بخشی از مقاله
چکیده:
انسان شناسی در حکمت فلسفی ملاصدرا از مبنایی ترین اصولی است که به معنای زندگی می پردازد؛ استفاده از روش توصیفی درون دینی و برقراری ارتباط با نظام عقلانی علم النفس فلسفی از مهم ترین رویکرد های حکمت متعالیه در موضوع فوق می باشد. پژوهش پیش رو کوشیده است نگرش فلسفی ملاصدرا در مسئله معنای زندگی را با رویکرد فلسفی وی بررسی نماید؛ علاوه بر مراعات روابط منطقی بین نگاه هستی شناسانه ملاصدرا که بر کل نظام فکری وی سایه افکنده است، نظام معرفت شناختی و فرجام شناسی و ارتباط این سه مبنای فکری با مراتب انسان در قوس صعود را با توجه به اصول مهم حرکت جوهری اشتدادی نفس، حقیقت انسان رسیدن به مراتب نهایی عقل، کمال نفس و اصالت با وجود نفس؛ به عنوان هندسه کلی در معنای زندگی واکاوی شود و در نهایت تئوری های معنابخشی زندگی را با رویکرد مبناشناختی حکمت متعالیه مورد تحلیل و بازخوانی قرار دهد.
واژگان کلیدی: ملاصدرا، معنای زندگی، مبناشناختی
مقدمه
سؤال از معنای زندگی در حقیقت پرسش از چرایی، هدف، ارزش و کارکرد زندگی است. این نحوه از پرسشها، از دیرباز تاکنون، اندیشمندان و فلاسفه غرب و شرق عالم را درگیر خود ساخته است و هر کس به فراخور دامنه اطلاعات و مبانی معرفتی به ابعاد آن پرداختهاند. تردیدی نیست که کامیابی در ارائه راهکارهای مطلوب به جامعه بشری، مرهون نگاه متعالی شناختشناسانه از انسان و ظرفیت وجودی اوست و این هم در سایه تعالیم روحبخش الهی ممکن است. واژگانی چون: سعادت و رستگاری در سایه تعقل و تدبّر، زندگی فضیلت محور، حیات طیبه در اثر تعالیم ناب ادیان الهی، تعالی روح و غیره، نمونههای معنابخشی زندگی است که در طول تاریخ اندیشه از جایگاه مهمی برخوردار بوده است.
سقراط »سعادت« را غایت نهایی و مطلوب همه مردم دانست - فروغی،27 :1381؛ کاپلستون،. - 129/1 :1388 افلاطون معنا و »سعادت« را فضیلت و تعالی روح شمرد - فروغی، :1381 - 36 و ارسطو سعادت انسان را در گرو تعقل و تفکر یافت - همان: 55؛پاپکین،18 :1385. - 15فلاسفه اسلامی نیز به سهم خود در مباحث غایتشناسی از واژه »سعادت« به عنوان هدف، غایت و معنای زندگی استفاده کردهاند؛ به عنوان مثال، کندی سعادت غایی انسان را مفارقت روح دانست - کندی،130 :1369 - 121، فارابی سعادت را خیر اعلی نشان داد - فارابی،1 :1421 - 103، ابنسینا حیات ابدی و قرب الهی را سعادت دانست - ابنسینا،209 :1388 - 202 و غزالی علم و عمل نیک را مایه سعادت و کامیابی شمرد - غزالی، 106 :1376. - 103
ملاصدرا، در مباحث معنای زندگی انسان و نحوه بیان کیفیت آن نیز هم راستا با مبانی جهانشناسی و انسانشناسی فلسفی گام برداشته که خود موضوعی در خور تأمل میباشد و باالهام از کلام وحی و سنت نبوی، ورویکردی متفاوت از کیفیت فرجام زندگی مادی انسان به دست دادهاست؛ اکنون این مسئله سزاوار طرح است که آیا این فیلسوف بزرگ که به سهم خود مباحث ارزنده و منحصر به فردی را در مسئله معنای حیات ارائه نموده است، در باب اثبات آن، مبانی و اصول فلسفی خود را از کلام الهی استخراج میکند و یا برعکس؛ محتوای کلام وحی را بر اساس مبانی و نظام فلسفی خود تفسیر میکند؟ تحقق این امر مهم از رهگذر تبیین و تحلیل مبانی و مفاهیم اصلی مؤلفههای معناداری وارتباط وثیق آن در انسانشناسی فلسفی فیلسوف امکانپذیر ودستیافتنیتر شدهاست.
این پژوهش کوشیده است، مبانی حکمت متعالیه را که تلفیقی از عقل و دین است، به دقت بازخوانی کند تا دریابد که آیا با استفاده از روش توصیفی دروندینی و برقراری رابطه با اصول فلسفی صدرایی میتوان به دیدگاه جامع در معنای زندگی رسید؟ همچنین تلاش ما بر این است تا با استفاده از حرکت جوهری نفس که حکایت از پویایی نفس دارد و اتحاد عاقل و معقول، معنابخشی دیدگاه اعتقادی و فلسفی ملاصدرا را از منظری دیگر نیز بیازماییم.بدون تردید، تحلیل عقلی مسائل مبناشناختی معنای زندگی انسان در فلسفه ملاصدرا با آوردههای وحیانی ارتباط عمیق پیدا کرده است. او فیلسوفی است که همسخنی دین، عقل، عرفان و شهود در بیان حقیقت انسان را به خوبی تصویر کشیده است به عبارت دیگر، ملاصدرا در ساختن نظام فلسفی متعالی از منابع دینی و دستاوردهای عرفانی بهره فراوان برده است و فلسفه و عرفان و شرع را سه مشرب بیگانه از هم نمیداند؛ بلکه عقل را در مقام معنابخشی و فهم گزارههای دینی مدافع و همراه نقل و شهود را مایه بصیرت میشمارد.
بدین روی، ملاصدرا عقل و وحی و کشف عرفانی را زبانهای مختلف یک حقیقت قلمداد کرده است - اکبریان، - 238 :1386و پیشنهاد ملاصدرا برای رسیدن به نور حکمت درباره مسائل اسرارآمیز شناخت فرجام انسان، بهرهگیری از انوار وحی و نبوت حضرت خاتم - ص - است و بر این باور است که خود او در گشودن رازهای شناخت غایت انسان، انوار حکمت را از مشکات نبوّت گرفته است - ملاصدرا،. - 155/9 :1430با بررسی رویکرد ملاصدرا در تبیین شناخت انسان، در مجموع میتوان چند مسئله را باز شناخت که در ادامه در باره آنها بحث خواهد شد. رویکرد دینی و کلامی ملاصدرا در تبیین معرفتشناختی آفرینش انسان که سرشار از آموزههای قرآنی است، با سبک و روش فلاسفه پیش از او تفاوت دارد؛ او آموزههای دینی راز خلقت و غایت زندگی را بر خلاف سطحینگریهای متکلمان، با براهین و مبانی عقلی مستدل ساخته است.
به همین سبب، با توجّه به التزامی که ملاصدرا بر معنای ظاهری آموزههای قرآنی و حفظ ظاهر شریعت دارد و گرایش عمیق وی به تفسیر وجود انسان بر اساس عوالم - طبیعت، مثال و عقل - ، میتوان گفت آموزههای وحیانی در شکلگیری برخی مبانی و اصول حکمت متعالیه الهام بخش بوده است - همو،231 :1361 - 232؛ اما در مورد تبیین راز زندگی، ملاصدرا اوّلین فیلسوفی است که جرأت به کارگیری زبان عقلی را از خود نشان داد. به عبارت دیگر، رهیافت او را میتوان سر آغاز نوعی گفت وگوی عقل و دین در مسأله زندگی دانست.استفاده از روش توصیفی درون دینی و برقراری رابطه تناظر بین مراتب عالم و مراتب نفس بر اساس نظام عقلی حکمت متعالیه، از ویژگیهای رویکرد فلسفی ملاصدرا است.
به همین سبب، در نوشتار حاضر سنجش میزان همآوایی شریعت و عقل در تبیین عینیّت انسان در حدّ اهداف این پژوهش، نه به صورت بررسی تفصیلی به معنای فلسفی و کیفیّت معناداری زندگی بررسی شودمی . در این میان، استفاده از اصل حرکت جوهری اشتدادی و به دنبال آن تشریح ویژگی قوّه خیال، تجرّد و عینیّتبخشی به صور خیالی انسان به عنوان عمل خلّاق مستقل نفس در مراتب عالم مثال و بالاتراز جمله فرضیّههای مهم و اصلی ملاصدراست. بدون شک، رویکرد عقلی- تحلیلی وی در تبیین معنای زندگی انسان به دنبال اثبات گزارههایی است که بر عینیّتبخشی به حقیقت و صفات انسان در دنیا و بازتاب آنها در آخرت دلالت دارند. به همین مناسبت، در این مجال ضمن بازخوانی اصول فلسفی ملاصدرا، برای یافتن پاسخ اساسی مبنای معناداری زندگی، بحث خود را پی میگیریم.
1. نحوه وجود و پیدایش نفس در نظام ملاصدرا
ملاصدرا همانند فارابی1 - فارابی،41 :1376؛ کرد فیروزجایی - 1390 و بر خلاف دیدگاه افلاطون و ابنسینا که از آغاز پیدایش نفس را مجرد از مادّه میدانند، نفس را موجودی مجرد نمیداند بلکه معتقد است هستی آن،هماهنگ با کلّ نظام آفرینش، حرکت یکپارچه را از ذات مستعد و ناآرام طبیعت مادّی شروع میشود، بهواسطه قوای جسم شروع به نشو نما میکند - نفس درحدوث جسمانی است - و در بستر حرکت ذاتی و جوهری خود به تجرّد بار مییابد - نفس در بقا روحانی است - - همان: 5152ملاصدرا،75/9 :1430؛ همو،. - 235 :1361یادآوری این نکته شایسته است که بنا بر دیدگاه ملاصدرا، نفس انسان همانند سایر موجودات جهان در نهاد خود همواره - به طور هوشمند - در حال تغییر و تحوّل است و بهطور طبیعی، حرکتی در درون و ذات آن شروع شده است - همان، - 73 :1413 و به واسطه علم و عمل - عقل نظری و عقل عملی - همواره بهسوی خیر و کمال لایق ابدی سوق مییابد و بدان رهنمون میسازد - همو،. - 284 :1382
در این نگاه، ملاصدرا نفس را هویّتی ممتد و زمانی میداند که در بستر حرکت جوهری تکامل مییابد و ازمادّیت به تجرّد مثالی و پس به تجرّد کامل عقلانی میرسد.او حلقه اتصال حقیقی نفس و بدن را همان روح بخاری میداند. بر این اساس، بدنی که نفس بیواسطه با آن مرتبط است، روح بخاری است نه بدن عنصری ظاهری - همو، 67 /9 :1430. - 68 نفس در هر یک از مراتب تکامل یافته خویش با بدن متناسب آن مرتبه متحد استدرنتیجه،. نفس مادامی که نفس است و به مقام تجرّد عقلی بار نیافته، نیاز ذاتی به بدن دارد - همو، :1361 - 238 و در هر عالمی ناگزیر از بدن استدر؛ عالم طبیعی مادّه عنصری دارد، در عالم برزخ ماده برزخی و در عالم عقل از ماده نفسانی برخوردار است. نفس کمالات خود را در هر سه نشئه از حاق بدن بهدست میآورد و این نیاز، بهسبب عروض اضافه نفسیّتیعنی، تعلّقش به بدن، ذاتی است نه عارضی.
به نظر ملاصدرا انسان موجود در دنیا، با بدن برزخی و اخروی خود مصاحبت دارد - همان: - 240و هنگام مرگ، بدن مادّی خود را به دور افکنده و با بدن اخروی وارد عالم آخرت میشود. همچنین، از گفتههای ملاصدرا چنین برداشت میشود که بدن برزخی و اخروی بهسبب آنکه از لوازم نفس است، همراهی وجودی و رابطه تکوینی با خلقیات و اعمال و ملکات نفس دارد و نیاز به جعلی جدا از جعل نفس ندارد - همو، - 30/9 :1430و نفس انسانی هم اکنون که در بدن طبیعی به سر میبرد با آن دو بدن برزخی و اخروی نیز که در طول یکدیگرند نیز همراه استمنتها، به صورت بالقوّه و به واسطه حرکت جوهری به شکلی متناسب با نیات و ملکات و افعال خود در میآید - همان: . - 7
ملاصدرا در این دیدگاه دو اصل مبنایی را پیشفرض گرفته است: حدوث جسمانی نفس و حرکت جوهری اشتدادی آن. بدین معنا که نفس در ابتدای تکونفاقد، هر گونه صورت کمالی است و صرفاً موجود جسمانی است که استعداد رسیدن به صور گوناگون را دارد و در سیر دنیوی خود، همواره به سوی یکی از صور فرشتگی، شیطانی، بهیمی و درندگی در حرکت است و بدین وسیله، بدن عالم برزخ و آخرت خود را میسازد. پس از آن که در هر کداماز این امور به فعلیّت رسید و ذاتش در اثر رسوخ یکی از انواع، به آن نوع مبدل گشت، دیگر قوّه و استعداد از او زایل میشود و در این هنگام بدن عنصری را رها میکند و با بدن ساخته شده از اعتقادات، نیات و اعمال خود که از مادّه و استعداد منزّه است، به سر خواهد برد.
در حقیقت، نفس مادامی که نفس است، هیچ گاه بدون بدن نخواهد بود و مراتب مافوق را در مدت زمان زندگی دنیوی شکل میبخشد و بدین ترتیب زمینههای معناداری زندگی فراهم میگردد.تفاوت بدن طبیعی با بدن برزخی در آن است که بدن برزخی محصول ملکات و اعمال نفس در حیات دنیوی است. با رسوخ صفات درنده خویی در نفس، بدن مثالی و برزخی او به شکل حیوانات درنده مجسم میشود، زیرا حقیقت این نفس در پایان حرکت خود همان حیوان درندهای است که در آن فعلیّت یافته است - همان: . - 29 این تجسّم در حیات دنیوی به دلیل فقدان ظرفیت دنیا در حکایتگری از باطن اعمال و ذات انسانها، معمولاً شهود نمیشود؛ مگر برای کسانی که چشم برزخی و باطنبینی