بخشی از مقاله
چکیده
روند گذار جوامع از سنتی به مدرن و تغییر ساختارها و ارزشهای دوران گذشته و بازتعریف هویت انسانی زنان و مردان، نیازمند بررسی های جامعه شناسان و نظریه پردازان علوم اجتماعی است. کلیشه های جنسیتی و نابرابری های میان زنان و مردان زمانی ذاتی و طبیعی تلقی میشد و بسیاری آن را ناشی از تفاوت های زیست شناختی و جسمانی دو جنس تلقی می کردند با گذست زمان این نوع دیدگاه رو به تغییر رفت و جایگاه و مشروعیت خود را در ذهن و فکر زنان و مردان تا حد زیادی از دست داده است. در این بین دیدگاه های دیگری حاکی از نقش خانواده و جامعه در شکل دهی به این کلیشه ها و نابرابری ها در میان دو جنس است و به فرایند جامعه پذیری افراد در روند رشد از کودکی تا بزرگسالی اشاره می کند.
چرا که جامعه پذیری جنسیتی با نهادینه کردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسلهای آینده از سوی دیگر میتواند در حکم بستر اصلی نابرابری جنسیتی شناخته شود. طبق الگوی جامعه پذیری جنسیتی که در آن مردگونگی ارزش محسوب میشود، زنان موجوداتی تابع و مطیع در ساختار مردسالار خانوادهاند و در حوزههای خصوصی خانواده محصورند و مردان در دنیای عمومی حضور و اشتغال دارند.
جامعه پذیری جنسیتی از خانواده شروع میشود و با عومل دیگری چون نظام آموزشی، رسانهها و گروه همسالان بسط مییابد.در این مقاله در پی آن هستیم تا با روش اسنادی به مرور برخی دیدگاههای نظری درباره کلیشه های جنسیتی و جامعه پذیری پرداخته و به اثبات نقش فرایند های اجتماعی و یادگیری در مقابل دیدگاه های زیست شناختی در شکل گیری کلیشه های مرتبط با رفتار افراد نسبت به جنسیت و رفتارهای جنسیتی بپردازیم.
مقدمه
جنسیت در زبان عامیانه، همان مردانگی و زنانگی است که در گفت وگوی روزمره از آنها استفاده می شود. جنس افراد با گذشت زمان تغییر نمی کند، در حالی که نقش های جنسیتی با گذشت زمان تحت تأثیر تغییرات اجتماعی قرار میگیرد . در این صورت، جنس زن تنها به نقش خاص وی در تولیدمثل - باردای و زایمان - اشاره دارد. بر پایه این باور، دیگر تفاوت هایی که از نظر روانی و رفتاری بین زن و مرد وجود دارد، برخاسته از طبیعت نیست و متأثر از فرهنگ و اجتماع - فرآیند جامعه پذیری - به وجود آمده اند. آنان افزون بر بازتعریف بالا، اعلام کردند که بسیاری از تفاوت ها و انتظاراتی که از هر یک از زن و مرد وجود دارد و به هویت جنسی شان شکل می دهد، بی پایه است.
زنانه یا مردانه بودن رفتارها در قالبی با عنوان کلیشههای جنسیتی جای میگیرد که عموماً تعاریفی فرهنگی دارد و بیش از آن که محصول امور زیستی باشد، مقولهای اجتماعی و فرهنگی و حاصل تعأملات کارگزاران جامعه پذیری افراد است . کلیشه های جنسیتی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و نسلها در فرایند جامعهپذیری، نقشهای جنسیتی خود را درونی میسازند. این کلیشههای جنسیتی از یک سو، مردان را دارای ویژگیهایی قلمداد میکند که زنان فاقد آن هستند و از سوی دیگر، زنان را دارای صفاتی میدانند که در مردان وجود ندارد.
هر چند ویژگیهایی که عموماً به مردان نسبت داده میشود، دارای بار ارزشی مثبتی است، ولیکن هر دو گروه دختران و پسران را باید قربانیان کلیشههای جنسیتی دانست. به عبارتی، کلیشههای جنسیتی مانع از بروز توانمندیها و خلاقیت های دو جنس میشود و به طور خاص در رابطه با دختران موجب محرومیت آنها از استقلال و مانع پیشرفت آنها به سبب جنسیتشان میشود و این گونه کلیه منشور های ملی و بینالمللی را نفی میکند . از سوی دیگر، تواناییهای خلاق دختران و زنان که اسیر عادات کلیشهای شدهاند، از شکوفائی باز میمانند. جامعه نیز با محروم شدن از این تواناییها در حقیقت سرمایه انسانی سرشاری را از دست میدهند.[1]
جامعه شناسان برای جداسازی میان جنس و جنسیت و تأثیرپذیری جنسیت از عوامل اجتماعی، شواهد و دلایلی ارائه کرده اند. برای مثال چنین استدلال کرده اند که کودکان از ابتدای زندگی، با انواع کلیشه های جنسیتی بمباران می شوند، تا آنجا که یک کودک دو ساله، بسیاری از کلیشه های جنسیتی را آموخته است. این آموزش از راه انتظارات وابسته به جنس والدین، آشنایان و کودکان دیگر صورت می گیرد.
به این ترتیب، دانشی که کودک از جنسیت خود به دست می آورد، بر درک او از جنسیت در سراسر زندگی اش اثر می گذارد. البته در میزان تأثیر هورمون های جنسی پیش از تولد نیز، نظرهای متفاوتی وجود دارد، ولی بررسی ها نشان داده است که اثر این هورمون ها براساس محیط اجتماعی کودک فزونی یا کاهش می یابد . در این پژوهش سعی شده تا با بررسی تعاریف و نظریات گوناگونی که در حوزه کلیشه های جنسیتی و جامعه پذیری بر حسب آنها وجود دارد دریابیم که این اختلافات و کلیشه های موجود بین زنان و مردان ناشی از تفاوت های زیست شناختی و جسمانی و اثرات احتمالی آن روی رفتار آنها است و یا ناشی از جامعه پذیری و فرایند های تربیتی خانواده و جامعه است.
جنس و جنسیتُ
جامعه پذیری فرایندی است که از طریق آن اعضای جامعه و یا گروه، تمام ارزش ها و اعتقادات و هنجارهای جامعه را فراگرفته و به صورت انسان اجتماعی در می آیند. بر اساس نظر جامعه شناسان تقریبا در کلیه کشورهای جهان زن و مرد به شیوه های متفاوتی جامعه پذیر میشوند،که این نوع جامعه پذیری را جامعه پذیری جنسیت می نامند، به این معنی که هر جنس به گونه ای متفاوت آموزش میبیند تا بتواند در آینده نقش هایی که از او توقع می رود را به خوبی انجام دهد.
یکی از مهم ترین ملاک های اجتماعیBفرهنگی برای دسته بندی افراد جامعه جنسیت است.به عقیده بسیاری از جامعه شناسان،جنسیت شاید یگانه ویژگی مهمی است که به طور اساسی تعیین کننده ادراکات، نگرش ها، رفتارها و منزلت افراد جامعه بوده و خود نیز به شدت تحت تأثیر یادگیری اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد.»جامعه شناسان بر این باورند که جنسیت حداقل دارای سه سطح متفاوت و مرتبط به هم است:سطح فردی - که متشکل از نقش ها و هویت فردی است - ،سطح بین فردی و کنش متقابلی - که شامل رفتار کردن با دیگران است - و سطح کلان و اجتماعی - که در بر دارنده باورهای فرهنگی و توزیع منابع میباشد - .
چند سطحی بودن سیستم جنسیت،به فرایند هایی که در نهایت به بازتولید نابرابری جنسیتی در سطوح کلان،خرد و کنش متقابلی به طور همزمان می انجامد،اجازه عمل میدهد[3]«هر یک از مقولات مرد یا زن بودن،مبتنی بر یکسری تصورات و پیش فرض هایی درباره نگرش ها و رفتارهای مناسب مردانه و یا زنانه - کلیشه های جنسیتی - است که در فرهنگ هر جامعه ای تعریف ویژه و متفاوتی می یابند.
[3] جنس و جنسیت دو مفهوم اساسی و پیچیده هستند و از نظر جامعه شناسان پیوندی آشکار باهم دارد، اما ماهیت دقیق این پیوند موضوع بحث های فراوان میان جامعه شناسان است. اصطلاح جنس بر تفاوت های بیولوژیک میان زن و مرد دلالت دارد؛در واقع منظور از جنس هویت زیستی یک فرد است که به موجب آن موجود انسانی به صورت دختر یا پسر به دنیا می آید و هر کدام دارای مختصات بدنی ویژه ای هستند.حال آنکه جنسیت ناظر بر ویژگی های شخصیتی و روانی است که جامعه آن را تعیین میکند و با مرد یا زن بودن و به اصطلاح مردانگی و زنانگی همراه است.منظور از جنسیت از یک سو رفتار کسب شده ی اجتماعی و فرهنگی و از سوی دیگر انتظاری است که جامعه از کنش اجتماعی افراد دارد.