بخشی از مقاله
چکیده
مسئله معراج بایزید که منبع الهامی براي تجربه عرفانی عارفان گردیده است در بسیاري از متون نظم و نثر عرفانی با تحلیل و اختلافات قابل توجهی بدان پرداخته شده است. نویسندگان و شارحان متون عرفانی از قرن سوم به بعد این موضوع را مورد تحقیق و بررسی قرار داده اند که آیا بایزید چنین عروجی را انجام داده است یا نه؟ و اگر در واقع چنین عروجی صورت گرفته است، معراجی روحانی بوده است یا جسمانی؟ با بررسی بر روي آثار اندکی که بطورجدي به موضوع معراج پرداخته اند، قرائت هاي چندگانه اي مشاهده می شود که سخن درباره معراج و شخصیت بایزید را دشوارمی کند.
که در بررسی این آثار سه نظریه اساسی مشاهده می شود.گروهی آن را گفتگوي دو ذات با هم می دانند و به سیر روحانی و قلبی در وصول به قرب الهی اشاره نموده اند. برخی آن را نوعی "عروج ساکن" می دانند و گروهی دیگر به رویا که آن را سنت رایج عارفان می دانسته اند توجه نموده اند. نکاتی که ما در این مقاله به توضیح و بررسی آن خواهیم پرداخت.
مقدمه
پارادوکس عرفانی، سخنان رمز آلودند که عارفان براي بیان تجربههاي معنوي خود بکار میبردهاند که صرف نظر از این که نوعی بزرگ منشی زبانی است، به عنوان تنها تجربه پادادوکس ارتباط با خدا و بیان تناقضات منحصر به فرد درونی است که عارفان آن را در جامعه مطرح مینمودهاند.
توسل به پارادکس به عنوان نوعی معرفت که گاهی وجود عارف گواهی به وحدانیت خدا میدهد و گاهی گواهی به یگانگی وجود خودش، همواره در تاریخ عرفان و در محافل و مجالس آموزشهاي معنوي و عرفانی مرسوم بوده است که تاریخ ادبیات عرفانی ایران زمین مملو از اینگونه آموزهها میباشد
از بررسی منابع و سخنان مکتوب، اولین شواهد موجود پارادوکسهاي عرفانی را میتوان در چند گفتار ابراهیم ادهم - م. - 162، رابعه عدویه - م. - 185 یافت که اوج و عظمت آن را میتوان در سخنان حلاج و بایزید مشاهده نمود.
ابو نصر سراج پارادوکس یا شطح را حرکتی باطنی ازطرف مریدان میداند که وقتی شدت انوار حقایق الهی در قلبشان شدت گیرد، سخنانی از سر وجد میگویند که بیاختیار و غریب و نا مانوس بر زبانشان جاري میشود. - اللمع فی التصوف ، - 375-376 و روزبهان بقلی، شارح شطحیات در صفحه 58 کتابش بر خلاف سراج پارادوکس را زبان عارفان مست میداند که در رویت مشکلات غیبت افتادهاند و آن را ماخوذ از قرآن حدیث و الهام اولیاء میداند.
با این توضیح بایزید عارفی ایرانی، شخصیت ماندگاري است که در تاریخ عرفان و تصوف پارادوکس هاي او را گروهی از عشق مفرط دانسته اند و گروهی سعی نمودند که تجربه عرفانی او را در باره "معراج" بر مبناي تصویري از معراج حضرت رسول - ص - شرح دهند و گروهی از جمله ابن سالم به طور علنی به مخالفت با پارادوکسهاي عرفانی بایزید از جمله مسئله معراج پرداخته که براي تکفیر او با ابونصر سراج گفتگوهائی جدي صورت گرفت که سراج اینگونه سخنان را نوعی مقدماتی میداند که حقیقتی در پشت آن نهقته شده است. بنابراین سخنان وي پارادوکسهائی هستند که پیچیدگی شگفت انگیزي را در قرائت شارحان ایجاد نموده است.
اما اینکه آیا پارادوکسهاي بایزید منشاء هندي دارد، یا ماخوذ از نگرش هاي عرفان اسلامی است؟ نیکلسون و زینر ادعا میکنند که بایزید تحت تعلیم استادش سندي - به کسره سین - که فردي هندي بوده است، آموزه هاي وحدت وجود هندوییزم را فرا گرفته است و اینکه گفتارهاي بایزید با تعالیم "شاندوگییا اوپانیشاد"3 هماهنگی دارد
البته زینر با تاکید به اینکه سندي استاد بایزید می باشد به نحوي سعی نموده است تا عقاید بایزید را به اندیشه هاي هندي که سندي به او آموزش می داده است پیوند دهد، به همین جهت در کتاب "عرفان هند و اسلام" به جنبه هاي مشترك سخنان بایزید با هندوییزم می پردازد. زینر حتی کلمه "فریب"4 را که بایزید به کار می برد معادل کلمه"مایا" ي سانسکریت می گیرد که در آثار هندوییزم به همان معناي فریب و وهم است و اینکه عبارت :"شما او هستید"5 در عربی هرگز براي خداوند بکار نمیرود و دراعتقادات هندوئیزم سابقه دیرینه دارد و همچنین بایزید در شطحیاتش از درخت کیهانی سخن رانده است که مشابه درختی است که در اوپانیشادها و بهگودگیتا دیده میشود.
البته در اینکه ابوعلی سندي استاد بایزید بوده است، غالب محققین و نویسندگان منابع عرفانی آن را مورد تائید قرار دادهاند . " آن ماري شیمل" در کتاب ابعاد عرفانی .و آربري درصفحه 17 کتابش تحت عنوان وحی و عقل در اسلام که فقط به این نکته اشاره دارند که بعید به نظر میرسد که هر کس نام او سندي است حتماً از هند میباشد و در این صورت دو احتمال وجود دارد. شاید سندي تغییرکیش داده است و یا اینکه وي از دهکدة سند در نزدیکی بسطام بوده است و مارگارت اسمیت از سندي به عنوان استاد بایزید و از افرادي چون یحیی بن معاذ رازي و احمد حرب که به عنوان استاد معنوي بایزید نام می برد.
روزبهان بقلی همانند سراج ازقول ابویزید نقل میکند که من از ابوعلی سندي علم فنا در توحید میآموختم و ابوعلی از من الحمد و قل هو االله - شرح شطحیات ، - 12-13 و قشیري - رساله قشیریه، - 180 ، جامی - نفحات الانس ، - 56، سراج - اللمع فی التصوف ، - 325 او را نو مسلمانی معرفی می کنند که بایزید به او فرائض دینی می آموخت در این صورت اگر این سخن بایزید را که روزبهان و سایر نویسندگان متون عرفانی نقل نموده، بپذیریم سخن نیکلسون وزهنر را می توان تایید نمود زیرا آموزش" الحمد و قل هو االله" قطعاً براي کسی است که ازمفاهیم دینی و قرآنی بی اطلاع است، و سندي به دست بایزید مسلمان شده است. اما اینکه بایزید زبان عربی می دانسته است گروهی در اینباره تردید کرده اند و گروهی به اثبات آن پرداخته اند.
اما به نظر می رسد اگر در باره ارتباط او با امام جعفر صادق - ع - بپذیریم که سالیان بسیاري امام را خدمت کرده است و امام او را "طیفور سقاء" نامیده است، می توان گفت که بایزید به زبان عربی تسلط داشته است و با امام به زبان عربی تکلم می نموده است. همانگونه که سهلگی و عطار و همچنین مورخان و متکلمانی چون فخررازي و سید بن طاووس، محمد بن منور، شیخ بهاء الدین عاملی، علامه حلی آن را تایید نموده اند اما اینکه مجدالدین بغدادي - متوفی -607 یا - 616 تصریح می کند که او به فارسی سخن می گفته است به این معنا نیست که او عربی نمی دانسته است.
عارف جنجال برانگیز
عارف بزرگ قومس، بایزید بسطامی که ازخود هیچ اثر مکتوبی به جا نگذاشته است،و هر آنچه که از تعالیم او به ما رسیده است منابع غیر مستقیم و گاهی سخنان شفاهی است که شاگردانش پس از مرگش درغالب حکایات، جملات و سخنان پراکنده، جمعآوري کردهاند. وي یکی از عارفان جنجال برانگیز عرصه عرفان است که بیشترین دانش ما را دربارة شخصیت او شطحیات و مناجاتش تشکیل میدهد. شطحیاتش به صورت پراکنده توسط ابن فرخان دوري6 جمع آوري شده است که ابو نصر سراج - م. - 378 در کتاب اللمع فی التصوف درصفحه 381تا 390 سه حکایت معراج او را بیان نموده است و سخنان او را تفسیر و تبیین نموده است.