بخشی از مقاله
چکیده
روایت شناسی از موضوعات جدید در عرصه ادبیات است و در این میان گرمس و ژنت از نظریه پردازان مطرح می باشند . در این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده، داستان »بیژن و منیژه« شاهنامه بر اساس الگوی نظام روایی و معناشناسانه گرمس و الگوی شکل شناسانه ژنت بررسی شده است و تا ضمن شناسایی موقعیت های متن روایی، بر اساس نظریه کانون روایت ژنت ، الگوی کنشی و معنا شناسی گریماس هم تحلیل شود.
مقدمه
فرمالیست های روسی نخستین گروهی بودند که که در زمینه داستان پردازی و روایت مطالعات اساسی و گسترده ای انجام دادند آن ها در قرن بیستم تحقیقات خویش را آغاز کردند و هدف آن ها این بود که بتوانند به فرمولی دست یابند که با آن شکل و ساختار داستان ها را ارزیابی و تحلیل کنند. ولادیمیر پراپ از این دسته بود. در واقع نخستین مطالعه جدی در زمینه روایت را او مطرح کرد. مهم ترین اثر وی تحت عنوان »ریخت شناسی افسانه های قومی« تحولی در زمینه مطالعه داستان های ملی و قومی تلقی شد.
او در این اثر سی و یک کارکرد مشابه را که در ساختار کلی داستان های پریان وجود داشت، بیان کرد. پس از روس ها، فرانسوی هایی چون گریماس، تودورف و ژنت ساختارهای روایت را بررسی کردند. آن ها نیز بدنبال دستیابی به فرمولی کامل تر و جامع تر برای داستان بودند تا بتوانند با شناخت ساختارهای زبانی متن، به تحلیل بنیادهای معنوی آن بپردازند. توجه به ساختار روایی داستانها از دیرباز مورد توجه بشر بوده است؛ اما در قرن بیستم به دنبال تدوین علم زبانشناسی و پس از آن نشانه شناسی، به طور جدی به روایت پرداخته شد و روایت شناسی به عنوان یک شاخه علمی مورد توجه قرار گرفت. برای تحلیلگران ساختارگرا نخستین کار، تقسیم روایت و تعیین کوچکترین واحدهای روایی است. معنا باید معیار این واحدها باشد .
به عبارتی معنا از طریق زمینه و زمینه از طریق معنا تعیین میشود . هریک از این واحدهای معنایی، یک نشانهی روایی بهشمار میآیند . یک نشانهی روایی باید بتواند داستانهای مختلف بگوید و معنای آن بر اساس روابط همنشینی در رمزگان تعیین میگردد . از میان نظریه پردازان روایتشناسی نشانهشناختی میتوان به شخصیتهایی همچون ولادیمیر پراپ،آلژیرگرمس،تزوتان تودورف،کلود برمون، رولان بارت، ژرار ژنتو دیگر نظریه پردازان ساختگرا اشاره کرد.
نخستین نظریه های روایت از مکتب شکل گرایی روسی در اوایل قرن بیستم برخاسته است و افرادی چون پراپ، گریماس و پیشگامان آن هستند.پراپ یکصد و پانزده افسانه عامیانه روسی را بررسی نمود.این بررسی نشان داد شخصیت های افسانه ممکن است به صورت سطحی کاملا متغیر باشند اما عملکردشان در افسانه نسبتاً ثابت و قابل پی بینی است. او معتقد بود که شمار و توالی، عملکردها ثابت است : فقط سی و یک عملکرد در داستان وجود دارد که همیشه در یک توالی یکسان می آیند. گریماس به روایت نگاهی معنا شناسانه دارد. او هر روایت را حاوی شش کنشگرمیداند: فاعل، مفعول، فرستنده،گیرنده، یاریگر و رقیب که نقش شخصیتهای روایت رابازی میکنند.
تودورف نیز روایت را از دیدی نحوی مورد بررسی قرار میدهد. او روایت را از نظر ساختار به یک جمله شبیه میداند و معتقد است که در هر روایت سه نقش عمده وجود دارد: فاعل یا مفعول، فعل و صفت. کلودبرمونویژگیهای منطق روایی را به مثابه سلسله ای از گزینش ها از میان عناصر همانند و تدارک این نظام معنایی برای رمزگذاری کنش روایی برشمرد. بارت نیز به عنوان یکی از نظریهپردازان روایت بحثی را درباره روشهای استقرایی و قیاسی در مطالعه روایت مطرح میکند. او براین باور است که تا جایی که به نشانه مربوط میشود ارتباط و تشابهی بین جمله و کلام وجود دارد. زیرا نشانه به معنای »حاوی پیام بودن« است.
یکی دیگر از مهمترین نظریهپردازان روایت ژرارژنت فرانسوی است. او تقسیمبندی روشنی از کاربرد زمان در روایت به دست میدهد. هدف اصلی در این پژوهش شناخت کارکرد روایی داستان »بیژن و منیژه« از منظر دو نظرپهپرداز فرانسوی، گرمس و ژنت میباشد و تلاش میشود الگوکنشی، مربع معناشناسی و کانون روایت در این دو حکایت تحلیل و تفسیر شود و به پرسشهای زیر پاسخ داده شود: الگوی کنشی داستان »بیژن و منیژه« چیست؟ و آیا می توان شاخصهای الگوی کنشی و مربع معناشناسی گرمس را میتوان با این داستان مطابقت داد؟
پیشینهی تحقیق
ریشهی مطالعات نوین تحلیل گفتمان و روایتشناسی در رویکردهای نقد ادبی به رویکرد نقد فرمالیستی میرسد و به روشنی نمیتوان پیشینهی آغاز دگرگونیها و تحولات مربوط به نقد ادبی را کاملاً مشخص کرد. در سالهای آغازین قرن بیستم، ادبیات و نقد ادبی کشورهای اروپایی تحت سیطره و تأثیر این رویکرد علمی صورتگرایان و ساختگرایان قرار داشت که این روش نتایج بسیار ارزندهای را هم با خود به همراه آورده است.
از نظریهپردازان این رویکرد علمی در حوزهی علوم انسانی میتوان از افرادی چون: رومن یاکوبسن، لویاستروس، پروپ، بارت، تودوروف، گرمس، ژرار ژنت و ... نام برد. سابقهی این رویکرد علمی در ایران خیلی دور نیست و از جمله متخصصینی که به معرفی این رویکرد پرداختند، عبارتاند از: بابک احمدی، مؤلف کتاب ساختار و تأویل متن و کتاب از نشانههای تصویری تا متن؛ احمد اخوت نویسنده دستور زبان داستان. حمیدرضا شعیری مؤلف کتاب مبانی معناشناسی نوین نام برد.
نیز میتوان از مقالهی دکتر پورنامداریان و دکتر بامشکی، در مجلهی جستارهای ادبی تحت عنوان: »مقایسهی داستانهای مشترک مثنوی و منطقالطیر با رویکرد روایتشناسی ساختگرا« و همچنین مقالهی دکتر علی عباسی در مجلهی دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه تهران تحت عنوان »پژوهشی بر عنصر پیرنگ« و نیز مقالهی ناهید حقیقت و همکاران در مجلهی جستارهای زبانی با عنوان »بررسی نشانه معناشناسی ساختار روایی داستان کوتاه لقاء فی الحظه رحیل«،مقاله سید شهاب الدین ساداتی تحت عنوان »روایت شناسی داستان حسن کچل« در فصلنامه گلستانه و مقاله »تحلیل منطق الطیر بر پایه روایت شناسی« به قلم کاظم دزفولیان و فؤاد مولودی در فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی نام برد.
مباحث نظری تحقیق
-1روایت و روایت شناسی
روایت در لغت به معنی نقل کردن خبر یا حدیث یا سخن گفتن از کسی یا داستان گویی آمده است و در اصطلاح ادبی رشته یی از حوادث واقعی و تاریخی یا خیالی است به نحوی که ارتباطی بین آنها وجود داشته باشد - میمنت و میر صادقی، . - 172 :1388 در مورد روایت شناسی و تعریف آنروایت» شناسی علم نسبتاً نوبنیادی است که به بررسی ساختارهای مختلف روایت می پردازد - « اخوت، - 2 :1371 و » یکی از زمینه های موفق ساختارگرایی، روایت شناسی یا مطالعه روایت بوده است. روایت ها را دیگر محدود به جنبه های خاص فرهنگی- و در نتیجه » شفاف-« نمی دانند بلکه آنها جنبه های اساسی از زندگی انسان هستند« موارد زیر ویژگی های بنیادین یک روایت است.