بخشی از مقاله

چکیده:

"نقد اسطوره اي" بستري انسان شناختی دارد که اثر ادبی، یا برخی بن مایه هاي موجود در آن را به ژرف ساخت کهن الگویی آن تأویل می کند. در این جستار، به تحلیل داستان کیخسرو در شاهنامه بر اساس روش نقد اسطوره اي پرداخته شده و سعی شده است، چرخه تغییرات اسطورة او بر اساس این رویکرد تفسیر شود.از این دیدگاه، کیخسرو، شاه- موبد فرهمند کیانی، نموداري متعالی و آرمانی از کهن الگوي "قهرمان" است که وجود نمادینگی عنصر آب و اسطورة تعمید، قدرت برکت بخشی و بازگرداندن باران و سبزي به طبیعت، در اختیار داشتن جام پیش گویی کننده، گذر از آزمونهاي تشرّف، نبرد با افراسیاب که تکراري از نمونه ازلی رویارویی خیر و شر است و محو شدن نمادین او که متضمن مفهوم بازگشت ابدي اش و از نمودهاي کهن الگوي "مرگ و تولد دوباره" است، اجزاي ساختاري اسطورة او را تشکیل داده اند. دربارة ژرف ساخت کهن الگویی این داستان می توان گفت: کیخسرو "انسان کامل" حماسه ایرانی است که در پایان یک "روز بزرگ کیهانی" که از "نخستین انسان" - کیومرث - آغاز شده است، تاریخ اساطیري ایران را به حقیقتی نظام مند و تکراري از چرخه آفرینش کیهانی تبدیل می کند.

کلید واژه ها: کیخسرو، شاهنامه، کهن الگو، نقد اسطوره اي، قهرمان.

درآمد:

"نقد اسطوره اي"1 یا "نقد کهن الگویی"1، که پیشینه اي بیش از یک قرن دارد، یکی از رویکردهاي اصلی نقد ادبی معاصر است که بستري انسان شناختی دارد و پیشینه آن را باید از مکتب انسان شناسی2 انگلیس، وپژوهشهاي انسان شناسانی چون سر ادوارد تیلور3 و سر جیمز فریزر4، و هلنیستهاي5 کمبریج در ابتداي قرن بیستم آغاز کرد. در اواسط قرن بیستم، با نظریات کارل گوستاو یونگ6، 1875-1961 - م. - ، روان شناس شهیر سوئیسی، به ویژه دربارة "ناخودآگاه جمعی"[1] 7 و "کهن الگو"ها[2] 8 و روش روان شناسی تحلیلی[3] 9او و گسترش کاربرد علم روان شناسی در تحلیل اساطیر، این شیوه دچار تحول جدي شد و مطالعات متنوع و ارزشمندي را در حوزة بررسی آثار ادبی و اساطیري پدید آورد.

در این روش منتقد می کوشد، کلیه عناصر فرهنگی را که در سیر تمدن بشر وجود داشته، یا به طور ناخودآگاه در آفرینش اثر ادبی مؤثر بوده اند، مورد بررسی قرار دهد و بدین وسیله اثر ادبی، یا برخی بن مایه هاي موجود در آن را، در نسبت اثر با "ناخودآگاه جمعی" مؤلف، به کهن نمونه یا همان ژرف ساخت کهن الگویی آن تأویل کند .[4]در این جستار، با همین رویکرد، به تحلیل داستان کیخسرو در شاهنامه پرداخته ایم؛ براي این منظور، درونمایه روایت را در سه بخش اصلی که برآیندي از نقاط عطف اسطوره شناختی داستان اوست، بررسی کرده، در نهایت تأویل پایانی داستان را بر اساس این دیدگاه ارائه کرده ایم.

-1کیخسرو: انسان کامل شاهنامه

مرگ سیاوش، چنان پایان هزاره هاي زرتشتی، فرجامی تلخ و اندوهبار است که باید با امید رستاخیزي در دوردستها، به آینده اي موعود پیوند بخورد. کیخسرو، پسر سیاوش و فرنگیس - دختر افراسیاب - ، یکی از نمودهاي کهن الگوي "قهرمان"[5] 10 در شاهنامه است که همه ویژگیهاي این الگو در مورد او صادق است؛ از جمله ازدواج برون پیوندي[6] 11 پدر و مادرش، تولد و پرورش در تبعید و هجرت و بازگشت به سرزمین پدري و تکیه بر تختی که به ستم از پدرش - سیاوش - سلب شده بود و بازگشت پسر، می توانست ادامه زندگی پدر و نمودي از جاودانگی او به شمار آید.

پس از مرگ سیاوش، خبر به دنیا آمدن کیخسرو، موجی از امید به کین خواهی را در دلهاي زخم خوردة ایرانیان که هنوز طعم این شکست را از یاد نبرده اند، زنده می کند. در شاهنامه، پس از قتل سیاوش کشور را خشکسالی عظیمی - نماد مرگ و فساد و نیستی - فرا می گیرد:

زباران هوا خشک شد هفت سال                       دگرگونه شد بخت وبرگشت حال

شد از رنج و سختی جهان پرنیاز                      بر آمد برین روزگار دراز - فردوسی، - 20-3/198/3019 :1385

پس از آن، گودرز خوابی می بیند که در آن رؤیا، سروش که پیک ایزدي است، نشسته بر ابري باران زا، نشان کیخسرو را به گودرز می نمایاند:

چنان دید گودرز یک شب به خواب                    که ابري برآمد ز ایران پرآب
بر آن ابر باران خجسته سروش                       به گودرز گفتی که بگشاي گوش
چو خواهی که یابی ز تنگی رها                    وزین نامور ترك نر اژدها
به توران یکی نامداري نوست                     کجا نام آن شاه کیخسروست  - 4-3/198/3021 -

کیکاوس، شاه ایران، گیو، پسر گودرز و سردار دلاور ایرانی، را به دنبال این شاهزادة نجات بخش رهسپار می کند. گیو، کیخسرو- منجی ایران- را در زلال چشمه اي از آب می جوید:

یکی چشمه اي دید تابان ز دور                        یکی سرو بالا دل آرام پور...
چو کیخسرو از چشمه اورا بدید                      بخندید و شادان دلش بردمید  3/206/328 - و - 336

کیخسرو را گیو، پس از سفري پرمخاطره، به ایران می آورد تا جانشین کیکاووس شود. پس از بازگشت کیخسرو به ایران و نشستن او بر تخت شاهی، رستاخیزي در طبیعت به وجود می آید و باران - که نماد حیات و زندگی دوباره است - زمین را جان می بخشد:

از ابر بهاران ببارید نم                           ز روي زمین زنگ بزدود غم
جهان گشت پرسبزه و رود آب                       سر غمگنان اندر آمد به خواب - 19-4/9/18 -

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید