بخشی از مقاله

چکیده

شکلگیری وگسترش داستاننویسی در اروپا و سپس در مشرق زمین در ژانرهای مختلف نظیر داستان، داستان بلند، رمان و... زمینه ظهور نویسندگان بزرگی چون منیرو روانیپور را پس از انقلاب فراهم کرد. اهلغرق یکی از موفقترین آثار این نویسنده است که به شیوه رئالیسم جادویی و سبک سمبولیسم نوشته شده است.

یکی از شیوههای تبیین ارتباط شخصیتها با یکدیگر الگوی گریماس است. گریماس پایهگذار مکتب نشانهشناسی پاریس با درنظرگرفتن مفهوم تقابلهای دوگانه معتقد بود؛ هر داستان از تعدادی پیرفت و هرپیرفت از تعدادی الگو که الگویکنش نامیده میشود، تشکیل شدهاست.

الگوی گریماس شیوه نگاه ما به متن را مورد توجه قرار میدهد و ما را یاری میکند تا با پرسشهای متعدد به سوی متن برویم. بنابراین قضاوت نهایی در مورد رخدادها و شخصیتها برعهده خواننده است. در این مقاله باتوجه به قابل انطباقبودن نظریه گریماس با انواع روایت سعی برآن است تا شخصیتهای رمان اهلغرق براساس این نظریه بررسی شوند. با توجه به کثرت شخصیتها و سبک داستان امکان تحلیل آن برمبنای این الگو میسر میباشد. بنابراین در تحلیل صورتگرفته تمامی شخصیتها جایگاه خود را یافتهاند واین نشاندهنده هماهنگی میان اجزای این داستان است.

مقدمه

مطالعات روایتشناسی که پژوهش مختصر ما نیز با بهرهجویی از دستاوردهای آن صورت پذیرفته-است، امروزه بخش عمدهای از نقد ادبی اروپا و آمریکا را به خود اختصاص میدهد

 روایت شناسی به دنبال بررسی نظام حاکم بر روایتها وکشف مناسبات درونی، روابط و پیوندهای نظام حاکم بر عناصر سازنده روایت است. به طورکلی میتوان تاریخ روایتشناسی را به سه دوره تقسیم کرد: دورهی پیش ساختارگرا - تا - 1960، دورهی ساختارگرا - از 1960 تا - 1980 و دورهی پسا ساختارگرا.

دورهی ساختارگرایی در تاریخ روایتشناسی بسیار مهم است و مهمترین نظریات روایت را در بردارد

ساختارگرایی ادبی در دهه ی 1960 شکوفا شد و در آغاز کوششی بود بهمنظور به کاربستن روشها و دریافتهای فردینان دوسوسور؛ بنیانگذار زبانشناسی ساختاری نوین در عرصهی ادبیات.

اما اگر ساختارگرایی بررسی شعر را دگرگون ساخت، در بررسی داستان نیز انقلابی پدید آورد. در حقیقت علم ادبی کاملا جدیدی بهنام روایتشناسی را بنیان گذارد. تحلیل ساختارگرایی جدید از روایت با اثر پیشتاز مردمشناس ساختارگرای فرانسوی؛ کلود لوی اشتراوس دربارهی اسطوره آغاز شد که اسطورههای بهظاهر متفاوت را انواعی از معدودی موضوع اساسی میدانست.

به عقیدهی لوییاشتراوس؛ روایتشناسی عبارت از تعمیم این مدل به انواع دیگر داستان در فراسوی »متون« نوشته نشدهی اسطوره-شناسی قبیلهای است. آ.ج.گریمای لیتوانیایی، تسوتان تودوروف بلغاری و ژرار ژنت، کلود برمون و رولان بارت فرانسوی از چهرههای نامدار روایتشناسی بهشمار میروند. آ.ج.گریماس در کتاب ساختار-معنایی - - 1966 با درکی عملیتر از طرح پروپ توانست با استفاده از مفهوم کنشگر به مختصرکردن کار او بپردازد.

گریماس تلاش میکرد به یک دستور زبان جهانی برای روایت دستیابد، در حالی که پراپ بر یک شکل ادبی واحد تأکید داشت

پروپ روایت را متنی میدانست که تغییر وضعیت از حالتی متعادل به غیرمتعادل و دوباره بازگشت به حالت متعادل را بیان می کند. پروپ این تغییر وضعیت را رخداد1 مینامد.

او کارکرد شخصیتها در حکایت فلکلوریک سی و یک مورد دانست وآنها را در هفت دستهکلی قرار داد. قهرمان، شاهدخت، بخشنده یا پیشگو، یاوران و دوستان قهرمان، فرستنده، بدکار و شریر، قهرمان دروغین یا شیاد. مواردی چون طرد شدن، ممنوع کردن و یا موارد نهیشده را انجامدادن، تجاوز یا فریفتن، اطلاعدادن، پیچیده کردن، درهمکردن مسائل و... نقش - ویژههای شخصیتهایند که یکسر مستقل از افرادی که آنها را پیش میبرند در ساز وکار حکایت بهکار میآیند.

گریماس2که اساساً معنیشناس است؛ به روایت نیز از دیدگاه معنیشناسی مینگرد و روایت را بیشتر محدود به قصه و داستان میداند. به اعتقاد گریماس ساختارهای روایی را میتوان در نظامهای دیگری که از زبان طبیعی استفاده نمیکنند - مانند نقاشی - بهکار برد. تقابل میان سطح زیر بنا که دربرگیرندهی الگوی کنش است و زایاست و دیگری روبنا که از آن الگوی زیربنایی کنش منشأ میگیرد، شالوده نظریهی معنایی گریماس است. به عبارت دیگر میتوان گفت؛ گرچه روایت دارای ساختاری جهانی است و به اصطلاح نقشهی ذهنی آن محدود است، ولی تبلور آن در زبانها و فرهنگهای مختلف گوناگون است.

بنابراین با توجه به شش کنشگر ذهن و عین، فرستنده و گیرنده، یاری دهنده و دشمن میتوان حوزههای عمل گوناگون پروپ را استنتاج کرد و حتی به سادگی زیباتری دستیافت
چارچوب نظری تحقیق نظریههای شخصیت

نظریههای شخصیت را میتوان به سه دسته عمده تقسیم کرد : .1 نظریهکنشی، .2 نظریهمعنایی، .3 نظریهاسمی - اسمگرایانه - .

نظریه کنشی

باتوجه به اینکه رویکرد گریماس کل به جزءگراست؛ شیوه او مدل خوبی برای تأمل بیشتر بر انواع شخصیتهاست. »گریماس به جایآنکه به ماهیت خود شخصیتها بپردازد، مناسبات میان این ماهیتها را مدنظر دارد« - سلدن، . - 144 : 1384 به نظر گریماس تنها وقتی معنا1 قابلدرک است که در قالب روایت درآید.

همچنین سطوح درونی B ذاتی معنا از مشخصههای معنایی دوگانهای تشکیل میشود؛ مشخصه-های متقابلی مانند: مذکر/ مؤنث، پیر/ جوان، انسان / حیوان، پس معنا اساساً بوسیله تقابلهای دوگانه تشکیل میشوند. او روایت را متونی میداندکه ماهیت مجازی دارند. متونی که کنشگر2 مخصوص به خود دارند. کنشگرانی که دست به کنش میزنند و بدین گونه شخصیت آنها شکل میگیرد

گریماس میگوید: این کنشگران ششگانه بازیگر و یا شخصیتهای داستان نیستند بلکه ساختاریاند که میتوان بهجای آنها شخصیت مورد نظر را گذاشت. گریماس در کتاب معناشناسی ساختاری نظریه نشانهشناسی روایت را بنا نهاد و به این ترتیب، این برداشت که ساختار یک داستان با ساختار یک جمله همانند است، به یکی از فرضیات معیار در روایتشناسی تبدیل شد. گریماس معتقد است؛ روایت نیز مانند زبانهای طبیعی دارای دو ژرف ساخت و روساخت است. او روساخت قصه را نحوی B زمانی میداند و ژرفساخت را بخش مجرد قصه. نتیجه اینکه داستان ساختاری است که از مجموعهای دالهای ملموس و قابل مشاهده که متنی را تشکیل میدهند منتج میشود.

گریماس داستان وکنش روایی آن را براساس دو انگاره تحلیل میکند:
الف براساس الگوی تقابل سهگانه کنشگرها .
ب براساس طرح نحوی الگوی پیرفتها و نسبتها

از نظر معتقدان به این نظریه در داستان هر شخصیتی نقشی به عهده دارد که باید آن را انجام دهد و در حقیقت شخصیت چیزی جز بازیگر نیست. از اینرو معتقدان به این نظریه، شخصیت را کنشگر می-نامند گریماس کوشید تا براساس این »الگوی کنشها« اساس و قاعدهی ظهور رخدادها در داستان را بیابد. طرح گریماس از شش واحد که با هم مناسبات نحوی و معنایی مییابند تشکیل میشود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید