بخشی از مقاله
چکیده
سرودن داستانهای عاشقانه در عصر صفوی مورد توجه و علاقه اغلب شاعران است و منظومهسرایی در این عصر گسترش چشمگیری پیدا میکند، با این همه منظومهای عصر صفوی عموماً نازلتر، سادهتر و کوتاهتر از سرودههای پیشتر، تا عهد جامی و هاتفی، هستند. سادگی زبان، عاری بودن مطلب از ساز و پیرایههایی که استادان پیشین در آثار خود به کار میبردند از ویژگیهای منظومههای عصر صفوی است.
مثنوی »خورشید و مهپاره« سروده محمد سعید قمی متخلص به حکیم از جمله مثنویهای متوسط عصر صفوی است که شاعر تنها به قصد ارائه خمسهای مقابل خمسه نظامی، اولین آن را آغاز کرده و توفیق سرودن سایر منظومه ها را نیافته است.
این مقاله به شیوه توصیفی و تحلیلی به بررسی و تحلیل ساختاری داستان خورشید و مهپاره میپردازد تا با شناخت کیفیّت و جوهر هنری این اثر و کشف عوامل مؤثر در انسجام ساختاری آن، با نگاهی جامعتر به این اثر هنری نگریسته شود.
نقد ساختاری مثنوی خورشید و مهپاره نشان میدهد که شیوه روایتمندی و ساختار کلی آن خطی - مستقیم - و سه قسمتی - شروع، میانه، پایان - و ساده است و بر این اساس میتوان گفت که این اثر از پیرنگ سادهای برخوردار است.
-1 مقدمه
یکی از انواع ادبی معروف و گسترده در زبان فارسی، ادبیّات غنایی است. دورهی کمال اشعار غنایی نیز در زبان فارسی از قرن چهارم آغاز گردیده است. در ادب پارسی در کنار قالب غزل، برای بیان مضامین غنایی و عاشقانه، استفاده از مثنویهای عاشقانه نیز رواج دارد. اصولاً داستان سرایی از انواعی است که بسیار زود در شعر فارسی مورد توجّه قرار گرفته است.
ریشههای بخشی از ادبیات داستانی فارسی را که بسیار زود در شعر فارسی مورد توجه قرار گرفته و در نخستین دوره-های رواج فارسی دری نیز رایج بوده است، باید در ادبیات فارسی میانه جستجو کرد؛ اما بخشی دیگر از داستانسرایی فارسی مانند آنچه در »ورقه و گلشاه« عیوقی و نظمهای دیگر از این داستان آمده و آنچه در »لیلی و مجنون« و منظومههایی که در قرنهای بعد در همین موضوع سروده شدهاند، دیده میشود میراثی از ادب عربی است که البته گویندگان فارسی زبان به مقتضای اندیشه و محیط زندگی خود در آن تصرفها کرده و تغییرهایی دادهاند
به هر حال هر چند در اشعار پراکنده رودکی و بعضی دیگر از شاعران قرن چهارم، ابیاتی از مثنویها و منظومههای دیگر یافت میشود؛ اما قدیمیترین شاعر قرن پنجم که به نظم داستانهای عاشقانه میپردازد، عنصری است که »وامق و عذرا«، »خنگ بت و سرخ بت«، »شادبهر و عین الحیات« از مثنویهای اوست. عیوقی در اوایل قرن پنجم، »ورقه و گلشاه« را که اصل آن از تازی گرفته شده و بی شباهت به »لیلی و مجنون« نیست سروده و در نیمه قرن پنجم فخری گرگانی یکی از داستانهای کهن ایرانی را به نظم کشیده است.
در اواخر قرن پنجم داستان »یوسف و زلیخا« توسط شاعری نامعلوم به رشته نظم در میآید که بعدها هم در قرنهای نهم، دهم، و یازدهم، تقلید شده است؛ اما در پایان قرن ششم، نظم داستانها به وسیله یکی از ارکان شعر فارسی یعنی نظامی به حد اعلای خود رسیده و در قرنهای بعد مورد تقلید بسیاری از شاعران قرار گرفته است. نخستین مقلّد بزرگ نظامی، امیرخسرو دهلوی است و پس از او خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی و در قرن نهم کاتبی ترشیزی از داستانسرایان قابل توجهند.
اما مشهورترین داستانسرای ایران بعد از قرن ششم و هفتم جامی است. در پایان دوره تیموری و در عهد صفویه هم چه در ایران و چه در هندوستان، شاعران بسیاری به نظم داستانهایی مبادرت میورزند که بیشتر آنها به پیروی از نظامی است، هر چند انعکاس محیط هندوستان در این داستانها بارز است. سرودن این منظومهها تا اواخر عهد قاجار و حتی روزگار معاصر ما هم در ادب فارسی ادامه یافته است ، بنابراین داستانسرایی فارسی هم مثل هر پدیده دیگر، پس از آغاز و رواج، دوره اوج و کمالی دارد و بعد آن، دیگر دورههای رکود و تسلسل و تقلید است.
داستانسرایی فارسی که از نخستین دورههای ادبی زبان فارسی - بخشی تحت تأثیر ادبیات فارسی میانه و داستانهای عشقی آن و بخشی هم به اقتباس از بعضی داستانهای تازی - رایج شده بود، در قرن ششم به وسیله نظامی به اوج و کمال خود رسید. بعد از این دوره اوج و کمال در داستانسرایی فارسی، در قرن هفتم و هشتم چند تن مثل امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی هستند که در ضمن تقلید از شیوه نظامی، نیز ابتکارهایی هنرمندانه در آفریدن آثار خود داشتهاند.
اما بعد از این چند تن، دیگر دوران تسلسل و رکود و تقلید در داستانسرایی فارسی است و فقط در دوره تیموری و قرن نهم، جامی هر چند مقلد شیوه نظامی است؛ ابتکارها و تصرفهای هنرمندانهای نیز در آثار خود دارد. از قرن نهم به بعد، دو خصوصیت برجسته در منظومهها به چشم میخورد که عبارتند از: کمّیت منظومهها و بیان رمزی آنها. قرون دهم تا سیزدهم به لحاظ کمّی و از نظر شماره منظومهها معادل است با چهار برابر تمام منظومههای قرون گذشته، به طوری که منظومه سرایی در این سه قرن به صورت یک سنت در آمد؛ یعنی هر شاعری رسالت خود را با نظم یک داستان عاشقانه پایان-یافته میدید و معلوم است با چنین گسترش چشمگیر، زبان منظومهها بسیار نازلتر از دوران قبل خواهد بود. در تمامی منظومههای این دوران، تمامی خصوصیات داستانهای گذشته را میتوان یافت. زبان آنها عموماً ساده و متمایل به زبان عامه مردم است؛ چنانکه در بیشتر موارد، رنگ داستانهای عامیانه را به خود میگیرد و از این جهت شاید دشوار باشد برخی از آنها را در کنار منظومههای عاشقانه دوران گذشته، چون آثار نظامی و امیرخسرو قرار داد
یکی از منظومههای عاشقانهای که به تقلید از نظامی سروده شده؛ منظومهی عاشقانهی »خورشید و مهپاره« شامل 3680 بیت در بحر سریع و از سرایندهای با نام میرزا محمد سعید طبیب قمی از شاعران عصر صفوی و طبیب مخصوص شاه عباس دوم است.
مثنوی »خورشید و مهپاره« یکی از پنج منظومهای است که حکیم قمی بر آن بوده به تقلید از خمسه نظامی بسراید. وی این منظومه را در عشر سوم عمر خود یعنی حدود سی سالگی، سروده است و قرار بود تا وقتی عمرش به دهه پنج - پنجاه سالگی - میرسد پنج منظومه - خمسه - خود را کامل کند؛ که البته، عملاً، به جز »خورشید و مهپاره« توفیق سرودن سایر منظومه ها را نیافته است
داستان، شرح عشق خورشید، پسر پادشاه ری، به مهپاره، دختر شاه عمان، است که سرانجام به وصال یکدیگر نایل میآیند. داستان از جمله مضامین معمول عاشقانه عصر شاعر است. عمده اهمیت داستان در نشان دادن سنتهای داستانی عاشقانه در عصر صفوی است.
منظومه »خورشید و مهپاره« شباهتهایی با منظومههای عاشقانه مشهور مانند خسرو و شیرین نظامی دارد که آشنایی با آن میتواند زمینه مطالعه تأثیر بزرگانی چون نظامی را تا عصر مؤلف فراهم آورد و مقایسه این اثر را با منظومههای عاشقانه دیگر ممکن سازد. لذا در این پژوهش سعی شده است که منظومه خورشید و مهپاره، مربوط به قرن 11 ه . ق، از حیث ساختاری، بررسی شود تا از این رهگذر، هم داستان را بررسی و تحلیل کنیم و هم سراینده آن، میرزا محمد سعید طبیب قمی را که کمتر در میان ادبشناسان و دانشجویان ادبیات شناخته شده است، به خواننده بشناسانیم.
-2 تحلیل ساختاری داستان
تحلیل ساختاری داستانها، یکی از مهمترین دستاوردهای نقد ادبی معاصر است. ساختار در نگرش سنتی، به فرم و نگرش ظاهری یک اثر یا نوع ادبی میپردازد؛ ولی در معنا و کاربرد جدیدش بیشتر ناظر بر روابط پنهان حاکم میان سازههای یک متن است. ساختار در نقد و تحلیل آثار داستانی با تعبیر ریختشناسی گره میخورد که به تجزیه و تحلیل سازههای قصه-ها و زنجیرههای پنهان آن میپردازد. ویژگیها، اهداف، کارکردها و اعمالی که ساختارگرایان در تحلیل متن انجام میدهند؛ را میتوان بررسی روابط حاکم میان اجزاء یک داستان، شناخت کوچکترین سازههای داستانی و نظم دادن به آنها، دست یافتن به الگوی محدود و مشترک و کمک به ظهور معنا و عناصر مهم داستانی نام برد
ساختارگرایی شناخت پدیدهها را منوط به بررسی قواعد و الگوهایی میداند که ساختار بنیادین آنها را به وجود آورده است. »ساختارگرایان، تمام پدیدهها و رخدادهای عالم را دارای ساختاری مشخص میدانند و بر همین اساس به بررسی این ساختارها و اجزای تشکیل دهندهی آنها و ارتباط این اجزا با یکدیگر میپردازند.
یکی از انواع ادبی که در مکتب ساختارگرایی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد، داستان است. داستان »نقل وقایع و رشتهای از حوادث به ترتیب توالی زمانی است؛ در مثل ناهار پس از چاشت میآید« - فورستر، - 42 :1384؛ پس روش در داستان نقل حوادث است که همین باعث میشود تا به »چگونگی« حوادث - توصیف آنها - بپردازیم. داستان دارای اجزا و عناصری است که در تحلیلهای ساختاری، این عناصر تجزیه و تحلیل و روابط آنها با یکدیگر و با کل داستان سنجیده میشود. عناصر اصلی سازنده داستان عبارتند از: طرح - روایت - ، شخصیت، داستان - حوادث - ، راوی - گزارشگر - ، زمینه، فضا و لحن.
ساختار در مفهومی که امروزه از آن در نظر داریم، در داستانهای قدیم که حوادث در آنها بر اساس سیر طبیعی زمان است، چندان رعایت نمیشود. در قدیم به عناصر داستانی توجه بیشتری میشده است، اما داستان نویسی امروز، تأکیدی بر استفاده از همه عناصر داستانی ندارد و ممکن است جزئی ساقط و عنصر دیگر پررنگتر جلوه کند.