بخشی از مقاله

چکیده:

نور الدین عبدالرحمن جامی، یکی از معدود سخن سرایان نامی قرن نهم هجری است که با داشتن مذهب حنفی در باب محبت اهل بیت سخن رانده و نشان افتخار عشق و تولای آنان را در جای جای اشعار گوناگون خود حک کرده است. نظری بر اشعار وی به راحتی روشن میسازد که با نوعی تساهل و تسامح در عین ارادات و علاقه قلبی به اهل بیت، بر مذهب سنی حنفی خود پافشاری می کند که این امر با حنفی گری وی سازگار است. جامی از سنیان خشک و متعصب نیست که رافضی را کافر و ملحد بداند؛ وی با دلی خالی از تعصب و خاطری متمایل به عقاید امامیه، محب اهل بیت است. در اشعار جامی مدایح برای خاندان رسالت بسیار است این برهانی بر اختلاط و آمیزش این دو عقیده در خاطر وی است.

مقدمه:

در قرن نهم هجری مبانی دینی و مذهبی و اصول و قواعد کلامی به طریقه اشاعره - که روش اهل سنت و جماعت است - بوده است و در شرق ایران مبادیی که قاضی عضد الدین ایجی و سعد الدین تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و دیگر علما معظم آن زمان تعلیم و انتشار داده بودند، با استواری و استحکام بسیار برقرار بوده و مذهب رسمی سلطان زمان و دربار او به شمار میرفته است و هم چنین اصول و قواعد شیعه امامیه که بنیان آن را در قرون سابق، خواجه طوسی و علامه حلی و شهید اول محکم ساخته بودند، در آذربایجان بیشتر و در خراسان کمتر انتشار داشته است.

هر چند سلاطین قراقویونلو تمایل بسیاری به مبادی شیعه داشتهاند و رواج و نفوذ شیعه در تبریز و عراق بسیار زیاد بوده است؛ ولی در بعضی از نقاط خراسان نیز انتشار عقاید شیعیان کمتر از غرب ایران نبوده است و در شهرهایی مانند سبزوار و مشهد و ولایت غور کانونهای قوی تشیع وجود داشته است. - حکمت،:1363 - 7-5 به هر حال پدیده مذهب یکی از تعلقات ذهنی عصر محسوب میشد و ارباب علوم منقول - خاصه دانشوران حنفی مذهب - سعی بر غلبه عنصر مذهب حنفی در حوزه قدرت تیمورزادگان و در محیط اجتماعی جامی داشتند و اساساً در سرتاسر دوران زندگی جامی شیعه در پایتخت تیموریان به نوعی مبارزه روی آورده بودند. تیمورزادگان نیز به تشیع و مظاهر آن دلبستگی نشان میدادند.

شاهرخ و همسرش - گوهر شاد بیگم - به مشهد رضوی عقیده وافر داشتند و البته گرایش شاهرخ و تیمورزادگان به مظاهر تشیع، وجهه سیاسی داشته و باید نوعی همسازی دستگاه دیوانی با باورهای عامه مردم تلقی شود. - مایل هروی، - 22 :1377 از این رو تاریخ مذهبی ایران در قرن نهم عبارتست از، کشمکش و تنازعی که ما بین پیروان این دو عقیده وجود داشته و در آخر آن قرن به حد کمال رسیده و با غلبه شاه اسمعیل اول به فتح و پیروزی نهایی شیعیان پایان پذیرفت.

جامی و حب اهل بیت:

تذکره نویسان و محققین علم رجال در بیان عقاید مولانا جامی اختلاف نظردارند؛ خاصه که افول نجم حیات او مقارن با طلوع کوکب سلطنت صفویه است و در آن زمان تبدل و انقلابی عظیم در افکار و آراء اهل عصر روی داد و مردم ایران در اثر تحول احوال سیاسی وارد مرحله نوین در عالم عقاید و افکار شدند. کتب و آثار مولانا که در آن تاریخ به تازگی انتشار یافته بود، محل ستایش جمعی و نکوهش برخی دیگر قرار گرفت. برخی او را هوادار تشیع و یا حتی پیرو مذهب اهل بیت میدانستند و عده ای تا مرز ناصبی دانستن وی پیش رفته و جنبههای عدیده مواضع فکری و عقیدتیاش را به نقد کشیدهاند.

از آنجا که شهر هرات در اواخر قرن نهم محل امتزاج عقاید شیعیان خراسان و عراق و سنیان افغانستان و ترکستان بوده، جامی که قسمت عمده عمر خویش را در آن شهر گذرانده و با تحولات عقاید مذهبی آن زمان هم عنان بوده زماناً ومکاناً در موقعی واقع شده بود که نه از طریقه عامه رو گردان میتوانست شد و نه مبادی امامیه را به کلی انکار میتوانست کرد. از این رو در سخنان او همواره تجلیل و اعتراف به مقام خلفا راشدین و صحابه نسبی، قرین اعتراف به فضائل ائمه اثنیعشر میباشد و اشعار زیادی در مدح خاندان رسالت سروده است.

»ارباب نظر و اصحاب انتقاد، یعنی آنان که مقام منزه علم را به تعصب جاهلیت نیالوده و همواره از حقیقت پیروی کردهاند از مطالعه آثار وی چنین نتیجه گرفتهاند که، جامی در مکتب سمرقند و هرات یعنی در دو مرکز علوم و آداب عامه پرورش یافته و عقاید او در علوم ظاهری مبتنی بر اصول عقاید متکلمان اشاعره و فقیهان حنفی میباشد و در علوم باطنی سالک طریق عرفان و راحل مراحل تصوف است و سلسله ارادات نقشبندیه ماوراءالنهر را برگردن جان دارد. - «نظامی باخرزی، - 175 :1371 اما آنچه در غالب افکار و اعتقادات جامی دیده میشود، این است که وی سنی اشعری حنفی مسلک است و در مذهب خود سخت متعصب است و در برابر پسندها و باورهای دیگر فرقهها و طریقهها بسیار مقاومت میکند، با این تفاوت که وی ادیبی با ذوق وحدت وجود است.

او در عین گرایش به وحدت وجود، در قلمرو حنفیت مذهبی حرکت میکنداساساً. جهانبینی جامی را پسندهای شرعی به همراه معارف خانقاهی ساخته است. نظری بر اشعار وی به راحتی روشن میسازد که با نوعی تساهل و تسامح در عین ارادات و علاقه قلبی به اهل بیت، بر مذهب سنی حنفی خود پافشاری میکند که این امر با حنفیگری وی سازگار است. جامی از سنیان خشک و متعصب نیست که رافضی را کافر و ملحد بداند؛ وی با دلی خالی از تعصب و خاطری متمایل به عقاید امامیه، محب اهل بیت است. در اشعار جامی مدایح برای خاندان رسالت بسیار است؛ هر چند که در آغاز مثنویاتسبعه غالباً ذکر خلفا ثلاث را نموده و آنان را ستوده است؛ لیکن در قصاید و غزلیات او در مدیحه بعضی از ائمه مانند امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب æ    حسین بن علی و علی بن موسیالرضا اشعار بسیار دیده میشود و این نیز برهانی دیگر بر اختلاط و آمیزش این دو عقیده در خاطر استاد است.

البته جامی نه تنها بعد از وفاتش، بلکه در زمان حیات خویش مورد ایراد شیعیان افراطی واقع میشده و سخنانش محل اعتراض متعصبین عراق و آذربایجان قرار میگرفته، چنانکه حادثه منازعه و مناظره وی با اهل بغداد نمونهای از آن است. البته وی در مثنوی هفت اورنگ، به صراحت، عقاید خود را به ویژه در بخش اختلافی، ابراز داشته و مانند سایر اهل سنت، خلفای سهگانه نخستین را پس از حضرت رسول اکرم - ص - خلفای برحق و »اولوالامر« مسلمانان دانسته و تکریم آنان را واجب شمرده است، در عین حال، امام علی - ع - را نیز خاتم خلفا و صاحب فضل و دانش و وفا و صبر خوانده، و آن حضرت را در مقابل معاویه بن ابوسفیان ذی حق و جنگ بر ضدش را، خطا و منکر به حساب آورده است.

ولی با وجود دلباختگی که به حضرت علی - ع - و هم چنین فرزندش امام حسین نشان میدهد و حق و معروف را بر مدار آنها دایر میداند، از نفرین و برائت دشمنان، بلکه قاتلان آنها خویشتنداری میکند و - به اصطلاح - برای حفظ دینش احتیاط میورزد. جامی در زمان یکی از سلاطین تیموری به نام ابوالقاسم بابر - - 825-861 در حضور جمعی از جمله فردی به نام مولوی مزید که از لعن یزید خودداری مینمود، در پاسخ این سوال که آیا لعن بر یزید جایز است؟ گفت: صد لعنت بر یزید و هزاران بر مزید؟ بدین سان، او با این جواب مبهم و لطیفهگونه، از لعن صریح و روشن یزید بن معاویه امتناع ورزید. - صفا،1356، ج - 28-14 :4

البته، جامی یکی از معدود سخن سرایان نامی قرن نهم هجری است که با داشتن مذهب حنفی در باب محبت اهل بیت سخن رانده و نشان افتخار عشق و تولای آنان را در جای جای اشعار گوناگون خود حک کرده است. چنانکه در مثنوی هفت اورنگ، به دفعات علاقه باطنی خود را، به اهل بیت آشکار می کند و مانند سایر اهل سنت، خلفای سه-گانه نخستین را پس از حضرت رسول اکرم خلفای بر حق اولوالامر مسلمانان دانسته و تکریم آنان را واجب شمرده است، در عین حال، امام علی - ع - را نیز خاتم خلفا و صاحب فضل و دانش و وفا و صبر خوانده و آن حضرت را در مقابل معاویه بن ابوسفیان ذیحق æ    جنگ بر ضدش را خطا و منکر به حساب آورده است. ولی با این همه، طعن و لعن مخالفان و محاربان آن حضرت را به شدت رد میکند و تصریح مینماید که ایشان مطرود و لعنت شده از جانب خداهستند و حساب آنها با خداست:

وز    میان    همه    نبود    حقیق                به خلافت کسی به از صدیق

وز پی    او    نبود    از آن    احرار               کس    چو    فاروق  لایق    آن کار

بعد فاروق جز به ذی النورین    کار             ملت    نیافت    زینت و زین

بود    بعد از    همه به علم و وفا                 اسداالله            خاتم        الخلفا

جز به آل کرام و صحب عظام                      سلک    دین    نبی    نیافت نظام

نامشان    جز به    احترام مبر                     جز به تعظیم سویشان منگر

هرخصومت که بودشان با هم                    به    تعصب مزن    در    آنجا دم

برکس    انگشت    اعتراض منه                    دین    خود    رایگان ز دست مده

حکم آن    قصه با خدای گذار                       بندگی کن ترا به حکم چه کار

و آن خلافی که داشت با حیدر                     در    خلافت    صحابئی    دیگر

حق در آنجا به دست حیدر بود                    جنگ    با    او    خطا و    منکر بود

آن    خلاف    از مخالفان مپسند                   لیکن    از طعن و لعن لب دربند

گر    کسی    را خدای لعنت کرد                   نیست لعن من و تواش در خورد

ور به احسان و فضل شد ممتاز                   لعن ما    جز    به ما نگردد  باز

- جامی، - 178 :1385     

همچنین در جایی دیگر، به بیان جایگاه حضرت علی - ع - و شناسایی مکانت سیاسی، دینی و فکری آن بزرگوار پرداخته است.

و آن علی کش منم به جان بنده                   سبلت نفس شوم را کنده

بر صف اهل زیغ با دل صاف                     بهر اعلای دین کشیده مصاف

بوده    از غایت فتوت    خویش                     خالی از حول خویش و قوت خویش

قدرت و فعل حق از او زده سر                     کنده بیخویشتن در خیبر

خود چه خیبر که چنبر گردون                     پیش از آن دست و پنجه بود زبون

دید    ز آفات خود    خلافت  را                     بیضرورت نخواست آفت را

هر چه بر دل نشیند از وی گرد                     هست در چشم مرد آفت مرد...

بود    سر کمال    مصطفوی                     گشت ختم خلافت نبوی

بود    ختم    رسل نبی    و زپی                     شد علی خاتم خلافت وی

جمعی از    بیعتش    ابا    کردند                     و اندر آن سرکشی خطا کردند...

در جهان شاه و رهبری چو علی                     گر کسی سرکشد زهی دغلی

این علی در کمال خلق و سیر                     عین بوبکر بود و عین عمر

لعن ایشان مکن که لعنت اوست                     زشت باشد ز دوست، لعنت دوست

- همان: - 52-50 جامی در مدح حسن بن علی - ع - در مثنوی سبحه الابرار حکایتی از آن جناب نقل نموده که با جوانی زاهد و گوشه نشین مصاحبت فرموده و آنجا گفته است:

حسن آن سبط نبی، سر ولی                     طلعتش مطلع انوار جلی

رفت در خانه آن تازه  جوان                     در ره اهل دل از گرم روان...

- همان: - 567-566

به نظم آوردن ترجمه قصیده فرزدق در مدح امام علی بن الحسین که گفت: »هذا الذی تعرف البطحاء وطائه« برهانی روشن بر تمایل جامی به محبت اهل بیت و تفضیل خاندان رسالت است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید