بخشی از مقاله

چکیده
روایت شناسی رویکردي جدید و ساختاري در حوزهي ادبیات است و در پی دستیابی به دستور زبان داستان، پی بردن به زبان روایت، نظام حاکم بر آن و ساز و کار اجرایی و پرداخت آن است. ولادیمیر پراپ، مردمشناس صورتگراي روس با مطالعه ي ریخت شناسانه ي قصه هاي پریان روسی در سال 1928، روایت شناسی نوین را بنا نهاد. او الگویی از ساز و کار این قصه ها بهدست داد و نشان داد قصه هاي پریان با وجود تنوع و تکثري که دارند از لحاظ پرداخت عناصر داستانی و روابط آنها از الگوي مشابهاي استفاده میکند.

با عنایت به این نظریه میتوان با نگاه دیگري به اشتراکات و نظام ساختاري داستانها وماجراها نظر انداخت. با توجه به ماجراهاي تاریخ بیهقی شاهد تشابهات و در عین حال اختلافاتی هستیم که نگاه ساختاري و روایتشناسانه به آنها را از منظر نظریات ولادیمیر پراپ ضروري میسازد.در این مقاله سه مورد از ماجراهاي تاریخ بیهقی که به نظر میرسد زمینهي مساعدي در پرداخت روایتشناسانه دارند را مدنظر قرار میدهیم: ماجراهاي بوبکر حصیري، افشین
و بودلف و حسنک وزیر.

مقدمه
بیشتر تحقیقات و پژوهشها در زمینهي نقد ادبی تا میانهي قرن بیستم معطوف به خارج از متن میشد؛ اما تلاش- هاي فردینان دو سوسور در آغاز این قرن و در حوزهي زبانشناسی، تحولی بنیادین را در این عرصه رقم زد که به موجب آن هر نوع بررسی که به بیرون از اثر راه میبرد، مردود شناخته شد. سوسور با قراردادي خواندن زبان نشان داد که عوامل بیرونی هیچ تاثیري بر زبان ندارند.

پذیرش چنین امري در واقع رد هر گونه نقش تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و... در زبان و دادن نقش فرعی به آنها بود. پس از آن بسیاري از فرمالیستها در این زمینه تحقیقاتی انجام دادند. آنان معتقد بودند که فرم و شکل وسیلهاي براي بیان محتوا نیست، بلکه این محتواست که به شکلگیري فرم کمک میکند. از نظر فرمالیستها محتوا یک بستر و زمینهي مناسب براي شکل به حساب میآید.

آنان در پی کشف اصول و قاعدهاي بودند که بر اساس آن اثر ادبی شکل بگیرد. این منتقدان تنها متن را مبناي کار خود قرار دادند و به عوامل بیرونی توجهی نداشتند. ماحصل این ابداعات و دگرگونیها در حوزهي نقد ادبی مکتب ساختارگرایی را پدید آورد که جایگاه مهمی در نظریههاي ادبی محسوب میشود.رویکردهاي متن محور در بررسی و نقد ادبی در قرن بیستم تحت تاثیر دیدگاههاي مبتنی بر زبانشناسی شکل گرفت.

در این میان زبانشناسان روس و مکتب فرمالیسم روسی در تحول نقد ادبی روسی نقش فراوانی را ایفا کردند. هر چند فرمالیست روسی به دلیل تضاد ایدئولوژیکی با مبانی فکري نظام حاکم بر شوروي در اواخر دههي 1920 سرکوب و منزوي شد، اما میراث فکري آن الهامبخش بسیاري از مکاتب و رویکردهاي نقد پس از خود مانند حلقه پراگ، نقد ادبی لهستان، ساختارگرایی فرانسوي و رویکردهایی مانند روایتشناسی شد

ولادیمیر پراپ از زبانشناسان و محققان فرمالیست روس با رویکردي مبتنی بر ریختشناسی به تحلیل و بررسی قصههاي پریان روسی پرداخت و در سال 1928 نتایج تحقیقات خود را منتشر کرد. کتاب او نقطهي عطفی در عرصهي تحلیل و بررسی داستان و شکلگیري روایتشناسی نوین به شمار میرود؛ زیرا او الگوي حاکم بر این قصهها را استخراج کرد و نشان داد قصههاي پریان بهرغم تنوع و تکثر ظاهري، از نظر انواع قهرمان و عملکرد آنها، داراي نوعی وحدت و همانندي است؛ به این ترتیب که تعداد عملکردها محدود، توالی آنها مشابه و ساختار این قصه ها یکساناست. اهمیت تحقیقات پراپ به گونهاي است که رومن یاکوبسن معتقد بود روایتشناسی با این اثر
آغاز شده است

روایتشناسی

مطالعات صورت گرایان و ساختارگرایان علاوه بر تحول در بررسی شعر، در بررسی داستان نیز انقلابی پدید آورد و در حقیقت، دانشی ادبی را به نام روایتشناسی بنیان نهاد

البته اصطلاح روایتشناسی را نخستین بار تزوتان تودوروف در سال 1969 در کتاب دستور زبان دکامرون به معنی دانش مطالعهي قصه به کار برد، او یادآور میشود که منظور از اصطلاح، تنها بررسی ادبیات داستانی نیست، بلکه معنی وسیع این اصطلاح مد نظر او است و تمامی اشکال روایت از قبیل اسطوره، فیلم و ادبیات نمایشی را دربر میگیرد

به همین دلیل یکی از مهمترین جنبههاي تحقیقات ساختارگرایانه، عرصهي فولکلور و قصههاي عامیانه است. دستاوردهاي ساختارگرایی در این عرصه چندان عظیم بوده که مکتبها و روشهاي گوناگونی در تجزیه و تحلیلهاي ساختار گرایانهي فولکلور به وجود آمده است

روایتشناسی علمی جدید و نتیجهي انقلاب ساختارگرایی در عرصهي داستان است. در تحلیل ساختارگرایانهي روایت، جزییات ظریف »سازوکارهاي« درونی متون ادبی بررسی میشوند تا واحدهاي ساختاري بنیادین مانند واحدهاي پیشروي روایت یا عملکردهاي حاکم بر کارکردهاي روایی متون کشف شوند

صاحبنظران بر حسب مکتبهاي گوناگون، تعاریف متعددي از روایت مطرح کردهاند؛ بعضی مانند رولان بارت، روایت را در معنی عام و کلی آن در نظر داشته و آن را در تمام جلوههاي فرهنگ بشري متجلی دانستهاند. شاید بتوان روایت را در سادهترین تعریف، بیان متنی دانست که قصهاي را بیان میکند و قصهگویی میکند. »روایتها مجموعهاي از کنشهایی است که در زمان و مکانی غیر از حال رخ داده و با انتخاب و گزینش راوي در نظامی هدفمند گرد آمده است

ایرناریما مکاریک« در دانشنامهي نظریههاي ادبی معاصر، روایتشناسی را مجموعهاي از احکام کلی دربارهي ژانرهاي روایی، نظامهاي حاکی بر روایت - داستانگویی - و ساختار پیرنگ میداند

روایت و روایتشناسی تنها به گونهي ادبی خاصی دلالت ندارد و به تمامی متون ادبی روایی قابل تعمیم است. »مشاهدهي این کارکردها نه تنها در افسانههاي جن و پري روسی یا حتا غیر روسی، بلکه در کمديها، اسطورهها، حماسهها، داستانهاي عاشقانه، و قصهها به طور کلی دشوار نیست

روایتشناسی به همهي بخشهاي داستان توجه میکند اما در نهایت در پی دست یافتن به الگوهاي کلی و جامع در جهت تبیین سازوکار روایت پردازي است. یکی از موارد مورد توجه محققان روایتشناسی ساختارگرا، یافتن دستور زبان داستان است؛ یعنی قانونمنديها و قواعدي که بر قصه و داستان حاکم است. به دلیل این که قصههاي عامیانه، ساختار نسبتاً سادهاي دارند، میتوان قواعد حاکم بر آن را شناسایی و طبقه بندي کرد

به طور کلی میتوان تاریخ روایتشناسی را به سه دوره تقسیم کرد: دورهي پیش ساختارگرا - تا - 1960، دورهي ساختارگرا - از 1960 تا - 1980، و دورهي پساساختارگرا ، اما دورهي ساختارگرایی که دربردارندهي نظریات فراوانی است مهمترین این دورهها محسوب میشود. روایتشناسی یکی از جذابترین حوزهها در عرصهي ادبیات ساختارگرا به شمار میآید. از نظریهپردازان برجسته در عرصه روایتشناسی ساختارگرا میتوان به ولادیمیر پراپ، آ. ژ. گریماس، تزوتان تودوروف، کلود برمون، ژرار ژنت و رولان بارت اشاره کرد.

روایت

صاحبنظران بر حسب مکتبهاي گوناگون، تعاریف متعددي از روایت مطرح کردهاند. بعضی مانند رولان بارت روایت را به معنی عام و کلی آن در نظر داشته و آن را در تمامی جلوههاي فرهنگ بشري مانند ادبیات داستانی، ادبیات نمایشی، سینما، فکاهی، تاریخ خبر و گفتوگو متجلی میداند. شاید بتوان روایت را در سادهترین و عامترین تعریف، بیان متنی دانست که قصهاي را بیان میکند و قصهگویی دارد. اسکولز و کلارگ در کتاب ماهیت روایت آن را این گونه تعریف کردهاند: »کلیه متون ادبی را که داراي دو خصوصیت وجود قصه و حضور قصهگو است را میتوان یک متن روایی دانست«، البته حضور قصهگو میتواند آشکار یا ضمنی باشد

در تعریفی دیگر آمده است که »روایت یکی از اشکال چهارگانهي خلق نوشتار است - سه نوع دیگر عبارتاند از بحث کردن، توصیف کردن و تفسیر کردن البته باید میان روایت و شرح و وصف حالتها، کیفیتها و موقعیتها تمایز قایل شد؛ روایت، شامل مجموعه حوادثی - داستانهایی - است که در ضمن روایت نقل میشود و در خلال آن حوادث مذکور به ترتیبی خواص انتخاب و تنظیم میشوند.

دامنهي روایت بسیار گسترده است و تنها به ادبیات داستانی محدود نمیشود؛ از کوتاهترین نقل یک حادثه یا تیترهاي کوتاه خبري تا بلندترین آثار تاریخی، بیوگرافی، خاطرات، سفرنامه، رمان، منظومه، غزل، حماسه، داستان کوتاه و سایر اشکال داستانی، سینما، تبلیغات و حتی داستانهایی که در زندگی روزمره در بارهي خود و دیگران تعریف میکنیم را نیز دربر میگیرد و به همین دلیل، دانش روایتشناسی با علومی همچون نشانهشناسی مرتبط است. از آن جا که عرصهي روایت از یک سو به اسطوره میرسد که کوتاه، ساده، همگانی و شفاهی است و از سوي دیگر به رمان که پیچیده، طولانی و مکتوب است، عرصهاي بسیار عالی براي مطالعات ساختارگرایانه به شمار میرود

ساختارگرایان بر این باور بودند که تمامی داستانها را میتوان به ساختارهاي روایی اساسی و مشخصی تقلیل داد 

بدینترتیب روایتشناسانی مانند پراپ پیوسته کوشیدهاند به الگوهاي روایتی مشخصی دست یابند که بتواند تمام ساختارهاي روایتی را در آن جاي داد. در سالهاي اخیر دانش روایتشناسی دامنهي فعالیت خود را گسترش داده و از متون ادبی_داستانی فراتر رفته و بررسی متون تاریخی، مذهبی، فلسفی و فیلم را نیز در حوزهي مطالعات خود قرار داده و وارد حوزههاي گستردهتر فرهنگ و مردمشناسی شده است

روش مطالعاتی پراپ

ولادیمیر پراپ، محقق روسی، »با الهام گرفتن از اندیشههاي وسلوفسکی و ژوزف بدیه – که اولی موتیف را جدا از مضمون میدانست و میگفت که موتیف سادهترین واحد روایی است، و دیگري براي نخستین بار کشف کرد که در قصه عناصر ثابت و عناصر متغیر وجود دارد و میان آنها ربطی حکم فرما است – به نگرشی تازه دست یافت که آن را میتوان به نوعی ادغام نظرات وسلوفسکی و بدیه و تکمیل و اصلاح آنها دانست

باید اشاره کرد که کار ولادیمیر پراپ در این عرصه از همه مهمتر بود. او هر چند فرمالیست نبود و هیچگاه خود را فرمالیست نمینامید، روش کارش بسیار تحت تاثیر فرمالیستها بود؛ بهویژه در مورد تفکیک میان داستان - fabula - و پیرنگ . - siuhet - از نظر فرمالیستها داستان رشتهاي از رخدادها است که بر اساس توالی زمانی و علیشان بههم میپیوندند و پیرنگ بازآرایی هنري رخدادها در متن است 

بر این مبنا، پراپ قصههاي پریان را اشکال مختلف داستان برشمرد که روایتهاي مختلف و بازآراییهاي آنها موجب ایجاد کارکردهاي مختلفی شده است.»یکی از اصلیترین دغدغههاي پراپ، تقسیمبندي قصهها است؛ پژوهشگران پیش از او قصهها را بر مبناي موضوع یا درونمایه طبقهبندي میکردند؛ اما پراپ به دنبال تحلیل ساختارگرایانهي قصهها بود

روش پراپ تجربی و استنتاجی است و تجزیه و تحلیلهاي حاصل از آن را میشود تکرار کرد. از سوي دیگر، روش پراپ تنها به ساختار متن میپردازد و متن را جدا از بافت اجتماعی و فرهنگی آن، بررسی میکند. روش ساختاري پراپ خودبهخود هدف و غایت نیست و این روش تنها گام نخست راه است که البته گامی بزرگ محسوب میشود.

او روشهاي پیشین را زیر سوال بردو تقسیم قصهها بر اساس موضوع را بهکلی رد کرد. به همین خاطر به طرف بن مایهها و اجزاي قصهها رفت و آنها را مبناي کارش قرار داد. »بن مایه« عبارت است از یک مفهوم، یک تصویر یا یک رویداد که در قصه مرتب تکرار میشود. پراپ دو مفهوم »نقش« و »عمل« را به عنوان بنمایه مطرح میکند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید