بخشی از مقاله

چکیده

بازی بهترین شکل فعالیت کودک است که در جریان آن نیروهای روحی و جسمانی کودک یعنی دقت، حافظه، تصور، نظم و ترتیب، چالاکی و مهارت و... رشد مییابند. برای کودکان بازی راهی است به سوی شناخت جهان، جهانی که در آن بهسرمیبرند و رسالت و دگرگون ساختن آن را بر عهده دارند. شخصیت کودک ضمن بازی شکل میگیرد، دگرگونی های قابل توجهی در روحیات وی روی می دهد و همه این ها گذار به مرحله عالیتر پیشرفت را برای کودک تدارک می بینند. و از اینجا امکانات تربیتی بازی آشکار می گردد.

بازی کودکان متأثر از ابزار و اشیائی است که در محیط اطراف کودک یافت میشود. اسباببازیها توسط بزرگسالان طراحی میشوند و آنها مفاهیم مورد نظر خود را از طریق اسباب بازی به کودکان منتقل میکنند. به طور کلی هدف اسباببازیها انتقال آن دسته از اطلاعات، نمادها و پیام هایی است که هر جامعه خواستار آموزش آنها به کودکان میباشد. شیلر معتقد است برای به ثمر رساندن هرگونه اصلاح و تحقق هر آرمانی در سطح اجتماع ابتدا باید افراد را زیباشناس کرد.

از آنجا که اسباببازیها اصلیترین ابزار در سنین کودکی محسوب میشوند که نقش آموزشی آنها را نمیتوان نادیده گرفت، لذا پژوهش حاضر به دنبال آن است تا مبتنی بر نظریات شیلر در مورد کارکرد بازی در تربیت زیباییشناسانه آدمی، ویژگیهایی را که اسباببازیها باید برای تربیت زیباشناختی کودکان دربرداشته باشند را برشمارد. در یک نگاه تلفیقی، این ویژگی ها حکایت از ضرورت و اهمیت تربیتزیباشناختی در فزایندگی آفرینش های هنری، پرورش تفکر و برقراری ارتباط معنادار میان مفاهیم دارد.

مقدمه

هربرت رید ، متفکر شهیر انگلیسی در اظهار نظری حکیمانه و در عین حال تعجب برانگیز گفته : است" غالب تربیت، آماده ساختن فرد به عنوان یک هنرمند است" از دید وی هنرمند به طور کلی به کسی گفته میشود که اندیشهها، حواس، مهارتها و تخیل خود را تا آن حد پرورش داده که میتواند آثار دارای تناسب، ظرافت و بداعت تولید نماید، صرف نظر از این که اثر متعلق به چه حوزهای است. هنرمند کلمه رمز برای کمال، شایستگی، زیبایی و فرهیختگی است که همان صفات غایت از جریان تربیت و معرف نیل به کیفیت مطلوب در تعلیم و تربیت است

یادگیری زیباییشناسانه، به معنای پیوند زدن اندیشه و احساس است. از طریق هنر، افکار و احساسات ابراز میشوند. تلاش کانت و سایر اندیشمندان عصر روشنفکری این بود که نشان دهند انسانها به واسطه اعمال نیروی ذهنی خود بر روی اشیای مادی شخصیت خویش را میسازند. این دیدگاه، به سبب برخورداری از نیروی بالقوه فرهنگی تربیتیاش نیز مورد توجه قرار گرفتهاست. فردریش شیلر2 هنرمند و فیلسوف آلمانی در هنر نیرویی یافت که میتواند کشش های طبیعت انسان را با فرامین عقل آزاد ترکیب کند، و بین سائقههای حسی و فرامین اخلاقی تعادل ایجاد کند. شیلر معتقد است که، تربیت زیبایی شناختی از هر شخص یک انسان میسازد، انسانی که تمام مواهب زندگی را در اختیار دارد، اما ذرهای از آنچه حکم عقل ایجاب میکند تخطی نمیورزد. این گونه تعلیم و تربیت، به خاطر ساختن انسانهای آزاد، از ضروریات است

هنر حائز اهمیت است، چون راه ژرفاندیشی و فهم عمیق را هموار میسازد. همه کودکان نمیتوانند هنرمندان بزرگی شوند، ولی میتوانند حس زیباییشناسی را در خود پرورش دهند و ارزش هنر را بدانند. طبیعی است که کودکان پیکاسو، ون گوک، رون، موتزارت و... نیستند. تشخیص صدای فلوت در میان صدای سازهای ارکستر، درک تباین و هماهنگی رنگ در یک تابلوی نقاشی، اثرپذیری از خطوط در یک طرح خطی و... شاخصهایی از درک هنری و زیباییشناختی کودکان به شمار میآیند. ایجاد و پرورش حساسیت زیبایی شناختی در کودکان آثار و مزایای بسیار مطلوبی برای آنان دارد. به عنوان مثال، نسبت به مسائل حساس تر میشوند، چون بینش خوبی به جهان کسب کردهاند.

به خودآموزی و خود محوری در یادگیری روی میآورند، زیرا به کمبود دانش خود نسبت به موقعیتها آگاهترند. به دیگر سخن، حساسیت هنری به پرورش مهارت فراشناختی میانجامد. زندگی جاذبه زیادی برای کودکان پیدا میکند، چون آنان ظرفیت زیادی برای کشف ناشناختهها مییابند. بر آستانه تحمل کودکان افزوده میشود، زیرا آنان درمییابند که انجام کارها به طرق گوناگونی امکانپذیر است. کودکان مستقل پرورش مییابند، زیرا نسبت به موقعیتها آزاداندیشانه مینگرند و آنها را به پرسش میکشند .

با پیچیدگیها به صورت اثر گذار رفتار میکنند، چون درصدد یافتن یک پاسخکاملاً صحیح برای سؤالات خود نیستند. به شیوههای گوناگون میتوان به پرورش حس زیباییشناسی در کودکان مبادرت ورزید. شاید اسباببازیها مثال بسیار خوبی در این زمینه باشند. اسباب بازی اولین وسیله پرورشی است که کودک از ابتدای شکل گیری شخصیتش با آن مواجه میشود و اولین مفاهیم دنیای واقعی با کمک اسباببازی به شکل پارادایم برای کودک در میآید. اسباببازی الگویی برای کودک محسوب میشود که با استفاده از آن شیوه زندگی کردن را یاد میگیرد. صاحب نظران حوزه تربیت معتقدند بهترین وسیله برای شناخت و پی بردن به احساسات و تمایلات کودک اسباببازی است.

کودکان میتوانند بر سطح اسباببازیها دست بکشند و آنها را لمس کنند و با تمام حواس خود به کشف ظرافت اشیا بکوشند. انتخاب اسباببازیهای مناسب برای کودکان حائز اهمیت است

بر همین اساس در این پژوهش سعی شده است تا مبتنی بر نظریات شیلر در مورد کارکرد بازی در تربیت زیبایی شناسانه آدمی، به این سوال پاسخ داده شود که ویژگیهایی که اسباببازیها باید برای تربیت زیباشناختی کودکان در بر داشته باشند چیست؟ در این راستا ابتدا به بیان اهمیت تربیت زیباشناختی پرداختهمیشود. درادامه رویکرد شیلر به آموزش زیباشناختی بیان شده و تئوری بازی او در این زمینه تشریح میگردد. پس از بیان اهمیت بازی برای کودکان، نقش اساسی آن در تربیت زیباشناختی مورد مطالعه قرارمیگیرد. و در انتها در راستای هدف پژوهش ویژگیهایی را که اسباببازیها باید برای تربیت زیباشناختی کودکان دربرداشته باشند را برشماریم.

تربیت زیباشناختی

امروزه تربیت تنها شامل آموزش مفاهیم بنیادی، خواندن و نوشتن نیست؛ بلکه باید موارد دیگری را چون کسب مهارت برای استفاده از انواع رسانه و راههای انتقال معنا، قابلیت رمزگشایی و رمزگردانی از مفهوم را به آن افزود. سواد زیباییشناسی به مثابه همین مهارت است. این نوع از سواد به میزان و درجه آشنایی یادگیرنده با مفاهیم و مسائل هنری و زیبایی شناسی اشاره دارد که در یک جامعه مهم و برجسته تلقی میشود و حفظ و و توسعه میراث فرهنگی، بنیه ملی و توجه به فرهنگ ماندگار جهانی در آن حائز اهمیت است.

لذا با توجه به کارکرد سواد زیبایی شناسی در عرصههای گوناگون زندگی، باید به آن توجه کافی کرد. و آن چه که مدتها در آموزش عمومی به صورت آمیخته با سواد فرهنگی به آن توجه میشد، باید به طور مستقل و عمومی مطرح گردد. اما رشد این مهارت عملکرد خاص تربیتی و آموزشی را میطلبد که به آن تربیت زیباشناختی گفته میشود. این تربیت آموزش موسیقی، نقاشی و هنرهای گرافیکی و غیره را در برنمی گیرد، بلکه در آن تلاشهای آگاهانهای برای پرورش قدرت رویارویی هوشیارانه با هنر برنامهریزی میشود؛ نکته در این رویارویی توانمدسازی فراگیران برای مشارکت در هنر به عنوان ایجادکننده، تجربه نو و رهاسازی تخیل است و همچنین درک این نکته که جهان چطور به روشهای مختلف و جدید نوسان مییابد.

این دیدگاه شامل تحریک تخیلات و حساسیت نسبت به حالتهای مختلف دیدن و حسسازی و استفاده از موقعیتهای زندگی است. تخیل در هنرهای تجسمی و نمایشی می تواند تجربه و دیدگاه احساسی را درتمام ابعاد زندگی فراگیر فراهم کند و باعث تغییر نحوه زندگی فرد و ارتباط او با زندگی دیگران شده و امکان زندگی اخلاقی را ایجاد کند

اوزمون و کراور3 معتقد هستند هر کسی مستعد کسب و لذت بردن از تجارب زیباشناختی است به شرط آن که هوش خلاق از طریق تعلیم و تربیت توسعه داده شود. وظیفه هنر در ترفیع زندگی و هماهنگی و تصحیح کیفیت آن مهمترین تکلیف هنر است. زیباییشناسی و تجربه زیباشناسانه باید ، مسئلهای انسانی قلمداد شود و به زندگی روزمره ما و اجتماع ما بیاعتنا نباشد

هنر، برای عامه مردم و گاهی خواص به منزله عرصهای معرفی شدهاست که از زایش ایدهها و اندیشههای نو در جهت دادن به اصلاحات تعلیم و تربیتی عقیم مانده و چنین تصور میشود که از این ساحت والای انسانی،صرفاً در جهت تزیین و تفنن یا حداکثر وسیله پالایش و آرامش روح و روان میتوان بهره جست.

بهرهگیری از هنر در ظرفیت تعدیل یا تصحیح نگاه به کل جریان تعلیم و تربیت و دستیابی به چشم انداز، فلسفه یا پارادایمی نو است که میرمحمدی در مقاله خود معتقد است که کاملا در حاشیه نگاه داشته شده و لذا از اولویت برخوردار است. تربیت هنری را میتوان به منزله ورود یک عامل معین در جهت شکل دادن به فضای ملهم از هنر و در نتیجه جز مهمی از اقتضائات چرخش زیباشناختی نیز به حساب آورد. تربیت زیباشناختی برای تقویت ظرفیتها و قابلیتهای ممتاز در کودکان، مانند تخیل، انعطاف پذیری هدفمند در کنش ها، گرایش به کنش توأم با تأمل و تأنی، آشنایی با اشکال بدیل بازنمایی، اشکال گوناگون دانستن و تفکر و...، فرصتهای مغتنم و باروری را تدارک می بیند

رویکرد شیلر به آموزش زیباشناختی

یوهان کریستوف فریدریش فون شیلر در دهم نوامبر سال 1759 در ایالت ورتمبرگ آلمان دیده به جهان گشود و در ماه مه سال 1805 پس از تحمل یک دوره بیماری، دیده از جهان فروبست. این شاعر، نمایش نامه نویس، و فیلسوف هنر، در کنار گوته از ستارگان درخشان ادب کلاسیک آلمانی به حساب میآید. وی با دلبستگیهای اخلاقی و ذهنیتی که به ایجاد اتحاد و هماهنگی میان مفاهیم متقابل و ایجاد هماهنگی میان طبایع حیوانی و عقلانی انسان معطوف است، در شرایطی فعالیت فکری هنری خود را آغاز کرد که از یک سو شرایط آموزشی و رشته تحصیلیاش چیزی نبود که او میخواست، و از سوی دیگر شرایط و اوضاع فرهنگی سیاسی زمانهاش مطلوب وی نبود. با این همه، در شرایطی که جامعه، فرهنگ و سیاست حاکم به هنر و استعداد او روی خوش نشان نمیدادند و او را حمایت نمیکردند، نبوغ و استعداد ذاتیاش او را در جهت آنچه آفرید، یاری کرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید