بخشی از مقاله
چکیده :سبک زندگی مجموعه ای از طرز تلقی ها، ارزش ها، شیوههای رفتار، حالتها و سلیقهها در هر چیزی را در بر می گیرد. در واقع زندگی، بر اساس انتخاب ها شکل می گیرد و مجموعه انتخاب های هر فرد، سبک زندگی خاصی را برای او رقم میزنند. هدف این تحقیق، استخراج الگوی سبک زندگی ایرانی- اسلامی در ابعاد اعتقادی و اخلاقی است. لذا این تحقیق بر آن شد تا با مطالعه کتابخانهای و علمی مطالب مرتبط با موضع مقاله به یافتن پاسخی درست درباره شیوههای سبک زندگی اسلامی- ایرانی بپردازد. حاصل تحقیق این شد که: در بیشتر مواقع مجموعه عناصر سبک زندگی در یک جا جمع می شوند و افراد در یک سبک زندگی مشترک می شوند.
این انتخاب ها، خود ریشه در بینش ها و تمایلات فرد دارند که این دو نیز، خود در بستر وسیعی از عوامل شخصی و اجتماعی شکل می گیرند. عواملی که ممکن است گاه انتخابهایی ناخودآگاه و حتی غیراختیاری را پیش روی انسان قرار دهند. سبک زندگیِ برآمده از آموزههای اعتقادی و ارزشی است و بنیاد سبک زندگی اسلامی، علاوه بر اعتقادات که مشتمل بر روح توحید در تمامی شئون زندگی است، شامل امور ارزشی و اخلاقی ثابت است. تعالیم اسلام، دستورالعمل کلی به منظور وصول به سبک زندگی اسلامی را ارائه نموده است.
مقدمه
ضرورت تحقیق
فلسفه خلقت انسان و به دنیا آمدن وی که امروزه با عنوان «معنای زندگی» مطرح است، از دیر باز عمیق ترین سوال زندگی بشر بوده و هست و امروزه نه تنها بشر در پاسخگوی به این مسئله توفیق بیشتری نداشته، بلکه سیر قهقهرایی ایمان و اعتقاد مردمان، «معنای زندگی» را هم اکنون تبدیل به معظلی نموده است. ویکتور فرانکل، روانشناس و مبتکر معنادرمانی در این باره گوید: »ما روانپزشکان بیش از هر زمان با بیمارانی روبرو هستیم که از یک احساس بیهودگی و پوچی شکایت می کنند» - فرانکل، :1393 - 139 وی در باره خودکشی که تنها یکی از پیامدهای احساس پوچی است می گوید: «نرخ خودکشی در میان مردان جوان به طور قابل ملاحظه ای بالا رفته است.
در حالی که خودکشی به عنوان دهمین علت مرگ و میر در ایالات متحده فهرست شده است، در میان جوانان پانزده تا نوزده ساله، حالا سومین و در میان دانشجویان دومین مقام را دارد ... مطالعه ای که توسط دانشگاه ایالتی »ایداهو« انجام گرفت، نشان داد که 51 مورد از 60 مورد دانشجویی که به طور جدی دست به خودکشی زده بودند، دلیل اقدامشان »زندگی برای آنها یعنی هیچ« بوده است.» از این 51 نفر، 48 نفر در سلامتی فیزیکی عالی بودند و سرگرمی های اجتماعی پر جنب و جوشی را داشتند. در کار دانشگاهی شان خوب عمل می کردند و رابطه آنها با گروه خانوادگی اشان خوب بود - «همان، . - 148
اریک فروم در این باره گوید:
»آیا کودکان ما صدایی خواهند شنید که به آنها بگوید کجا می روند و برای چه زندگی می کنند. آنها نیز مثل سایر افراد بشر احساس می کنند که زندگی باید معنا و مفهومی داشته باشد «... - اریک فروم، - 214 :1388 آنگاه ضمن تمثیل زیبایی می افزاید:
»به نام آزادی، ساختمان زندگی از دست می رود و به جایش انبوهی از قطعات خرد و بی ربط می ماند که معنای کلی از آن برخاسته است. فرد تنها به این قطعات می نگرد. همچون کودکی که باید از تکه های کوچک رنگینی که در دست دارد خانه ای بسازد. با این تفاوت که کودک می داند خانه چیست و در تکه های بازیچه ای که دارد، اجزاء مختلف خانه را باز می شناسد، حال آن که بزرگسالان معنای کل را که قطعات آن در دستشان ریخته، نمی بینند و حیرت زده در تکه های بی معنا و کوچکی که دارند خیره می مانند.»
بدون شک یکی از مهمترین سرچشمه های معنا بخش زندگی، اعتقادات دینی در طول تاریخ بشر بوده است و از زمانی که دین مورد خدشه وارد شد، معنای زندگی نیز به تبع آن رو به سستی و ویرانی نهاد. ژان پل سارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیسم و ملحد فرانسوی در این باره گوید: »تا زمانی که آدمیان به خدایی آسمانی باور داشتند می توانستند او را خاستگاه آرمان های اخلاقی خویش بدانند. جهان که مخلوق و تحت حاکمیت خدایی پدروار بود برای آدمی مسکنی مآلوف گرم و صمیمی بود. ما می توانستیم مطمئن باشیم که شر در عالم هر قدر هم زیاد باشد در نهایت، خیر بر آن غلبه خواهد کرد و لشکر شر تار و مار خواهد شد.«
مرکز زلزله ویرانگر معنای زندگی، در دنیای غرب از زمان رنسانس قابل شناسایی است. زمانی که اکتشافات اندیشمندانی چون گالیله، کپلر، نیوتن و داروین رونمایی شد و پیامدهای آن، اولین ضربات مهلک را بر پیکره مسیحیت منسوخ و سپس اصل دینداری و اخلاق، وارد نمود. فروم بر این باور است که با طرح نظریه تکامل به عنوان یک کشف علمی و بی اعتبار شدن توصیف دینی از جهان طبیعی، گویی دین یک پای خود را از دست داد و بر روی پای دیگر یعنی اصول اخلاقی ایستاد. احساس ضرورت پیشرفت و موفقیت فزونتر در عرصه اقتصاد، به عنوان اصل اخلاقی حاکم بر سرمایه داری نوین، پای دیگر دین را نیز بریده است.
این در حالی است که اندیشمندان زیادی از جمله برخی از خود مکتشفان مذکور علیرغم ارائه یا قبول نظریات فوق، به خوبی بر امتیاز بی بدیل دین در معنا بخشی به زندگی آگاهی داشتند و از درون ویرانی بنیاد دین را برنمی تافتند. والتر استیس در این باره گوید: »دین با هر نوع ستاره شناسی، زمین شناسی و فیزیک می تواند سازگار افتد اما نمی تواند با جهانی بی هدف و بی معنا بسازد. اگر نظام امور بی هدف و بی معنا باشد پس زندگی انسان نیز بی هدف و بی معنا خواهد بود و هر چیز عبث و بیهوده است، هر تلاشی در نهایت بی ارزش است.
وی سپس در تحلیل پروسه دین زدایی از حیات بشر، با تفکیک مقوله «علت» از «غایت»، رنسانس را شروع پرداختن اندیشمندان به علل اشیاء و غافل ماندن از غایت آنها معرفی می کند و این رویکرد را در حقیقت تغییری در کارکرد و هدف علم دانسته که از کارکرد حداکثری کشف علل و غایات، به کشف علل فقط، اکتفاء و تنزل نموده است که البته کامروایی مشهود آن را در این حوزه به دنبال داشته چرا که احاطه بر علل امری آسان تر و ملموس تر است :
«بنیانگذاران علم- همچون گالیله، کپلر و نیوتن - عمدتا انسان های متدین بودند که در مورد اغراض خداوند تردیدی نداشتند، با وجود این، آنان با برداشتن گامی انقلابی، آگاهانه و عامدانه، ایده غایت را به منزله چیزی که طبیعت را ضبط و مهار می کند، از طبیعت شناسی جدیدشان خارج کردند ... به این دلیل که هدف علم را پیش بینی و ضبط و مهار رویداد می دانستند و معتقد بودند که جستجوی غایات برای رسیدن به این هدف بی فایده است ...
به همین دلیل از قرن هفدهم به این سو، علم منحصر شد به کاوش در باب علل و مفهوم غرض جهان مغفول واقع شد و دیگر کسی تمایلی به آن نشان نمی داد.» وی این تغییر تدریجی و پنهان را بزرگترین انقلاب حیات بشر در راستای پوچی و بی معنایی زندگی معرفی می کند: « اگر چه کنار رفتن علت غایی آرام و تقریبا بی سر و صدا صورت گرفت اما بزرگترین انقلاب تاریخ بشر بود ... از آنجا که این انقلاب بدین نحو پدید آمد، طی سیصد سال گذشته در اذهان ما که تحت سیطره علم تجربی اند، تصویر خیالی جدیدی از جهان به وجود