بخشی از مقاله

چکیده

آنچه که در این مبحث به آن خواهیم پرداخت ، تفاوت دو رویکرد نسبت به رابطه محیط زیست و نقش دولتها در مورد آن است.همچنان که میدانیم یکی از رهیافت های نو درعصر جدید ، رویکرد محیط زیست گرایی می باشد که با اندیشه حفظ زیستگاه بشری پا به عرصه فعالیت اجتماعی نهاد. سردمدارا ن این رویکرد که خود را طلایه دار حفظ زیستگاه بشری می دیدند همواره برنقش دولت ها در حفظ این میراث متناهی تاکید داشته و دارند به گونه ای که زندگی نسل های آتی بشر را تامین نماید که تجلی آن را در کنفرانس هایی همچون کنفرانس ریو 2012 می بنیم

از طرف دیگر رویکرد انتقادی اندیشه سبز به شدت مخالف اندیشه دولت محوری در حل معضلات زیست محیطی بوده و به نحوی خود دولت ها را تشدید کننده وضعیت نامناسب کره سبزدیده که نه تنها توسعه پایدار را برای جوامع بشری به ارمغان نمی آورد بلکه گاه در حل معضلات زیست محیطی نیز شکست می خورد

در اینجا ابتدا به رویکرد زیست محیط گرایان و اصول این رویکرد در مورد ایجاد نهادها و نقش آنها در حل مشکلات زیست محیطی می پردازیم و سپس نظریه سیاست سبز و مولفه های آن را مطرح میکنیم . نظریه ای که به نقد زیست محیط گرایی و عدم توانایی نهادها در حل مشکلات زیست محیطی می پردازد.

سوال اصلی : چه تفاوت های بنیادینی میان زیست محیط گرایی و نظریه سبز در مقوله توسعه پایدار وجود دارد ؟

فرضیه : نظریه سیاست سبز به عنوان یک نظریه انتقادی بر آن است که زیست محیط گرایی به واسطه پذیرش ساختارهای موجود جهان قادر به گشودن دریچه ای برای حصول به توسعه پایدار نمی باشد.

مفاهیم اصلی : زیست محیط گرایی ، اندیشه سیاست سبز ، توسعه پایدار

- محیط زیست گرایی چیست و چگونه شکل گرفت ؟ -
Environmentalism را در معنای وسیع آن میتوان به عنوان هرگونه دیدگاهی تعریف کرد که بر نقش شرایط و نیروهای خارجی- در برابر ساختارها و روندهای داخلی- در شکل دادن به رشد و توسعه ظرفیت و فعالیتهای موجودات- بویژه انسانها - تأکید کرده یا برای آن اهمیت قائل است

در آغاز قرن بیستم نظریات جدیدی از سوی افرادی مانند فرانسیس گالتون و کارل پیرسون در مورد اصلاح نسل مطرح شد .کم و بیش همزمان با این وقایع ، تجلیاتی از طرفداران محیط زیست در انسان شناسی ، روانشناسی و فلسفه به شکل انسان شناسی "فرانتز باوس" ، " هربرت مید " و " ای.کوبر " و رفتار گرایی واتسون و فلسفه پراگماتیستی جان دیویی ظاهر شدند.

فلسفه جان دیویی در تأکید آن بر قابلیت سازگاری انسانی ، در تداوم با سنت گسترده غرب بود که از روشنگری برمی خاست. واتسون و رفتارگرایان فعالیت خود را بر مقابله با مفهوم غرایز متمرکز کرده و بر نقش یادگیری و محیط بر توسعه فردی تأکید می کردند در حالی که انسان شناسان فرهنگی ، روند های اجتماعی - فرهنگی مشخصی را به عنوان عوامل محیطی در شکل دهی به عقاید ، ارزش ها و شخصیت افراد انتخاب میکردند

بعد از جنگ جهانی دوم ، اصطلاح محیط زیست گرایی معنای خاص تری به خود گرفت .طبق آمار در دهه 90، 80"درصدآمریکائیها و بیش از دو سوم اروپائیان خودرا طرفدارمحیط زیست می دانسته اند". در این معنا محیط زیست گرایی دامنه ای از جنبشهای اجتماعی و سیاسی و دیدگاههای ارزشی را پوشش می دهد

یک سلسله مراتب از اولویت های سیاسی ، که بر طبق آن رفاه مادی ، امنیت ملی و .... می بایست قبل از سوالاتی که دارای اولویت کمتر هستند ، برآورده گردند ، خود به شکل    نزدیکی با    این ایدهْ    همه گیر    ارتباط دارد که نیاز های انسانی نیز به طور سلسله مراتبی سامان گرفته اند .                    

دانشمندانی که ارزش ها را مطرح می کنند دریافته اند که برخی ارزش ها سنتی هستند مانند ارزشهای خانوادگی ، برخی دیگر مدرن هستند مانند ارزش های روشنگر لیبرال و برخی دیگر هم در هیچ طبقه بندی جای نمیگیرند .

. این ارزشها مشخص می کنند که چگونه افراد طیفی از عقاید را در مورد هر چیزی می پرورانند ، از گرمایش جهانی گرفته تا جنگ در عراق یا خریدن اتومبیل - 4 -

بعد از سال 1960 میلادی اصطلاحات موجود در مباحث مربوط به محیط زیست به واسطه دو تغییر عمده متحول شده اند. یکی ادغام اندیشهْ بوم شناختی با اندیشه سیاسی و اجتماعی است و دوم شناخته شدن آثار جهانی فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی انسانی که تهدید کنندهْ بقای موجودت است.
 
محیط زیست گرایی به عنوان یک نیرویی اجتماعی سازمان یافته ، سه شکل اساسی به خود گرفته است :

اول - به صورت زیست محیطی در داخل احزاب مسلط سیاسی

دوم - به شکل احزاب مستقل سیاسی که از میان تمام موضوعات سیاسی ، نقش مرکزی را به قوانین زیست محیطی می دهند .

سوم - به شکل گروههای فشار سیاسی ناپیوسته که اشکال متنوعی دارد - 5 - .

بطور کلی میتوان گفت حضور مداوم حامیان محیط زیست در عرصهْ سیاسی به واسطهْ سه وضعیت اساسی تداوم یلفته است :

- 1 وقوع فجایع زیست محیطی مانند راکتورهای چرنوبیل یا غرق شدن نفت کش ها

2تأثیر - توسعهْ سریع و بی ضابطهْ صنعتی و فرهنگی بر زندگی گروههای ذی نفوذ

- 3  افزایش شواهد مردم پسند در مورد تأثیرات جهانی زیست محیطی فعالیتهای آتی انسانی

به طور کلی میتوان گفت طرفداران محیط زیست آگاهانه بر نیاز به قاعده مند کردن فعالیتهای انسان با نگاه به قابلیت بقای شرایط آن فعالیت ها ، بویژه شرایط بیوفیزیکی تمرکز کرده اند .

- انسان ، آینده ، محیط زیست - :

اگر در زمان اومانیست ها ، مشغلهْ فکری انسان مربوط به وجود انسان بود ، اما امروزه انسان از مرز خود گذشته است . انسان امروزه بیشتر با بیرون از خود در حال نبرد است . بطوری که انسان دیگر مرکز جهان نیست بلکه خواسته های اوست که مرکز جهان شده است

. یکی از معیار های تغییر معنای دیدگاه انسان گرایی ، بحث منفعت طلبی و دنیای سرمایه داری و فرا سرمایه داری است .

از یک سو زمانی میتوان انسان گرایی را به معنای واقعی تعریف کرد ، تا منافع انسان تعریف شده باشد . از سوی دیگر منافع واقعی انسان نیز به معنی آینده نگری اوست.در تغییر معنای انسان گرایی به آینده نگری ، بسیاری از منافع انسان از بین میرود ، البته منافعی که بر خلاف حفظ محیط زیست باشد

در واقع ایدهْ انسان گرایی - antropocentrism - است با قرار دادن انسان در مرکز عالم هستی ، همه چیز را در اختیار او و برای او میداند . در حالی که آنچه که محیط زیست گرایی خواستار است ، حفظ طبیعت از تخریب بشر است و به همین دلیل است که همواره طالب زمامدارانی برای حفظ آن است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید