بخشی از مقاله

چکیده

پژوهشهاي ساختارگرا ، به شناخت ذهن انسانها و فرهنگهاي مختلف با توجه به تحلیل روایتهاي قصه و داستان میپردازد. یکی از روشهاي تجزیه و تحلیل ساختاري روایت، شیوهاي است که تزوتان تودوروف بلغاري مطرح میکند . این روش بر تحلیل نحو روایت تاکید دارد و واحدهایی سازا همچون؛ گزاره، زنجیره، کنش، نهاد و صفت را به عنوان عناصر اصلی در روایت مطرح میکند. تودوروف مناسبتی میان مفهوم ادبیات و شیوهي بررسی ساختاري برقرار کرده است.

داستان هندي مهپاره ، اثري قدیمی در زبان سانسکریت است و همچون اغلب داستانهاي هندي از شیوهي داستان در داستان بهره برده و براي فارسی زبانها یادآور اثري دلنشین همچون خسرو و شیرین نظامی گنجه اي است. در این پژوهش، داستان عاشقانهي مهپاره بر مبناي نظریات ساختارگرایانه تزوتان تودوروف بررسی و تحلیل شد و با مشخص نمودن گزارههاي هر حکایت مشخص شد که الگوي ویژهي تودوروف یعنی گذر از حالتی متعادل به حالتی نامتعادل در این داستان هندي مشهود است.

مقدمه

بر خلاف دانشهاي پیشرفتی ، پژوهش ادبی هیچگاه نتوانسته نظریه هاي کهن را به این بهانه که توانایی کمتري دارند کاملا کنار بگذارد.پژوهش ادبی دانشی زاینده است که هر روز به آن افزوده می شود ولی شاید هر لحظه اندیشه ي کهنی که مدتها از گردونه بیرون شده دوباره به جریان بیفتدو کارآیی آن ثابت شود.

نظریات ساختارگرایانه به طور کلّی، کوششی در جهت به کار بستن نظرات نوین زبان شناسی در عرصه ادبیات است. ساختگرایی به بررسی روابط متقابل میان اجزاي سازاي یک شیء یا موضوع فولکلوریک می پردازد. و تنها به قصه هاي عامیانه و اسطوره محدود نیست. "روش ساختگرایانه را می توان درباره هر موضوعی به کار گرفت

ساختگرایان معتقد به وجود دستورهاي بنیادي در متون مورد مطالعه هستند. و به پیروي از سوسور معتقدند که انبوه پدیده هاي به اصطلاح روساختی در اصل به واسطه وجود ساختارهاي بنیادي، زیرساخت، قاعده مند ونسبتاً ساده، ممکن و قابل ادراك می شوند.

ساختگرایان وظیفه خود را در مطالعه یک متن دستیابی به ساختارها و قواعد ناظر بر آنها می دانند. به طور مثال ده ها یا صدها قصه را بررسی می کنند تا دستور عام ناظر بر قصه ها را تدوین کنند و سپس قصه هایی را بررسی می کنند تا نشان دهند که دستور عام تدوین شده آنها کارگر است

ساختگرایی در بررسی داستان و قصه تحول عظیمی پدید آورد و در حقیقت علمکاملاً جدیدي به نام»روایت شناسی« را بنیان گذارد

روایت فقط جایگزین احساسی براي آمار و ارقام موثق نیست بلکه روشی است براي شناخت گذشته واین روش بر اصول عقلانی ویژه اي متکی است.ساختارهاي تقلیدي در روایت که در گذشته جایگاهی حاشیه اي داشته اند امروزه به مثابه ي شیوه هاي توضیحی براي درك و فهم زندگی و محور دانشهاي دیگر به حساب می آیند

تودوروف و نظریه روایت:

نظریه روایتی ساختارگرا، از پاره اي قیاس هاي زبانی مقدماتی آغاز می شود. نحو - قوانین ساختمان جمله - مدلول اساسی قوانین روایتی است. تزوتان تودوروف زبان شناس و روایت شناس بلغاري مقیم فرانسه از کسانی است که در بررسی ساختار روایت دستور زبان جهانی تدوین کرد که براي همه قصه ها صادق باشد. او با مطالعه قصه هاي دکامرون به این نتیجه رسید که هر قصه متشکل از سه جزء است . -1توالی یا سکانس -2 - sequence - قضیه - proposition - -3اجزاي کلام - part of speech - - اخوت، . - 58 :1371کار تزوتان تودوروف، جمع بندي کار پراپ، گریماس و دیگران است. کلیه قواعد نحوي زبان در هیأتی روایتی بازگو می شوند.

تودوروف در تحلیل دستوري مشابه پراپ، شخصیت ها را به مثابه اسم، خصوصیات آنها را به عنوان صفت و اعمال آنها را به منزله فعل قلمداد می کند. به همین دلیل هر یک از داستانهاي دکامرون را به عنوان نوعی جمله بسط یافته به شمار می آورد که این واحدها به شیوه هاي گوناگون ترکیب می شون

تودوروف معتقد است که داستان با وضعیتی پایا شروع می شود، سپس نیروي تعادل آن را بر هم می زند و ایجاد ناپایداري می کند و با کنش قهرمان داستان، وضعیت دوباره به حالت پایدار بر می گردد. در هر روایت دو نوع اپیزود هست: -1 اپیزود وضعیت که شامل موقعیت ابتداي روایت و روایت به موقعیت متعادل سابق و یا موقعیت متعادل جدیدي منتهی می شود. 2 -اپیزود گذار- خروج از وضعیت متعادل و ورود به موقعیت هاي نامتعادل 

تودوروف به درستی بعد از مرحله متعادل آغازین مرحله دیگري را جانشین می کند ؛ زیرا در هر قصه اي با برقراري تعادل رو به رو نیستیم. همچنین ممکن است روایتی با وضعیت غیر متعادل آغاز شود و بعد از آن به تعادل برسد

نظریه تودوروف سه جنبه کلی متن روایت را به سه محور معنایی، نحوي و کلامی تقسیم می کند که البته وي بخش نحوي را بیشتر در کانون مطالعات روایت شناسانه خود قرار می دهد.در مرحله بعد »او دو واحد بنیادي را در ساختار روایت از هم متمایز می کند که یکی گزاره است و دیگري زنجیره« - سجودي، . - 79 :1383 وي کوچکترین واحد روایی را گزاره می نامد.

وآنها را دو نوع معرفی می کند. الف: گزاره هاي وصفی که از ترکیب شخصیت و وصف شکل می گیرند: »الف شرور است.« ب: گزاره هاي فعلی که از ترکیب شخصیت و کنش ایجاد می شوند. »الف، ب را میکُشد« - تایسن، :1378 . - 1368به واقع گزاره ها، ساختاري شبیه یک جمله مستقل سه جزئی دارد .

در این دستور خلاصه روایت، یک گزاره از تلفیق یک شخصیت و یک کنش - که ممکن است شامل عنصري دیگر به عنوان مفعول باشد - یا یک ویژگی تشکیل می شود. - اسکولز، . - 161 :1379تودوروف سطحی بالاتر از گزاره را نیز در نظر می گیرد و آن را »زنجیره« و یا پی رفت می نامد.زنجیره می تواند روایت کاملی را براي خواننده ایجاد کند. »گزاره ها زنجیره هاي بی پایانی را پدید نمی آورند، بلکه به صورت چرخه هایی سازمان می یابند که هر خواننده اي به طورشمّی آنها را باز می شناسد و احساس یککلّ تمام و کمال به وي دست می دهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید