بخشی از مقاله
چکیده
تاریخ ابوالخیرخانی یک تاریخ عمومی است که در نیمه ی سده دهم هجری در سمرقند نگاشته شده، یعنی در زمانه ای که خانات ازبک بر فرارودان حکمروا شده اند. این تاریخ تا کنون تصحیح و منتشر نشده و لذا در عرصه مطالعات تاریخ نگاری ایران توجهی به آن نشده است. این پژوهش بر آن است تا با رویکرد تحلیل بینامتنی نگاهی کلی به اثر و زمینه ی آفرینش آن بیاندازد، و بر این مساله تامل کند که جدال ها و جریان های اجتماعی و فرهنگی در فرارودانِ سده دهم هجری چه نقشی و چه بازتابی در گزینش و تدوین روایت ها در این تاریخ داشته اند. سپس به صورت موردی بخش پیشدادیان مورد بررسی قرار می گیرد. در این بررسی بر مبنای رویکرد نقد متن ژرار ژنت تغییراتی که تاریخ ابوالخیرخانی - به مثابه ی یک بیش متن - بر سه پیش متنِ اصلیش یعنی تاریخ بناکتی، طبقات ناصری و شاهنامه فردوسی اعمال کرده است مورد تحلیل قرار می گیرد و بر چرایی این گشتارها تامل می شود.
-1 مقدمه
همزمان با قدرت گیری صفویان در غرب فلات ایران، شیبک خان ازبک نیز در حال جدال برای کسب قدرت در آسیای مرکزی بود؛ اگر صفویان از دل ترکمانان عراق روییدند و از برخی جهات میراث دار آنان بودند، ازبکان در گیر و دار با تیموریانِ ماوراءالنهر به عرصه ی سیاستِ جهان ایرانی وارد شدند. با زوال تیموریان ماوراالنهر از سویی، و رانده شدن قبایل ترک و مغولِ شمال دشت قپچاق به سوی جنوب از سوی دیگر، شرایط برای روی کار آمدن خانات ازبک در ماورالنهر فراهم شد. این دوره که از اواخر سده نهم هجری تا استیلای روسیه تزاری بر آسیای مرکزی، به طول انجامید، را شاید بتوان یکی از منحط ترین اعصار تاریخ آسیای مرکزی دانست، و به دلایل گوناگون، علی رغم غنای شایان توجه منابع موجود، پژوهش های کمی در مورد این دوره صورت گرفته است. خانات ازبک بر سرزمینی حاکم شدند که اگرچه در دوره تیموری حیات شهری آن تا حدودی نوزایی شده بود، اما در پی شرایط سه سده ی گذشته ی آن با مسائل و دشواری های متعدد و با گسست ها و بحران های گوناگونی روبرو بود. ازبک ها نیز جدای از آن که مهاجمان ناخوانده ای به منطقه بودند، از سطح فرهنگ و تمدن نازل تری نسبت به منطقه ی میزبان برخوردار بودند.
همه ی این تضادها و بحران ها، در عرصه ی تاریخ نگاری نمود داشت، در واقع تاریخ بهترین متنی است که در آن می توان در خصوص این که کجا ایستاده ایم و چه شد که بدین جا رسیدیم تامل کرد؛ ضمن آن که به طور کل تاریخ - به مثابه ی روایت - نقش برجسته ای در راستای تثبیت قدرت و تعریف مشروعیت سیاسی برای یک حاکم دارد. نظریه بینامتنیت ناظر به دو امر کلی است: نخست این که متن بازتابی از جدال ها و جریان های دنیای واقع است، و دیگر این که هر متن جزئی از شبکه ی معناست، و باید آن را در تعامل کلامیش با دیگر متن ها در نظر گرفت. نظر به این مقدمات، در این پژوهش کوشیده ایم متن تاریخی موسوم به »تاریخ ابوالخیرخانی1« را واکاوی کنیم. این متن تنها تاریخ عمومی هست که در عهد شیبانیان - قرن دهم هجری - نوشته شده، و در تحلیل بینامتنی آن کوشیده ایم به هر دو بحث یاد شده توجه کنیم، نخست پیوندهای بینامتنی این متن با متون پیش از خود - بدیهی است تاریخ های عمومی نسبت به دیگر انواع تاریخ، بیشتر متکی به متن های پیش از خود هستند - را تحلیل نموده ایم و دوم تاثیر جدال ها و جریان های این عصر بحران زده بر متن را درنگریسته ایم.
-2 پیشینه پژوهش
سال ها پیش اشپولر در مقاله اش در تاریخ اسلام کمبریج در مورد تاریخ خانات ماوراءالنهر گفت: باید اذعان کرد که تاریخ نگاری این دوران هنوز به صورت دقیق بررسی نشده است، آن که می خواهد در این زمینه بررسی کند به پاره ای آثار تحقیقی روسی متکی است که وارسی مراجع اصلی آنها نیز غالبا میسر نیست.2 چند دهه بعد نیز شاهدیم تغییری در این وضع حاصل نشده، چنان که منصور صفت گل می گوید: پژوهش های مربوط به تاریخ نویسی ایرانی و البته گونه ی فارسی آن تا کنون رونق چندانی نداشته است...؛الگوی یاد شده درباره ی پژوهش های مربوط به تاریخ نویسی در آسیای مرکزی نیز کاربرد دارد. به نظر می رسد که به رغم اهمیت چشمگیر تاریخ نگاری این حوزه، شاید به دلایل پیش گفته تا کنون پژوهشی جامع درباره این موضوع انجام نشده است.3 چنان که گفته اند، در خصوص تاریخ و تاریخ نگاری فرارودان دوره خانات، در ایران پژوهشی انجام نشده است.
در زبان انگلیسی چند مطلب خیلی مختصر و البته نه چندان جدی در مورد تاریخ نگاری دوره خانات موجود است، از جمله نوشتاری کوتاه از یوری برگل در مورد تاریخ نگاری آسیای مرکزی در دانشنامه ایرانیکا که بیشتر حکم معرفی کوتاهی از منابع را دارد؛ مقاله ی روبرت مک چسنی در مورد تاریخ نگاری آسیای مرکزی در عصر خانات، در تاریخ ادبیات فارسی به ویرایش احسان یارشاطر، که از طرح تا داده با مشکلات عدیده ای روبرو هست؛ آنک فون کوگلگان نیز در خصوص تاریخ نگاری منغیت ها پژوهش کرده اند و کتابی به زبان آلمانی در این زمینه منتشر کرده اند؛ همو مقاله ای در ایرانیکا در خصوص تاریخ نگاری خانات دارد که چندان مطلبی در مورد تاریخ نگاری شیبانیان در بر ندارد. رون سلا و اسکات لوی درس نامه ای با موضوع تاریخ نگاری آسیای مرکزی منتشر کرده اند، که جدا از این که مشکلِ در نظر گرفتن تاریخ منفک از ایران برای آسیای مرکزی را دارد، فاقد تحلیل و بررسی است. در تاجیکستان هم پژوهش هایی انجام شده، که عمدتا نقد ادبی هستند؛ از جمله کتاب عبدالغنی میرزایف پژوهشگر شهیر تاجیک در مورد مولانا بنایی هروی که به نوعی از نخستین پژوهش هایی بود که در تاجیکستان با اسلوب نوین صورت گرفت؛ و همچنین پژوهش ارزشمند عثمان کریم اوف در مورد ادبیات فارسی در عصر شیبانی که به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است و در این پژوهش هم از آن بهره گرفته ایم.