بخشی از مقاله

چکیده

پژوهش حاضر، تفاوت بین ارزشیابی مبتنی بر ارقام حسابداري و ارزشیابی بازار با دوعامل مدیریت سود ، حاکمیت شرکتی را مورد بررسی قرار می دهد. هدف از این پژوهش تفاوت بین ارزشیابی مبتنی بر ارقام حسابداري و ارزشیابی بازار با دوعامل مدیریت سود ، حاکمیت شرکتی می باشد این تفاوت به کمک دوعامل مدیریت سود وحاکمیت شرکتی مورد بررسی وآزمون قرارگرفته است.

مدیریت سود به کمک اقلام تعهدي اختیاري سودوحاکمیت شرکتی به کمک تعداد هیئت مدیره شرکت ، تعداد مدیران غیرموظف ونسبت مدیران غیرموظف به هیئت مدیره اندازه گیري شده اند. براي اجراي این تحقیق تعداد 117 شرکت به عنوان نمونه آماري از بین شرکتهاي پذیرفته شده دربورس اوراق بهادارتهران به صورت تصادفی انتخاب گردیده اند.

دربازه زمانی7ساله 1384 تا 1390 متغیر هاي تحقیق مورد مطالعه وبررسی قرار گرفته اند وجهت آزمون فرضیه هاي تحقیق ازروشهاي آماري تحلیل همبستگی ومدل بندي رگرسیونی وهمین طور آزمون T,F استفاده شده است.نتایج بدست آمده حاکی ازآن است که تفاوت بین ارزش یابی مبتنی برارقام حسابداري وارزشیابی بازاربا چهارعامل مدیریت سود،داده هاي حسابداري،حاکمیت شرکتی وبازدهی غیرعادي معنادار می باشد وبین تعداد هیئت مدیره شرکت، تعدادمدیران غیرموظف ونسبت مدیران غیرموظف به هیئت مدیره بامدیریت سودرابطه اي مستقیم وجود دارد .

-1مقدمه:

در دهه هاي اخیرقدرت بازارهاي سرمایه ازیک سو وافزایش اطلاعات مدیران از روشها و دستورالعملهاي حسابداري از سوي دیگر باعث ایجاد پدیده اي نوظهور به نام مدیریت سود1 شده است.

گزارشهايمالی،منابع مهم اطلاعاتی براي تصمیمگیريهاي اقتصادي به شمار میروند که مدیران، سرمایه گذاران، اعتباردهندگان و سایر استفاده کنندگان جهت رفع نیازهاي اطلاعاتی خود از آنها استفاده می کنند.از آنجائیکه اطلاعات به صورت یکسان در اختیار استفاده کنندگان قرار نمی گیرد ، بین مدیران و سرمایه گذاران عدم تقارن اطلاعات ایجاد می شود .عدم تقارن اطلاعات وضعیتی است که مدیران در مقایسه با سرمایه گذاران، داراي اطلاعات افشاء نشده بیشتري در مورد عملیات و جوانب مختلف شرکت در آینده می باشند . همین امر باعث می شود که مدیران انگیزه و فرصت مدیریت سود را داشته باشند

پس از پیدایش مشکلات ناشی از مالکیت به جهت حفظ منافع عمومی باید اطلاعات مصون سازي شده و منافع مالکان و مدیران هم سو میشد. بدین منظور از ابزارهاي گوناگونی چون ایجاد چارچوب نظري، کنترلهاي داخلی ، حسابرسی داخلی و مستقل،وجود مدیران غیرموظف در هیأت مدیره ، به کارگیري رویه هاي بلند مدت پاداش و قانون گذاري توسط دولت استفاده شد. اما با این همه ، بازهم مشکلات کمترنشده ، بلکه پیچیدگی آن بیشتر شده است .

علت آن شاید نبود ساز و کارهایی از حاکمیت شرکتی2است، که بتواند علاوه بر مطابقت تمام معیارهاي فوق، به هدف غایی شرکت یعنی افزایش ارزش شرکت منجر شود.حاکمیت شرکتی پیش ازهر چیز، درصدد است تا از منافع سهامداران در مقابل مدیریت سازمان ها حفاظت کند .حاکمیت شرکتی مناسب پلی به منظور پرکردن شکاف بین منافع افرادي - اعم ازسهامدارعمده وسایر سهامداران - است که شرکت را هدایت میکنند و منجر به افزایش اطمینان سهامداران و کاهش هزینه سرمایه شرکت میگردد

پرسش اصلی این پژوهش عبارتند از اینکه آیا بین مدیریت سود با حاکمیت شرکتی رابطه معنی دار وجود دارد .

-2پیشینه پژوهش

1-2پژوهش هاي خارجی

وایت - 1970 - 3 در یک تحقیق تجربی به این نتیجه رسید که همزمان با کاهش سودآوري تمایل شرکتها به آرایش سود بیشتر می شود . به طور خلاصه می توان گفت مدیران از طرح پاداش و نحوه ارزیابی عملکرد خود توسط سهامداران اطلاع دارند و با توجه به این موضوع جهت دریافت پاداش بیشتر متمایل به دستکاري سود می گردند . اگر پاداش مدیریت از سطح مورد نظر کمتر باشد مدیریت بخشی از سود آتی را به دوره جاري منتقل می نماید و در مواردي نیز مدیریت در راستاي هدف ذکر شده ممکن است سودهاي سالهاي جاري را به دوره مالی آتی منتقل نماید

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید