بخشی از مقاله

چکیده

روایت شناسی ساختارگرا در دهه 60 و 70 قرن بیستم با کسانی مانند برمون، تودوروف، گریماس و  پرینس آغاز شد، که به اصلاح مدل پراپ و پیشینیان او یعنی فرمالیست های روسی پرداختند و    دستور جهانی روایت را تدوین کردند، روایت شناسی از برجسته ترین روش ها برای تحلیل متون داستانی وروایی است، این جستار براین است تا براساس نظریه تزوتان تودوروف قصه طوطی
و    بقال را از مثنوی روایت شناسی کند ؛ برای این منظور نخست به تحلیل نمود نحوی ازجمله: گزاره و انواع آن، پیرفت ، شیوه ترکیب پیرفت ها و وجوه روایی گزاره ها میپردازد و در پایان اسم، صفت، فعل، تطبیق آنها با شخصیت های داستان، کنش ها و ویژگی های آن ها را بررسی میکند.

 تحلیل روایت شناسی این قصه نشانگر آن است که قصه از پیرفت اصلی و یک پیرفت فرعی تشکیل شده است که به شیوه درونه گیری در دل پیرفت پایه قرار دارد؛ همچنین داستان دارای وجوه الزامی، تمنایی و پیش بین است،که وجه تمنایی به گونه ای متفاوت از نظر تودوروف ظاهر شده و بعد از انجام مجازات قرار گرفته است. سخنان تعلیمی مولانا در پایان داستان، نیز حاکی از آن است، که در مثنوی قصه، فقط قصه نیست و او داستان را مقدمه ای برای بیان تعالیم خود قرار میدهد؛ از دید روایت شناسی میتوانگفت: مولانا از کنش معناسازی در روایت بهره می گیرد، تا مفاهیم مورد نظر خود را در قالبی قابل فهم عرضه کند که در عین حال قابلیت پذیرش را هم داشته باشد و در این باره به داستان پردازی و دقایق آن آگاه است و آن را به بهترین شکل بهکارمیگیرد.

مقدمه

ساختارگرایی

رهیافت های ساختارگرایانه به ادبیات به سه حیطه ی : دسته بندی انواع ادبی، توصیف کارکردهای روایی و تحلیل تفسیر ادبی معطوف بودهاند - تایسن،. - 365:1387ساختارگرایی در مطالعات ادبی، بوطیقایی را ترویج می دهد که توجهش معطوف است به قراردادهایی که آثار ادبی را ممکن می سازد این بوطیقا درصدد تولید تفسیرهای جدیدی از آثار نیست ،بلکه می خواهد دریابد که معناها و تأثیراتی که دارند چگونه میسر شده است.

در دید ساختارگرایی حکایت ها پیوندهای سطحی انسان ها و عواطفشان و یا رخدادها را توضیح نمی دهند بلکه نشان دهنده سیستمی هستند که بیانگر قواعد سازمان یابی تمام عناصر روایت است - موران،. - 229:1389 روایت شناسان با تأثیر از مکتب زبان شناسی پراگ و نظریه دستور زبان جهانی چامسکی، از تحلیل های زبان شناسی ساختگرا در پژوهش های روایی خود استفاده کردند - اخوت، 1371، . - 16-17 ساختارگرایانی مانند تودوروف ، بارت و گرماس ادبیات را با شیوه هم زمانی بررسی میکنند و برقراری هیچ پیوندی میان آثار ادبی با نویسنده، تاریخ و واقعیت بیرون از متن را به این دلیل که؛ سیستمی که آثار برآن منطبق است،کلی مستقل از واقعیت بیرونی است، بایسته نمیدانند.

براین اساس تودوروف گرامر را در حکایت های بوکاتچیو بررسی کرد، یعنی همان ساختاری که در ژرفای حکایت ها نهفته است و به چشم نمی آید؛ گرماس نیز مانند تودوروف ضمن بررسی پایه های اساسی روایت سعی کرد شیوه ای را که پراپ بنیان نهاده بود گسترش دهد و به آن شکل علمی تری بدهد ، در نهایت ژرار ژنت آن رابه صورت معتدل تری به کار برد و شیوه ی ساختارگرایی را تکامل بخشید - موران،1389، -231 . - 225 پرداختن به این بحث به صورت مفصل در حوصله این جستار نمی گنجد لذا این پژوهش به بررسی قصه طوطی و بقال از مثنوی بر اساس نظریه تودوروف می پردازد و میزان تطبیق آن را با این قصه نشان میدهد.

روایت شناسی

اگرچه روایت به قدمت بشر است، اما از عمر روایت شناسی بیش از چند دهه نمی گذرد، »سیر مطالعات در این رشته به سه دوره کلاسیک، دوره ساختارگرایی و دوره معاصر تقسیم میشود؛ بوطیقای ارسطو را می توان اولین متن نظری دانست که در دوره کلاسیک در زمینه تحلیل داستان ارائه شده است ، روایت شناسی ساختارگرا در دهه 60 و 70 قرن بیستم با کسانی مانند برمون ، تودوروف، گریماس و پرینس آغاز شد که به اصلاح مدل پراپ و پیشینیان او یعنی فرمالیست های روسی پرداختند و دستور جهانی روایت را تدوین کردند؛ اما از اواخر دهه 1970م. به بعد روایت شناسی معاصر پدیدار گشت و از توصیف صرف رویدادهای ساختاری به شیوه ارتباط معطوف شدکه با کتاب آرایه های ژرار ژنت آغاز شد - «بامشکی،. - 1

 همچنین اولین بار تودوروف در زبان فرانسه و در کتاب دستور زبان دکامرون 1969م. اصطلاح روایت شناسی را به کار بست، که آشکارا مطالعه روایت را یک دانش مشخص معرفی میکرد - توکلی،. - 37:1389 روایت شناسی را به اشکال مختلف تعریف کرده اند: اسکولز و وکلاگ کلیه متون ادبی را که دارای دو خصوصیت وجود قصه و حضور قصه گو است ، متن روایی می خوانند، اخوت بیان می کند که روایت در ساده ترین و عامترین بیان متنی است که قصه ای رابیان می کند و قصه گویی دارد و تودوروف روایت را در قصه بررسی می کند و آن را متنی ارجاعی می داند که دارای بازنمود زمانی است ؛ گرماس نیز روایت را بیشتر محدود به قصه و داستان وعبارت از متونی می داند که ماهیت مجازی دارند و کنشگر مخصوص به خود، که دست به کنش می زنند و شخصیت آن ها شکل میگیرد.

  کار تزوتان تودوروف جمع بندی کار پراپ ، گریماس و دیگران است؛ که بیان میکند، کلیه قواعد نحوی زبان در هیئتی روایتی بازگو می شوند مانند: قوانین مربوط به کارکردهای نهادی،گزاره ای، صفتی و فعلی، وجه و حالت و نظایر آن، واحد کمینه روایت قضیه است که می تواند یک عامل - مثلا یک شخص - یا یک گزاره - مثلا یک عمل - باشد و ساختار قضیه ای یک روایت را می توان در انتزاعی ترین و عامترین شکل آن توصیف کرد از زمانی که روایت شناسی به عنوان یک علم مطرح شده است روایت شناسان کوشیده اند به الگوهای روایتی مشخص دست یابند که برای تمام ساختارهای روایتی قابل صدق باشد. می توان گفت ساختار روایت شیوه ای است که داستان ها به معنای وسیع کلمه از طریق آن نقل می شوند هدف نهایی روایت شناسی کشف الگوی جامع روایت است که تمامی روشهای ممکن روایت داستانها را در برگیرد و درواقع همین روشها تولید معنا را میسر میکنند امروزه کوشش روایت شناسان بر نشان دادن ساختارجهانی روایت و بحث درباره ماهیت و ارزشهای آن است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید