بخشی از مقاله

چکیده:

آرمانشهر گرایی از قدیمیترین نظریه های سیاسی در مورد جوامع و بخصوص شهرهاست. سودای نیل به جامعه ای کامل و آرمانی و به دور از رنج و درد گذشته ای دراز دارد. آرمانشهرها در هر عصری با نگرش انتقادی به وضع موجود، به آیندهای روشن که در آن آزادی و عدالت وصلح و آسایش موج می زند نظر دارند.

از جمهوری افلاطون، شهرخدای آگوستین، یوتوپیای توماس مور، سلیمانکده بیکن، و شهر خورشید کامپانلا گرفته تا آرمانشهرهای عصر صنعت همانند ایکارای اتین کابه و هیژیای ریچاردسون و همچنین آرمانشهرهای معاصر همگی این اهداف را مد نظر داشتهاند. اما باید یادآور شد که با تمام تشابهاتی که آرمانشهرها به لحاظ ماهیت و هدف دارند، این مفهوم تحت تاثیر شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در گذر زمان تغییر و تحولات زیادی را از پذیرا شده است.

این نوشتار با روش تحلیلی و متکی به مطالعات اسنادی، با هدف فهم مفهوم آرمانشهر و تحولات این اندیشه در یک بستر اجتماعی، تاریخی، و سیاسی انجام گرفته است. نتایج مطالعه نشان می دهد که ایده آرمانشهر نیز علی رغم تعریف ظاهری ثابت، با توجه به شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی متفاوت، به لحاظ تعریف، ماهیت، و هدف دگرگونی های بسیاری را از سر گذرانده است.

مقدمه

با وجود آنکه مجادله ای طولانی بر سر اینکه افکار، اندیشه ها و ایده ها چگونه نضج می گیرند، چگونه بسط می یابند و به چه صورت تغییر می یابند؛ همواره در جریان بوده است اما آنچه که مسلم است اینکه ایده ها هیچ گاه در خلا شکل نمی گیرند بلکه بازتاب و تبلور مستقیم یا غیر مستقیم شرایط اجتماعی و اوضاع و زمینه های سیاسی، تاریخی و فرهنگی هستند.

تفکر آرمانشهر گرایی به مانند دیگر حوزه های اندیشه بشری از دیرباز تاکنون وجود داشته و تغییر و تحولاتی را پذیرا شده است. تاریخ بشر نشان می دهد که انسان همواره به دنبال تاسیس جامعهای برین بوده که در آن همه امور بر وفق مراد و مطابق میل باشد. جامعه ای که در آن نه خبری از ظلم و تبعیض و نه اثری از جنگ و ستیز و نه ردپایی از جهل و فقر و حرص باشد چنین جامعه ای در زبان اروپایی یوتوپیا و در زبان عربی مدینه فاضله، و در فرهنگ فارسی آرمانشهر،گفته می شود

آرمان خواهی بزرگترین عامل حرکت و تکامل آدمی بوده و او را وا داشته تا هرگز در حصار محدود و ثابت واقعیت موجود در طبیعت و زندگی ساکن نشود و به همین خاطر است که اندیشه های اتوپیایی عمدتا در پی نفی و تغییر وضع موجود بودهاند

اگر به پیروی از تاریخ گرایان برای تاریخ هدف و غایتی قائل شویم و فرجام آنرا کمال جامعه انسانی و رستگاری فرد و جامعه بدانیم آرمانشهر نقطه پایان پویش تاریخ است. برخی آرمانشهرها را حاصل یک دوره واپسزدگی و سرخوردگی می دانند و عنوان می کنند که همیشه آنچه را که بشر در دنیای واقعی نمییابد در جهان خیالی یا آرزوها جستجو می کند.

عده ای دیگر آرمانشهرها را مولود شرایط شکوفایی جوامع و نقاط عطف تاریخ می دانند گروهی آرمانشهرها را پندارهای خوشبینانه دانسته و عده ای دیگر تفکر آرمانشهری را نه فقط پندار و تخیل بلکه تلاش و تکاپو برای جامعه مطلوب می دانند. در این مقاله سعی بر این است که زمینه های اجتماعی سیاسی تفکر آرمانشهر در ادوار مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

پیدایش آرمانشهر و زمینه اجتماعی- تاریخی آن

همانطور که گفته شد آرمانشهرها ریشه در گذشته ای دور دارند هومر در باره اهالی سعادتمند فایاکیا1، یا درباره حبشیان معصومی که زئوس مایل بود در میانشان زندگی کند یا درباره سرودهای جزایر خجستگان 2 سخن می گوید. هزیود درباره عصری طلایی که دوره های بدتر بتدریج جایگزینش شدند سخن می گوید

اما اولین کسی که به گونه ای منسجم از سرزمینی خیالی سخن گفته افلاطون در رساله قریطیاس3 است. به عبارتی مدینه فاضله افلاطون نخستین حلقه سلسله طولانی مداین فاضله است. افلاطون مدینه فاضله را شهری میداند که به دلخواه مردم حکیم اداره میشود. بعد از آن افلاطون در کتاب جمهوی به طور کامل عقیده خود را در مورد یک آرمانشهر واقعی بیان میکند جایی که مردم و حکومت آن به بالاترین درجه کمال نایل شده باشند

افلاطون در حکومت شهری معتقد به قدرت دادن به عوام و یا به اشراف نیست بنابراین گرایش کاملاً ضد دموکرات و ضداشرافی دارد و برعکس از حکومت فیلسوفان دفاع میکند، که از نظر او تصوری از حکومت خدا بر زمین است.

در ساختار اجتماعی افلاطون مردم در سه طبقه سرپرستان، نگاهبانان، عوام الناس قرار می گیرند. که هر یک از گروههای سهگانه به صورت اشتراکی زندگی میکنند. به همین دلیل وی مدعی است که در صورت تحقق چنین جامعهای اثری از ظلم و ستم و یا فقر و بدبختی در آن وجود نخواهد داشت. برای آنکه مدینه فاضله پایدار بماند و راه تباهی نپیماید باید نژاد طبقه حاکم را پاک نگه داشت و برای این منظور باید آن را از آمیختن با گروههای دیگر مردم منع کرد و همچنین کودکان کجاندام و بد نژاد را در نهان از بین برد. افلاطون توده مردم را همچون مفرغ سخت و محکم، نگهبانان را همچون نقره ارزشمند و حاکمان فیلسوف همچون طلا گرانقدر و کمیاب قلمداد کرده است

همانطور که ملاحظه می گردد زمینه شکل گیری مدینه فاضله افلاطون در درجه اول و بیش از هرچیز اعتراضی است به دموکراسی آتنی که به زعم افلاطون زمینه سستی آن عامل شکست آتن از قوای اسپارت در جنگهای پلوپونز بوده است. او معتقد است که اصل اساسی دموکراسی عبارت از اینست که مردم همه در احراز مناصب دولتی و اداره سیاست مملکت مساوی باشند، در نظر اول این تشکیلات بسیار عالی است ولی عاقبت آن شوم و وخیم است زیرا مردم برای انتخاب بهترین حکمرانان و عقلانی ترین احزاب اطلاعات کافی ندارند. در حکومت عامه کشتی دولت بر روی دریای مضطرب و خروشانی راه می رود و باد هر نطق و خطابه ای کافی است که امواج دریا را برانگیزد و از مسیر خود منحرف سازد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید