بخشی از مقاله
چکیده
آدمی بافرهنگ خود در شکل گیری و نقش یابی مکان ها تأثیر گذار بوده، و خود را جزئی ازمکان هایی می داند که ساختار فرهنگی او را دربرداشته و به تصویر می کشند. شناخت و درک مفهوم و هویت مکانی خانه که متأثر از هویت و فرهنگ آدمی می باشد، در برابر خانه های امروزی که بدون توجه به محیط پیرامون و نیازهای کیفی، تنها برآورده کننده ی نیازهای کمی و زودگذر که به دور از هرگونه معنا و هویتی تنها ترویج دهنده ی بی خانمانی هستند، حائز اهمیت می باشد. مساکن امروزی که به عنوان خانه تلقی می شوند تنها حاصل برنامه ریزی و استاندارد سازی به روش های علمی وسرمایه داری هستند، که انسان و هویت او را به عنوان یک موجود فرهنگی در نظر نگرفته و حس بودن با مکان را بجای حس خود از مکان منجر می گردند، که این خود نوعی از بی خانمانی محسوب می گردد. هدف تحقیق حاضر بررسی نقش فرهنگ در شکل گیری مکان و هویت مکانی خانه و نامکانی بی خانمانی است و اینکه بسته به هویت مکانی و مراتب آن که متأثر از نمود و تجلی فرهنگ آدمی است، سطوح دلبستگی مکانی متفاوتی ایجاد می گردد. روش تحقیق روشی تحلیلی است که با استناد بر منبع کتابخانه ای مفاهیم خانه و بی خانمانی را از دیدگاه مکانی با تاکید بر تأثیر فرهنگ مورد بررسی قرار می دهد. در نهایت بدین شکل نتیجه گیری می شود که: فرهنگ آدمی مهم ترین عامل درهویت بخشی و معنا دهی به مکان زندگی وی می باشد که از این طریق در شکل گیری مکانی خانه و نامکانی بی خانمانی تأثیر گذار می باشد، بدین نحوه که اگر چه نبود یک مسکن فیزیکی و یا تغییر مکان ابعاد مهمی از بی خانمانی محسوب می شوند اما جدای از این ها بی خانمانی: محل هایی است فاقد معنا یا معناهایی متناسب با فرهنگ و نیازهای افراد در گذر زمان که به عنوان خانه در آن زندگی خویش را سپری می کنند، همچنین این نوع معانی نقش موثری را در هویت بخشی و دلبستگی به مکان زندگی افراد برعهده دارند.
واژگان کلیدی: خانه،هویت مکان،فرهنگ، مکان، بی خانمانی،نا مکانی
-1مقدمه
معماری به عنوان یک پدیده اجتماعی، انعکاس اندیشه های انسانی در ارتباط با فضا، زیباشناسی وفرهنگ می باشد . فضاهای معماری برمبنای مفاهیم فرهنگی در عرصه زمان به رشد و تعالی می رسد و در بعد مکان تجلی می یابد. خانه یک مکان فرهنگی است که به شدت به وجود انسان وابسته است. فرهنگ خانه از منظر انسان شناختی، مجمو عه ای از رفتار ها، ارزش ها و سبک های زندگی است که چیستی وچگونگی ماهیت و معانی خانه در یک گروه یا قوم و ملت را تعریف و تعیین می کند. از دید شولتز، خانه به عنوان مکان، حسی از ریشه داشتن را بدست می دهد و این درتقابل با معماری بی هویت خانه های امروزی است که نه به عنوان مکان بلکه به عنوان یک امر فضایی B کالبدی - سر پناه - که خود متأثر از تحمیل فرهنگی ناسازگار با فرهنگ و هویت ساکنان و نتیجه آن گسترش بی مکانی و فقدان اصالت است، که باعث تضعیف حس تعلق آدمی به مکان - خانه - می گردد. جوامع و فرهنگ ها به طور گسترده ای در سراسر دنیا ارزش ها وعقاید خود را فراموش می کنند و به سوی همسانی و همگنی و یکسان سازی در رفتار، اندیشه و احساس پیش می روند، که از دید رلف این موضوع انسان ها را به موجوداتی همانند تبدیل کرده است. به باور او آن چه اهمیت دارد آن است که بدانیم بی مکانی، یک منش یا نگرش و بیان آن است که به طور روز افزونی بر جوامع مسلط می شود و در پی آن، امکان برخورد داری از احساسی عمیق درباره مکان یا خلق مکان اصیل،کمتر و کمتر شده و می شود.
-2سوالات تحقیق
-1رابطه ی بین مکان و نا مکانی با خانه و بی خانمانی چیست؟
-2مهم ترین عامل تمایز بخش خانه از بی خانمانی کدام است؟
-3نقش فرهنگ بر شکل گیری هویت مکانی خانه و دلبستگی آن چیست؟
-3فرضیه های تحقیق
خانه، مکانی است که معنایش متناسب و متأثر از فرهنگ مخاطبان خویش بوده در حالی که بی خانمانی، حتی با وجود سرپناهی برای زندگی افراد بدلیلی که فاقد معنامی باشد، بی مکانی است یا به عبارتی: خانه، فضای زندگی + معنا و خانمانی، فضای زندگی + فقدان معنا - یا وجود معنایی مغایر با فرهنگ مخاطبان - مهم ترین عامل متمایز کننده خانه از بی خانمانی وجود معنا - معناهایی - است متناسب یا مغایر با فرهنگ ساکنان. هویت مکانی - معنا، فعالیت، محیط کالبدی چون خانه در صورتیکه تحت تأثیر فرهنگ مرتبط با افراد - ارزش/روش زندگی Bسیستم فعالیت/ رفتارB نحوه ی استفاده از فضا - شکل بگیرد،عاملی موثر بر دلبستگی ی آنان نسبت به مکان آن خانه خواهد بود
-4مبانی نظری تحقیق
1؛-4تعاریف مکان
مکان تجلی گاه عینی زیست جهان است. مکان، ثبات و پایداری فضایی و زمانی زیست جهان است - شولتز1 ،. - 1381:31 مکان ، فضای دارای معنا است، به همین دلیل مکان را قسمتی از فضا که به وسیله ی روابط اجتماعی مشخص می شود، تعریف می کنند. بدین ترتیب واقعیت یک مکان همواره پذیرای آن است که تعریف خود را در دل یک فرآیند اجتماعی جای دهد . - Logan & Molotch,1987:47 - راپاپورت2مکان را یکی از چهار عنصر تعریف کننده ی فضا معرفی می کند، که در ترکیب با معنی، زمان و ارتباطات، محیط انسان ساخت را شکل می دهند . مکان جایی است که انسان بدان حس تعلق دارد و آن را قسمتی از وجود خود می پندارد چون که زندگی بشر در هرجایی قرار نمی گیرد،بلکه فضایی را که حقیقتاً عالم کوچکی است، یعنی نظامی ازمکان های با معنا را پیش انگاری می کند - شولتز 54،. - 1382 رلف3می گوید: مکان به معنی داشتن یک نقطه امن است که می توان از آنجا به دنیا نگریست، یک اتصال قوی که انسان را در موضعش با سایر اشیاء مرتبط می سازد و دستیابی و یا ارتباط روحی و روانی با یک نقطه ی مشخص است - . - Relph,1976 مکان جایگاهی است فیزیکی با تمامی کیفیت های اجتماعی و مکانی اش که علی رغم پذیرا بودن تحول پیوسته، از کلیت مادی اش باز دفاع می کند و ارتباطات متقابل اش را در لحظه ای از زمان بازگو می کند. زمانی که فضا در متن اجتماعی و در فرآیند تولیدش دیده شد، می تواند هویت هایی چندگانه داشته باشد و با این حال در شرایط خاص استواری جای گیرد - مدنی پور ، - 1379 :20
2؛-4مکان و مولفه های سازنده آن
مکان ها یک توصیف و تغییر ظاهری خالی از احساسات و فعالیت ها نیستند؛آن ها بخش ضروری و جداناپذیر از تجربه ما محسوب می شوند حتی اگر ما نتوانیم به طور کامل این تجربه را بیان کنیم. به عنوان انسان مادر جهانی از مکان ها زندگی می کنیم. همانطور که ما، افراد بشر اغلب زندگی هایمان را براساس جریان زمان اندازه گیری کرده و نشانه گذاری می کنیم اغلب همانطور هم همین کار را بر اساس مکان ها ی مختلف در زندگیمان انجام می دهیم. از دید رلف هرگاه ما فضایی را احساس می کنیم یا بشناسیم هرچند احساسی " بی شکل" و"لمس نشدنی" باشد آن جا می تواند یک مکان انگاشته شود. برای رلف مکان ها ذاتاً کانون گرد آمدن معناها هستند، معناهایی که در تجربه هایی ما شکل گرفته اند. انسان ها چه به صورت فردی و چه گروهی، باالصاق معانی به فضاها، آن ها را به مکان تبدیل می کنند. - - Carmona2007:11 رلف مکان را در پیوند با سرشت انسان و موجودیت او می داند: انسان بودن یعنی زندگی در دنیایی پر از مکان های متمایز و مشخص؛ انسان بودن یعنی داشتن مکان خود و شناختن آن . - Relph1976: 1 - رلف در تعریف مکان تاکید می کند که مکان ها برخلاف فضا انتزاعی نبوده، بلکه پدیده هایی هستند که به طور مستقیم از جهان تجربه می شوند: بنابراین سرشار از معانی، چیزهای