بخشی از مقاله
خلاصه
اجتماعی شدن یا جامعه پذیری مفهومی است که به توصیف و تبیین چگونگی رفتارهایی می پردازد که فرد را قادر می سازد تا با فرهنگ جامعه خود سازش یابد. جامعه پذیری جنسیتی که فرآیند بازتولید نابرابری های جنسیتی است با نهادینه کردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسلهای آینده از سوی دیگر میتواند در حکم بستر اصلی نابرابری جنسیتی شناخته شود و در نمود های فرهنگی و هنری جامعه بازتاب یابد. هدف از نوشتار حاضر تحلیل الگوی جامعه پذیری جنسیتی قهرمان زن در نقاشی های قهوه خانه ای است.در این راستا جایگاه زن، قهرمان زن، هنجارها و نقش های جنسیتی در تابلو های نقاشی قهوه خانه ای مورد بررسی قرار گرفته است. پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی و گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای و اسنادی اجرا شده است. یافته ها حاکی از آن است که طبق الگوی جامعه پذیری جنسیتی که در آن مردگونگی ارزش محسوب میشود، پرخاشگری، موفقیت، رقابت، اتکای به نفس، استقلال و احقاق حق خود برای مردان مقبول است و در مقابل از زنان انتظار صلح و سازش، مهربانی، رقت قلب و رفع اختلاف بدون جدال می رود که همین امر آنان را به قهرمانان ناپیدای نقاشی قهوه ای مبدل می کند.
کلمات کلیدی: زن، قهرمان، نقاشی قهوه خانه ای، جامعه پذیری جنسیتی.
.1 مقدمه
گذار جوامع از وضعیت سنتی به مدرن و ضرورت تغییر ساختارها و ارزشهای کهن و بازتعریف هویت انسانی زنان و مردان، نیازمند بررسیهای جامعه شناسان و صاحبنظران علوم اجتماعی است. نابرابریهایی که روزگاری ذاتی و طبیعی تلقی میشد، پایگاه خود را در ذهن و فکر زنان از دست داده و مشروعیت آن، حتی در دور افتادهترین نقاط در حال فرو ریختن است. این پدیده با تاثیر متقابل، به تحولی در الگوی جامعه پذیری نقشهای جنسیتی منجر میشود که تا امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده است، چرا که جامعه پذیری جنسیتی با نهادینه کردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسلهای آینده از سوی دیگر میتواند در حکم بستر اصلی نابرابری جنسیتی شناخته شود. طبق الگوی جامعه پذیری جنسیتی که در آن مردگونگی ارزش محسوب میشود، زنان موجوداتی تابع و مطیع در ساختار مردسالار خانوادهاند و در حوزههای خصوصی خانواده محصورند و مردان در دنیای عمومی حضور و اشتغال دارند.
جامعه پذیری جنسیتی از خانواده شروع میشود و با عوامل دیگری چون نظام آموزشی، رسانهها و گروه همسالان بسط مییابد. نحوه برخورد والدین با فرزندان باعث میشود ویژگیهایی همچون پرخاشگری، موفقیت، رقابت، اتکای به نفس و استقلال بیشتر از پسرها مورد انتظار باشد. همچنین بیشتر به آنها توصیه میشود که برای احقاق حق خود ایستادگی کنند. در عوض از دختر انتظار میرود که سازش کند، صلح جو باشد، اختلافات را نه با جنگ و جدال بلکه با صحبت حل وفصل کند، مهربان و مراقبت کننده باشد. با وجود تمام دگرگونیهای گسترده نهادی و فرهنگی در عصر جدید، خانواده هنوز از قدرت بالایی در اجتماعی کردن کودکان برخوردار است. این قدرت در سطوح مختلف جامعه شناسی جنسیتی نمود بیشتری مییابد. چرا که خانواده با محدود کردن نقش های جنسیتی دختران نه تنها باعث پذیرش جنس دوم بودن دختران میشود، بلکه با محدود کردن خلاقیتها، عرصها و ابعاد زندگی، عملاً شکل گیری شخصیت دختران را مطابق با الگوهای مورد نظر طراحی میکند.در این نوشتار با توجه به برخی دیدگاههای نظری درباره جامعه پذیری جنسیتی، جایگاه قهرمان زن در نقاشی های قهوه خانه ای مورد بررسی قرار می گیرد.
.2 چارچوب نظری
جامعه پذیری جنسیتی فرآیندی دو طرفه است در یک طرف فردی که باید جامعه پذیر شود مانند نوزادی که از طریق کنشهای متقابل با والدین و مربیان با جهان اجتماعی مواجه میشود قرار دارد. از طریق این رودرروییها کودکان نه تنها سایر مردمان و جهان بیرونی را تجربه میکنند بلکه در مورد خود نیز آگاه میشوند. این حقیقت که اطلاعات در مورد جنسیت از نظر درک و واکنش متقابل با یک نوزاد این چنینی اساسی است دقیقاً نشان میدهد که جنسیت تا چه حدی با فرآیند انسان شدن و رشد عجین است. در طرف دیگر فرآیند جامعه پذیری عوامل جامعه پذیری شامل افراد گروهها و سازمانهایی که اطلاعات فرهنگی را منتقل میکنند قرار دارند.
شاید والدین از این رو که قدرتمندترین اشخاص در زندگی کودکان هستند مهمترین عوامل جامعه پذیری به شمار میروند.سه نظریه عمده جامعه پذیری موجودند.[1] دو نظریه اجتماعی و شناختی، نظریههای عمومی یادگیری هستند که در یاد گیری امور مربوط به جنسیت هم کاربرد دارند در حالی که سومین دیدگاه نظریهی هویت خاص، فراگیری هویت جنسیتی است.پارسونز در تبیین دیدگاهش در زمینهی جامعه پذیری جنسیت اذعان داشت که: »ایده ی تمایز نقش ها بین جنس های بیولوژیکی، بر پایه ی این واقعیت قرار دارد که تولید مثل و پرستاری اولیه ی کودکان، به وجود آورنده ی تقدم قوی و محتمل از ارتباط مادر و کودکش است و به نوبه ی خود ایجاد این فرض که مردی که از چنین کارکردهای بیولوژیکی معاف و آزاد است، بایستی در جهت دیگری - مهارت شغلی - تخصص پیدا کند. . [2] « نتیجه گیری که از تفاوتهای جنسی به عنوان امری طبیعی حاصل میگردد این است که چنین موقعیتی از نظر سنتی جهت توجیه نابرابری و عدم مساوات و شناخت بر اساس جنس استفاده گردیده است.
مفهوم کلیدی دیگر قدرت است. قدرت توانایی شخص جهت تحمیل عقایدش بر دیگران است. قدرتمندترین اعضا جامعه آنهایی هستند که کنترل بیشتری بر منابع اجتماعی از قبیل پول، دارایی و نیروی فیزیکی دارند. در جوامع سلسله مراتبی ساختار یافته همانند جوامع خودمان - آمریکا - این منابع به صورت نابرابری بر پایهی خصوصیاتی که خارج از کنترل افراد است، یعنی توسط خود افراد تعیین نگشته است، از قبیل نژاد، سن و جنس توزیع شده است. [2] از زمان تولد، والدین رفتار متفاوتی براساس جنسیت کودکان به عمل میآورند. دختران به خاطر سر به راهی و رفتار خوشایندشان ارزشمندند و از آنها خیلی خواسته نمیشود که خیلی کوشا و رقابت جو باشند و افسون گری و جذابیت آنها بیشتر مورد تایید است تا هوش و زیرکی آنها.
در نتیجه این نوع آموزش، کودکان نقشهای جنسیت خود را به طور سریع و موثر فرا میگیرند. در واقع آنها مدتها قبل از آنکه از اساس بیولوژیک این نوع تفاوتها آگاهی یابند، از وجود دو جنس و هویتهای خویشتن آگاهی و اطمینان حاصل میکنند. تا سن سه سالگی، تقریباً همه کودکان از دختر یا پسر بودن خود کاملا آگاه میشوند و تا سن چهار سالگی افکار بسیار محدود و حتی مبالغه آمیزی درباره مقتضیات مردانگی و زنانگی به دست میآورند. .[3] فرایندی که کودکان نقش های خود را از طریق آن فرا میگیرند یک فرایند پیچیده و دارای سه عنصر اساسی است :عنصر اول: شرطی شدن از طریق پاداش و مجازات که معمولا به صورت تایید یا عدم تایید والدین است. برخی اوقات والدین به طور عمدی تجربه شرطی شدن را برای فرزندانشان، مثلاً از طریق دادن اسباب بازیهای مناسب و مرتبط با جنسیت آنان، فراهم میسازند .
عنصر دوم در فرآیند یادگیری، تقلید است. کودکان معمولاً رفتار کودکان بزرگتر یا بزرگسالان را تقلید میکنند و مخصوصاً به تقلید از کسانی تمایل دارند که آنان را خیلی شبیه خود میدانند. بدین ترتیب کودکان کسان دیگری از جنس خود را به عنوان مدل رفتار خود انتخاب میکنند. »اگرچه مادر و پدر به طور مساوی توانایی رانندگی دارند، ولی مادر هرگز تا وقتی پدر در اتومبیل باشد رانندگی نمی کند و بدین ترتیب کودکان می آموزند که چه کسی باید رانندگی کند.« عنصر سوم: عنصر سوم و شاید مهمترین عنصر، خودشناسی است. کودکان از طریق کنش متقابل اجتماعی با دیگران یاد میگیرند که مردم اطراف خود را به دو گروه جنسی تقسیم بندی کنند و خود را بیشتر به یکی از آن دو گروه متعلق بدانند. نقشهای اساسی جنسیت که کودکان در خانه میآموزند، بعدها به صور گوناگون، در مدرسه تقویت میشود. کتابهای درسی، فعالیتهای فوق برنامه در مدرسه و غیره دختران را به سوی کلاسهای آشپزی و پسران را به سوی کلاس مکانیک هدایت میکند. علاوه بر خانه و مدرسه، زندگی اجتماعی پر است از پیامهایی درباره این که کدام جنس مسلط است و چگونه مردان و زنان باید رفتار کنند. همه اشکال رسانههای گروهی، تبلیغات در رسانهها، آهنگها و غیره گرایش به تاکید روی کلیشهای کاملاً سنتی جنسیت دارند. جامعه پذیری جنسیتی فرآیند بازتولید نابرابریهای جنسیتی است. گذار جوامع از وضعیت سنتی به مدرن و ضرورت تغییر ساختارها و ارزشهای کهن و بازتعریف هویت انسانی زنان و مردان نیازمند بررسیهای جامعه شناسان و صاحبنظران علوم اجتماعی است.
گذار جوامع از سنتی به مدرن، مستلزم تحولاتی در ساختارهای کهن جوامع است و عقاید و نگرشهای متفاوتی را نسبت به گذشته ایجاد میکند. این امر به بازتعریف هویت انسانی و اجتماعی زنان و مردان منتهی میشود. از پیامدهای این مسئله، پرسش برانگیز شدن ساختارها و ارزشهایی است که تبعیض و نابرابری جنسیتی بین زنان و مردان را بدیهی میشمارد. نابرابریهایی که روزگاری ذاتی و طبیعی تلقی میشد، پایگاه خود را در ذهن و فکر زنان از دست داده و مشروعیت آن، حتی در دور افتادهترین نقاط در حال فرو ریختن است. این پدیده با تاثیر متقابل، به تحولی در الگوی جامعه پذیری نقشهای جنسیتی منجر میشود که تا امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده است، چرا که جامعه پذیری جنسیتی با نهادینه کردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسلهای آینده از سوی دیگر میتواند در حکم بستر اصلی نابرابری جنسیتی شناخته شود.
طبق الگوی جامعه پذیری جنسیتی که در آن مردگونگی ارزش محسوب میشود، زنان موجوداتی تابع و مطیع در ساختار مردسالار خانوادهاند و در حوزههای خصوصی خانواده محصورند و مردان در دنیای عمومی حضور و اشتغال دارند.جامعه پذیری نقشهای جنسیتی، که خود نوعی از جامعه پذیری است، بدین معناست که چگونه دختران و پسران امتیازات و رفتارهای مناسب از نظر جنسیتی را که بر نگرش جنسیتی آنها اثر میگذارند فرا میگیرند. جامعه شناسی جنسیتی از خانواده شروع میشود و با عومل دیگری چون نظام آموزشی، رسانهها و گروه همسالان بسط مییابد. نحوه برخورد والدین با