بخشی از مقاله

چکیده

این مقاله درصدد است به تحلیل کنشهای کلامیای که در نطقهای این دو رئیس جمهور سابق، خاتمی و احمدینژاد مندرج بوده، بپردازد البته نطقهایی که مرتبط با سیاست و برنامه هستهای است و در بسترهای مختلف مرتبط با آن ایراد شدهاند. استدلال اصلی مقاله مذکور این است که نطق-های مذکور صرفاً پارهگفتارهای توصیفی از امر واقع نبوده که در پی انطباق با آن باشند؛ در عوض، آنها پارهگفتارهای کنشی هستند که در هنگام بیانشان مشغول انجامدادن کاری بودهاند و با توجه به زمینه زبانیشان میتوانند مناسب یا نامناسب باشند.

درنتیجه، فهم بسنده از پرونده هستهای ایران نمیتواند بر اساس سیاستهای اتخاذشده حاصل شود، بلکه آن باید به پارهگفتارهای کنشی بپردازد که عاملانشان در هنگام بیانشان چنین سیاست- های را رقمزدهاند. روش پژوهش مذکور از نوع روشهای کیفی و تحلیل زبانی است. بررسیهای کنشهای کلامی دو رئیس جمهور سابق حکایت از این دارد که دو کنش کلامی، »تکیلفگرایی« و »حقخواهی«، در هنگام بیان پارهگفتارهای هستهای صورتگرفته که حاصل یکی به تعلیق فعالیتهای هستهای، پذیریش توافقنامهها و دیگری به تداوم فعالیتهای هستهای و تولید سوخت با غنای بالا منجر شده است.

1. مقدمه

امروزه »فهم« سیاست تابعی از چرخشهای فکری شده که در قرن بیستم میلادی رخ داده شده و یکی از این چرخشها همانا چرخش »زبانی« است. ویژگی مهم این چرخش توجه کافی به مسئله زبان در فهم پدیدهها بود. در این چرخش، زبان دیگر محملی بازنماییکننده صرف امر واقع تلقی نمیشد، بلکه خود مأوایی برای اندیشیدن و فهم امر واقع بود. این چرخش باعث شد تا زبان نسبت به گذشته جایگاه مهمتری در اندیشه آدمی پیدا کند. زیرا دیگر این جهان بود که از منظر زبان قابل شناخت است نه بالعکس. واقعیت امر این است که این برداشت از زبان به دو مسئله مهم اشاره دارد: یکی اینکه اصولاً چیزی خارج از زبان وجود نداشته و پدیدهها منطوق زبانند. دیگر اینکه خود شناخت و فهم امری زبانمند تلقی میشود

.1 لازم است خاطر نشان شد که باید بین دو برداشت از چرخش زبانی تمایز قائل شد: یکی، برداشت رورتی و دیگری، برداشت لزونسکی است. از نظر رورتی مفهوم »چرخش« زبانی بر این دلالت دارد که چنین چرخشی به لحاظ زمانی محدود و محصور به قرن بیستم میلادی بوده و درثانی، ما فقط با یک چرخ روبه رو هستیم. اما لزونسکی بر خلاف رورتی، در کتاب چرخشهای زبانی در فلسفه مدرن از مفهوم »چرخشها« صحبت میکند و بنیانش را به جان لاک بر میگرداندبرای مطالعه بیشتر در مورد این دو برداشت بنگرید به فهم امور نائل شد.

نتیجه چنین چرخشی در علم سیاست ایجاد نوعی دگردیسی هم در هستیهای فکری و هم در شیوه مطالعه آنها بود. بر همین اساس، روششناسیهایی همچون گفتارشناسی یا تحلیل گفتمان لاکلاو و موف، فرکلاف و ون دایک برای مطالعه و فهم سیاست مطرح شدند که در این میان کنشهای کلامی2 آستین جایگاهی خاص به خود اختصاص داده است. چون موضوع آن دیگر نه گفتار بلکه کنشهای زبانی مندرج در کلام است.

بر این اساس، فهم مسائل سیاسی و نیز گفتارهای مرتبط با آنها با مساله زبان گره خورده است. از اینرو، ما در هرم قدرت روزانه شاهد نطقهایی هستیم که نسبت به مسائل مختلف در شرایط گوناگون مطرح میشوند. یکی از این نطقها که مرتبط با مسائل هستهای ایران است که از سوی روسای جمهور سابق کشورمان، خاتمی و احمدینژاد، به مناسبتهای گوناگون ایراد شده است، مسالهای که تاکنون جهان زندگی هر ایرانی امروزی را تحت تاثیر قرار داده است.

حال برای فهم بسنده آن لازم است تا این مسئله مطرح شود: که این دو رئیس جمهور در هنگام بیان نطقهایشان مشغول انجامدادن چه کنشی هستند؟ چرا برای یکی توافقنامهها پیروزی بزرگ تلقی شده و برای دیگری کاغذپارهای بیش نیست؟ پاسخدادن به این مسائل مستلزم این است که آنها را به بسترهای زبانیشان بازگردانیم، کاری که با توسل به مبانی نظری جان آستین صورت میگیرد. نظریه وی از توان تبیینکنندگی بالای در پدیدههای کلامی دارد، گرچه نظریه وی تنها چارچوب محسوب نمیشود بلکه آن اسلوبی کیفی نیز برای انجام پژوهش در اختیار محقق قرار میدهد.

آنچه در این جستار خواهد آمد ابتدا به ساکن نظریه کنش کلامی آستین است، کم و کیف این نظریه مورد بحث قرار خواهد گرفت تا در هنگام کاربست زوایای تحقیق مشخص و روشن شود. در پی آن کنشهای کلامی خاتمی و احمدینژاد هر کدام در سه بخش بیانی، منظوری و تاثیری مورد ایضاح قرار خواهند گرفت و در نهایت، نیز نتیجه و منابع ذکر خواهد شد.

2.    نظریه افعال گفتاری

در اواسط قرن بیستم برخی بر این نظر بودند که معنای واژهها حاصل تمایزها و تفاوتهایی است که واژگان در ساخت گرامری خویش دارند و آنان فاقد مصادیق عینی در جهان خارجند. اما برخی دیگر اعتقاد داشتند که الفاظ تصویر جهان بیرونیاند و آنچه آنها بازنمایی میکنند متضمن ارزش صدق و کذب است. درمقابل، با طرح اندیشههای ویتگنشتاین متاخر شاهد این هستیم که معنای یک واژه با کاربردش در زمینههاعجین شده است. در نتیجه، فراگیری و معنای یک زبان نه بر اساس ساختار منطقی و جهان انتزاعی، بلکه به دلیل سکنیگزیدنش در یک جهان اجتماعی است. جهانی که در آن بازیهای زبانی با زندگی روزمره افراد گره خورده است به گونهایی که الفاظ، معانیشان ناشی از کاربست در زمینهها و بسترهای مختلف است.

به پیرو همین اندیشه ویتگنشتاین، جان آستین در مقاله »پارهگفتارهای کنشی« نیز معتقد بود که فهم یک متن یا پارهگفتار حاوی شروط لازم و کافی است. شرط لازم فهم یک متن یا سخن این است که آنچه »گفتهشده« مورد بررسی و ایضاح قرار گیرد. اما متن حاوی بخشی دیگری بوده که درهنگام بیان مشغول »انجامدادن3« کاری است، این بعد همان شرط بسنده فهم یک متن یا سخن را تشکیل میدهد.

بدین معنا، اگر کسی بخواهد به فهم کامل یک متن یا سخنی نائل شود باید ببیند که گویندهاش در هنگام بیان آن مشغول »انجامدادن« چه کاری بوده است. در این هنگام، مسئله زمینه زبانی و کاربرد از لوازم اولیه فهم یک پارهگفتار تلقیشده و فهم کنش »انجامدادن« در هنگام بیان به عنوان شرط کافی از آن یاد میشود. چون، برای آستین در یک سخن یا متن گزارههای بیانشده دیگر برای شرح و توصیف امر واقع نیستند، »بلکه آنان برای تاثیر و نفوذ بر افراد به گونهایی بیان شدهاند که در هنگام بیانشان دست به انجامدادن کنشی زدهاند. در نتیجه، باید توجه را به سوی برخی ویژگیهای مهم زمینه یا شرایطی معطوف کرد که در آن یک پارهگفتار بیان میشود.

جان آستین خواستار این است که به جای گزاره باید به پارهگفتارهایی4توجه شود که در شرایطی خاص هنگام بیان کاری را انجام میدادهاند.5 نظریه کنش کلامی وی نظریه تاکیدش بر »کنش کلامی گویندگان است که در هنگام بیان یک پارهگفتار مشغول انجامدادن کاری هستند

چنین برداشتی از زبان و کلام منجر به ارائه یک تقسیمبندی از کنشهای کلامی از سوی وی در کتابش، چگونه با واژگان چیزی را انجام میدهیم، میشود که آنها عبارتند از: کنشهای »بیانی6«، »منظوری یا مندرج در کلام7« و »تاثیری یا متأثر از کلام.8« وجه اول که بیشتر دلالت بر معنای لفظی یا آنچه که گفته شده دارد. اما کنش »منظوری« اشاره به انجامدادن کاری در هنگام بیان یک پارهگفتار دارد که بیشتر نشان-دهنده قصد و منظور گوینده از آن پارهگفتار است، در نهایت، کنش »تاثیری« اشاره به تاثیر آنچه گفته شده دارد

برای فهم این مسئله اجازه دهید تا مثالی زده شو: وقتی در فصل زمستان در یک کلاس درس، استاد رو به دانشجویان میکند و میگوید:لطفاً» کسی در را باز کند.« او در اینجا فقط یک کنش »بیانی« را مطرح کرده و معنای این پارهگفتار نیز مشخص است، یعنی کسی باید در را باز کند.

اما کنش »منظوری یا قصدهای مندرج در کلام« پارهگفتار مذکور بدین معناست که شاید کلاس درس به دلیل حجم کوچکاش و تعداد زیاد دانشجویان بیش از حد گرم شده باشد یا اینکه شوفاژهای کلاس بیش از اندازه کلاس را گرم کرده است؛ همه اینها بخش »منظوری« پاره گفتارلطفاً» کسی در را باز کند« را شکل میدهند. اما در پی این پارهگفتار آن عملی که رخ میدهد، یعنی بازکردن در همان کنش »تاثیری یا قصدهای با کلام« است، در اینجا دیگر عملی بعد از بیان یک پارهگفتار صورت گرفته که متاثر قصدهای مندرج در کلام گوینده است.

در میان این سه کنش مذکور، وجه »منظوری« و تاحدی »تاثیری« برای آستین از اهمیت زیادی برخوردارد است. دلیلاش این است که در کنش »منظوری« تاکید بیش از حد بر روی گوینده است. درحالیکه، کنش »بیانی« بیشتر وابسته به مفاهیم، مصادیق و معنای خود پارهگفتار است و در کنش »تاثیری« به نوعی وابسته به هم گوینده و هم شنونده است که عملی در میان آنها انجام میشود. گرچه در این میان تمیز اصلی کنش منظوری با کنشهای دیگر این است که »کنشمذکور تماماً امری میثاقی9 بوده ولی کنشهای دیگر فاقد چنین امری هستند

چون از منظر آستین زمانی یک کنش »منظوری« میتواند فهمیده شود که آن مبتنی بر یک میثاق - زبانی - باشد و وجود چنین میثاقی باعث میشود تا گوینده بیآن نتواند منظورش را وارد یک پارهگفتار کند و شنونده هم بی آن نتواند به فهم یک کلام یا متن نایل شود. بنابراین، این میثاقها اولاً، قراردادیاند نه جوهری، بدین معنا که با گذشت زمان آنها میتوانند دستخوش تغییر شوند. درثانی، آنها اجتماعیاند به گونهای که مورد قبول و پذیریش عامه هستند نه امری شخصی. در نهایت، این میثاقها مندرج در بسترهای زبانی هستند.

البته وجود میثاقها زبانی کمکی برای فهم »بار11«های مندرج در کنش منظوری است. »باراساساً« برای اشاره به چیزی به کار برده میشود که در بیان هر پارهگفتار مشغول انجامدادن است و این برداشت از بارهای قصدی دارای دو وجه است: بار »در« و »با« بیان چیزی. آنسکام آن را چنین بیان می-کند »وقتی صحبت بر سر قصد یا بارهای قصدی افراد میشود، یعنی به معنای قصد فرد در انجامدادن یا مطرحکردن چیزی است نه قصد به انجام کاری«

ایده اصلی آستین این است که هر فردی در هنگام بیان یک پارهگفتار جدی مشغول انجامدادن کاری است. در اینجا دیگر در اینجا انجامدادن کاری »در« بیان یک کلام یا نطق به معنای »نتایج یا تاثیرات« آنچه گفته شده نیست. چون در پارهگفتارها دیگر صحبت بر سر معنای به نظر وارناک تاکید آستین بر پارهگفتار به جای گزارهها به این دلیل است:که »اولاً، صورت آنها شکلی از جملات اِخباری روزمره و عاری از جملات غریبند و شکلشان به لحاظ گرامری بیشتر شبیه جملاتند؛ دوم، آنها اصلاً چیزی را بیان نمیکنند تا تابع صدق ارزشی شوند و در نهایت، بیان چنین پارهگفتارهای به معنای انجام-دادن چیزی است.

بنابراین، از نظر آستین لازم است تا تابع نامناسب بودن را جایگزین تابع صدق ارزشی کنیم

 گرچه این برداشت جان آستین مورد انتقاد استراسون و گرایس قرار گرفته است. استراسون بر این نظر است که یک فرد میتواند بدون استفاده از میثاق موجود همواره برای انجام یک کنش به وسیله گفتن چیزی عمل کند و گرایس نیز معتقد است است که در یک بستر دیالوگی وجود میثاقهای زبانهای خاص یک شرط ضرروی برای انجام کنشهای کلامی به طور کل نیستند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید