بخشی از مقاله

چکیده

این مقاله با هدف معرفی چارچوب و مولفههاي برنامهدرسی چندفرهنگی نوشته شده است. پس از بیان مقدمهاي درباره تعلیم و تربیت و برنامهدرسی چندفرهنگی، در بخش مفهومپردازي به سه جنبشمطالعات قومی، آموزش بین گروهی و حقوق مدنی اشاره شده که پیش از نهضت چندفرهنگیگرایی شکل گرفته است. در ادامه، برنامهدرسی چندفرهنگیگرا و مولفههاي اصلی آن معرفی شده است.

این مولفهها عبارتند از

الف - ابعاد آموزش چندفرهنگی،

ب - رویکردهاي برنامهدرسی چندفرهنگی،

ج - مدل هاي آموزش چندفرهنگی و

د - گونههاي دانش در برنامهدرسی چندفرهنگی.

زیر عنوان هر یک از این ابعاد، مفاهیم و زیر مجموعههاي مختلفی بحث شده است. در بخش بعد مقاله، به شیوههاي پاسخگویی برنامهدرسی به تفاوتهاي فرهنگی پرداخته شده است که عبارتند از تدریس پاسخگو براي توجه به تفاوتهاي فرهنگی در کلاس و تلفیق آموزشهاي چند فرهنگی در تمام موضوعات. در پایان، مباحث جمعبندي شده است.

-1 مقدمه

در سالهاي اخیر دیدگاههاي مختلفی در عرصه تعلیم و تربیت و برنامه درسی شکل گرفته است که بسیاري از آنها در مسیر انسانیتر ساختن تعلیم و تربیت و احترام به تفاوتهاي فردي و گروهی گام برمیدارند. یکی از مهمترین دیدگاهها که از تنوع و کثرت گروههاي انسانی دفاع میکند، چندفرهنگیگرایی3 است.

منظور از چند فرهنگگرایی، که در سالهاي اخیر درتعلیم و تربیت و به خصوص جامعهشناسی تعلیم و تربیت بر آن تاکید شده این است که با وجود گسترش ارتباط بین کشورها و حرکت آنها به سوي نظامی جهانی یا منطقهاي، مسئله اقوام و تفاوتهاي فرهنگی بین آنها همچنان اهمیت خاصی دارد

میتوان گفت چندفرهنگیگرایی ارتقاء ارزشگذاري نسبت به تنوع و فرصتهاي برابر براي همه افراد از طریق درك دیدگاههاي گروههاي نژادي، قومی، فرهنگی، زبانی، مذهبی، جنسیتی و افراد با تواناییها و ناتواناییهاي فیزیکی است

جهان امروز، به طور تدریجی تبدیل به هویتهاي چندفرهنگی در قالب زبان، مذهب، نژاد و مسائل مانند آن شده است 

این تفاوتها، تضادهاي اجتماعی و فرهنگی را در بسیاري از کشورها ایجاد کرده است. ولی همه جوامع، تنوع رابه شیوه یکسانی درك و مدیریت نمیکنند. سه روش براي پاسخگویی به تفاوت هاي فرهنگی پیشنهاد شده است که شامل همگونگرایی7، تفاوت گرایی8 و چند فرهنگیگرایی است.

حامیان دیدگاه همگونگرایی معتقدند تضادهاي اجتماعی زمانی کاهش می یابد که گروههاي اقلیت در گروههاي اکثریت ادغام یا محو شوند. در مقابل در دیدگاه تفاوتگرایی اعتقاد بر این است که تضادهاي اجتماعی زمانی به حداقل می رسد که فعالیتهاي اجتماعی و فرهنگی گروه هاي مختلف حفظ شود و در جامعه بزرگتر مشارکت داشته باشند. الگوي چندفرهنگیگرایی با دو الگوي قبلی تفاوت دارد و در آن تنوع فرهنگی مورد حمایت قرار میگیرد. این حمایتها، شامل اختصاص منابع به گروههاي هدف و تغییر شیوههاي آموزش و انعکاس دیدگاهاي فرهنگی و قومی در تعلیم و تربیت است.

طبق این دیدگاه، تنوع یک ثروت و مزیت براي جامعه است و بقا و حفظ فعالیت ها و ارزشهاي فرهنگی جامعه نباید باعث نادیده گرفته شدن و محرومیت گروههاي اقلیت از مشارکت در جامعه شود - هرنس، مارتین و زادرا 1، . - 2003 موسسات آموزشی نیز به عنوان یکی از نهادهاي اجتماعی و به واسطه رسالت خود که آموزش همه اقشار جامعه است، با پدیده چند فرهنگی مواجه هستند. بنابراین لازم است به منظور جلوگیري از مشکلات و تضادها، در مدارس و متعاقب آن در جامعه، آموزشهاي چندفرهنگی در برنامه درسی مدارس گنجانده شود.

-2مفهومپردازي و پیشینه آموزش چندفرهنگی

آموزش چند فرهنگی که در سالهاي اخیر به یک واژه عمومی تبدیل شده است، براي شرح انواع آموزش هاي کثرتگرایانه استفاده میشود که طرفداران آن معتقدند همه دانشآموزان باید آنها را دریافت کنند. حامیان آموزشهاي چند فرهنگی مانند بنکز، اسلتر و گرنت 2ادعا میکنند که هدف اصلی این آموزشها کاهش پیشداوريها و تبعیضها بر ضد گرو هاي رنج کشیده، ایجاد فرصتهاي مساوي و عدالت اجتماعی براي همه گروهها و همچنین، توزیع مساوي قدرت میان اعضاي گروههاي مختلف جامعه است

هدف اصلی آموزش چندفرهنگی را تغییر مدرسه به گونهاي میداند که همه دانشآموزان به دانش، مهارتها و نگرشهاي مورد نیاز براي عمل در یک جامعه و دنیاي متنوع فرهنگی و نژادي مجهز شوند. یکی از جامعترین تعریفها از آموزش چند فرهنگی توسط نیتو - 25 :2000 - 6 بیان شده است:

آموزش چندفرهنگی فرایند تغییر مدرسه و آموزشهاي اساسی براي همه دانشآموزان است. این آموزش، نژادپرستی و دیگر شکلهاي تبعیض در مدرسه و جامعه را به چالش کشیده و رد میکند و کثرتگرایی - گروههاي قومی، نژادي، زبانی، مذهبی، اقتصادي و جنسیتی - که در دانشآموزان، معلمان و افراد جامعه انعکاس مییابد را مورد پذیرش قرار داده و بر آن تاکید میکند. آموزشهاي چند فرهنگی در برنامه درسی مدارس، راهبردهاي آموزشی و تعامل میان معلمان و دانشآموزان نفوذ کرده است. آموزش چند فرهنگی به طور خاص برپداگوژي انتقادي به عنوان پایه فلسفی خود تاکید دارد، بر دانش، تفکر و اقدام براي تغییر اجتماعی متمرکز است و اصول دموکراسی را براي ایجاد عدالت اجتماعی ارتقاء میدهد.

اولین تلاشهاي مربیان آمریکایی براي مواجهه با جمعیت متنوع دانشآموزان همسان سازي بوده است. در نیمه اول قرن بیستم مربیانی مانند الوودکابرلی7 معتقد بودند که همه دانشآموزان میتوانند آموزش ببینند، ولی مساله اصلی آموزش و پرورش مناسب براي طبقات مختلف دانش آموزان براي سازگار شدن با نیازها و شرایط جدید جامعه بوده است. هرش8 دیدگاهی سنتی از آموزش چند فرهنگی ارائه می کند.

پیشنهاد وي براي پرداختن به مسئله چندفرهنگی این است که تنوع و تفاوتها نادیده گرفته شود؛ و با صرف نظر از پیشینه و سابقه دانشآموزان، برنامه مشترك و روشهاي تدریس یکسانی را براي همه پیشنهاد میکند چرا که معتقد است فرهنگ آمریکا آنقدر وسیع و متنوع است که با فقدان یک برنامهدرسی مشترك و تکه تکه شدن آن، انسجام فرهنگی جامعه از بین میرود - هرش، 1987، به نقل از پوزنر، . - 2004 آنجل - 2006 - 9 جنبشهایی را که قبل از آموزش چندفرهنگی به وقوع پیوسته بررسی کرده است. این جنبشها عبارت اند از: مطالعات قومی10، آموزش بین گروهی11 و حقوق مدنی12که در ادامه توضیحاتی درباره آن ارائه میشود.

•جنبش مطالعات قومی: مراحل اولیه جنبش مطالعات قومی آمریکاییهاي آفریقاییتبار به قرن 19 و انتشار کتابهایی مانند »تاریخ سیاهپوستان در آمریکا« نوشته جورج واشنگتن ویلیام 1 برمیگردد. این اثر و سایر تالیفات مشابه در برنامهدرسی مدارس تفکیک شده2 و موسسات آموزش عالی ویژه آمریکاییهاي آفریقاییتبار گنجانده شد. حامی این جنبش، کارتر جی وودسون3 بود که موسسهاي براي مطالعه تاریخچه زندگی سیاهپوستان تاسیس کرد که به نام »انجمن مطالعه زندگی و تاریخ سیاه پوستان«4 شناخته شد. وودسون همچنین انتشاراتی را که مسئول انتشار آثار اولیه متخصصان آمریکایی آفریقایی تبار بود پایهگذاري کرد. این جنبش، تا زمان جنبش حقوق مدنی و زمانیکه آمریکاییهاي آفریقاییتبار براي تلفیق محتواي قومی در برنامهدرسی موسسات آموزشی در همه سطوح پیکار میکردند، ادامه یافت.

•جنبش آموزش بین گروهی: جنبش آموزش بین گروهی یا بین فرهنگی5، یکی دیگر از جنبشهاي قبل از جنبش آموزش چندفرهنگی است. ریشه آموزش بین گروهی به کشمکش بین سفیدپوستان و گروههاي قومی و نژادي برمیگردد. این جنبش طی جنگ جهانی دوم و بعد از آن به وقوع پیوست. گروههاي قومی و نژادي بعد از جنگ جهانی دوم براي کار از نواحی روستایی به سمت نواحی صنعتی شمال و غرب حرکت کردند.

جنبش آموزش بین گروهی ماهیت چندگانه کشمکشهاي گروههاي قومی و تغییرات اجتماعی را در مدرسه و جامعه مشخص میکند. این جنبش در گروههاي روشنفکري ریشه دارد و از سه رویداد تاریخی مهم شامل »انجمن خدمات آموزشی در زمینه روابط انسانی6«، »طرح اسپرینگ فیلد7« و »مرکز آموزش بین گروهی دانشگاه شیکاگو«8 حمایت کرد. انجمن خدمات آموزشی در زمینه روابط انسانی در جامعه روشنفکري دانشکده تربیت معلم دانشگاه کلمبیا 9ریشه داشت. این انجمن برنامههاي آموزش چندفرهنگی را براي مدارس تهیه کرد که شامل مواد درسی براي مطالعه گروههاي قومی، فهرستی از منابع مکتوب براي آموزش بین گروهی و فرصتهاي رشد حرفهاي براي آموزش معلمان بود.

طرح اسپرینگ فیلد در سال 1939 براي کاهش تنشهاي بین گروهی به وجود آمد و از این دیدگاه حمایت میکرد که همه شهروندان باید در یک جامعه دموکراتیک نقش ایفا کنند. این طرح توسط پروفسور کلیود آر میلر 10به وجود آمد و ادوارد ثورندایک و جان گرانرود 11 از آن حمایت کردند. برنامه این انجمن شامل مولفههاي مختلف و عبارت بود از برنامه حقوق و دستمزد واحد براي معلمان، آموزش بزرگسالان به منظور ارتقاء پیوندهاي بین نهاد آموزشی و جامعه و یک انجمن انتخاب معلمان شامل مدیران و اعضاي گروههاي مختلف مذهبی. مرکز آموزش بین گروهی شیکاگو را هیلدا تابا12 در سال 1948 تاسیس کرد و تا سال 1951 به کار خود ادامه داد.

•جنبش حقوق مدنی:این جنبش نقش پیشرو براي نهضت آموزش چندفرهنگی دارد که توسط آمریکاییهاي آفریقایی تبار آغاز و توسط گروههاي قومی و فرهنگی حمایت شد. این جنبش، مطالباتی را متوجه مدارس و دانشگاهها ساخت. یکی از اولین واکنشها به این جنبش، مطالعات مربوط به سیاه پوستان است که به برنامه درسی موجود افزوده شد. جنبش مطالعاتی بنکز دنبالهروي برنامههاي مطالعات قومی بود. زمانیکه مطالعات بنکز و مطالعات قومی هیچکدام نتوانست در رویهها، سیاستها و سازمانها تغییرایجاد کند، جنبش آموزش چند قومیتی خواستار ایجاد تغییرات ساختاري وسیع در همه جنبههاي آموزش شد تا فرصتهاي آموزشی برابر براي تمام دانشآموزان پدید آید؛ تغییري که به بازسازي و ایجاد تغییرات اساسی در سیاستها، راهبردهاي تدریس، محتواي برنامهدرسی، دورههاي مطالعاتی، شیوههاي ارزشیابی و مواد آموزشی نیاز داشت .

این جنبش شوق و اشتیاقی براي دیگر گروههاي محروم، از جمله معلولان وزنان ایجاد کرد. بر این اساس افراد معلول در سال 1972 به پیروزي مهمی دست یافتند و قانون »آموزش براي معلولان« را به تصویب رساندند. زنان نیز از طریق مفاهیم و گفتمان جنبش حقوق مدنی، تشویق شدند که درخواست خود را براي تقاضاي حقوق برابر تکرار نمایند. بر مبناي جنبش حقوق مدنی، اشتیاقی براي ایجاد دیدگاهها و فرضهاي معرفتشناختی جدید در حیطههاي علمی به وجود آمد و در بسیاري از رشتهها تلاش شد تا مفاهیم، چارچوبها و فرضهاي سنتی دوباره مفهوم سازي شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید