بخشی از مقاله

جايگاه منابع انرژي در امنيت خليج فارس و امنيت آمريکا با توجه به الگوهاي امنيت مشارکتي
با پايان جنگ سرد ساختار امنيت بين الملل متاثر از فروپاشي نظام دوقطبي متحول گرديد و در شرايط کنوني ، نظام »اقتصادي سياسي جهاني » ساختار نوين امنيت در جهان را تشکيل مي دهد. اين نظام که ناظر بر تعامل حوزه ها، مولفه ها و عناصر سياسي و اقتصادي سرمايه داري جهاني مي باشد، امنيت را در سطوح گوناگون جهاني ، منطقه اي و حتي ملي تحت تاثير قرارداده و بدين ترتيب ساختاربندي »اقتصاد سياسي امنيت » در دستور کار قرار گرفته است .
در اين شرايط جديد حاکم بر نظام بين الملل ، رقابت بر سر کنترل منابع قدرت و بازارهاي اقتصادي ميان قطب هاي اقتصادي مطرح جهان تشديد گرديده است . به اعتقاد جفري هارت کنترل بر منابع ، کنترل بر بازيگران را در پي دارد و کسي که بازيگران را کنترل کند نتايج بازي را تعيين مي کند. (١)
در اين ميان خليج فارس با توجه به اهميت زمين اقتصادي و در اختيار داشتن حجم بالاي ذخاير انرژي، يکي از نقاط کليدي و پراهميت تلقي مي شود. براين اساس در توازن قدرت هاي آينده برتري متعلق به قدرتي خواهد بود که بر منابع نفت و گاز و خطوط انتقال انرژي تسلط داشته باشد.
در سال هاي آينده اگر چه الگوهاي توزيع و مصرف انرژي تغيير خواهند کرد اما در ٢٥ سال آينده احتمال اين که شاهد تغييرات اساسي در فناوري انرژي در مقياس جهاني باشيم مطرح نيست . در دو دهه آينده وابستگي آمريکا به منابع خارجي انرژي بيشتر خواهد شد. ثبات بازارهاي جهاني نفت به استفاده پيگير و پيوسته از نفت خليج فارس وابسته است و محل ذخاير مهم سوخت فسيلي همچنان از نظر جغرافيايي مهم تلقي خواهد شد. (٢) لذا ديده مي شود مساله خليج فارس يک مساله جهاني است و بي ثباتي در امنيت انرژي، ثبات جهاني را تهديد مي کند. بنابراين مبالغه نيست اگر بگوئيم الگوهاي امنيت منطقه اي که ارائه مي گردد اگر چه به ظاهرا منطقه اي هستند اما پايه هاي امنيت جهاني را تشکيل مي دهند و سازوکارهاي امنيتي موجود در منطقه که ديروز طراحي شده اند امروز پاسخگوي مسايل نيستند.
در ارتباط با انرژي و رابطه آن با امنيت خليج فارس و امنيت ايالات متحده و همچنين طراحي يک الگوي تامين امنيت منطقه اي، سئوالات زير مطرح مي گردد.
١. آينده توليد و مصرف انرژي جهان در ميان مدت و کوتاه مدت چگونه است ؟
٢. چه رابطه اي بين انرژي و امنيت در خليج فارس وجود دارد؟
٣. چه رابطه اي بين انرژي و امنيت قدرت هاي بزرگ و مخصوصا ايالات متحده وجود دارد؟
٤. راهکارهاي دستيابي به امنيت به حوزه خليج فارس و الگوي امنيتي مناسب براي اين منطقه به چه صورت مي تواند باشد؟
در اين مقاله سعي بر آن است که به سئوالات فوق پاسخ هاي مستدلي ارائه گردد و از ابعاد و زواياي مختلف ، مباحث مورد ارزيابي و کنکاش قرار بگيرند.
اهميت ژئواستراتژيک منطقه خليج فارس
منطقه خليج فارس به دليل اهميت ژئواستراتژيک خود يکي از مناطق بسيار مهم و حساس جهان در ابتداي هزاره جديد محسوب مي گردد. البته خليج فارس از ديرباز نيز مورد توجه بازيگران بين المللي و منطقه اي قرار داشته است .
پس از آن که انگلستان به حضور نظامي خود در منطقه خليج فارس پايان داد آمريکا با حضور در کشورهاي منطقه و کنترل آب راه کليدي خليج فارس اهدافي چون تضمين عرضه آزاد و مطمئن نفت و انرژي که برقراري نظم سلطه گرايانه بين الملل ليبرال آن را به عنوان کارکرد مهم سلطه آمريکا شناسايي کرده بود دنبال مي کرد. (٤)
در سال ١٩٩٦ يورديس فون لوهازن جهان را به سه منطقه بزرگ تقسيم کرده است و منطقه اي که خليج فارس در آن قرار دارد را به منزله »مرکز مرکز» قلمداد مي کند. به باور وي هر قدرتي که در منطقه خليج فارس مستقر شود مي تواند برمبناي دسترسي به انرژي به کشورهاي رقيب فشار وارد کند. (٤) ژان ژاک شرايبرنويسنده کتاب »تکاپوي جهاني » نيز معتقد است که تسلط بر خليج فارس مقدمه تسلط بر جهان است . (٥)
خليج فارس در منظومه قدرت بين المللي نقش محوري دارد چرا که تامين کننده استمرار نقش يک قدرت جهاني است و کسب منافع اقتصادي، قدرت نظامي و کنترل بر رقبا و افزايش مقبوليت و مشروعيت بين المللي ، پي آمد کنترل بر خليج فارس است . خليج فارس از دو بعد عمده مورد توجه قدرت هاي جهاني مي باشد. اول انرژي که همچنان نقش محوري خود را در اقتصاد جهاني حفظ کرده و تا چهار دهه آينده نيز اين نقش استمرار مي يابد و رو به تزايد خواهد بود. دوم موقعيت ارتباطي ممتازي که جغرافياي خليج فارس را به کانون و نقطه ثقل مسيرهاي ارتباطي جهان مبدل کرده است .
(٦) ارتباط خليج فارس به عنوان يک منطقه استراتژيک با ساير نقاط مهم جهان را مي توان در شکل زير مشاهده کرد.
نمودار
خليج فارس و نقش راهبردي انرژي
نفت خام هم اکنون مهمترين و اجتناب ناپذيرترين ماده خام در تمدن صنعتي جهان است . امروزه نفت و گاز از صورت کالاي اقتصادي خارج شده و به صورت يک ارزش استراتژيک درآمده است . (٧) مطالعات مختلف حاکي از آن است که منابع نفتي تا سال ٢٠٥٠ همچنان به عنوان عمده ترين منبع تامين انرژي باقي خواهد ماند. (٨) و در کوتاه مدت و ميان مدت امکان يافتن جايگزين براي نفت و گاز، پرهزينه و غيراقتصادي است . ميزان مصرف نفت در سال ٢٠٠٥ برابر
٨٤ ميليون بشکه در روز بوده است و پيش بيني مي شود که تا سال ٢٠٣٠ اين ميزان مصرف به ١١٦ ميليون بشکه در روز خواهد رسيد. (٩) و به طور کلي نيز پيش بيني مي شود تا سال ٢٠٣٠، ٨٣% به ميزان تقاضاي مصرف انرژي جهان افزوده شود. (١٠) هر چند سرمايه گذاري هنگفتي نيز براي يافتن و توسعه منابع جديد نفت و گاز در خارج از حوزه خليج فارس انجام شده است ولي به نظر مي رسد جهان بايستي به منبع انرژي خليج فارس اتکاي ويژه اي داشته باشد.
طبق آخرين آمار، ذخاير نفت و گاز منطقه خليج فارس به شرح زير است : (١١)
ذخيره نفت منطقه خليج فارس ٧٣٦.٣ ميليارد بشکه معادل ٦١.٥% از کل ذخاير نفت جهان و ذخيره گاز در منطقه خليج فارس ٤.٢٥١٦ تريليون فوت مکعب معادل ٣٩.٦% از کل ذخاير گاز جهان است . منابع انرژي خليج فارس باعث گرديده که اين منطقه به عنوان مخزن انرژي جهان و گرانيگاه منطقه خاورميانه مطرح باشد. با مقايسه هزينه هاي توليد نفت در سراسر جهان مي توان مشاهده کرد که "بزرگان چهارگانه " در خليج فارس يعني عربستان ، ايران ، عراق و کويت به دو دليل در صدر قرار مي گيرند. اول اين که بزرگترين حجم ذخاير انرژي را در اختيار دارند و دوم اين که توليد آنها کم هزينه تر و ارزان ترين در جهان است . (١٢) به طور کلي مي توان مزيت هاي زير را براي نفت و گاز منطقه خليج فارس قائل شد. ١. حجم ذخاير فراوان ٢. استخراج با قيمت هاي نسبتا ارزان ٣. قابليت بهره برداري طولاني مدت ٤.
دسترسي به مسيرهاي حمل و نقل مناسب .
دستيابي به انرژي براي کشورهاي صنعتي تا آنجا اهميت دارد که مقامات بريتانيا اذعان مي کنند که کنترل و جريان مداوم نفت يکي از اساسي ترين عوامل پيروزي بريتانيا و هم پيمانان آن در جنگ جهاني اول و دوم بوده است . به عنوان نمونه چرچيل در مجلس عوام انگليس چنين اظهار مي کند: «شکي نيست که اگر متفقين توانستند کشتي را به ساحل پيروزي برسانند به خاطر جريان پيوسته نفت بود. اهميت نفت ايران براي بريتانيا چنان بود که حيات ما به آن وابسته بود». (١٣) در بياني ديگر از اهميت انرژي و خليج فارس ، ريچارد نيکسون مي گويد: «نفت خون صنعت مدرن است و منطقه خليج فارس قلبي است که اين خون را مانند تلمبه به جريان مي اندازد و راه هاي دريايي پيرامون خليج فارس شريان هايي هستند که اين خون حياتي از آنها مي گذرد». (١٤) رابطه بين انرژي و امنيت در آمريکا نفت در نظام بين الملل کنوني عامل مهمي در ميزان قدرت کشورها محسوب مي شود و مقام و مرتبه ملل را در خصوص تملک يا نحوه دسترسي به منابع آن در موازنه بين المللي قدرت مشخص مي سازد. لذا راهبرد ايالات متحده به ويژه پس از فروپاشي شوروي تسلط هر چه بيشتر بر منابع نفتي و کنترل مسيرهاي انتقال آزاد انرژي به بازارهاي مصرف و به طور مستقيم کنترل اقتصاد جهان سرمايه داري بوده است . (١٥)
در تقسيم بندي استراتژيست هاي آمريکايي سه اولويت در منافع ملي وجود دارد. ١. منافع مربوط به حفظ بقا: بدون اين قدرت ، آمريکا وجود خارجي نخواهد داشت . ٢. منافع حياتي : منافعي که يک درجه از منافع حفظ بقا پايين تر هستند. ٣. منافع مهم : منافعي که به گونه اي چشمگير عرصه جهاني را که آمريکا بايد در آن فعاليت کند تحت تاثير قرار خواهند داد. (١٦) زلماي خليل زاد از تئوريپردازان سياست خارجي آمريکا در کتاب »استراتژي آمريکا در قرن ٢١» مي نويسد: «دسترسي به مقادير کافي نفت خاورميانه و به قيمت هاي مناسب بدون شک از منافع حياتي (آمريکا) محسوب خواهد شد.» (١٧)
با توجه به اين که هدف ايالات متحده تسلط بر جهان و تفوق بر رقباي احتمالي خود در قرن ٢١ است بنابراين ابزار اساسي اين سلطه از نظر استراتژيست هاي ايالات متحده ، منطقه خليج فارس محسوب مي شود. به رغم وجود ديدگاه هاي مختلف در استراتژيست هاي آمريکايي ، آنها بر روي يک عامل اجماع نظر دارند. اين که سياست ايالات متحده نبايد اجازه دهد که هيچ قدرت رقيبي بر اين منطقه و جريان عرضه انرژي تسلط يابد. اين اجماع نظر هميشه و در همه دوران هاي مختلف رياست جمهوري هر دو حزب عمده سياسي آمريکا وجود داشته است . (١٨)
با آنکه آمريکا در دوران جديد اولين کشوري بود که نفت در آن يافت شد ليکن مصرف بالاي نفت و حجم محدود ذخاير به زودي مشخص کرد که نياز آمريکا با منابع داخلي مرتفع نمي گردد و به مقدار زيادي به نفت مناطق ديگر جهان وابستگي خواهد داشت . اواخر جنگ جهاني هارولد ايکز وزير کشور و هماهنگ کننده اصلي امور نفت در آمريکا طي مقاله اي که در سپتامبر ١٩٤٣ مي نويسد هشدار مي دهد که ما نفتمان را از دست مي دهيم و اضافه مي کند که اگر يک جنگ جهاني سوم نيز در پيش باشد آن وقت ديگر بايد با نفت ديگران بجنگيم ، چه ديگر نفتي در اختيار ايالات متحده نخواهد بود. (١٩) چنين تجزيه و تحليل نااميدکننده اي از اوضاع نفت آمريکا فقط توانست به يک نتيجه منجر شود و آن تمرکز منافع آمريکا بر خاورميانه و به طور مشخص تمرکز بر منابع نفتي خليج فارس بود. و اين همان نتيجه اي بود که انگليسي ها در پايان جنگ جهاني اول بدان رسيده بودند.
در سال ١٩٨٠ جيمي کارتر رئيس جمهور وقت آمريکا مي گويد: «هر تلاشي از سوي يک نيروي خارجي براي به دست گرفتن کنترل منطقه خليج فارس به معني تجاوز به منافع حياتي آمريکا خواهد بود و اين کشور با هر وسيله ممکن از جمله نيروي نظامي از اين منافع دفاع خواهد کرد.» (٢٠)


جرج بوش پدر نيز در جريان جنگ اول خليج فارس در سال ١٩٩١ به صراحت بر سياست کارتر تاکيد نمود و از آن براي موجه جلوه دادن اقدام خود استفاده کرد. رئيس جمهور ديگر يعني بيل کلينتون در استراتژي خاورميانه اي خود اشاره مي کند که : «آن چه براي منافع و امنيت ملي آمريکا مهم محسوب مي شود حفظ جريان آزاد نفت از خليج فارس به بازارهاي جهاني همراه با ثبات قيمتهاست ». (٢١)
بوش پسر نيز در هفته دوم ورود به کاخ سفيد با توجه به سابقه نفتي خود و مديران ارشدش (٢٢) - به منظور طراحي يک سياست ملي انرژي، گروه توسعه سياست ملي انرژي (NEPDG) را با رياست معاون رئيس جمهور تاسيس کرد. (٢٣)
در ماه مه ٢٠٠١ گزارش چني در مورد سياست ملي انرژي آمريکا ارائه شد. نکات مهم اين گزارش به اختصار عبارت است از: ١. پيشرفت و موفقيت ما در زندگي بستگي اساسي به استفاده از انرژي دارد. ٢. امنيت انرژي بايد در سياست خارجي و بازرگاني آمريکا در اولويت قرار بگيرد. ٣. نفت مهمترين بخش انرژي آمريکا باقي خواهد ماند و در کوتاه مدت عرضه نفت از منطقه خليج فارس يک هدف اساسي سياست خارجي آمريکا خواهد بود. (٢٤)
آمريکا طبق آخرين آمار رسمي با مصرف روزانه ٢٠.٦٦٥ ميليون بشکه مقام اول را در مصرف نفت جهان دارا مي باشد. اين مقدار مصرف با کشور رده دوم (چين ) بيش از ١٣ ميليون بشکه در روز اختلاف دارد. (٢٦) پيش بيني مي شود که در ٢٠ سال آينده نياز آمريکا به نفت ٣٣% و گاز ٥٠% افزايش خواهد يافت . (٢٧)
انرژي مانند دو نهاده بنيادي ديگر يعني کار و سرمايه تقريبا در همه فرآيندهاي توليد کالا و خدمات نقش دارد و در دنياي معاصر نمي توان فرآيندهاي توليد کالا و خدمات را بدون بکارگيري انرژي تصور کرد. (٢٨) ١% رشد اقتصادي مستلزم ٠.٥ تا ١.٥ درصد رشد مصرف انرژي در کشورهاي در حال توسعه مي باشد. اگر به طور متوسط سالانه ٣% رشد اقتصادي ، هدف کشورهاي توسعه يافته باشد؛ اين کشورها بايد سالي ١.٥ الي ٢ درصد به مصرف انرژي خود اضافه کنند و به مفهوم مخالف اگر به هر دليل اين کشورها نتوانند اين ميزان از رشد مصرف انرژي را تامين کنند بايد از آن ميزان رشد اقتصادي چشم پوشي کنند. (٢٩) در حالي که رشد اقتصادي و رفاه حاصل از آن در يک چشم انداز طولاني موجب ثبات و امنيت شده و جز اهداف حياتي کشورها به شمار مي رود. رابطه بين انرژي و امنيت را مي توان در زنجيره رسم شده در زير مشاهده کرد.
ديده مي شود که هر تحول و نقصاني در امنيت انرژي موجب نقصان و نوسان در زنجيره فوق خواهد شد که براي ابرقدرتي چون آمريکا چنين پيش آمدي غيرقابل پذيرش و تحمل است . هر چه نفت در دسترش نباشد از ثروت ملي کاسته مي شود و به تبع آن قدرت و امنيت ملي کاهش مي يابد. در اينجا ديده مي شود که امنيت ملي آمريکا در خارج از مرزهايش قرار گرفته است . لذا به طور طبيعي آمريکا در استراتژي بلند امنيتي خود به امنيت نفت توجهي اساسي داشته و در اين ميان نفت خليج فارس به عنوان وسيله اي براي تامين نيازهاي فزاينده آمريکا به کار خواهد رفت . به معناي ديگر اين مزيت خليج فارس براي آينده مبدل به بزرگترين فرصت و تهديد براي کشورهاي منطقه شده و بخش عمده اي از رفتار سياسي و نظامي آمريکا در همين چارچوب قابل تحليل است . (٣٠) رابطه بين انرژي و امنيت در خليج فارس در نخستين سال هاي قرن بيست و يکم هنوز هم در خليج فارس حوادث بيش از منطق امنيت منطقه را رقم مي زند. دولت ها و جوامع منطقه بيش از منطق دروني تحولات و آهنگ تدريجي يک حرکت منسجم ، به نتايج حوادث اميدوارند. (٣١) امنيت در خليج فارس يکي از دغدغه هاي اصلي توليدکنندگان نفت اين منطقه و مصرف کنندگان بزرگ آن در سراسر جهان بوده و مي باشد. نفت در ساختار امنيت خليج فارس براي کشورهاي منطقه غيرقابل چشم پوشي است .
نفت در ثبات سياسي ، رفاه اقتصادي و نهايتا بقاي کشورهاي خليج فارس نقش کليدي ايفا مي کند. (٣٢)
امنيت انرژي داراي دوبعد است . نه تنها براي مصرف کنندگان ، امنيت عرضه انرژي بلکه از ديدگاه توليدکنندگان و صادرکنندگان نيز امنيت تقاضاي انرژي مطرح مي شود و روي ديگر سکه قرار دارد. (٣٣) توليدکنندگان بزرگ براي مشارکت در تامين عرضه انرژي علاوه بر امنيت و ثبات سياسي نيازمند امنيت سرمايه گذاري و همچنين امنيت دستيابي به فناوريهاي پيشرفته نيز هستند. ديده مي شود همانطور که کشورهاي مصرف کننده نفت و گاز در مورد دسترسي مداوم و مطمئن به اين منابع نگران هستند، کشورهاي صادرکننده نفت و گاز در مورد دسترسي مداوم و مطمئن به اين منابع نگران هستند، کشورهاي صادرکننده نفت و گاز نيز نگران امنيت تقاضا، سرمايه گذاري و تکنولوژي براي دستيابي به يک رشد سريع و با ثبات هستند و امنيت و رفاه آنها به درآمدهاي حاصل از نفت و گاز وابسته است . (٣٤) با توجه به تاثير انرژي بر تک تک کشورهاي منطقه خليج فارس نتيجه اي که مي توان گرفت اين است که تاثير انرژي بر امنيت ملي کشورهاي توليدکننده انرژي در خليج فارس کمتر از تاثير آن بر کشورهاي بزرگ و صنعتي مصرف کننده نيست . لذا براي ايجاد آرامش و ثبات در اين منطقه و اطمينان از عرضه و تقاضاي کافي و مستمر انرژي نيازمند به طراحي يک الگوي امنيتي مناسب هستيم تا ثبات و امنيت را در منطقه خليج فارس تقويت کند. الگوي امنيتي که براي اين منطقه پيشنهاد مي شود الگوي امنيتي مشارکتي است که به نظر مي رسد بهترين شرايط را براي صلح و ثبات منطقه فراهم مي کند.
الگوي امنيت مشارکتي در خليج فارس
هيچ جامعه اي به طور مطلق آسيب پذير نيست بلکه از مقدورات امنيتي حداقلي برخوردار است که مي تواند با بهره گيري از آنها از گستره و عمق خطر بکاهد و آسيب بالقوه و يا وارد آمده را مهار و در صورت امکان به يک نقطه قوت سيستم مبدل نمايد. (٣٥)
تمرکز بنياني و مرکزي حاکم بر الگوي امنيت مشارکتي اين است که همه کشورهاي منطقه مي توانند امنيت نسبي را از طريق پذيرفتن تعهدات متقابل و پذيرفتن يک سري محدوديت هايي براي خويش تامين کنند. در اين الگوي امنيتي تنها دوستان و متحدان حضور نمي يابند بلکه در ديدگاه امنيت مشارکت جويانه فرض بر اين است که دشمنان همان محدوديت هايي را بر رفتار خود خواهند پذيرفت که دوستان مي پذيرند و اين کار عليرغم وجود بي اعتمادي متقابل امري شدني است . همچنين فرض بر اين است که اين محدوديت هاي قانوني و داوطلبانه ، امتيازات متقابل را نيز دربرخواهند داشت . در اين الگو تضمين هاي امنيتي نه از طريق سلطه بلکه برعکس از راه غيرقابل قبول کردن گزينش هايي که هدف آنها کسب سلطه بر رقيبان است بوجود مي آيد. به طور کلي در رويکرد امنيت مشارکت جويانه ، امنيت به طور فزاينده اي به منزله ملک مشاع تعريف مي شود که قابل تقسيم و تبديل نيست . اين رويکرد کشورها را به دوست ، متحد و دشمن تقسيم نمي کند اما تهديدات برعليه همه بازيگران مساوي است و به طور يکسان منافع جمعي را به خطر مي اندازد بنابراين همه شرکا خواستار امنيت متقابل هستند. (٣٦)
براي پياده سازي الگوي امنيت مشارکتي در خليج فارس راهکارهاي مقدماتي مي تواند شامل موارد زير باشد: گفتگوهاي ادواري منظم امنيتي در سطوح عالي و متوسط ، اعتمادسازي از طريق توافقاتي در زمينه اطلاع دادن رزمايش نظامي ، مبادله ناظران ، تبادل اطلاعات و در نهايت رسيدن به توافقاتي در زمينه کنترل تسليحات کشتار جمعي ، توافقات دوجانبه و چندجانبه در زمينه جلوگيري از بروز حوادث در دريا و در طول مرزهاي مشترک، ناوبري در راه هاي آبي و هوايي ، تامين امنيت کشتيراني در دهانه تنگه هرمز (٣٧) و همکاري فعالانه در حفظ محيط زيست از طريق اجراي کنوانسيون کويت . (٣٨) ترکيب امنيتي مشارکتي که مي توان پيشنهاد کرد، ترکيبي است از کشورهاي منطقه به صورت عناصر اصلي و برخي از کشورها و سازمان هاي علاقمند به ثبات و امنيت خليج فارس به صورت مشارکت کننده در تامين امنيت . کشورهايي نظير ايران ، عراق ، کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس ، آمريکا، روسيه ، و در مراحل بعدي چين و ژاپن و سازمان هايي نظير اتحاديه اروپا و سازمان ها و موسسات تخصصي وابسته به سازمان ملل مي توانند ترکيب امنيتي مشارکت جويانه را تشکيل بدهند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید