بخشی از مقاله
چکیده
آلژیر داس ژولین گریماس در فواصل سالهای 1966 و 1970 با انتشار کتابهای معناشناسی ساختاری و درباره معنا به عنوان شاخصترین نظریهپرداز معناشناسی روایت شناخته شد. وی با الهام از نظریه ریخت شناسانه ولادیمیر پراپ، روایت را متشکل از تعدادی پیرفت و برای هر پیرفت تعدادی کنشگر در نظر گرفته است که کنشها را به سرانجام میرساند.
الگوی کنشگرای گریماس یک ساختار شش وجهی دارد که دو به دو با هم یک تقابل سهگانهای را به وجود آوردهاند. برخی از حکایتهای بلند مرزباننامه نیز، سازگاری مناسبی با تقابلهای سهگانه مورد طرح گریماس داردپژوهش. حاضر با توجّه به این ظرفیت، در پی آن است تا نشان دهد که آرای گریماس پیرامون عنصر شخصیت و تقابلهای سهگانه او، در حکایتهای بلند مرزباننامه تا چه اندازه بازتاب یافته است؟
آیا برای شخصیتهای به کار رفته در حکایتهای بلند مرزباننامه میتوان یک ساختار شش وجهی ترسیم کرد؟با توجّه به نتایج به دست آمده از این پژوهش، میتوان به چنین تقسیمبندی از حکایتهای مرزباننامه دست یافت : الف - حکایت-هایی که نظریه گریماس در آنها هیچ کارایی ندارد. ب - حکایتهایی که از الگوی کنشگرای گریماس تبعیت کردهاند و ساختار شش وجهی بر روی آنها قابل اجرا است.
کلیدواژهها: روایتشناسی، ساختار، گریماس، شخصیت، کنشگر، مرزباننامه.
مقدمه
نویسنده برای خلق یک متن ادبی، ناخودآگاه از عناصر و ابزارهایی بهره می برد که ارزش ادبی آن متن را دو چندان میکند. اهمّیّت به این عناصر تأثیرگذار در ساختار متونی که به وجود می آیند و به واسطه آنها، در ردیف متنهای روایی قرار می گیرند از دیرباز مورد توجّه نظریه پردازان دانشهای متن بنیان بوده و هست. یکی از این نظریهها که بیشتر به نظامهای حاکم در روایت و شناسایی عناصر ساختاری آن اهمّیّت میدهد روایت شناسی است که به بررسی ساختارهای متخلف روایت و شناخت سازههایی که در شکلگیری چهارچوب متون روایی نقش دارند میپردازد. شخصیت نیز یکی از سازه هایی است که از سوی نظریه پردازان روایتشناسی ساختارگرا مورد توجّه قرار گرفته است.
شخصیت را در روایت باید به پایههایی همانند کرد »که ساختمان یک اثر روایی روی آن بنا میشود. هر قدر این پایه ها، بااستحکامتر باشند، بنا محکمتر، پایدارتر و از گزند زمان مصونتر خواهد بود شخصیتها، بار اصلی روایت را بر دوش دارند. »کنشها، دیالوگها و تکگوییهای آنها است که بر پیش روی روایت و شکل گیری رخدادهای متناسب با مسیر داستان اثر میگذارداز. این رو، پژوهش حاضر با توجّه به تأثیرگذاری شخصیت در ساختار یک متن روایی به بررسی اشخاص داستانی به کار رفته در حکایتهای بلند مرزبان نامه میپردازد.
هدف پژوهش حاضر، این است تا نشان دهد که آراء گریماس پیرامون عنصر شخصیت و تقابلهای سه گانه او، در حکایتهای بلند مرزبان نامه تا چه اندازه بازتاب یافته است؟ آیا برای شخصیتهای به کار رفته در حکایتهای بلند مرزبان نامه میتوان یک ساختار شش وجهی ترسیم کرد؟از معدود پژوهشهایی که پیرامون ساختار شش وجهی شخصیت مطابق آرای آلژیر داس ژولین گریماس صورت پذیرفته میتوان به مقالههای نقد روایتشناختی سه داستان کوتاه از نادر ابراهیمی بررسی ساز و کار شخصیت در خسرو و شیرین الگوی کنشگر در برخی روایت های کلامی مثنوی معنوی براساس نظریه الگوی کنشگر آلژیر داس گریماس تحلیل داستان رستم و سهراب براساس نظریههای روایتشناسی و احسن القصص رویکرد روایت شناختی به قصص قرآنی اشاره کرد.
محور اصلی مقاله، ساختار شش وجهی شخصیت در حکایتهای بلند مرزبان نامه و تطبیق آن با الگوی کنشگرای مورد طرح گریماس است. نتیجه این پژوهش، زمینه را برای تعمیم آن به دیگر متون نظم و نثر فارسی امکانپذیر میسازد.
شخصیت چیست؟
شخصیت در لغت به معنی ذات خلق و خوی مخصوص شخص است و در معنی عام، عبارت از مجموعه خصوصیاتی است که حاصل برخورد غرایز و امیال نهفته انسان با دانشهای اکتسابی او در زمینههای مختلف اجتماعی میباشد که به }شخص{فردیّت و در نتیجه هویت میبخشد. این هویت ممکن است خوشایند جامعه باشد یا نباشد.در حوزه مطالعاتدبیّات داستانی اشخاص ساخته شدهای - مخلوقی - را که در داستان، نمایشنامه و... ظاهر میشوند، شخصیت مینامندمخلوق ذهن نویسنده ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان یا شیء یا چیز دیگری از قبیل: رسم و سنّت، خصلت فردی، نیروهای طبیعی و اجتماعی را نیز شامل شود.
شخصیت از منظر روایتشناسان ساختارگرا از حیث روایتشناختی عنصر شخصیت، عنصری است که کمتر از همه تن به تحلیل نظام مند میدهد و در نتیجه در مطالعات روایتشناختی مورد بیمهری قرار گرفته است - جالب توجّه این ه،ک این بی توجّهی نسبی، چیز تازهای نیست. ارسطو هم در بوطیقای خود کنش را مهمتر از شخصیت دانسته است - به اعتقاد ارسطو »ممکن است کنشها بدون شخصیتها وجود داشته باشند امّا، شخصیتها بدون کنش وجود ندارند.
علاوه بر آن، بررسیهای روش شناختی هم به تبعیت شخصیت از کنش تأکید کرده است. در نظریه جدید روایت و اندیشههای فرمالیستهای روس و ساختارگرایان فرانسه نیز گرایش غالب به سوی فرع دانستن مفهوم شخصیت بوده است.ادگار مورگان فورستر در سال 1927 با مطرح کردن این مسئله که به ندرت امکان دارد شخصیتهای یک متن روایی تمام و کمال، جامع باشند آنها را به دو گروه شخصیتهای ساده و شخصیتهای جامع طبقهبندی می کند.
شخصیتهای ساده بر پایه یک ویژگی واحد بنا شدهاند و گرایششان بر این است که در اثر ایستا و ابتدایی باشندامّا،. شخصیت های جامع بسیار پیچیده تر هستند. این شخصیت ها واجد چندین ویژگی یا خصیصه اند و به موازات پیشروی پی رنگ - Plot - متحوّل و دگرگون می شوند جدا از تقسیم بندی که مورگان فورستر ارایه داده، می توان از نظریه های ساختارگرایانه ی ولادیمیر پراپ، آلژیر داس ژولین گریماس، کلود برمون و رولان بارت هم یاد کرد.
ولادیمر پراپ براساس بررسی یک صد حکایت فولکلوریک و قصّههای کودکان نتیجه گرفت که هر چند افراد و شخصیتهای ینا قصّهها گوناگون و حرفه و کنشهای آنان متنوّع هستند، امّا نقش ویژههای آن محدود و ثابت است. پراپ نقش ویژه را کنش یک شخصیتبراساس اهمّیّتی که در مسیر کنشهای حکایت دارد دانست.وی سی و یک نقش ویژه یا کارکرد به دست آورد که در یانم هفت شخصیت قصّه توزیع شدهاند و به وسیله آنها به اجرا در میآیند. هفت نقش یا هفت حوزه عمل که نقش ویژهها را انجام میدهند عبارتند از: قهرمان یا جست و جوگر، یاری دهنده، شخصیت شریر، شخص مورد جستوجو، فرستنده، بخشنده و قهرمان دروغین.
آلژیر داس ژولین گریماس، یکی از نمایندگان بزرگ ساختارگرایی فرانسوی، با الهام از پراپ، مفهوم بنیادی خود با عنوان Actant یعنی نقش بنیادی یا کارکرد بنیادی را نه فقط با شخصیت، بلکه با اشیاء مثل حلقهجادویی یا کیفیّات انتزاعی مثل سرنوشت و تقدیر پیوند میزند.گریماس کوشید تا براساس این الگوی کنش ها، اساس و قاعده ی ظهور رخدادها در داستان را بیابد او به جای هفت حوزه عمل پراپ، سه جفت تقابل دوتایی را پیشنهاد می کند که هر شش نقش کنشگر مورد نظر او را شامل می شودفاطمی - و دُرپَر این شش واحد عبارتند از:فاعل+مفعول=هدف فرستنده + دریافت کننده=برقراری ارتباط یاریگر + بازدارنده = نبرد و پیکار به نظر گریماس گاه هر شش دسته در حکایتی یافت می شوند و گاه شماری از آنان مطرح می شوند.
کلود برمون که اساس کار خود را در آثار پراپ یافته است در مورد نکتهمهمّی با او هم رأی نیستاو.خلاف پراپ بر اهمّیّت شخصیتهای داستان تأکید کرده و نقش ویژه آنها را چندان مهم ندانسته است. شِمایی که برمون از ساختار روایت به دست داده است چنین است که رخدادی یا به فعل در میآید، یا در نمیآید. اگر به فعل درآید، دو حالت دارد: یا کامل میشود یا کامل نمیشود. از این رو برمون دو گونه نقش متمایز میان شخصیتها یافت: فاعلی و مفعولی ؛ و دو دسته شخصیت به دست آورد: آنان که کنش را به انجام میرسانند و آنان که کنش بر ایشان رخ میدهد. هر روایت تبدیل مفعول به فاعل و بازگشت او به حالت مفعولی است.« - همانمُدل - فرایند دگرگونی و تبدیل نقشها به صورت زیر میباشد.مفعول ،فاعل،مفعول.
مفعول شاید به گونهای ذهنی آماده این دگرگونی بشود. بنا به اطلاعاتی که مییابد، یا } به خاطر{ انگیزههای احساسی}از قبیل:{ شهوت، امید، طمع، ترس و غیره - همان - و یا شاید به گونهای عینی از قبیل آگاهی شخصیت از شرایط حاکم بر فضای داستان یا تمایلی که برای دگرگونی در خود احساس میکند و او را به یک فاعل تبدیل میکند.رولان بارت از دیگر ساختارگرایانیاست که با تحلیل آراءِ تزوتان تودوروف ، پراپ، بوریس توماشفسکی، گریماس و برمون به این نتیجه میرسد که دشواریهای مربوط به عنصر شخصیت هنوز مرتفع نشده است و یکی از این دشواری ها، موضوع یا فاعل داستان می باشد.
طبق نظر وی گاه شخصیتهای یک اثر اعتباری یکسان دارند. گاه شخصیت اصلی در جریان پیشرفت داستان، منشهای متفاوت مییابد، در مواردی هم، کسی دیگر تبدیل به شخصیت اصلی میشود. در این موارد، یافتن موضوع یا فاعل اصلی داستان، دشوار یا ناممکن است.
بحث و بررسی
چنانچه در مبانی نظری پژوهشاشاره شد شخصیت از معدود مولّفهایی است که در آن تنوّع آرا وجود دارد. فورستر، پراپ، گریماس، بارت و برمون از جمله نظریهپردازانی هستند که پیرامون شخصیت، تقسیمبندیهای قابل قبولی ارایه دادهاند که در این میان، آرای گریماس برای بررسی اشخاص داستانی به کار رفته در حکایتهای بلند مرزبان نامه میتواند راهکاری مناسب باشد. زیرا براساس ساختار روایت، به بررسی کنشگرهای داستان میپردازد.
البته این روش برای پاره ای از حکایت های مرزبان نامه نظیر: حکایت مناظره ملکزاده با دستور وصایای ملک نیک بخت به فرزندان خود به هنگام مرگ و ملک اردشیر با دانای مهران به کارایی ندارد و تنها میتوان برای حکایتهایی که در آن کنشگری وجود دارد که کنشها را به سرانجام میرساند به کار بست. که خود کنشگر در نظام پیشنهادی گریماس به کنشگر فاعل - اعطاکننده - ، مفعول - هدف - ، فرستنده - ابریاریگر - ، دریافت کننده - ذی نفع - ، یاریگر و بازدارنده - رقیب - تقسیم پذیر است.