماعی، عقیدتی، سیاسی، علمی و سایر مسائل زندگی برای خود مربی نیز مبهم است.

بنابراین چگونه میتوان وضع حاضر بچه را مورد غفلت قرار داد و او را برای آیندهای نا معلوم آماده کرد. یک اشکال مسامحه و تردید رائی است که در مورد تربیت بچه جهت آینده بوجود میآید، زیرا فاصلهی آینده تا زمان حاضر خیلی زیاد است و نباید برای رسیدن به آن عجله نمود. از طرفی فرصتهای متعددی که جهت رشد و تشکیل شخصیت بچه در زمان حاضر وجود دارد مانع از این میشود که وضع فعلی او را مورد غفلت قرار داده و به آیندهی او نگاه کنیم. از سوی دیگر مربی میخواهد اعمال بچه را روی میزانها با استانداردهایی که مربوط به گذشته و برای دیگران وضع شده است مورد سنجش قرار دهد و به میزانهایی که برای بچه اهمیت دارد توجه نمی کند.

و نهایتاً اینکه نقدی که جان دیویی نسبت به این نظریه دارد این است که عدم توجه به احتیاجات و خواستهای بچه مسألهی بزرگی برای مربیان ایجاد میکند و آن مسأله این است که چگونه میتوان توجه بچهها را به آینده جلب کرد. در اینجاست که مربیان مجبور میشوند از وسائلی که موجب مسرت خاطر یا ناراحتی بچه هستند استفاده نمایند یعنی با تشویق های بیرویه یا تهدیدهای بیمعنی بچهها به برنامههای تعلیماتی که به اصطلاح آنها را برای آینده تربیت میکنند متوجه سازند و ایشان را در واقع تعمیق نمایند.

در اینجا باید متوجه بود که نظر جان دیویی این نیست که بچه را نباید برای آینده تربیت کرد بلکه چون او به تعلیم و تربیت به عنوان یک رشد کننده نگاه میکند برای او آینده به اندازهی زمان حاضر اهمیت دارد. زیرا پایهی زمان حاضر در گذشتهی بچه قرار دارد و تربیت این بچه در زمان حاضر از آیندهی وی جدا نیست و برای اینکه طفل در آینده بهتر بتواند با مسائل مربوط به زندگی مواجه شود باید احتیاجات فعلی او تأمین شده و استعدادهای او کاملاً رشد نماید تا در آینده که خود نتیجهی همین زمان حاضر است بهتر بتواند زندگی کند.

بنابراین منظور جان دیویی این است که توجه به آینده لازم و ضروری است ولی این امر مستلزم این نیست که وضع فعلی بچه را از نظر محو کنیم و احتیاجات، استعدادها، رغبت و تمایلات فعلی او را به هیچ فرض کنیم و فقط به پرورش او برای آیندهی نامعلوم او اقدام نماییم . برخورد تضاد گونه بین نسلی زمانی شکل می گیرد که هم جهتی ارزشی و رفتاری وجود نداشته نباشد . در اینکه برخورد تضادگونه بین نسیلی امری تاریخی است اشاره به این نقل قول لازم است:

» اگر اجازه دهیم اعمال بی سابقهی نسلهای جوانتر ما ادامه یابد، تمدن ما محکوم به نابودی است.« این گفتاری است که بر یک لوح باستانی کشف شد. در شهر اور - از مراکز مهم تمدن سومری که به گفته تورات زادگاه ابراهیم نبی بوده در حدود 3500 سال از میلاد شهر آبادی بود - نقش بسته است. این جملات بازتاب عقیدهای نسبت به جوانان است که در هر عصری شایع است. بنابراین عقیدهی جوانان هر دوره نسبت به گروههای سنی و تعهد اندکی که به نظم اجتماعی مستقر دارند و مظهر سرکشی و طغیان علیه هنجارهای حاکم به شمار می رود .

به عبارتی دیگر، این گفتار نشان از دغدغه همیشگی نسل مسنتر در حفظ موجود از کانال فرهنگ پذیری و اجتماعی شدن است. فرهنگ پذیری با انتقال ارزشها، باورها و هنجارهای جامعه به نسل جوانتر ممکن میشود chitsaz,2004 - به نقل از افلاکی فرد و همکاران، . - 1392 امام علی علیه السلام توصیه فرمودهاند که آداب و رسوم زمان خود را به فرزندانتان تحمیل نکنید و آنان را به اعمال روشهای عصر خودتان ملزم ننمایید، که آنها برای زمان دیگری آفریده شدهاند.

وظیفه شما این است که با تحولات تکاملی جهان پیشروی کنید و فرزندان را با مقتضیات زمان خودشان تربیت نمایید تا بتوانند خود را با شرایط زمان تطبیق دهند و به شایستگی با جامعه همکاری و سازش نمایند. ولی هرگز به آنان اجازه نمیدهد که به نام تغییر شرایط زمان، سنن اساسی و سعادت بخش اجتماع را نادیده انگارند و از حدود مقررات قطعی اسلامی، که در همه ادوار پایه سعادت و رستگاری انسان هاست، قدمی فراتر بگذارند.

یک عنصر مهم در مدرنیسم، فاصله گرفتن از گذشته، فاصله گرفتن از کهنه، و دور شدن از سنت است. زیرا » مدرن« ناظر به زمان حال است. از همین رو، مدرنیسم با مفهوم » پیشرفت« ملازم میشود، مفهوم زمان حال و زیستن در زمان حال و خود را از قید و بندهای سنتها آزاد کردن به میان میآید و به منزلهی زمینهای برای امکان پیشروی و پیشرفت لحاظ میشود. در این جاست که تأکید کانت بعد از دکارت بر مفهوم روشنگری قابل توجه است. مفهوم روشنگری با نظر به تأکیدی که کانت بر عقل و نقش آن هم از لحاظ فردی و هم از لحاظ اجتماعی داشت، سهم کانت را در بسط مفهوم مدرنیته نشان میدهد.

هگل هم مفهوم پیشرفت را که یکی از مفاهیم مهم مدرنیسم به شمار میرود به زبان فلسفی بیان میکند و بر آن است که روح مطلق هستی در حال حرکت به سمت نقطهی مطلوبی است که در آن نقطه، تحقق کامل پیدا میکند و به کمال خود دست مییابد و جلوهی این کمال نیز در جوامع بشری و نهادهای اجتماعی ظهور میکند. وقتی آرای هگل در ذهن مارکس مؤثر واقع شد، او هم به نحوی از پیشرفت سخن گفت؛ جریانی که از جوامع بسیط اولیه شروع میشود و به تدریج در بستر تاریخ حرکت میکند و به سوی جامعهای آرمانی و مطلوب پیش میرود. بدین ترتیب، عنصر پیشرفت، از عناصر اساسی و مهم در مدرنیسم بوده است .

قرآنکریم محور دعوت پیامبران را عموماً و حضرت محمد - ص - را خصوصاً تربیت و تکمیل فضایل اخلاقی قرار داده است. آنچه به انسان ارزش والا میدهد و هدفهای عالی میبخشد و او را انسان به معنی حقیقی میسازد، تربیت ایمانی و اخلاقی است؛ نه علم و ابزار زندگی. وظیفه سنگین و مقدس تربیت را هیچگاه علم و آموزش نتوانسته است و نمیتواند به دوش بگیرد. بدین سان در نظام تربیتی اسلام از فرد خواسته میشود همت خود را به قدر معین در راه خودسازی و تغییر نفس خود به کار بندد و در این راه هم از جهت عقلی و هم از عملی و اخلاقی در تغییر محیط خویش و ساختن و شکل دادن آن مطابق با خواستههای خود اهتمام ورزد - سبحانی نژاد و رضایی فریمانی،. - 1390 لذا این سوال مطرح است که تربیت فرزندان با توجه به مقضیات زمان چه مختصاتی دارد و کدام نوع از برنامه درسی در تربیت با مقتضیات زمان مناسبت دارد.

.2 بحث و نتیجه گیری

برنامهریزی درسی ظرفیتی به وسعت وسیع ترین تصمیمات برای میلیونها دانش آموز تا ظرفیتی با محدوده تصمیمات خاص بوسیله معلم درباره یک پروژه خاص برای یک کلاس خاص و یا یک دانش آموز خاص را داراست. واضح است که مدرسه بدون عرضه یک برنامه به متربیان نمی تواند اهداف تربیتیاش را به پیش ببرد. هر آنچه که مفهوم برنامه درسی است، چه آن برنامه به عنوان مجموعهای از پیش تعیین شده از موانع آموزشی باشد که دانش آموزان بایستی بر آنها فایق آیند یا طیفی از تجربیاتی که کودک در مدرسه فرا خواهد گرفت، مدرسه به عنوان موسسهای است که مأموریتش تنظیم مجموعهای از اهداف یا دستورالعملها، فعالیتها، برنامهها و ابزاری است که مشارکت شاگردان در وظایفشان و تحصیل را فراهم می سازد - آیزنر، . - 1985 با این توصیف، طرح یک برنامه درسی تحت تاثیر تصمیمات متنوعی است که این تصمیمات دامنهای از انواع تصمیمات خیلی خاص تا تصمیمات کلی با جهتگیریهای زمانی آینده و اکنون را در بر خواهند داشت.

منظور این است که توقعات مربی و تکالیفی که او برای بچه معین میکند بدون توجه به وضع فعلی تعیین میشود. چنانکه گفته شد این میزانها مربوط به گذشته و حال سالمندان هستند و معلوم نیست که در آینده نیز برای بچهها که خود سالمندان آن موقع را تشکیل می دهند با اعتبار باشند. در میان اندیشمندانی که در مقوله زمان و نسبت آن با برنامه درسی اندیشیدهاند، آیزنر و دیویی را میتوان صاحب دیدگاههایی منحصر به فرد دانست - مهرمحمدی، . - 1389 آنها با ترکیب حال و آینده، دیدگاهی درباره تعلیم و تربیت و برنامه درسی ساختهاند. آیزنر نگاهی را تحت عنوان آینده گرای حال گرا معرفی میکند، دیویی نیز نگاه حالگرای آینده گرا را معرفی میکند.

نگاه آیزنر تمرکز بر قابلیتهای اساسی مورد نیاز در آینده با تکیه به تجارب محسوس و ملموس اکنون دارد، در این نگاه تعلیم و تربیت و برنامه درسی در آینده ایستاده و به حال متمسک میشود و آینده را به حال پیوند میزند. در نگاه دیویی تعلیم و تربیت و برنامه درسی در حال ایستاده و به تدارک آینده میاندیشد، به عبارت دیگر حال به آینده پیوند زده میشود - مهرمحمدی، . - 1389 میتوان گفت در تعیین هدفها و به تبع آن سایر عناصر برنامه درسی، ضروری است به نیازهای آنی و آتی شاگردان توجه شود تا آنان با عبور از واقعیتهای زندگی خود رو به سوی آینده داشته باشند.

پاسخ به این سوال که تربیت دانش آموزان برای کدام زمان، سؤالی است که پاسخی را برای آن نمی توان فراهم نمود. بنابراین بایستی یک نگاه بدیل مهیا سازیم یعنی حالگرای آینده نگر که یک پارادکس را پیش میکشد. و معرف پیچیدگی تعلیم و تربیت است و مستلزم فاصله گرفتن از اندیشه ها و راه حلهای تک بعدی نمیباشد. و در هر دو موضع حالگرایی و آیندهگرایی حقیقت غیر قابل انکار و غیر قابل اغماضی نهفته است که به تنهایی قابل دفاع نیست. 

از منظر کنترل میتوانیم برنامه درسی را متکی به کنترل درونی و کنترل بیرونی تقسیم بندی کنیم که در برنامهی درسی حال گرای آینده نگر هم زمان به کنترل درونی و بیرونی می پردازد. خلاصه اینکه برنامه درسی و تعلیم و تربیت برسکوی حال ایستاده و به تدارک آینده میاندیشد. و برنامهریزان درسی بایستی زمان را آن گونه که دیویی مدنظر دارد ترسیم نمایند. یعنی حالی که از در آمیختن با آینده معنا و جهت مییابد، مدنظر است - مهرمحمدی،. - 1389 الگوهای مختلف برنامهریزی درسی، باید بر اساس نیازهای متغیر زمان مورد استفاده برنامهریزان قرار گیرد. الگوهای قدیمتر برنامهریزی درسی، باید تجدید نظر و اصلاح شود و الگوهای جدیدتر براساس تغییرات حادث در علوم، جوامع و علایق و نیازهای دانشآموزان به وجود آید.

الگوهای مورد استفاده ا برنامهریزان درسی، نباید به عنوان عوامل ثابت و تغییر ناپذیر نظام تعلیم و تربیت تلقی شود. برعکس، خلاقیت و قابلیت انطباق با نیازها و شرایط محیطی، باید از زمره اساسیترین خصایص طرحهای برنامهریزی درسی موجود و الگوهای جدید باشد. نظریه بازسازی اجتماعی بر تقدم نیازهای جامعه بر نیازهای فرد مبتنی است. رشد و کمال فرد به بهبود و دگرگونی شرایط اجتماعی بستگی دارد؛ بهبود شرایط اجتماعی نیز در گرو تربیت، رشد و کمال فرد است حتی پذیرش وجود چنین تعاملی از سوی هر دو نیز برای اختلاف بین آنها کافی نیست یک گروه معتقدند، باید به سمت تربیت و رشد افراد به منظور بهبود شرایط اجتماعی رفت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید