بخشی از مقاله

تفکر در طراحی: معرفی الگوی "تفکر تعاملی" در آموزش طراحی
زمینه های فکری و قدرت تفکر طراح در حین فرآیند طراحی از جمله مباحثی است که امروزه تحت تاثیر روان شناسی شناخت گرایی مطرح می باشد. گونه های فکر کردن و رویکردهای اتخاذ شده از سوی طراح نقش مستقیمی در فرآیند تفکر سیر از سئوال به جواب داشته و نتیجه آن در محصول طراحی مشهود می باشد. در این بین ضرورت دارد تا مدرسین طراحی و برنامه ریزان آموزشی در رشته معماری، با خصوصیات فکر کردن و چگونگی امکان بهره گیری از استعدادهای دانشجویان آشنا شده و در خصوص دستیابی به راه کارهای آموزشی اقدام نمایند.
این مقاله ضمن معرفی انواع حالت های فکر کردن بطور عام، اقدام به معرفی فکر کردن در طراحی بطور خاص مینماید و در انتها نیز با معرفی الگوی تعاملی، به اهمیت بهره گیری از این الگو در روش شناسی آموزش طراحی معماری می پردازد.
واژه های کلیدی: انواع تفکر، فرایند طراحی، تفکر خلاقانه، روش شناسی طراحی، الگوی تعاملی۔

مقدمه
از اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی که اولین کنفرانس بین المللی روش های طراحی در کشور انگلستان برگزار شد، همچنین تحت تاثیر پروژه های عظیم مهندسی آن زمان، فرآیند طراحی عموما در رشته های مهندسی و به تبع آن در معماری بر حول سه محور: " تجزیه"، " ترکیب" و " ارزیابی تعریف شده است. اما طی نیم قرن اخیر و بروز رخدادهای اجتماعی، اقتصادی، و فلسفی این دوره، فرآیند طراحی با مقولات گوناگونی روبرو شده که در راس آنها میتوان به نظریه های طراحی معاصر اشاره نمود. در این نظریه ها، توجه خاصی به تبیین نقش انسان و تعامل آن با محیط گردیده و از اینرو، مقولاتی همچون شناخت"، " ایده پردازی، خلاقیت،
تصمیم سازی، و نهایتا " تصمیم گیری جایگاه ویژه ای در سیر از سئوال به جواب پیدا نموده است. نگارنده در طی مطالعات خود در زمینه طراحی، به لزوم بهره گیری از قدرت تفکر در انجام فعالیتهای ذکر شده در فرآیند طراحی پی برده و با انگیزه ای مضاعف در رابطه باملاحظات آموزشی، به مطالعه در این زمینه پرداخته است.
برای پرداختن به مقوله " فکر کردن"، یکی از حوزه های مطالعاتی که می تواند یافته های آن مورد توجه مدرسین و برنامه ریزان آموزش طراحی معماری قرار گیرد، مباحث مطرح در علم روانشناسی بطور عام و روان شناسی تربیتی' بطور خاص می باشد. برای این منظور، نتایج مطالعات نیم قرن اخیر از دیدگاه روانشناسی شناخت گرایی تحت تأثیر رفتار انسان و فرآیند ادراک و تفکر او در رابطه با محیط اطرافش، لزوم توجه به فرآیند فکر کردن در حوزه ی آموزش طراحی معماری را روشن می سازد.
این مقاله ابتدا ضمن مروری بر مقوله " تفكر"، به معرفی عمومی انواع "، "حالت ها و استراتژی های فکر کردن می پردازد تا به این ترتیب به گونه های متنوع " فکر کردن در حین فرآیند طراحی توجه گردد. سپس ضمن معرفی الگوی " تعاملی" در فرآیند تفکر و طراحی، اقدام به پیشنهاد چند راه کار آموزشی می نماید.

تفکر و انواع آن
از دیرباز انیشمندان و علاقمندان به علم فلسفه همواره دیدگاه های متفاوتی در رابطه با حل مسئله و کسب دانش معرفی نموده اند. این نگرش در مغرب زمین تحت تاثیر دو مکتب فکری متمایز توسط افلاطون و ارسطو مطرح شده است. در این بحث ، از یک سو، افلاطون با این اندیشه که انسان ذاتا داناه است و با این دانش ذاتی پا به عرصه وجود می گذارد، و از سویی دیگر، ارسطو که معتقد بود انسان دانش خود را از راه تجربه و محیط اطرافش کسب می کند، قرار گرفته است. این دو دیدگاه در طول تاریخ سیر تحولی را در مکاتب فلسفی طی نموده و میتوان سير نگرش آنها را در عقاید اندیشمندانی چون دکارت و كانت تحت تاثير افلاطون و برکلیه و هيوم تحت تاثير ارسطو جستجو نمود. از سوی دیگر در دنیای شرق و بخصوص در ایران، با نگرشی متفاوت از دو الگوی تعریف شده در غرب، متفكران به دنیای ماورای محسوسات و مشهودات و چیزهای خارق العاده و آنچه در پس پرده غیب می باشد بیشتر توجه داشته اند. برای مثال فارابی از "معرفت حسی" بحث میکند که انسان را به درک حقیقت اشیاء قادر نمی سازد، و او معتقد بود: "... وقوف بر حقایق اشیاء در قدرت آدمی نیست، و آدمی از اشياء جز خواص و لوازم و اعراض آنها را درک نمیکند..." (الفاخوري و الجر، ۱۳۵۸، ص. ۴۲۹) در کنار تعاریف فلسفی در ارتباط با دیدگاه های متفاوت در خصوص حل مسئله، روان شناسان نیز در ادبیات روان شناسی به معرفی این دو دیدگاه تحت عنوان " منطق گرایی" از یک سو، و " تجربه گرایی ۱۱ از سوی دیگر پرداخته اند.
امروزه در روان شناسی شناخت گرایی که در آن منشاء سیستم پردازش به "دانش" مغز انسان معرفی شده است، رفتار و تصمیم های انسان براساس فعالیت ذهنی او تعریف می گردد؛ حالا آیا این محیط است که باعث تاثیر پذیری ذهن می گردد یا ذهن به خودی خود مسیر تفکر را هدایت می کند، خود بحثی است که از محدوده این مقاله خارج بوده و نیاز به مطالعه ای جداگانه دارد (1995 ,Anderson).
گیل هولی (۱۹۹۹) روانشناس معاصر عمل " فكر کردن" را بعنوان گروهی از فرآیندهای ذهنی انسان تعريف کرده است که انسان آنها را بکار گرفته و الگوهای درونی را توسط آن مرور می نماید. این الگوها می توانند برای نمایش حقیقت (مانند علوم)، و یا آنچه که ساخته انسان است (مانند داستان) بکار گرفته شوند. حتی این الگوهای درونی می توانند کاملا انتزاعی بوده و بدون آنکه تحت تاثیر نیروهای خارجی قرار گیرند (مانند الگوهای فکر کردن در رابطه با موسیقی و یا ریاضیات محض بكار گرفته شوند. بطورکلی آنچه که در تمامی الگوهای فکر کردن بعنوان عملی مشترک وجود دارد، . طبیعت فکر کردن است و در واقع آن فرآیندی از تنظیم، استفاده و تغيير در الگوهای سمبلیک درونی"۱۲ را شامل می گردد . روانشناسان عصر حاضر، انواع فکر کردن را بر اساس اهداف آنها و ویژگی های بکار گرفته شده در آنها در سه گروه:
تفكر جهت دار ۱۴۳، "تفكر بدون جهت ۱۵ و "تفكر خلاقانه ۱۶ دسته بندی کرده اند (1999 ,Anderson , 1995 ; Gilhooly )

تفکر جهت دار
این فعالیت سمبلیک درونی تحت تاثير هدفی خاص (مانند حل یک مسئله مطرح می باشد. تفکر جهت دار اغلب برای حل مشکلاتی که "خوب تعریف شده اند مانند حل یک پازل بكار می آید. در تفکر جهت دار معمولا از دو تکنیک برای حل مسئله استفاده می گردد. در تکنیک اول پاسخ ها و راه حل های متنوعی مطرح می گردند و در این رویکرد از فرآیند سعی و خطا بهره گرفته و به حل مسئله پرداخته می شود. برای مثال می توان به نمونه های گوناگون ایده های مطرح در طراحی یک فضای ورودی به درون پارک اشاره نمود: حرکت از درون یک دروازه، حرکت از درون یک زیر گذر، و یا حتی حرکت به درون پارک بدون هیچگونه اولویتی در انتخاب نقطه ورودی به پارک. در این فرآیند با نقد و بررسی انتخاب هر گزینه، طراح می تواند به توانائی ها و محدودیت های پیشنهاد خود پی ببرد. در تکنیک دوم، با خرد کردن مسئله کلی به جزء مسئله ها، ابتدا اقدام به حل مسئله های جزئی گردیده و با ترکیب پاسخ مسائل خرد، دسترسی به پاسخ نهایی امکان پذیر می گردد. با این رویکرد در رابطه با مثال ذکر شده در خصوص طراحی ورودی به پارک، ابتدا می توان مسئله را به چند سئوال تقسیم نمود و با پاسخ به سئوالات کوچکتر، اقدام به ایجاد پاسخ نهایی نمود. از اینرو در ارتباط با مسئله ورودی به پارک، می توان مسئله کلی را به خرد مسائلی از قبیل بررسی گروه های استفاده کننده از پارک، میزان استفاده از پارک، و نیز کارکتر مورد نظر جهت طراحی ورودی پارک تقسیم و با استفاده از پاسخ های مناسب برای هر یک از مسائل خرد، اقدام به حل مسئله کلی نمود.

تفکر بدون جهت
در مقابل نوع اول فکر کردن که "تفکر جهت دار" نام گرفته بود، نوع دوم فکر کردن را می توان به عنوان " تفكر بدون جهت" معرفی نمود. در این نوع تفکر، ذهن آدمی بدون هیچگونه پیش زمینه ی اولیه فعال می گردد و به دنبال تامین هدفی خاص نمی باشد؛ از ویژگی های این نوع تفکر طبيعت "آزاد" و " شناور" آن است. برای مثال خواب دیدن در طول شب و یا رها شدن ذهن از واقعیات اطراف در طی روز، به تعبیری " خواب دیدن در روز ۱۷، از نمونه های این نوع فکر کردن بشمار می رود. اینگونه تفكر در طراحی معماری را می توان در شکل گیری کانسپت توسط تکنیک های طراحی که بدون هدفی مشخص و اتفاقی ایجاد می گردند، جستجو نمود.

تفکر خلاقانه
نوع سوم فکر کردن که موارد استفاده از آن در حل مسائل پیچیده، مانند طراحی، مطرح می باشد را " تفكر خلاقانه" مینامند. این نوع فکر کردن دارای هدف بوده و برای رسیدن به پاسخ مناسب لازم است تا از راه های خلاقانه استفاده بعمل آید.
در رابطه با خلاقيت و بهره گیری از آن در طراحی مطالب زیادی گفته شده (1987 , Lawson , 1990 ; Faruque , 1984 ; Lang) ولی بطور کلی می توان خلاقیت را بعنوان "پاسخی منحصر بفرد برای حل مسئله" تعريف نمود.گیل هولی (۱۹۹۹) در مطالعات خود در ارتباط با خلاقیت پیشنهاد می کند، یک راه جهت مطالعه در مورد " خلاقیت"، مطالعه در مورد نوع تفکری است که آن - محصول خلاقانه را ایجاد می کند و او معتقد است که در فرآیند خلق اثر خلاق، می باید همواره در خصوصيت " بديع" و "ارزشمند بودن اثر، مورد نظر قرار گیرند. عموما بحث خلاقیت توسط اندیشمندان در دو زمینه جستجو شده است: افراد خلاق و تفكر خلاقانه در زمینه افراد خلاق مطالعات زیادی انجام گرفته و این مطالعات هر یک بطریقی نتایج قابل تاملی را ارائه نموده است. تنوع مطالعات در رابطه با افراد خلاق بسیار فراوان است و در این مطالعات امکان دسته بندی گروه ها وصنف های مشاغل نیز بوجود آمده است. برای مثال، رویی۱ (۱۹۵۲) ادعا می کند که افراد خلاق اغلب پسران اول و تک پسران خانواده می باشند، و یا والاس۱ (۱۹۲۶) در طی مطالعات خود ادعا می کند که اگرچه نویسندگان و هنرمندان افرادی خلاق هستند، ولی آنها از میزان افسردگی بالاتری نسبت به بقیه صنف های جامعه برخوردار می باشند. مطالعاتی نیز توسط مک کینون (۱۹۶۲) در مورد خصوصیات معماران انجام گرفته که نتایج این مطالعات حکایت از آن دارد که معماران افرادی باهوش و دارای " اتکا بنفس" می باشند. بطور کلی مطالعه بر روی افراد خلاق نشان می دهد که این افراد انسان هایی "جاه طلب"، " راديكال" و" با هوش" می باشند و با توجه به اهمیت بهره گیری از خلاقیت در رشته معماری، انتخاب افراد خلاق می تواند مهم ترین رکن در دستیابی به یک آموزش موفق در معماری را تشکیل دهد (محمودی، ۱۳۸۱). در اینجا ضرورت دارد تا در کنار انتخاب افراد خلاق، به اهمیت آموزش خلاق (حجت، ۱۳۸۱) و ایجاد انگیزه جهت تفكر خلاقانه نیز اشاره نمود که اهمیت آن در آموزش معماری غیر قابل انکار . می باشد. سابقه ی ورود " تفكر خلاقانه" در ادبیات روان شناسی را باید از اوایل قرن نوزدهم میلادی و با مروری بر سیر تحول مكاتب آن زمان همچون: ارتباطگرایی، مدرسه وورزبرگ، جنبش گشتالت ۲۳، و روان شناسی رفتارگرایی جستجو نمود. در واقع ابتدا دراوج دوران شکوفایی روان شناسی رفتارگرایی در دهه ۱۹۲۰ بود که چهار مرحله ی معروف به "آماده سازی ۲۵، " نهفتگی ۲۶، "روشن گری" ۲۷ و " اثبات" ۲۸ درحین حل یک مسئله معرفی گرديد. (1987 ,Lang) این مراحل همچنان امروز نیز از جایگاه معتبری در ادبیات معاصر روانشناسی برخوردار می باشند (1996 ,Anderson). در تشریح مراحل مذکور، هر دانشجوی طراحی در حین فرآیند طراحی بنحوی این مراحل را در تمامی پروژه ها و یا در بعضی از آنها تجربه می کند. تحولات فکری بر اساس مراحل چهارگانه درحین حل مسئله را میتوان در ارتباط با یک پروژه ی طراحی به شرح زیر تقسیم نمود:
. مرحله آماده سازی در این مرحله طراح برای ایجاد شناخت کافی از موضوع و آگاهی از ویژگی های موضوع، اقدام به جمع آوری اطلاعات نموده و سپس این اطلاعات خام (Data) را به اطلاعاتی کاربردی (Information) تبدیل می نماید تا در حین فرآیند طراحی مورد استفاده قرار گیرد.
۲. مرحله نهفتگی - در این مرحله طراح با استفاده از فرآیندهای فکری (که بعضا در پروژه های متنوع، متغير هستند ) اقدام به جستجو برای یافتن راه حل می نماید. از آنجا که راه حل مناسب و ایده های طراحی براحتی بدست نمی آیند، اغلب طراحان در این مرحله احساس می کنند که به بن بست برخورده اند و شکل گیری ایده های طراحی "خوب" پیش نمی رود. در صورتیکه این کندی در تصمیم گیری خود بخشی از فرآیند فکر کردن و تجزیه و تحلیل اطلاعات می باشد که نیاز به زمان و آرامش دارد.
٣. مرحله روشن گری - با بهره گیری از تکنیک های ایده پردازی (مثل سناریو نویسی)، در این مرحله می توان به ایده هایی دست پیدا نمود که این ایده ها برای شروع فرآیند فکر کردن بسیار مفید می باشند (2001 ,Mahmoodi). در این مرحله ایده هایی که در ذهن طراح شكل گرفته به او امکان بهره گیری از بینشی در طراحی را می دهد تا به حل مسئله طراحی بپردازد.
۴. مرحله اثبات - در این مرحله طراح به بررسی گزینه های طراحی می پردازد و قابلیت اجرایی ایده های خود را شناسایی میکند. سپس با استفاده از تکنیک های ارزیابی به مقایسه ایده ها پرداخته و نهایتا پاسخ نهایی را شناسایی می نماید.
حالت های فکر کردن
در طول تاريخ انواع فکر کردن را که امروزه در سه گروه: تفكر جهت دار، تفكر بدون جهت، و تفکرخلاقانه تقسیم میگردد ، روانشاسان و متفكران تحت عناوین گوناگونی معرفی نموده اند. نمونه هایی از این عناوین توسط كالدول و همکارانش جمع آوری گردیده که در جدول شماره ۱ معرفی شده است. آنچه که در این دسته بندی ها قابل توجه می باشد، قرار گیری عناوین متنوع فکر کردن تحت تاثیر ویژگی های دو حالت فکر کردن می باشد. یکی از این حالت ها تحت تاثير نیمکره سمت چپ مغز و دیگری تحت تاثیر نیمکره سمت راست مغز معرفی شده است. در این دسته بندی ها، نیمکره ی سمت چپ مغز دارای ویژگی هایی از قبیل منطقی فکر کردن، بهره گیری از محاسبه و استدلال، و حساس بودن نسبت به زمان می باشد؛ و نیمکره ی سمت راست مغز ارتباط دارد با روحیه ی آزاد فکر کردن، فضایی فکر کردن، و بدون توجه بودن به محدودیت زمان. از اینرو، حالت فکر کردن تحت تاثیر نیمکره ی سمت راست مغز را " فضایی"، و حالت فکر کردن تحت تاثیر نیمکرمی سمت چپ مغز را " منطقی" نامیده اند (محمودی، ۱۳۷۸ و 1992 ,Edwards).
اگرچه طبیعت مغز انسان تعامل ویژگی های هر دو نیمکره در فعالیت های پیچیده فکر کردن را مهیا می سازد، اما شناخت صحیح ویژگی های این دو نیمکره می تواند در خصوص فرآیند طراحی مورد توجه قرار گیرد. نحوه مراجعه به هر یک از دو نیمکره مغز بصورت عادت توسط افراد انتخاب می شود. برای مثال، پس از دوازده سال آموزش متکی بر محفوظات ذهنی در دبستان و دبیرستان، اغلب افراد برای گذراندن مسائل روزمره خود بصورت ناخودآگاه به نیمکره سمت چپ مغز، که متمایل به تفکر منطقی می باشد، مراجعه می نمایند. در اینجا قابل ذکر است که نحوه مراجعه افراد به هر یک از دو نیمکره مغز می تواند تحت تاثیر محیط و نحوه ای که از آنها کاری خواسته می شود ، تعيين گردد. برای مثال در آموزش طراحی، اگر روش آموزشی به گونه ای مطرح گردد که از دانشجویان خواسته شود تا تمرینات خود را با مطالعات آغاز نمایند، ( در واقع دانشجویان را تشویق به مراجعه به نیمکره سمت چپ مغزنمایند ) قاعدتا در این روش آموزشی ابتدا دانشجویان از تفکر در زمینه تمرینات فضایی و تصویری پروژه باز می مانند (و نیمکره سمت راست مغز خود را معطل باقی می گذارند. از سویی دیگر اگر در تمرين ذكر شده از دانشجویان خواسته شود تا صرفا با ایده ها و احساسات خود از فضا وارد طراحی شوند، قطعا بر میزان مراجعه به نیمکره سمت راست مغز تاکید شده و چه بسا روابط منطقی و اولیه بین فضاها کمرنگ جلوه نماید. در نتيجه یک روش شناسی مطلوب آموزشی در طراحی می باید به تعامل بين

حالت های فکر کردن در پرداختن به موضوع طراحی حساس باشد.
گذشته از "نوع" و "حالت فکر کردن، دسته بندی های دیگری نیز می تواند مطرح باشد، مانند "سبک" فکر کردن. در واقع سبک فکر کردن مربوط است با روش تفکری که شخص در برخوردهای اجتماعی خود بر می گزیند. در معرفی سبک فكر کردن می توان از مثالی استفاده کرد که در آن از دو طراح، یکی دارای خصوصیات درونگرا و دیگری دارای خصوصیات برونگرا، برای طراحی محوطه ای در پارک دعوت شده باشد. طراح اولی تحت تاثیر سبک فکر کردن درونگرای خود بیشتر به طراحی فضاهای دنج و حریم های خصوصی در پارک توجه میکند ، در صورتیکه طراح دوم، تحت تاثیر سبک برونگرایش، اغلب به کار طراحی فضاهای جمعی و عمومی می پردازد.(Sternberg, 1997)

روش شناسی در طراحی
تفاوت میان دو واژه ی "روش شناسی"۲۱ و "روش"۲۲ طراحی، در بین اغلب معماران و حتی اساتید معماری آنگونه که باید شفاف نیست، و معمولا این دو واژه جابجا مورد استفاده قرار می گیرند. اگر "روش شناسی" طراحی بعنوان استراتژی کلان برخورد با طراحی و "روش" طراحی بعنوان راه کارهای کاربردی طراحی، و "شيوه ۳۳ طراحی بعنوان ترفندهای بکار گرفته جهت ایجاد ایده های طراحی معرفی گردد ۳۴، امکان دسته بندی و بررسی هر یک از این رویکردها بوجود می آید . برای مثال، در روش شناسی طراحی که تاكيد بر "فضایی" فكر کردن و تجسم وضعیت فیزیکی فضای طرح را دارد، استفاده از روش "تفكر تصویری" می تواند بعنوان روشی مطرح باشد که در این روش طراحی می توان با کمک تصاویر به معرفی خصوصیات فضا پرداخت. در نهایت، "شیوه طراحی مناسب جهت عملی کردن این روش طراحی، بهره گیری از شیوه های ماکت سازی، برنامه های سه بعدی رایانه ای، و ترسیم کروکی و دیاگرام های فضایی می باشد. (مراجعه کنید به جدول شماره ۲)

طراحان اغلب بصورت ناخودآگاه از استراتژی هایی در مسیر فکر کردن درباره موضوع طراحی و چگونگی ایجاد ایدهها استفاده می کنند. این استراتژی ها در طی مسیر طراحی گاهی بطور مستقل و گاهی بطور مرکب، به ایجاد کانسپت و ایدههای طراحی آنها کمک می کنند. ویژگی های استراتژی های فکر کردن در طراحی را می توان در چهار گروه دسته بندی و معرفی نمود:
و تفکر واگرا در مقابل تفکرهمگرا تفکر واگرا" در واقع نوعی کثرت گرایی را ایجاد می کند. این نوع تفکر با تعدد گزینه ها و ایده ها همراه است و آن را می توان بعنوان "تفكر افقي" (2004 ,de Bono) معرفی نمود که در آن ایدههای گوناگون در کنار یکدیگر مطرح و بررسی می گردند. در این نوع تفکر اجزاء نسبت به یکدیگر دارای اولویتی نمی باشند و در مسیر تحلیل تعدادی از راه کارها حذف و یا با یکدیگر ادغام می گردند. در مقابل این نوع تفکر، تفكر "همگرا" مطرح است که بر اساس مراحل منطقی پیش می رود و در واقع نوعی تفکر وحدت گرا را ایجاد می کند. این نوع تفکر دارای ساختار و فرآیندی است که به صورت روش های سیستماتیک تدوین میگردد. در تفكرهمگرا یا "تفكر عمودی" (2004 ,de Bono) سلسله مراتب تصمیم ها و ایده ها بر اساس فرآیند "سعی و خطا" به پاسخ نهایی نزدیک می شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید