بخشی از مقاله
مقایسه شخصیت های اسطوره ای شاهنامه با شخصیت های دینی
چکیده :
دین کهن ترین همزاد بشر است ، به عبارتی دیگر دین اولین هدیه خداست که همزمان با اولین تنفس بشر به انسان عطا شده است ؛ دین چیزی نیست که قابل انکار باشد زیرا دین در وجود ذره ذره عناصر انسان وجود دارد .از طرفی دیگر دین در جوامع اسطوره ای نیز وجود داشته است .دین و اسطوره علاوه بر خصوصیت مشترک قدمت در نزد انسانها ، خصوصیت مشترک دیگری نیز دارند که آن تقدس و ارزش است. این تقدس به گونه ای بوده که در زمان سرآغاز عصر اسطوره ایزدان به زمین می آمدند و با آدمیان آمیزشی داشته اند.دین و اسطوره دو بال پرواز برای انسان انند و از آنجا که خدا در اسطوره جایگاهی مستحکم دارد لذا هر اسطوره ای تجلی الهی و تجلی مقدس نیز هست. بعلاوه اسطوره می توانسته زمینه ساز حضور دین در جوامع باشد.
در این مقاله شخصیت های اساطیری و اعمال آنان در شاهنامه ی فردوسی با شخصیت های دینی و اعمال آنان برای اثبات نزدیکی دین و اسطوره ذکر مقایسه و بررسی می شود.
کلید واژگان: شاهنامه ، دین ، اسطوره
مقدمه
همه ادیان حتی ابتدایی ترین آنها یک هستی شناسی است بودن چیزهای مقدس، و شخصیت های الهی را آشکارا مطرح می کند و با این عمل جهانی را بنیاد می نهد از آنجا که دین مانند اسطوره می تواند از شاخصه های بشر باشد بنابراین زمان در باور دینی رنگ اسطوره به خود می گیرد و اگر حکمی صادر می شود برای تمام زمانها و مکانها ساری و جاری است به عبارتی دیگر هیچ پیامبری نیامده تا بگوید: از امروز تا فردا این حکم جاری باشد و پس فردا تعطیل، زیرا در بینش پیامبران فقط زمان آینده است و زمان گذشته و حال در این زمان محو می شود و هستی بشر در آینده تعالی پیدا می کند (ارنست،(201:1378
باید دانست که دین هرگز زمان هویت خود را از دست نمی دهد و ثابت است در حالی که در اسطوره به عکس عمل می شود دین شاید کهن ترین همزاد بشر باشد و به همین خاطر در مورد قدمت دین تصور نمی شود نیازی به بحث وجود داشته باشد زیرا خداوند بزرگ اولین انسانی را که آفرید، پیغمبر خدا حضرت آدم بود که بدون آن که امتی داشته باشد یا بر او امتی را فرستاده باشد پای به عرصه عالم نهاد و این خود بدیهی ترین برهان بر اثبات ادله قدمت دین است و به عبارتی دیگر دین اولین هدیه خداست که همزمان با اولین تنفس بشر به انسان عطا شده است و دین چیزی نیست که قابل انکار باشد زیرا دین در وجود ذره ذره عناصر انسان وجود دارد و به عقیده بیشتر خردمندان مرکز سازنده فضای اساطیری در بیشتر ادیان قلب است. اگر در بسیاری از علوم و یا دانسته های بشر
1
گه گاهی بی خدایی موقت جلوه کرده باشد در زمینه اسطوره حرفی از جدایی دین و اسطوره به میان نیامده است و آمال و رفتار دینی مردان اسطوره شاهدی قوی بر این مدعاست اگر بگوئیم دین در جوامع اسطوره ای همیشه وجود داشته به خاطر آن بوده که، انسان اسطوره ای می خواهد بر اساس مبانی معنوی و پایه های ارتقا در کره خاکی خویش را افلاکی کند و پای بر فرق زمین و زمینیان بنهد و از دیدگاه دینی امکان دارد که انسان به سرچشمه بازگردد و در جهانی نو بزید (میر چاه الیاده،(101:1381
پس چنین انسانی نمی تواند خود را دور از دین نگاه دارد و آنگاه ادعا کند به منتهی الامال اسطوره ای خود رسیده است و می توان گفت: دین و اسطوره دو بال پرواز برای انسان انند و از آنجا که خدا در اسطوره جایگاهی مستحکم دارد لذا هر اسطوره ای تجلی الهی و تجلی مقدس نیز هست (شایگان،(1371:107 این تقدس به گونه ای بوده که در زمان سرآغاز عصر اسطوره ایزدان به زمین می آمدند و با آدمیان آمیزشی داشته اند و انسانها می توانستند به بالا رفتن از کوه و .... به آسمان بروند و اگر کسی بگوید اسطوره از نظر تقدم و تأخر پیش از دین ملموس بوده سخنی به گزافه نگفته است و می توان وصلت افراد محرم را در خانواده های باستانی نشانه نبود شرع و یا عدم حضور رسمی دین دانست و وقتی که باورمندی های اسطوره ای انسانها را می کاویم درمی یابیم که انسانها در تمام قرون نیازمند به دین بوده اند و با شدت و ضعف های متفاوتی بر مقیاس و موازین دینی زیسته اند و همیشه خواسته اند تا با رسوخ به فضای اساطیری بیش از هر چیز رفع حجاب از متعلقات نفس کنند. بنابراین اسطوره می توانسته زمینه ساز حضور دین در جوامع و ایفاگر نقش های مختلفی بوده باشند بر این اساس است که نقش اسطوره ها در دین متمایز کردن دین از حکایت هاست و به همین دلیل ایرانیان بخرد که سالها در مسیر تمدن و اسطوره قدم زده بودند در پذیرش دین فرهنگی اسلام از تمام ملل آن عصر اندیشمندانه تر برخوردار کردند و ضمن پذیرش دین اسلام، آن را نیز رونق و غنا بخشیدند.
اسطوره از نظر لغوی
اسطوره یکی از واژه هایی است که ذهن بسیاری از دانشمندان را به خود مشغول کرده و در دنیای امروزی اغلب روان شناسان بدون تسلط بر مباحث اسطوره ای قادر با ارائه دستور العمل برای درمان بیماران خود نیستند زیرا اسطوره و مبانی و تعابیر آن ریشه در ضمیر ناخود آگاه فردی دارد بر این اساس در این مقوله نیز بدون تعریف لغوی و اصطلاحی این واژه نمی توان کار را ادامه داد. به همین منظور در بررسی متون مختلفی مانند: متون کهن از جمله، اوستایی و فارسی و عربی و ترجمه های صورت گرفته از متون غربی و فرهنگ های مختلف مطالب زیر در باب معانی اسطوره قابل ارائه بوده که ذیلا ارائه می شوند:
در اوستا »میث« به معنی دروغ و »میث اوخته« به معنای گفته دروغین است این واژه در زبان پهلوی به میتخت و دروغ گوش برگردانده شده است و در یونانی، میث یا موث به معنی افسانه و داستان و.... و در عربی به گونه های میتوع: دروغ گفتن؛ مذاع؛ دروغگوی و مذیذ راه یافته است (شایگان، (111:1371
»اسطوره« واژه ای است برآمده از سطر به معنی نوشتن و در تازی اسطوره و اسطیر که همچنان جمعشان اساطیر است به معنی نوشته بکار رفته است اما اسطوره واژه ای است که در بنیاد تازی نیست و مانند بسیاری از واژه های دیگر این زبان از دیگر زبان ها ستانده شده است و ریخت و پیکر تازیانه ای یافته است و شاید این واژه از زبان یونانی یا لاتینی به زبان تازی برده باشد (کزازی، (2:1385 و یا این واژه دگرگون شده واژه یونانی لاتین«historia» به معنی سخن و خبر است و جستجوی راستی باشد از این واژه در فرانسوی histoiore و story و در زبانهای اروپایی اسطوره میت myth خوانده می شود و برگرفته از muthos است به معنی حکایت و قصه ای که بیشتر پیوسته (منظوم) نیز هست (همان منبع،2
اسطوره از نظر اصطلاحی
واژه اسطوره قدمتی دیرینه دارد و در ادب و فرهنگ گذشتگان جایگاهی ویژه داشته است به طوری که سالهای متمادی بر عمر این واژه و اصطلاحات آن می گذرد ولی هنوز کار محققان به جایی نرسیده تا ابهام از این واژه برگرفته شود بهر حال این واژه دارای معانی اصطلاحی خاص خود است که باید نمونه هایی ذکر شود:
در تفاسیر قرآن اسطوره را داستان دانسته اند و به عبارت درست تر اساطیرالاولین را افسانه و داستان پیشینیان تعریف کرده اند این واژه در قرآن و در آیات 31 انفال و 25 انعام و 24 نحل آمده است (انصاری، 27:1361جلد (4
راغب اصفهانی به نقل از مبرد در باب معانی این واژه می گوید: »اساطیر الاولین، ای شی ء کتبوه کذبا« و می گویند منظورشان از اساطیر، مکتوبات نادرست و بی اساس است(راغب اصفهانی،ص (237 مبرد گفته که اساطیر جمع اسطوره است مانند جمع ارجوحه و اراجیح و هر گاه پرسیده شود که خدایتان چه نازل کرد می گویند اساطیر اولین و منظورشان مکتوبات نادرست و بی اساس است. بتازونی محقق ایتالیایی اسطوره را حقیقت می داند و آن را از افسانه جدا می داند و آن را تاریخی حقیقی برشمارد؛ و حیات انسان را در آغاز و انجامی به نام اسطوره می داند و معتقد است که: میت myth افسانه نیست بلکه تاریخ واقعی است و آن هم نه تاریخ دروغین، داستانی واقعی است که به علت محتوای خود حکایت از وقایع حقیقی می کند یعنی آغاز وقایع بزرگ ازلی، آغاز جهان، آغاز بشریت و زندگی و مرگ و....(شایگان،(105:1371
بر اساس تعاریف فوق دیگر نباید اسطوره را در ردیف افسانه و یا روایاتی قرار دارد که برای سرگرمی انسانها تدوین شده اند بلکه باید آن را در فضایی برای شکفتن و تفکر شهودی و آزادی درونی دانست(شایگان،(33:105
-1مقایسه مختصر آدم و کیومرث
اگر قصد مقایسه ای در کار باشد نخستین مقایسه در این زمینه برابر نهادن زندگی و ماجراهای دو انسان دینی و اسطوره ای بنام کیومرث و آدم است این دو مرد در اسطوره و ادیان نخستین انسان هایی هستند که بدون واسطه والدین به دنیا آمده اند و آغاز جهان را رقم زده اند "گیومرت" یا "گیومرته" که به معنی انسان جاودان است بعد از مرگش نطفه او بر زمین می ریزد و پس از چهل سال دو فرزند بنام های مشی و مشیانه یا ملهی و ملهیانه و یا جم و جمک بصورت ریواس سر از خاک برمی آورند و از او پدیدار می شوند و اساس انسانها همین دو تن می باشند(رستگار فسایی،:1379 ذیل واژه ی کیومرث)
در بسیاری از تواریخ و نوشته ها آدم را همان گیومرث می دانند و در پیدایش اولین بشر معتقدند» پس گیومرث پدید آمد و گویند آدم بد و گویند ایزد اندر جهان، نخستین چیز مردی آفرید و گاوی و آن مرد گیومرث بود (بلعمی،(35:1372
و در زندگی حضرت آدم نیز می خوانیم که او نیز بدون واسطه پدر و یا مادری در مدت چهل هزار سال از خاک پدید می آید و معروفترین فرزندانش هابیل
و قابیل اند آنچه این دو شخصیت اسطوره و دینی را به هم متصل می کند مواردی است که جای تأمل دارند و عبارتند از :
الف): آغازین بودن هر دو به عنوان اولین انسانهای روی زمین ب): از خاک بوجود آمدن این دو بدون داشتن پدر و مادر ج): داشتن تقدس این دو در میان مردمان خود د): داشتن دو فرزند در سیر داستانی
-2 مقایسه برادر کشی هابیل و قابیل با سلم و تور و ایرج
از داستان هایی که قابل قیاس با هم هستند برادر کشی های دینی و اسطوره ای ایست در این داستان ها گرچه برادری شایسته به دست برادری دیگر به قتل رسیده ولی بررسی نوع انگیزه و خاستگاه بروز حادثه جای تأمل و تحمل دارند زیرا این داستان ها در یک چیز مشترکند و آن قتل برادر است ولی در چندین مورد با هن مختلفند از جمله این اختلافات دلیل قتل، وسیله قتل، بانی قتل و.... می باشد.
به عنوان مثال در داستان سلم و تور و ایرج نزاع بر سر تقسیم مملکت است و به نوعی محبت پدر باعث بروز این کینه می گردد و ایرج کشته می شود در داستان هابیل و قابیل از یک سوی پذیرفته شدن قربانی هابیل از جانب خدا تصور را به آن سوی می برد که خالق اعظم را عامل قتل بین دو برادر بدانیم و در داستان رستم و شغاد عامل شهرت و قدرت و جهان پهلوانی و اطاعت همه از رستم شغاد را به رشک وامیدارد تا برادر خویش را به قتل برساند همچنین در داستان افراسیاب و اغریرث، خیرخواهی و نوع دوستی و درک حس هم زیستی مسالمت آمیز، و داشتن رفتار نیک همسایگان باعث می شود افراسیاب برادر خود را با شمشیر به دو نیم کند، در این داستانها باز تشابهاتی وجود دارد از آن جمله که در ماجرای هابیل و قابیل، ایرج و سلم و تور، پدران در ابتدای کار محبت به فرزندی دارند که بعدا کشته می شود.
اما داستان هابیل و قابیل در اولین صبحگاه آفرینش مردی به نام آدم صاحب دو پسر شد یکی هابیل و دیگری قابیل و یه به عبارتی هر کدام از این نفرات چهارگانه آدم و حوا و هابیل و قابیل یک چهارم از جمعیت دنیای آن روز را تشکیل می دادند قرار بر آن که حضرت آدم میراث نبوت را به یکی از آن دو فرزند و بیشتر میلش بر هابیل بود و همین محبت باعث حسادت قابیل گردید برادران بر سر همین موضوع با هم اختلاف پیدا کردند و رضایتی حاصل نشد و به اغوای ابلیس دست اولین برادر قاتل به خون اولین برادر مقتول آغشته شد و سنگ بنای بسیار زشت و دردآلودی بر زمین نهاده شد و زان پس برادر کشی رسمی شد برای ابنای بشر و فرزند زادگان آدم و اولین پدر شاعر و اولین محزون، اولین اشعار رثایی را برای فرزند مقتولش سرود زیرا اندوه او چند برابر بود، نه می توانست قاتل را به سزای اعمال برساند و نه نمی توانست اندوه، فرزند مردن را فرو بنشاند:
البَرَلادتِوَمنتُـیغَِّعلَیها وَجهغبرضالارَــقبیَمَُُحِِّ
تغَِییرــــعمکُلوطَلَُِِ ون شاشجهلوالوَبقُالصبیَُِحُِ
ترجمه: دنیا و مافیها دگرگون شده است و روی زمین بسیار تاریک و زشت گردیده است
مزه غذاها و نمود رنگ ها نیز خود را درباخته اند و شادمانی معصومانه چهره صبح نیز اندک شده است.(جزایری،(117:1361
اما در این میان دردناک ترین برادر کشی، برادر کشی پسران فریدون پادشاه ایرانی است این داستان دو برادر بنام های سلم و تور به برادر خرد و نجیب خود را به نام ایرج، در ناجوانمردانه ترین صورت ممکن سر می برد زیرا فریدون در تقسیم بندی ایران مرکزی را به ایرج میدهد برادران بر سر این تقسیم حسادتشان برانگیخته می شود و ایرج را به مهمانی دعوت می کند و در اوج نابرادری با وجود التماس های ایرج سرش را می برند و برای پدرش فریدون می فرستند و فریدون با دیدن این عمل سال ها در اندوه و گریه و زاری نور دیدگانش را از دست می دهد و از خدا می خواهد که تا انتقام ایرج را نگیرد نمیرد سالها می گذرد و از نوه دختری اش پسری بنام منوچهر زاده می شود و به حکومت ایران می رسد و با بریدن سر سلم و تور، انتقام ایرج را می گیرد و فریدون زان پس می میرد لازم به تذکر است که سلم و تور، ایرج را مهمان می کنند و سپس سرش را از تن جدا می کنند نه این که ایرج در نبردی رویاروی کشته شده باشد این داستان به اختصار در شاهنامه چنین آمده است:
چو تنگ اندر آمد ایرج به نزدیکانش نبـــود آگه از رای تاریکشان
شــــــــدندش بآئین خویــــش سپه سر بسر بار بردنش پیش
چو دیـــــدند روی برادر به مــهر یکی تازه تر برگــشادند چهر
دو پرخاشجوی با یکی دل به جای برفتند ســـرش نه بر آرزوی
دو دل پر زکیـنه یکی دل به جای برفتند هر سه به پرده سـرای
به لشــــگرگه آمد دلی پر زکیـن جگر پر زخون ابروان پر زچین
سراپــــرده پردخت از انجـــمن خود و تور بنـــشت بارای زن
نیامـــــدش گفتار ایرج پســــند بند راستی نزد او ارجــــــمند
بزد بر ســــر خسرو تاجـــدار ازو خواسـت ایرج به جان زینهار
مکش مر مرا کت سرانجام کار بپیـــــچاند از خون من کردگار
یکی خنجـــر آبگون برکشــید سراپای او چادر خـــون درکشید
بدان تیز زهر آبگون خنجــرش همـی کرد چاک آن کیانی برش
ســــر تاجوران تن پیـــــلوار به خنجــر جدا کرد و برگشت کار
برفتـــند باز آن دو بیـداد شوم یکی سوی ترک و یکی سوی روم
(شاهنامه جلد اول، ص (66
فریدون که می دانست برادران ایرج او را دعوت کرده اند و احتمالا حقه ای در کار است با دل شوره تمام منتظر برگشت ایرج بود که ناگهان با تابوت ایرج روبرو شد و از اسب بزیر افتاد و رخ وی سیاه و دیدگانش سپید شد (رستگار فسایی،(545:1379
فردوسی این ماجرا اینگونه بیان می کند: ز تابــــــوت زر پرده برداشـتند بیفتاد از اسـب آفریدون به خاک سیه شد رخان دیدگان شد سپید
-3 مقایسه برادر کشی شغاد و رستم با برادر کشی سلم و تور
یکی از غم بارترین داستانهای شاهنامه نابرادری شغاد در حق بهترین برادر خود یعنی رستم است. ایرانیان می دانند که رستم آئینه ی تجلی آرزوهای دور دراز ایرانیان، برادری از مادر دیگر داشت که نامش شغاد بود مادر شغاد زنی رود نواز و آوازه خوان در خانه زال بود ستاره شناسان پیش بینی کرده بودند که دوده سام به دست این نابرادر نابود خواهد شد. شغاد بر آن می شود که تا با هم دستی شاه کابل در توطئه ای ناجوانمردانه این پور شایسته ایران را به کام مرگ بفرستند و از دادن باج و مالیات معاف شوند قرار بر آن می نهند که شاه کابل به ظاهر بر شغاد تندی کند و خشم گیرد تا شغاد این داستان را به رستم برساند و علیه شاه کابل لشگرکشی کند و در راه حفره هایی برای کشتن رستم و رخش ایجاد می کنند.
رستم بر شاه کابل خشم می گیرد و به سوی او لشکر می کشد اما بر اساس نقشه از پیش تعیین شده در میانه راه کسی به عنوان پوزش خواهی از طرف شاه کابل به سوی رستم می آید و رستم نیز بر اساس جوان مردی دیرین ایرانیان او را امان می دهد و میزبانی اش را می پذیرد تا آن که نقشه به تحقق می رسد و رستم در گودال نابرادری می افتد و خود و رخش زخمی می شوند به گونه ای که دیگر امیدی به زندگی برایشان نمی ماند. رستم در آخرین لحظه به عنوان نماد ایرانیانی که نمی گذارند دشمن دست خالی از معرکه نبرد بیرون برود شغاد را با یک تیر بر درخت چناری می دوزد تا آخرین دشمن نیز ضرب شست رستم را چشیده باشند فرامرز نیز به خون خواهی رستم کابلستان را ویران و شاه کابل را نیز می کشد (رستگار فسایی،(621:1379
-4 مقایسه برادر کشی افراسیاب برادر خود اغریرث را
افراسیاب پور پشنگ، دشمن ایران و ایرانیان برادر اغریرث است اغریرث مردی خردمند و دانا و عاقبت نگر بوده که عاقبت زشت کارهای افراسیاب را می دانسته و هماره او را از این سرانجام شوم برحذر می داشته است افراسیاب هنگامی که با ایران هجوم می آورد و در »دهستان« اردو برپا می کند و در برابر صف آرایی ایرانیان بارمان را به میدان می فرستد اغریرث مانع این کار می شود زیرا می داند با کشته شدن بارمان شیرازه سپاهیانش از هم گسسته می شود و این کار عاقبت خوبی نخواهد داشت و آن هنگام که افراسیاب نوذر شاه ایرانی را سر می برد و قصد کشتن دیگر همرزمانش را در سر می پرورد اغریرث مانع می شود و از وی می خواهد تا آن اسیران ایرانی را به او بسپارد و در آمل زندانی کند و از سوی اغریرث ترتیبی می دهد تا زال به آمل لشگر کشی کند و او نیز اسیران را آزاد نماید، تا کشته نشوند همین کار صورت می گیرد و اسیران ایرانی آزاد می شوند ولی اغریرث در آتش خشم برادرش افراسیاب، با شمشیر به دو نیم می شود و برادر کشی دیگر بر دیگر برادرکشان اسطوره و تاریخ، اضافه می شود پشنگ سالها در اندوه اغریرث ، کینه افراسیاب را در دل دارد تا آنکه افراسیاب با پوزش از پدر، از جانب پشنگ بخشوده می شود (فسایی، (98:1379
-5 مقایسه سرگذشت حضرت موسی)1ع) با فریدون
تشابهات زندگی افراد خاصه و مشاهیر عالم، برای هر فردی جالب خواهد بود و درصدد یافتن توجیهات و یا دلایلی برخواهد آمد چرا که چنین شده تا چنان شود در زندگی موسی و فریدون نکات قابل توجهی نهفته است به عنوان مثال در به حکومت رسیدن فریدون کسی به نام کاوه زمینه گستر قیام و شورش می شود تا وضعیت اقتضای بر تخت نشستن فریدون را داشته باشد ولی در به حکومت رسیدن داراب، رشادت و یلی و قدرت مندی او در میان دیگر همسالان، باعث می شود که نژاد شاهانه اش برملا شود و خود نیز به جستجوی نیاکان بپرازد و نهایت پادشاه شود، در زندگی موسی، خود به تنهایی علیه فرعون قیام می کند و یاران او را در نیل غرق می کنند اما این، سه شخصیت معروف و جهان و آشنا دارای تشابهات بسیار زیبایی در زندگی و سرنوشت می باشند که خواننده را به شگفت وا می دارند به عنوان مثال در زندگی حضرت موسی می خوانیم که »فرعون خوابی هایل دیده که آتش از محله بنی اسرائیل برآمد و به یک روایت از بیت المقدس و گرد سرای او برآمد و او را بسوخت و معبران گفتند: دیدن این خواب دلیل می کند که مولودی می آید در این سالها که ملک تو از دست بشود و هلاک تو بر دست او باشد)«رازی،505:1404 ه.ق جلد سوم)
1برای ا العبیشتر در مورد زندگانی حضرت موسی ر.کتفیسر سوره مبارکهقصصدر جلدپنجمکشف السرار مبدی ص 262-362
6
بر همین اساس فرعن دستور می دهد که متولدین پسر را به محض خبردارشدن از تولدشان نابود کنند، تا شاید فرد مورد نظر نیز در این گیر و دار از بین برود ولی از آنجا که هر ساله پیران می مردند و کودکان را می کشتند جمعیت بنی اسرائیل رو به کمی می نهاد تا آن که این سخن را فرعون رساندند او نیز گفت یک سال در میان موالید پسر را بکشند به همین خاطر که هارون و موسی در سالهایی که کودکان پسر را نمی کشتند متولد شدند.(طبری، (296:1375
در چنین وضعیتی مادر موسی تولد نوزاد خود را از خواهرش هم پنهان می کند تا آنجا که روزی که به قصد کاری به بازار می رود برای آنکه مبادا فرزندش به دست مأموران فرعون بیفتد آن را در تنور خاموش نان پزی و هنگامی که خاله موسی به قصد نان پزی تنور را روشن می کند بی آنکه بداند کودکی در آن تنور خوابیده شعله را سرگرم کار خود می کند، مادر موسی سر می رسد تنور را پر از آتش می بیند ، و ناگاه می بیند »موسی در میان آتش بود و آتش گرد او می گردید و او را گزند نمی کرد« (رازی، 187:1404 جلد (4
و موسایی که آب سرنوشتش را باید رقم بزند ابتدا آتش را تجربه می کند و نوعی کهن الگوی آب یا »آرکی تایپ« حضور خود را پیشاپیش اعلام می کند. مادر موسی بدون نشان حاملگی بار خود را بر زمین می نهد و از ترس آن را در صندوقی می نهد و به دستان نیل می سپارد اتفاق آسمانی چنان رقم می خورد که کودک سرگردان در رود نیل وارد شعبه ای از رودخانه می شود که آن شعبه از منظرگاه فرعون رد می شده فرعون قصد کشتن او را دارد اما آسیه می گوید: »موسا لانه وجد بین الماء و الشجر« او را موسی بنامیم برای آنکه او را از میان آب و شجر یافتند (رازی، 188:1404ه.ق)
لازم به ذکر است موسی را موشه (mosheh) گویند به معنی از آب کشیده شده،( ر.ک فرهنگ لغات قرآن، پروفسور عباس نشر رویانص (532 و در جلد 1 ص 189 کشف الاسرار در مورد واژه موسی چنین آمده است: موسی به زبان عبری موشی گویند و »مو«آب باشد و شادرخت، او را به نزدیک آب و درخت یافتند. این مضمون در جلد 6 ص 124 و در ص 299 جلد 1 تاریخ طبری نیز آمده است.
بنابراین از اینجا به بعد تعبیر عملی رویا و خواب دیدن حاکم ظالم، روزگار صاحب رویا را می آشوبد ولی از آنجا که تقدیر باید رقم بخورد لهذا از فرعون بر سفره خود کسی را می پرورد که بعدها طومارش را در همین خانه پرورد و درهم می پیچد. در داستان فریدون نیز حاکم ظالم که همان ضحاک باشد خواب می بیند که سه نفر از کاخ شاهی به قصد نبرد به سویش می آیند، یکی کهتر و دو دیگر مهتر و با گرز گاو سار بر سرش می کوبند این سخن را با ندیمان در میان می نهد ولی نمی تواند آشفتگی اش را پنهان کند تا آنکه از معبران می خواهد تا این خواب او را تعبیر کنند سه روز معبران چیزی نمی گویند تا شب چهارم ضحاک بر معبرین می آشوبد تا نهایتا یکی از معبران خردمند تعبیر درست خوابش را برای او بازگو می کند و حتی کشته شدن پدر فریدون یعنی آبتین
و گاوی به نام برمایه به او یادآوری می شوند. »ضحاک شبی خوابی وحشتناک دید و خواب گذاران را برای تعبیر فرا خواند و آنان پس از چند روز او را گفتند: فریدون ظهور خواهد کرد و جای ترا خواهد گرفت و بخت تو را بخاک خواهد افکند« (رستگار فسایی، (600:1389
و موبدان قبلا تعبیر خواب ضحاک را از تولد فریدون را به او خبر داده بودند و روزبانان ضحاک مترصد بودند تا او را به محض تولد دستگیر و نابود سازند مادر فریدون، فریدون را به مرغزاری می برد و به نگهبان می سپرد و پس از سه سال او را به کوه البرز می برد (همان منبع، (87 فرانک مادر فریدون فرزندش را به مرغزاری می برد و به دست مردی پاک می دهد تا از شیر ماده گاوی بنام برمایه او را پرورش دهد ولی جاسوسان ضحاک پس از پی بردن به این موضوع گاو را نیز می کشند و فرانک فرزندش را به مردی درستکار بر قله ای می سپارد و می گوید این فرزند من سر انجمن خواهد شد او را نیک بدار و فریدون تا 16 سال بر آن قلعه می زید و سپس پائین می آید و ماجرا را از زبان مادرش جویا می شود و مادر نیز همه چیز را با او در میان می نهد و هنگام قیام کاوه آهنگر مردم او را از کوه به شهر می آورند و بر تخت می نشانند.
تشابهات فریدون با موسی:
-1 موسی و فریدون در محیطی که پسران تازه تولد را می کشتند به دنیا می آیند.
-2 موسی و فریدون هر دو برای بدست گرفتن حکومت و ایجاد اوضاع بهتر قیام می کنند. -3 هر دو به وسیله ی مادرانشان از معرکه خطر دور می شوند.
-4 نامی از پدر این دو بصورت موثر در داستان ها وجود ندارد. -5 موسی و فریدون بعد از تولد از مادر دور می شوند.
-6 سرانجام موسی و فریدون بر اریکه حکومت می نشینند و تقدیر به تحقق می پیوندد.
-7 هر دو نفر نهایتا به موطن اصلی خود برمی گردند.
-6 مقایسه پرواز نمرود به آسمان با پرواز کیکاووس
اندیشه پرواز دغدغه ای که انسان ها را از روز اول آفرینش مشغول خود داشته است، پرواز پرندگان در آسمانها و فراز و فرود آمدنشان بشر را به حیرت واداشته است و همیشه آرزو داشته که ای کاش روزی بتواند با پرواز مسافتها را کوتاه کند و از فراز بام زمین بر خاک نظر بیندازد در اسطوره و ادیان پروازهایی به آسمان رخ داده و مردانی درصدد اوج گرفتن در افلاک بوده اند که خمیر مایه این کار از سر خرد نبوده بلکه بیشتر به خاطر نشان دادن تسلط و برتری بر خدایان بوده که آن هم با شکست روبرو شده اند در این گیر و دار کسانی چون کیکاووس آن گاه که بر زمین سقوط می کند ضمن اعتراف بر اشتباه خود، متنبه می شود و به خود می آید، ولی نمرود هرگز متنبه نمی شود و به خود نمی آید، البته این مورد، گستره جهانی دارد چنانکه امپراطور »جووانگ« در چین رفتارها و کردارها و آرزوهایی چونان کاووس داشته است (کوباجی، (121:1383
یکی از همین موارد یعنی پرواز به آسمان، اقدام نمرود در اوج گرفتن و نبرد با خداست نمرود هنگامی که ابراهیم را در آتش می اندازد و بعد از دو سه روز او را سالم و بدون اثری از سوزش آتش می بیند برمی آشوبد و به شدت عصبانی می شود و با خود می گوید: باید خدای ابراهیم را بیازمایم » اول نمرود گفت به آسمان بروم و بنگرم تا این خدای آسمان و زمین کیست؟ آنگه چهار بچه کرکس بگرفت و ایشان را پرورد و گوشت می داد تا قوی گشتند تابوتی بساختند و آن دو درساخت یکی ببالا و یکی به زیر و آن تابوت را به پای کرکسان بست و عصای فراگرفت و پاره گوشت بر سر آن عصا بست و از بالای تابوت بر پشت آن تابوت فرو برد چنانکه کرکسان به آن گوشت می نگریستند در بگشاد و گفت آسمان همانجاست که بود و هیچ اثر نکرده کرکسان می پریدند باد منع کرد ایشان را از پریدن تیری بینداخت باز پس آمد و خون آلود عصا واژگونه کرد و آن سر که بر او گوشت بود بزیر کردند و کرکسها رو بزیر نهادند« (رازی، 1404 ه.ق (228:
این موضوع را از چند دید می توان مورد بررسی قرار داد نخست از دید آینده نگری انسانها برای دست یافتن به تکنولوژی پرواز و دیدگاه دیگر به اینکه عقیده قدما و مومنین خدا در آسمانها سکنی دارد اما پرواز کیکاوس نیز شنیدن دارد کاووس آن