بخشی از مقاله

چکیده:

هدف ما در این تحقیق این است که تغییرات فرهنگی را از دید تاریخی مورد بررسی قرار دهیم. به طور طبیعی، همه فرهنگ ها پیوسته در حال تغییر و تحول است. این تغییرات در طول تاریخ، گاه، آرام و در بستر زمان و گاه با شتاب بیشتر و در برخورد با عوامل مختلف مانند، جنگ ها، رویدادهای طبیعی و یا به صورت تعامل فرهنگی ویا در تعارض با فرهنگ و تمدنی دیگر و یا از طریق گسترش صورت گرفته است. تغییر فرهنگی فرایندی است که طی آن اجزای مختلف یا فرهنگ با گذشت زمان دگرگونی پیدا می کند . هر گونه دگرگونی در اجزا و کلیت فرهنگ، در سازمان های اجتماعی تحولاتی را پدید می آورد و اگر شتاب این دگرگونی ها فزونی یابد، می تواند آسیب هایی را در پی داشته باشد.

مقدمه:

روشه، فیلسوف ایتالیایی در کتاب »فرهنگ زندگی اخلاقی« با استفاده از تعریف تایلور و محققان دیگر فرهنگ را اینگونه تعریف کرده: »فرهنگ مجموعه به هم پیوسته از شیوه های تفکر، احساس و عمل بوده که کم و بیش مشخص و توسط تعداد زیادی از افراد فراگیر می شود و بین آنها مشترک است و به دو شیوه عینی و نمادین به کار گرفته می شود تا این افراد را به یک جمع خاص و متمایز مبدل سازد« - صالحی امیری، ٌََّ: ٍِ - . فرهنگ هر جامعه مرکب از هنجارها و ارزش هایی است منحصر به فرد که در واقع همان عناصر فرهنگی یا به عبارتی هویت فرهنگی آن جامعه را شکل می دهد که از دست دادنشان یا تغییر و دگرگونی که بوی عاریه از دیگر فرهنگ ها دهد تهدیدی است برای جامعه. روبرو شدن با الگوهای بیگانه و دیگر فرهنگ ها، تغییر در فرهنگ و یا تأثیر پذیری از فرهنگ ها را سبب می شود

در تعریف تغییرات فرهنگی آمده است: هر جا که عناصر جدید و مجموعه های نو در فرهنگ ظاهر شود و محتوا و ساخت فرهنگ را عوض کند، دگرگونی فرهنگی رخ می دهد

مشینز تغییرات فرهنگی را به سه طریق ممکن می داند: اولی اختراع، دوم تغییر، شامل شناخت و فهم چیزی پیش از این در هستی است و سوم اشاعه

به طور طبیعی، همه فرهنگ ها پیوسته در حال تغییر و تحول است. این تغییرات در طول تاریخ، گاه، آرام و در بستر زمان و گاه با شتاب بیشتر و در برخورد با عوامل مختلف مانند، جنگ ها، رویدادهای طبیعی و یا به صورت تعامل فرهنگی ویا در تعارض با فرهنگ و تمدنی دیگر و یا از طریق گسترش صورت گرفته است. تغییرات فرهنگی گاهی تکاملی تکوین یافته است. این نوع تغییر شامل فرهنگ هایی شده است که از تمدنی قوی و ریشه دار برخوردار بوده اند به گونه ای که توانسته اند در مقابل وقایع و رویدادهای مهمی چون تهاجم گسترده دشمن و یا حوادث طبیعی بزرگ، مقاومت، و فرهنگ های معارض را در طول زمان در خود هضم کنند و وضعیت را به نفع فرهنگ بومی تغییر دهند، و به بازتولید و ترمیم عناصر فرهنگی خود بپردازند

تغییر فرهنگی فرایندی است که طی آن اجزای مختلف یا فرهنگ با گذشت زمان دگرگونی پیدا می کند. هر گونه دگرگونی در اجزا و کلیت فرهنگ، در سازمان های اجتماعی تحولاتی را پدید می آورد و اگر شتاب این دگرگونی ها فزونی یابد، می تواند آسیب هایی را در پی داشته باشد

ارائه تصویری واحد از فرهنگ جوامع مختلف عملاً کاری غیر ممکن است. زیرا هر جامعه ای الگوهای ویژه ای از باورها، ارش ها، عادات، رسوم و مهارت ها دارد که آن را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کند. در حقیقت فرهنگ وجه تمایز مردم جوامع مختلف می باشد. از طرفی دیگر فرهنگ وجه تمایز مردم جوامع مختلف می باشد. از طرفی گرایش به تغییر، اصل بنیادی در هر فرهنگ است. چون فرهنگ رویکرد تطابق با محیط را نشان می دهد، بنابراین در حال دگرگونی است. در چند دهه گذشته جوامع پیشرفته صنعتی به علت پیشرفت های اقتصادی ای که در آن صورت گرفته در مسیر تازه ای افتاده اند که می شود آن را پسانوسازی نامید. با پسانوسازی، بینشی تازه جایگزین بینشی می شود که از انقلاب صنعتی به بعد بر جوامع غربی حکم فرما بوده است که در انتظارات مردم از زندگی روی داده است و می رود هنجارهای بنیادین حاکم بر سیاست، کار، مذهب و .. را دگون سازد

فرایند نوسازی به همرا گسترش موج وسیع صنعتی شدن، جوامع سنتی را دستخوش تغییرات و تحولات عمده ای در زمینه های؛ مسایل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کرده است. شروع تغییر و تحولات فرهنگی در طی دهه های اخیر در ایران نشان از تحول اساسی در ساختار نظام ارزشی می دهد. این تحولات ناشی از تغییر و جا به جایی در زمینه های جمعیتی و ساختاری در جامعه است. تراکم جمعیتی در ایران، به صحنه آمدن خیل عظیمی از جوانان را موجب شده و همچنین تحول ساختاری حوزه اقلیتی تعیین کننده جدیدی در نظام اجتماعی را پدید آورده است. در پی این تحول شاهد جا به جایی در ساختار نیروهای فعال جامعه هستیم

تغییر و تحول همواره در طول تاریخ با زندگی اجتماعی عجین بوده و از دیر باز نظرات متفکران اجتماعی مختلف را به خود جلب کرده است. به گونه ای که بررسی دگرگونی های ارزشی در جامعه یکی از عناصر کلیدی در نظام فرهنگی هر جامعه به حساب می آید که شناخت آنها نقش بسیاری در شناسایی تحولات فرهنگی دارند

واقعیت این است که جامعه شناسی به عنوان علم نظم اجتماعی و دگرگونی اجتماعی از بطن ناآرامی های قرن هفدهم پدیدار شد و به تدریج گسترش یافت

از طرفی روند تغییر در تحولات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موجب گردید که بعد از مدتی بتوان جوامع بشری را به ویژه در کشورهای غربی به جوامع ماقبل صنعتی و پیشرفته تقسیم بندی نمود. قبل از پدیدار شدن جامعه پیشرفته صنعتی این باور وجود داشت که همه کشورها ذاتاً رقیب هم بوده و به دنبال غلبه بر یکدیگر هستند

حفظ و تغییر فرهنگ دغدغه همیشگی بشر و جوامع انسانی بوده است. از یک سو نیاز به پیوستگی و همبستگی با گذشته تاریخی- اجتماعی خویش و دیگر اعضای جامعه، گرایش را به سوی اتخاذ سیاست هایی در جهت حفظ و ثبات در اجزای کلیت فرهنگ سوق داده است

رویکرد نظری

یکی از مسائل بسیار مهم در ادبیات جامعه شناسی، موضوع فرهنگ، ارزش ها و تغییرات فرهنگی و ارزشی جوامع مختلف در طول زمان های مختلف بوده است. به طوری که این موضوع به عنوان یکی از عمده ترین پدیده های جامعه جدید، مورد توجه بسیاری از متفکران جامعه شناسی و سایر رشته های علوم اجتماعی قرار گرفته است

نظریه های متفاوتی در خصوص رابطه بین تغییرات اجتماعی و اقتصادی و تغییرات فرهنگی و ارزشی ارائه شده است. برخی از این نظریه ها بر همگرایی ارزش ها به مثابه نتیجه مدرنیزاسیون یا به تعبیر دیگر بر تغییر ارزش های فرهنگی در نتیجه فشارهای اقتصادی و سیاسی تأکید دارند. این نظریه ها پیش بینی می کنند که ارزش های سنتی کاهش پیدا می کنند و ارزش های مدرن جایگزین آنها می شوند

در مقابل دسته ای دیگر از نظریه ها بر مقاومت ارزش های سنتی به رغم تغییرات سیاسی و اقتصادی تأکید می کنند و ارزش ها را مستقل از شرایط اقتصادی می دانند و پیش بینی می کنند که همگرایی درباره ارزش های مدرن غیر محتمل است و ارزش های سنتی به زندگی و حیات خود به رغم تغییرات در نتیجه توسعه اقتصادی ادامه خواهند داد

مطالعات اندیشمندانی هم چون وبر، پارسنز، دورکیم، زیمل و صاحب نظران مکتب نوسازی ارتباط تغییر و تحولات اقتصادی و فرهنگی را بیشتر نشان می دهند. ماکس وبر یکی از برجسته ترین اندیشمندانی است که در حوزه فرهنگ، ارزش ها و توسعه جوامع، نظرات ارزشمندی را ارائه کرده است. وبر با شناخت عمیق و تحلیل ساختاری دقیق خود از نهادهای اجتماعی به صورت تطبیقی توانست نقش ارزش ها در تعیین کنش افراد را در یک چارچوب نظری قرار دهد. اهمیت کار او در روش تحلیل نظام کنش های اجتماعی است که در درون آنها باورها، ارزش ها و نیز نیروهای اقتصادی بر کنش تأثیر می گذارند

وبر دیدگاه خود را درباره فرهنگ، ارزش ها و تغییرات اقتصادی و اجتماعی، در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری بیان نموده است  به زعم وبر، پیشرفت و توسعه جوامع متأثر از عوامل ذهنی- فرهنگی است و این عوامل در خصوص اعتقادات مذهبی و ارزش های حاکم بر جوامع نقش تعیین کننده ای در پیشرفت اقتصادی ممالک سرمایه داری غرب داشته است. وبر معتقد است که روحیه اقتصادی، جنبه اساسی طرز تفکر سرمایه داری است. این روحیه در واقع ناشی از میل به موفقیت انسان ها است که در مسلک پیوریتن ها به عنوان یک ارزش مطرح شده است

رونالد اینگلهارت یکی از متفکران معاصر می باشد که در طی چهار دهه اخیر تحقیقات زیادی را در زمینه ارتباط تغییر و تحولات اقتصادی و تغییرات فرهنگی و در سطوح ملی و بین امللی انجام داده است. وی در تحقیقاتش به دنبال این است که ماهیت دگرگونی فرهنگی و علت ها و پیامدهایش را مورد شناسایی قرار دهد. اینگلهارت مطالعاتش را در این زمینه از سال در جوامع پیشرفته صنعتی آغاز نمود و با انتشار کتاب »انقلاب آرام« نظریاتش را به جامعه علمی ارائه نمود. پس از آن وی مطالعاتش را در جوامع مختلف ادامه داد و نظریات خودش را به طور کامل تر و در قالب یافته های پیمایش های جهانی منتشر نمود. اینگلهارت در ابتدا، فرض اساسی نظریه نوسازی که مدعی است

دگرگونی های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هماهنگ با همدیگر و بر اساس الگوهای منسجم پیش می روند و جهان را به شیوه های قابل پیش بینی دگرگون می سازند« را مورد نقد قرار داده و می گوید: »ما قول این گونه پیش گویی ها را نمی دهیم، هیچ کس نمی تواند سیر دگرگونی اجتماعی را دقیقاً پیش بینی کند، با این همه بعضی از نشانه های دگرگونی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به صورت جریان های منسجم و موازی ظاهر می شوند و البته بعضی از جریان ها محتمل تر از دیگران اند.« در دراز مدت وقتی که جریان های مشخصی در جوامع گوناگون ظاهر می شوند، احتمال ظهور دگرگونی های مهم مشخص نیز قوت می گیرند

اینگلهارت با وجود اینکه تغییرات فرهنگی جوامع پیشرفته صنعتی را با توسعه اقتصادی و اجتماعی آن جوامع مربوط می داند اما هیچ ادعایی در مورد ارتباط مستقیم ویک جانبه قطعی بین این دو پدیده ندارد. وی نظریه خود را طرح بازسازس شده نظریه نوسازی می داند و می گوید: »ما این دعوی اصلی نظریه پردازان نوسازی موافقیم که بین توسعه اقتصادی و دگرگونی فرهنگی و سیاسی ارتباط نزدیک وجود دارد و این ارتباط تا اندازه ای قابل پیش بینی است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید